تعهد روشنفکری و تراژدی فلسطین و فاجعه غزه

از باب مقدمه

چند سال پیش دوستی بزرگوار و اهل اندیشه و قلم و البته مبارز صادق علیه هر نوع تبعیض و ستم به من خرده گرفته بود که فلانی در کار تاریخنگاری اش حساسیتی روی موضوع تبعیض و ستم ندارد. این سخن حقی است اما در عین حال این ایراد را در مورد کارهای تاریخی ام وارد نمی دانم. در واقع می توان گفت ایراد درستی است اما بر من وارد نیست. اندکی توضیح می دهم.

پاسخ کوتاه من آن است که بله، در کار تاریخ نگاری (که تا این لحظه حدود بیست سالی است در باب تاریخ ایران و اسلام تحقیق می کنم و آثاری از من نیز در این محدوده منتشر شده اند) تلاش می کنم در حد امکان و حداقل ارادی و آکاهانه از ابراز هر نوع حساسیتی دوری کنم. چرا که به عنوان یک پژوهشگر تاریخ مجاز نیستم در نقل و یا در تعادل / تراجیح روایات تاریخی اعلام موضعی مشخص بکنم و حتی مجاز نیستم با استفاده از تعابیر و اصطلاحات ارزشی و جهت دار از یک طرف منازعه حمایت کنم و گرنه ارزش و اعتبار علمی در کار گزارش های تاریخ و رخدادهای آن وجود نخواهد داشت. از باب نمونه وقتی رخداد سقیفه در تاریخ اسلام آغازین را تحریر و تقریر می کنم، وفق قواعد مجاز نیستم که به گونه ای سخن بگویم و از عباراتی جهت دار استفاده کنم تا نشان دهم که حق با کدام طرف منازعه است و مثلا روایات شیعه از آن رخداد درست و حق است و یا تفسیر اهل سنت و جماعت و اعلام کنم که در این میان نویسنده و تقریر کننده در کجا ایستاده است. مگر این که اسناد واقعا به نحو معقولی نویسنده را به نتیجه یا نتایجی رسانده باشد. نویسنده و محقق ملزم است آنچه را یافته در حد امکان بدون دخالت دادن دیدگاه های عقیدتی و شخصی اش تحریر و عرضه کند. می پندارم اگر روایات و تفاسیر مختلف با رعایت قواعد علمی و بیطرفانه ارائه شود، به خودی خود مرزهای تاریک و روشن حقایق نهان شده در پس پشت انواع روایات احیانا متناقض تا حدود زیادی عیان خواهد شد. در هرحال نتیجه گیری نهایی از آن مخاطب و خوانده است.

اما آنچه مورد انتظار است و به حق، عدم بیطرفی و اعلان موضع مشخص در جدال عدالت / ظلم و تبعیض / برابری و مانند این دوگانه هاست. درست است که مرز حق و باطل و عدل و ظلم و حتی تبعیض و تمایز همیشه و در هر حالت کاملا روشن و مشخص نیست اما این نیز روشن است که اولا همیشه این گونه نیست و ثانیا حداقل آن است که هر شخصی در حدی که مرزهای روشنی در این دوگانه ها می بیند، مسئول است و به لحاظ اخلاقی و انسانی و با معیارهای حقوق بشری متعهد است که در این میانه در کنار حق و عدالت بیاستد و از طرف ستمدیده حمایت کند. از این کلیات که بگذریم، حداقل از منظر مذهبی و به طور خاص شیعی، تکلیف کاملا روشن است. اگر واقعا فردی در یک منازعه شخصی یا جریانی را ظالم و طرف دیگر را مظلوم بداند، با هیچ معیاری نمی تواند در دفاع از مظلوم و مبارزه علیه ظالم اندکی درنگ کند. ساده ترین آموزه دینی و شیعی آن است که: یار مظلوم و دشمن ظالم باشید و به هر تقدیر برای اقامه حق و تحقق عدالت و رفع تبعیض بکوشید در این چهارچوب، انتساب عدم حساسیت به عدل و ظلم و تبعیض و برابری در مورد من کاملا نادرست است. زیرا که من در تمامی عمر و در هیچ مقطع از زندگی نسبت به تبعیض و بی عدالتی بی تفاوت و بیطرف نبوده و نیستم و امیدوارم هرگز هم نباشم. 

تعهد روشنفکری و تراژدی فلسطین

حال برگردیم به انگیزه ی طرح این بحث یعنی عنوان تعهد روشنفکری و تراژدی فلسطین.

در طول حدود یک قرن ماجرای صهیونیسم و نماد سیاسی و عینی آن رژیم تبعیض گرا و ستمگر اسرائیل (که من گاه برای نشان دادن هویت مرگ آفرینی آن می گویم: عزرائیل) و جدال های مردمان و به طور ویژه رهبران اصلی و اثرگذار وفادار به ایدئولوژی صهیونیسم (روشن است که در اینجا این تعبیر برای بیان یک ایدئولوژی و سنت و سیره کاملا سیاسی و عملی مورد استفاده قرار می گیرد و نه برابر با دین یهودی و طایفه مکرم یهودی که در قرآن و فقه اسلامی از اهل کتاب و معزز بوده و هست) با مردمان عرب در خاورمیانه و به طور خاص با فلسطینی های ساکن و بومی در آن ناحیه مطرح و مورد مناقشه بین دو طرف منازعه است. به ویژه پس از تشکیل دولت نژادپرست و متعصب اسرائیل در سال 1948 رخ داد و با اعمال زور و کشتارهای گسترده بومیان و آوارگان پرشمار فلسطینی و در تداوم آن رخدادهای چند جنگ کلاسیک و رسمی بین دو طرف و تداوم اشغالگری اسرائیل در سرزمین های عربی، همواره یکی از معیارهای وجود حساسیت روی عدل و ظلم و ستم و تجاوز برای افراد و جریان های اجتماعی و به طور خاص و عمده برای روشنفکران مترقی سراسر جهان و از جمله در ایران همین ماجرای تراژیک بوده و هنوز هم کم و بیش هست.

هر تعریفی که از روشنفکر داشته باشیم، یک ممیزه کانونی در این تعریف برجسته می نماید و آن این که «روشنفکر وجدان بیدار جامعه است». از این رو روشنفکر، پرولتر فرهنگی صرف و یا نظریه پرداز متخصص در نظریه های علمی و یا فرهنگی و یا اجتماعی نبوده و نیست؛ روشنفکر یک انسان دردمند و دارای هدف و یا اهداف مشخصی است که در چهارچوب آن بر آن است تا جهان و حداقل محیط خود را به نحو مثبت و در جهت تحقق عدل و آزادی تغییر دهد و نه فقط تفسیر کند و تولید ایده نماید (تلمیح به سخن مشهور کارل مارکس که گفته بود کار فلسفه و فیلسوف از این پس تغییر جهان است و نه فقط تفسیر جهان). در طول حدود هشت دهه در قرن بیستم، حداقل بخش قابل توجهی از روشنفکران جهان و از جمله روشنفکران عدالت خواه و برابری طلب و حق جوی یهودی در جهان و در خود اسرائیل در قبال این جدال سهمگین و پرهزینه بی تفاوت نبوده و در اشکال مختلف در شمار منتقدان سیاست های ظالمانه دولت های اسرائیل از آغاز تا کنون بوده و در صورت های متنوع رسما و یا عملا در کنار مظلومان فلسطینی و عرب منطقه قرار گرفته اند. چرا که ارزش های انسانی و در واقع رعایت حقوق برابر انسانی برترین ارزش است. نقش و رسالت روشنفکر (بماهو روشنفکر) با نقش سیاستمداران و دولتمردان به کلی متفاوت است.       

در ایران ما نیز در این چند دهه کم و بیش چنین بوده است. در طول چند دهه پیش از انقلاب (از عصر رضا شاه گرفته تا بعدتر به ویژه پس از تشکیل جابرانه و خونین تأسیس دولت اسرائیل در سرزمین های عربی و فلسطینی و تداوم آن)، عموم روشنفکران و فعالان سیاسی و منتقد سیاست های استعماری در جهان و در منطقه و به طور خاص سیاست های ظالمانه و تجاوزگرانه ی رژیم اسرائیل و تضییع آشکار حقوق فلسطینیان در اشکال مختلف و در سطوح متنوع در این مورد بی طرف نبوده و هریک به سهم خود نسبت به این جدال ظالم و مظلوم، اعلام نظر کرده اند. حتی محمدرضا شاه، به رغم روابط دیپلماتیک و نظامی و امنیتی و اقتصادی با اسرائیل، بارها و بارها در قبال جنگ ها و تجاوزات نهان و آشکار دولت های وقت اسرائیل موضع انتقادی خود را اعلان و اظهار کرده است.

اما در چهل سال اخیر، افزون بر تغییرات مهم جهانی و بین المللی و منطقه ای که در نهایت به سود دولت آپارتاید اسرائیل بوده است، سیاست های افراطی و غالبا نادرست مقامات جمهوری اسلامی در قبال ماجرای فلسطین و از جمله شعار غلط و ضد ملی و متوهمانه ی نابودی اسرائیل، سبب شده است که شماری از ایرانیان در داخل و خارج از کشور، به واکنش های منفی و متوهمانه از منظری دیگر روی بیاورند و گویا قرار بر این است که از اصل «هرچه تو گویی نکنی، آن کنم» پیروی کنند. هرچند پیروی از این قاعده در ایران کنونی محدود و منحصر به ماجرای اسرائیل  اعراب و فلسطین نبوده و نیست.

با این حال از مردمان عادی و غالبا (البته به حق) آزرده و خشمگین و معترض، چندان انتظاری نیست که در عمل دوغ و دوشاب را بیامیزند و در واقع از لج اعمال ظالمانه جمهوری اسلامی به واکنش های عاطفی و احساسی روی بیاورند، اما پرسیدنی است کسانی که عنوان روشنفکری دارند، چرا؟ جز این است که قرار است طبق تعریف، روشنفکر وجدان بیدار جامعه باشد و بر اساس معیارهای انسانی و آزادی های جهان شمول حداقل با توافق روی اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر عمل کند؟ اگر روزی برای عده ای تعصبات مذهبی (به طور خاص نزاع یهودی و مسلمان) مهم و برجسته بوده است، اکنون برای من و بسیاری چون مهم اهمیتی ندارد. به لحاظ نظری مهم صهیونیسم و ایدئولوژی خطرناک آن و به لحاظ عملی سیاست های ظالمانه و ناقض حقوق بشر رژیم آپارتاید اسرائیل است؛ رژیمی که حاضر نیست حداقل معیارهای صلح و عدالت را قبول کند و بدان تن دهد.. اما واقعا نمی فهمم چگونه ممکن است که یک روشنفکر و حداقل یک مدعی عدالت و آزادی و ملتزم به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن می تواند در قبال این همه ستم مضاعف در قبال فلسطینی ها و تبعیضات نهان و آشکار دولت های غالبا دست راستی و یا افراطیون مذهبی اسرائیل و تضییع حقوق حقه فلسطینی ها (حتی وفق مصوبات سازمان ملل) بی تفاوت باشد و شرم آورتر این که در کنار نتانیاهو و قصابانی چون او بیاستد و آشکارا برای غاصبان و ستمگران و تضییع کنندکان حقوق میلیون ها انسان دیگر هورا بکشد؟! اگر خوشباورانه داوری کنم، می توانم بگویم که فقط واکنش منفی در قبال نظام حاکم بر این ایران مسبب چنین عکس العمل فاجعه باری شده و می شود.

ممکن است که در ارتباط با ماجرای اخیر رفتارهای اولیه ی گروه فلسطینی حماس با شماری از مردم در قلمرو اسرائیل مطرح شود، اما باید گفت: بی گمان رفتارهای زشت و خلاف شرع و عرف و حقوق بین الملل و حتی خلاف شرع بیّن شماری از فلسطینیان عضو حماس یا جز آن با برخی شهروندان اسرائیلی، حتی اگر نظامی باشند، بی هیچ تردیدی محکوم است و باید با صراحت محکوم شود؛ اما چنین می نماید که برای عده ای تمسک به این رخداد تلخ بیشتر بهانه ای است برای فرار از مسئولیت انسانی و حقوق بشری و یا در توجیه جنایات ساری و جاری دولت اشغالگر و ضد بشری حاکم بر اسراییل. در هرحال ماجرای جدی تر و تاریخی تر از فلان رخداد و فلان رفتار خلاف این سوی منازعه و یا حتی آن سوی اختلاف است.

سحن پایانی آن که به صراحت می گویم که باور نمی کنم یک انسان و آن هم یک روشنفکر ایرانی و مدعی آزادی خواهی و عدالت طلبی و به ویژه ملتزم به رعایت حقوق بشر، حتی با سکوت خود، عملا در کنار ظالم حاکم بیاستد. گفتن ندارد که از قدرت های جهانی و غربی، به ویژه دولت های آمریکا اعم از دموکرات و جمهوری خواه، جز این انتظار نیست که با تمام عدِّه و عُدّه (حتی با ارسال سلاح های مرگبار و اعزام ناوهای جنگی فوق پیشرفته در حمایت از اسراییل) از نورچشمی و در واقع نماینده ی خود در خاورمیانه حمایت کنند، اما یک انسان آزاد و دموکرات و مدعی حقوق بشر، چگونه و به چه دلیل می تواند در کنار ستمگران و متجاوزان بیاستد و حتی از مظالم آنان حمایت کند؟ آیا این که فلان گروه فلسطینی به هر دلیل برخی رفتارهای زشت (گرچه هرگز با زشتی رفتارهای ظالمانه ی یک دولت عضو سازمان ملل و یک ارتش رسمی قابل مقایسه نیست)، می تواند دلیل باشد که این دو طرف را مساوی بدانیم و زشت تر این که زشتی های سیستماتیک و خشونت دولتی را نادیده بگیریم و یا به عنوان «حق دفاع مشروع» توجیه کنیم؟ در این صورت، چرا طرف مظلوم و مورد تجاوز و خشونت سازمان یافته و رسمی حق نداشته باشد از این حق استفاده کند؟ منطقا مظلوم که به استفاده از این حق سزاوارتر است!  

سخن آخر این که چرا و به چه دلیل این افراد حامی اسراییل با جمهوری اسلامی مخالف اند؟ جز این که است که جمهوری اسلامی نیز ناقض حقوق بشر است و همواره از سلاح سرکوب و خشم و خشونت برای آرام کردن مخالفان و منتقدان استفاده می کند؟ چرا استفاده از مشت آهنین برای اسرائیل مجاز است و هر نوع برخوردی با مخالفانش مشروع ولی برای دیگرانی چون جناح سرکوب حاکم در ایران مجاز نباشد؟! استفاده از چنین روش دوگانه و متناقضی است که به تجربه دریافته ام که نه به مدعیات غالبا دروغین جمهوری اسلامی اعتماد کنم و نه به ادعاهای آزادی خواهی و دموکراسی طلبی حامیان نهان و غیر نهان تجاوزات اسرائیل و صد البته نه به دعوی گزاف و دروغین دموکراتیک اسراییل باور داشته باشم.

بهتر است با خود و دیگران صادق باشیم.           

Share:

More Posts

مردمانی مظلوم!

اول بگویم من از استفاده از واژه «مظلوم» به جد ابا دارم و دیری است که معمولا از آن استفاده نمی کنم. زیرا این واژه

سلام بر وجدان های بیدار

آنچه در این روزها و هفته ها و ماه های اخیر موجب بقای امید و حداقل موجب تسلی خاطر است گسترش مخالفت ها و تعمیق

Send Us A Message