مهندس بود، نه فیلسوف!!

 
مصاحبه با مجله «مهرنامه» شماره هشتم

پس از سخنرانی «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا» توسط مهندس بازرگان، شما در نقدهایی که بر این سخنرانی وارد کرده و نوشته بودید، در مجموع اعتقاد داشتید که ایشان برای دستیابی به نتیجه مطلوب خود درباره نسبت دین و دنیا، و دین و حکومت، اولا به نوعی تفسیر به رای آیات قران دست زده اند و ثانیا سخنان ایشان با تناقض های درونی و مغالطاتی همراه است. داوری امروزی تان تان پس از گذشت پانزده سال از آن سخنرانی چیست؟ آیا یا نتایج مطرح شده در آن سخنرانی همچنان مخالفید؟ و آیا استدلال ها و تفاسیر قرآنی و درون دینی مهندس را همچنان برای دستیابی به چنان نتایجی ضعیف می دانید؟

– برای تبیین درست تر و واقع بینانه­تر دیدگاه و تحلیل مهندس بازرگان در رساله «خدا و آخرت»، لازم است دو موضوع را از هم تفکیک کنیم. یکی انگیزه و در واقع دغدغه آن مرحوم در طرح این نظریه، و دیگری، تز مطرح شده و صدق و کذب گزاره­های آن و یا میزان استواری براهین و استدلالهای مدعی در اثبات و تبیین نظریه و آرای مختارش.

در مورد نخست روشن است که بازرگان کاملا واقع بینانه به پرسش­های زمانه پاسخ گفته و تلاش کرده به گونه ای در قبال حوادث و تحولات پر شتاب روزگارش واکنش نشان دهد. او بیش از نیم قرن به عنوان یک متفکر و نظریه پرداز مسلمان و پیشگام و آموزگار دو نسل دانشگاهی در عرصه نظر و عمل فعال و اثرگذار بوده و برای نوسازی اندیشه دینی و تربیت مذهبی جوانان و دانش آموختگان مدرن تلاش مستمر داشته و برای اعتلای کشور و میهن کوشیده و نخستین دولت را در دوران پس از انقلاب اسلامی رهبری کرده و آنگاه می بیند اوضاع چندان بر وفق مراد نیست و باورهای پیشین را مخدوش و حتی دینش را در معرض اتهام می­بیند. در چنین شرایطی او ناگزیر باید به گونه­ای هم دین خود را از زیر تیغ اتهام برهاند و هم آرای دین شناسانه دیرینش را بازسازی کند و هم جامعه و جوانان را، که حتی در آن دوران او و هفکرانش را مورد انتقاد و گاه مورد طعن قرار داده و به نوعی مسئول تحولات جاری می­دانستند، ارشاد کند و به دین و ایمانشان یاری رساند. از این رو تقریبا تمام گفته­ها و نوشته­های پس از انقلاب بازرگان واکنش به اوضاع زمانه و پاسخ مستقیم و غیر مستقیم به پرسش­های پیدا و پنهان مردم در کوچه و بازار و دانشگاه است. از «آفات توحید»، که شش ماه پیش از پیروزی انقلاب مطرح شد، بگیرید تا «مغضوبین» و «انقلاب ایران در دو حرکت» و در نهایت «خدا و آخرت». شاید بتوان این رساله آخری را گزیده و محصول تمام آثار پیشین بازرگان در دوران پس از انقلاب است. او در واقع، می­خواست به این پدیده که «باران خواستیم، سیل آمد» (سخن خود او) و چرایی آن، پاسخ بدهد. اگر دیگر آثار بازرگان را از آغاز تا پایان از این منظر تحلیل و ارزیابی کنیم، به خوبی رد پای زمان و زمانه را در این آثار می­بینم. از این نظر، انگیزه و دغدغه آن انسان شریف و مشفق بر خلق، کاملا قابل فهم و احترام است و در خور هر نوع تقدیر.

 اما در مورد محتوا و میزان صدق و کذب دعاوی و اعتبار استدلالی گفتار بازرگان. تا آنجا که اکنون به یاد می آورم، دو مشکل اساسی در سخن پردازی ایشان به چشم می­خورد. یکی این بود که تا حدودی یک سویه با قرآن و مجموعه منابع دینی برخورد می­کرد و دیگر اینکه گرفتار تناقضاتی بود که غیر قابل حل می­نمود و البته ایشان در گفتگوهای شفاهی و کمتر در متن نهایی تلاش کرد به گونه­ای این تناقضات و یا ابهامها را بر طرف کند که به تصور من در مجموع کامیاب نبود. من در همان نقد نوشته­ام این تناقضات را بر شمرده­ام. اصلا همان قید «تنها» در آغاز عنوان گفتارش برای «بعثت انبیاء»، هم با آیات متعدد قرآن و سنت و سیره گفتاری و رفتاری پیامبر اسلام و تمام پیامبران سامی و ابراهیمی در تعارض است و هم با برخی تصریحات خود ایشان در همان گفتار و رساله سازگار نبود. از سوی دیگر اگر چنین بود، نه تنها تمام جنبشهای اسلامی ضد استبدادی و ضد استعماری و ضد استثماری معاصر اشتباه و انحرافی می­نماید، بلکه تمام تلاش­های فکری و مجاهدت­های عملی خود ایشان هم بی­ثمر و دور از محتوا و مضمون و غایتمندی مذهبی و خدایی و آخرتی می­شود. همین نکته بارها در همان گفتارهای انتقادی به وسیله دوستان و یاران قدیم ایشان هم تکرار شد. از این رو حذف این قید تا حدودی مشکل را حل کرد. آیات ضد سلطه و ضد ستم و دعوت قرآن را چگونه می­شود تحلیل کرد؟ به هرحال تحلیل ایشان چندان انسجام نداشت و گرفتار نوعی پراکندگی و ناسازگاری درونی بود.

به گمانم مشکل اصلی این بود که گفتارهای مرحوم بازرگان چندان مستند به پژوهش و داده های همه جانبه پژوهشی نبود، ایشان بیشتر به ذوق و استعداد و شاید بتوان گفت نبوغ فردی اش متکی بود تا تحقیق و پژوهش. حتی در قرآن شناسی نیز بیشتر «متن محور» و به تعبیری «نص گرا» بود و از علوم و معارف دیگر برای تفسیر و رازگشایی از متن چندان بهره نمی گرفت.

این را هم بیافزایم که برخی مفهوم سازی­های ایشان هم بی­اشکال نبود. مثلا «خدا و آخرت» را به عنوان «هدف» بعثت دانستن خالی از خلل نیست و حداقل دچار ابهام است. باور به خدا محور و به تعبیری ستون خیمه دینداری (حداقل دینداری در ادیان سامی) است اما عنوان «خدا» در چنان ترکیب لفظی معنای روشنی ندارد. نیز ایشان بین مفهوم خدا و اعتقاد به خدا و توحید فرق نگذاشته است. آخرت نیز همین طور است. باور یا ایمان به روز جزا، یک اصل دینداری (باز در ادیان سامی) است اما عنوان تنهای «آخرت» یعنی چه؟ ایشان به این نوع تدقیقات و ظرایف توجه چندانی نداشت. شاید هم بدان علت بود که «مهندس» بود نه «فیلسوف»! یادم هست در همان جلسه و سمینار بحث و گفتگو در بارة این گفتار بازرگان در انجمن اسلامی مهندسین، در مقام نقد گفتم آقای مهندس اصلا هیچ تعریفی از دین ارائه نداده و لذا روشن نیست که ایشان و ما از کدام دین سخن می­گوییم. ایشان بعدا در مقام پاسخ اشاره کرد که فلانی ایراد می­گیرند که چرا تعریف دین را نگفته ام، لازم نیست، دین همان است که همه می­فهمند. بعد به شوخی گفت: ما عوامی حرف می زنیم!

به هرحال استدلال­ها و تبیینات بازرگان در حد همان جزوه برای اثبات و مدلل کردن چنان مدعایی کفایت نمی کند و باید تقویت و تحکیم شود.

2- درصورتیکه امروز با دستاوردهای فکری مهندس در آن سخنرانی احساس نزدیکی می کنید لطفا توضیح دهید که چگونه می توان با مقدمات و استدلال های درون دینی بازرگان که از نظر شما در آن زمان قابل نقد بودند به نتایج قابل قبول رسید؟ در آن زمان به عنوان مثال شما به درستی توضیح داده بودید که مهندس بازرگان در تفسیر درون دینی آیه «لقد ارسلنا رسلنا…لیقوم الناس بالقسط»، به نوعی تفسیر به رای کرده و تفسیری فردگرایانه را بر روح این آیه تحمیل کرده است. اگر آن نقدهای شما را به نحوه استدلال درون دینی بازرگان وارد بدانیم آیا راه دیگری برای استدلال در جهت اثبات این نتایج را درنظر دارید؟

اعتراف کنم که من امروز در قیاس با پانزده سال پیش دغدغه انسانی و ایمانی بازرگان را بهتر درک می­کنم و از این رو با آن اندیشه و گفتار احساس همدلی بیشتر دارم و خودم نیز در گفته­ها و نوشته­هایم همان راه را پی می گیرم. اما واقعیت این است که اثبات و یا تقویت اندیشه دینداری بر بنیاد توحید و آخرت گرایی در این روزگار، محتاج جهادی عظیم است. چرا که از سویی به تخصص و پژوهش گسترده دین شناسانه نیاز است و از سوی دیگر آشنایی با اندیشه­ها و آرای معرفت شناسانه مدرن لازم است. تصحیح فهم­ها و تفسیرهای نادرست از دین و تاریخ دین و مقابله با آموزه­های رایج و متصلب منسوب به دین، کار آسانی نیست. به هرحال برای رسیدن به چنان نتایجی چند کار ضروری است:

اولا – بر اساس یک نگاه جامع نگر و متد سیستمی (نه گزینشی)، متون و منابع دینی، مورد نقد و تفسیر و بازسازی و بازخوانی قرار بگیرند.

ثانیا – قرآن متن اصلی و معیار صدق گزاره­ها و سنجة معتبر فهم­ها و تفسیرهای دین شناسی باشد.

ثالثا – دستگاه معرفتی و ایمانی جدید یا همان «اصول» و «فروع» به گونه ای تازه­تر و متقن­تر تدوین و به جامعه مؤمنان عرضه شود.

رابعا – از آخرین نظریات و آرای معرفت شناسانه و هرمونتیکی مدرن در فهم و تفسیر متون و منابع استقاده شود (کاری که بازرگان از آن کاملا بی خبر بود).

خامسا – با این معارف بازسازی شده تاریخ اسلام و معارف و آداب دینی مورد نقد و وارسی قرار بگیرد و در واقع «تاریخ اسلام» از نو نوشته شود.

این طرح کلان را در پاسخ جزئی شما از آن رو آوردم که مبحث خاص مورد توجه بازرگان با موضوعات و پرسش­های مختلف و پیچیده­ای مرتبط است که بدون تعیین تکلیف دربارة آنها نمی­توان در این مورد خاص هم به جایی رسید و یا حداقل نمی­توان به مفهوم سازی موفق و اجماعی دست زد و انبوه مؤمنان سنتی را به نواندیشی مؤمن کرد. مثلا تز «خدا و آخرت» و یا موضوع مهم «دین و حکومت»، فرع بر مبحث نوع ارتباط «دین و نیا» هستند و این دو موضوع هم (مانند کثیری دیگر) فرع بر پرسش از «چه انتظاری از دین؟» شمرده می­شوند. و هلمّ جرّا.  

3- برخی -همچون عبدالکریم سروش- معتقدند که اگر به صورت بیرون دینی به یک انتظار از دین دست پیدا کنیم و مثلا مطالبه امور دنیایی از دین را نادرست بدانیم، لازم نیست که از درون دین نیز به دنبال اثبات جدایی دین از دنیا باشیم. با این حال بازرگان در سخنرانی خود به دنبال اثبات چنین مقصودی با ابزارهایی درون دینی است. سروش معتقد است که پیش از مواجهه با دین در نگاهی برون دینی باید انتظار خود را از دین مشخص ساخت آنچنانکه برای فرد «قبلا معلوم شده باشد که از دین طب را می طلبد یا نه؟ حکومت را می طلبد یا نه؟ وگرنه با مراجعه به متون دینی در مورد همه اینها روایات و اقوال خواهد یافت. و اتفاقا ناقدان مرحوم بازرگان به همین راه رفته اند. یعنی دائما اقوالی را که به ظاهر حکایت از اهتمام ذاتی دین به امور دنیا می کند در برابر او نهاده اند و علیه او حجت آورده اند. این مباحثه هیچ وقت به پایان نمی رسد. آب را از سرچشمه باید بست. یعنی قبل از ورود در فهم دین، باید معیار فهم دین را در دست داشت و یکی از این معیارها، تعیین حدود انتظارات خویش از دین است.» آیا به واقع همین مواجهه کاملا درون دینی با مسئله دنیا و دین نیست که دستاوردهای فکری بازرگان را همچنانکه شما نیز در همان زمان – البته از منظری درون دینی- نشان داده بودید متناقض نما می ساخت؟

من اجمالا با این دیدگاه و توصیه موافق نیستم. این درست است که فهم ما از متون و منابع دینی متأثر از یک سلسله پیشفرض­هایی برآمده از ساحت برون دینی است و پیشفرض­های متفاوت و متعارض طبعا مفسر را به نتایج مختلف و متضاد می­رساند، اما در نظر و عمل (ثبوتا و اثباتا)، نمی­توان از نگاه درون دینی چشم پوشید و گفت من کاری به منابع و اسناد دینی ندارم و فقط متکی به پیشفرض­های بشری و بیرون دینی هستم. این دعوی نه منطقی است و از این رو هیچ محققی را قانع نمی­کند و نه هیچ دینداری را راضی و مجاب خواهد کرد. مثلا اگر مسلمانی مدعی شود که با تحقیق به این نتیجه رسیده که نبوت از بنیاد غلط است و طبعا محمد هم پیامبر نیست و اگر به او گفته شود که پس با مسلمات اسلام و آیات بی شمار قرآن چه می­کنید؟، شانه بالا بیاندازد و بگوید: آنها به من مربوط نیست، مشکل شما است. روشن است که چنین پاسخی نه برای یک پژوهشگر قانع کننده است و نه به ویژه برای یک مسلمان و مؤمن قابل قبول خواهد بود. یک مؤمن در مرحله اول می­خواهد اوامر و نواهی خدایش را دریابد و به آنها صادقانه عمل کند تا با کسب رضایت حق در دنیا و آخرت به رستگاری برسد. در چهارچوب اصول موضوعه دینی چون اسلام وحی و کتاب و نیز سنت معتبر نبی، سند و حجت دینی است و یک مسلمان لاجرم باید از او بپرسد که در فلان موضوع داوری او چیست تا عمل مؤمنانه متعین شود. به یقین بازرگان، که خود یک مؤمن راست کردار بود، هرگز نمی­توانست صرفا به نگاه بیرون دینی بسنده کند و بگوید من کاری به قرآن و مستندات دینی ندارم. در عمل نیز چنین نبود. تمام آثار بازرگان بیش از هر چیز مستند به قرآن و گاه برخی روایات تاریخی و حدیث نبوی بوده است. اصلا شعار «بازگشت به قرآن» معنای جز این ندارد. به یاد می­آورم حدود بیست و پنج سال پیش یک بار از ایشان پرسیدم به نظر شما تمام قصص قرآن تاریخ است و عین واقعیت یا نه، همه و یا برخی از آنها داستان و اسطوره است؟ قاطع پاسخ داد، تمام آنها واقعیت است. من کمی مناقشه کردم و گفتم برخی از محققان مصری اخیرا گفته اند چنین نیست. برآشفت و گفت: خیر، بیخود می­گویند! یک بار در انجمن اسلامی مهندسین من نظریه تغییر پذیری احکام اجتماعی اسلام از جمله مقررات کیفری و جزایی را مطرح کردم، ایشان سحن مرا قبول نکرد و در مقام احتجاج استدلال کرد که: «حلال محمد حلال الی یوم­القیامه و حرامه حرام الی یوم­القیانه». البته ایشان و پیروان فکری ایشان تا آنجا که به احکام فقهی و آرای فقها بر می­گردد، با تسامح برخورد می­کنند اما وقتی پای قرآن در میان باشد، کمتر انعطاف نشان می­دهند. گرچه طبق معمول تلاش می­کنند با توضیحات و توجیهاتی احکام معارض با شرایط جدید و مورد اعتراض را منطقی و معقول و مقبول نشان دهند.

بنابراین به طور طبیعی و معقول منتقدان، که عموما مؤمنان و همفکران ایمانی بازرگان بودند و در مبانی و منابع اختلاف نداشتند، با او به چالش برخاسته و می کوشیدند ابهامات واشکالات را نشان دهند و از او با توجه به منابع و مبانی دینی پاسخ بخواهند. اصولا اگر قرار بود که ایشان فقط صرفا با نگاه بیرون دینی موضوع دین و دنیا و دین و حکومت را حل کنند، نه تز خدا و آخرت ارائه می­شد و نه مؤمنان با وی به مجادله بر می­خاستند. در این صورت، صورت مسأله به گونه ای دیگر می­شد و در واقع موضوع بحث در حوزه دین قابل طرح نخواهد بود.

اما اشکال اساسی ایشان این بود که مانند دیگر مؤمنان سنتی بین دین و شریعت تفاوتی نمی­دید و آن دو را مترادف می­دانست و تمام «احکام الله» به ویژه آنچه را که در قرآن و وحی انعکاس پیدا کرده را جاودانه و غیر قابل تغییر می­شمرد و این دیدگاه موجب شده بود که احکام واقعا زمانی – مکانی و متغیر را هم همیشگی تصور کند و در نتیجه یا به توجهیات علمی (مانند مطهرات در اسلام) روی بیاورد و یا گاه دچار تناقض شود؛ مشکل معرفتی و دین شناسانه­ای که عموم مسلمانان و علما بدان گرفتارند و هنوز هم نتوانسته­اند راه حل معقول و مقبولی پیدا کنند.   

4- بازرگان در سخنرانی «آخرت و خدا هدف بعثت انبیا»، با هدف اثبات جدایی دین از حکومت و امور دنیایی، به نوعی تفسیر آخرت محور و تقرب جویانه الهی از برخی احکام فقهی دنیایی همچون خمس و زکات دست می زند. نظرتان درباره چنین تفسیری چیست؟ اگر بخواهیم هدفی غیر عرفی و آخرت گرایانه را برای دین منظور کنیم چه برخوردی با احکام عرفی دین وبخش عمده ای از فقه که مضمون این جهانی و شبه قانونی دارند می توانیم برقرار کنیم؟

از قضا همین نکته درستی که شما روی آن انگشت نهادید، نشان می­دهد که بازرگان کاملا با نگاه درون دینی (هرچند متأثر از پیشفرض­ها و واقعیت­های عینی) به رابطه دین و دنیا می­نگریست نه با نگاه عرفی تمام عیار و یا به تعبیر رایج کنونی سکولاریسم فلسفی. او به تمام گزاره­های دینی، اعم از جهان شناسی و احکام اخلاقی و اجتماعی و توصیه­های اجتماعی و اقتصادی، با نگاه خدایی و آخرت گرایانه می­نگریست و می­گفت درست است که در اسلام این نوع احکام و توصیه­ها هم هست اما اجرای آنها برای طهارت روح و تعالی اخلاقی و وارستگی و رستگاری آدمی است و از این رو طریقیت دارد نه موضوعیت.

من اجمالا با این نگاه موافقم اما برخی اشکالات معرفتی و تفسیری دیگر موجب شده است که بازرگان نتواند به درستی و بی تناقض به پرسش­هایی چون رابطه دین و دنیا و یا دین و حکومت پاسخ بدهد. یکی از این اشکالات این بود که بازرگان دوگانه نگر بود و بین دین و دنیا و دنیا و آخرت فرق فارقی می­نهاد و از این نظر در پارادایم دین سنتی می­اندیشید و به تعبیری یونانی مآب بود. بر بنیاد چنین دیدگاهی بود که در پایان رساله خدا و آخرت می­گوید: حال که دنیایمان خراب است، چرا آخرت مان را خراب کنیم! همین سخن ایشان در همان نقد نوشته من هم مورد نقد و ایراد قرار گرفته است. این مرزبندی بنیادین و دوآلیسم در تمام آثار بازرگان (از جمله راه طی شده و مرز بین دین و سیاست) دیده می­شود. در این تلقی مهم دین و نزول وحی برای آخرت است و عقل و تدبیر آدمی برای تدبیر دنیا. همین نگاه کم و بیش در آقای دکتر سروش هم وجود دارد. حال آنکه متفکرانی چون اقبال و شریعتی اساسا مرزی واقعی بین دنیا و آخرت و دین و دنیا و مقدس و نامقدس و فیزیک و متافیزیک قایل نیستند و این تقسیم بندی ها را ناگزیر و برای افهام مفاهیم و معانی می دانند و از این رو صرفا اعتباری اند و نه واقعی. در این نگاه دین برای دنیا است و آنچه جمله مشهور شریعتی که « دینی که به درد دنیا نخورد، به درد آخرت هم نخواهد خورد»، مبین همین نگاه است. گرچه می­دانم این اندازه توضیح برای روشن شدن مدعا کفایت نمی­کند اما گریزی جز گذر از آن نیست.

اشکال دیگر این بود که بازرگان مانند بسیاری دیگر از یک سو به تاریخیت وحی و شریعت چندان باور نداشت و از سوی دیگر مروج یک نوع جامعیت و کمال گرایی دینی برای پاسخگویی به تمام مسائل جدید و مشکلات زمانه بود و این دو موضوع سبب می­شود که ایشان برخی عرفیات راه یافته به متن متون و منابع اسلامی به مقتضای زمانه و نیازهای تاریخی و روز مرّه را عین دین و به مقتضای جامعیت و جاودانگی اسلام بداند. کتاب «بعثت و ایدئولوژی» ایشان مانیفیست چنین دیدگاهی است. گرچه ایشان موضوعات دینی را اصلی و فرعی می کرد و غایات و مقدمات را فراموش نمی­کرد اما در نهایت تمام احکام دینی و شرعی اهمیت داشتند و جاودانه و لازم الاتباع. فقط ایشان از طریق «ناگفته های بعثت» (عنوان گفتار دیگری از ایشان)، راهی به سوی عقل و تجربه و عرف می­گشودند. همین کمال گرایی و مکتب باوری ایشان در اواخر و در دوران پس از انقلاب، زمانی که آثار منفی خود را نشان داد، او را به واکنش واداشت و تلاش کرد این تمامیت خواهی را به شکلی تعدیل کند، و تز خدا و آخرت تنها هدف بعثت انبیاء، تزی افراطی برای جبران این آسیب بود. به هرحال موضوعاتی چون عقل و وحی و شرع و عرف، به گونه ای دیگر قابل حل است.    

5- شما در نقد سخنرانی مهندس بازرگان و جدایی دین و دنیا نوشته بودید که «این تفکر تمامی دستاوردهای صد سال مبارزه اسلامی را بر باد خواهد داد». آیا همچنان معتقدید که دیدگاه های مطرح شده در آن سخنرانی خارج از پروژه روشنفکری دینی قرار داشته اند و نسبتی چنان مخرب میان آنها و تاریخ نواندیشی دینی وجود داشته است ؟

پیش از این گفتم که انگیزه و دغدغه زنده یاد بازرگان در این رساله، واکنشی قابل فهم در برابر تمامیت خواهی دینی و استفاده ابزاری از ارزش های مذهبی بود و از این رو قابل درک و شایسته تحسین و تقدیر است، اما طرح چنان دین فردگرایانه­ای که فقط خدا و آخرت را هدف بعثت انبیاء می­داند، طبعا با پروژه نواندیشی دینی سده اخیر سازگار نیست و در صورت مقبولیت آن، دستاوردهای اساسی و مفید اجتماعی سلسله جلیله نواندیشان معاصر و از جمله مجاهدت های نیم قرنه خود بازرگان را مخدوش و بی اعتبار می­کند. مشروطیت با فتاوای دینی فقیهانی چون خراسانی و نائینی ممکن شد و نائینی گفت استبداد شرک و کفر عملی است و بازرگان خود در سال 43 در دادگاه نظامی با استناد به سخن نائینی اعلام کرد در نظام استبدادی خدا پرستیده نمی­شود. در واقع بازرگان در تمام عمر با انگیزه­های دینی با استبداد مبارزه کرد و حال اگر خدا و آخرت را تنها هدف بعثت بدانیم آن همه تلاش و مبارزه چه توجیه دینی دارد و بازرگان چگونه می­تواند گفتارها و رفتارهای یک عمر خود را توضیح دهد؟ البته من بر این باورم که بازرگان خود قطعا چنین منظوری نداشت، چنانکه در جلسات سمینار هم چند بار تصریح کرد و در متن نهایی وی هم کم و بیش بدان تصریح شده است، اما پس مرگ بازرگان برخی از منفعلین در برابر شرایط موجود و به ویژه کسانی که خود هرگز در مبارزه حضور نداشتند، از تز بازرگان ابزاری برای انفعال و بی عملی خود ساختند. اینان دین را یکسره به مرخصی فرستادند تا با استفاده ابزاری از دین مقابله کنند و حال آنکه در عمل این اقدام یکسره به سود بنیادگرایان متمسک به دین خواهد بود. از سوی دیگر جمله مرکب «روشنفکر دینی» بر پسوند « دین» متکی است و این جریان به مقتضای ادعایش قرار است با نگاه دینی به پرسش­های زمانه پاسخ دهد و گرنه بلاموضوع خواهد بود. اگر قرار باشد صرفا حرف دیگران را در باب آزادی و حقوق بشر و عدالت و دموکراسی و مانند آنها تکرار کنیم، چرا اصلا با پسوند دینی سخن بگوییم؟

6- در پی سخنرانی مهندس بازرگان با عنوان «آخرت و خدا تنها هدف بعثت انبیا» نقدها و ایرادات بسیاری از سوی دوستان، همرزمان و رفقای مهندس بر ایشان وارد شد. به نوعی که ایشان در بیان دیدگاه های خود تقریبا تنها ماند. عموم دوستان مهندس بازرگان از جمله جنابعالی و آیت الله محمدجوادغروی، نقدهای صریحی را بر دیدگاههای مهندس مطرح کردید. اشاره شده است که برخی فشارها بر مهندس باعث شد تا ایشان واژه «تنها» را از عنوان سخنرانی خود که «آخرت و خدا تنها هدف بعثت انبیا» بود حذف کند. پس از این سالیان اگر ممکن است شرحی تاریخی از این نقدها و موجهات با مهندس بازرگان بدهید و توضیح دهید که مواجهه ایشان با این انتقادات و برخوردها چگونه بود؟ از حاشیه هایی که مهندس بازرگان بر نقد آیت الله غروی نوشته به نظر می رسد که از حجم موضع گیری ها علیه دیدگاه جدید خود، قدری خسته و ناراحت و ملول بوده است. روایت خود از حجم انتقادات،  نوع مواجهه مهندس بازرگان، و چرایی حذف واژه «تنها» از عنوان سخنرانی به رغم وجود آن واژه در خلال متن منتشر شده سخنرانی را توضیح دهید. آیا تعدیل عنوان سخنرانی نشانه تعدیل سخنان توسط ایشان بود یا یک عقب نشینی تاکتیکی در برابر دوستان منتقد؟

– من در جریان تمام ماجرا و یه به عبارت دیگر رخدادهای پشت صحنه در انجمن اسلامی مهندسین و نزدیکان ایشان نیستم تا بتوانم قاطعانه اظهار نظر کنم. آنچه خود در جریان بودم را برای شما به عنوان یک خاطره باز تعریف می­کنم شاید پاسخی روشنگر به پرسش شما باشد.

از گذشته به طور معمول و سنواتی مهندس بازرگان در روز مبعث در انجمن اسلامی مهندسین سخن می گفت و به تناسب مقام و مقتضای حال طبعا موضوع سخنرانی نیز درباره بعثت و مباحث متنوع مرتبط با آن بود. این سنت حتی در زندان نیز حفظ می­شد. کتاب «بعثت و ایدئولوژی» ایشان در آغاز در زندان به همین مناسبت ایراد شده و سپس توسعه پیدا کرده و به شکل یک کتاب نسبتا پر برگ تدوین شده است. از قضا آخرین سخنرانی ایشان هم در همان مراسم مبعث انجمن مهندسین بود. چند روز بعد به سفر رفتند ولی دریغ که کالبدش بازگشت. در دوران پس از انقلاب چند بار من هم در این مراسم و سخنرانی مهندس شرکت کرده بودم. فکر می کنم سال 72 بود که در اینجا و آنجا گفته می شد که مهندس بازرگان در مبعث امسال مطالبی گفته که شدیدا بحث انگیز شده و دوستان دیرینش را هم به عکس­العمل و انتقاد واداشته است.

روزی کسی پاکتی را در درب منزل آورد و گفت آقای مهندس بازرگان برای شما فرستاده است. باز کردم. دیدم کتابچه ای است تایپ شده و روی جلد کاغذی آن نوشته شده است «خدا و آخرت تنها هدف بعثت انبیاء». ورقی زدم. متوجه شدم که این متن همان سخنرانی بازرگان است که از آن سخن می­رود. یادداشتی هم فرستاده و از من خواسته بود که اظهار نظر کنم و مهلتی هم برای ارائه پاسخ معین کرده بود. پس از چندی نوشته را خواندم. به نظر رسید این تحلیل و نظریه از جهات مختلف جای ایراد و مناقشه دارد. مانده بودم چه کنم. از طرفی موظف شده بودم پاسخی بدهم و نظرم را صادقانه بگویم و از طرفی مجادله و نقد شفاف و صریح به چنان شخصیتی با آن جلالت مقام و سن و سال برایم دشوار بود. بالاخره در آخرین فرصت نقدنوشته­ای در 12 صفحه تنظیم کردم و خدمت ایشان فرستادم. چند روز بعد به مناسبت شب 21 رمضان و مراسم احیا، که با عنایت و لطف ویژه زنده یاد دکتر سحابی حدود 15 سال یعنی تا سال 78  که البته در سال 79 به دلیل محبوس بودن موفق به شرکت در آن مراسم معنوی نبودم، مهندس را در منزل سحابی دیدم. ایشان پس از احوال­پرسی مختصر گفت از بابت پاسخ شما دو تا تشکر دارم، اول مهم­تر را می­گویم و آن اینکه به موقع فرستادید، و دیگر اینکه نوشته مرا خواندید و وقت گذاشتید و مقاله­ای نوشتید. اینکه ایشان رعایت زمان را مهم تر دانست و اول گفت، بدان دلیل بود که بازرگان بسیار منظم بود و کارهایش نظم ساعت وار داشت.

چندی بعد از طرف انجمن مهندسین به من اطلاع دادند که سمیناری برای بحث و گفتگو در مورد گفتار مهندس بازرگان در محل انجمن تشکیل می­شود و منتقدان در آن دیدگاه هایشان را ارائه خواهند داد و بازرگان هم در نهایت پاسخ می­دهد. از من هم خواسته شده بود در آن سمینار شرکت کنم و انتقاداتم را مطرح کنم. سمینار تشکیل شد. در هر جلسه دو نفر و هر کدام به مدت 45 دقیقه سخن می­گفتند و در پایان همه در پرسش و پاسخ شرکت می­کردند و از جمله بازرگان در نقد و یا تأیید سخن می­گفت و یا سئوال می­کرد. من البته به دلیل طولانی شدن صحبت استثنائا دو جلسه صحبت کردم. تا آنجا که یادم است 17 نفر صحبت کردند و جلسه آخر به طور کامل به مهندس اختصاص داشت و ایشان کوشید ضمن دفاع از نظریه اش به منتقدان هم جواب دهد. در آن جلسه تا حدود زیادی نظریه و تحلیل متحول شد و ایشان برخی انتقادات یا ابهامات را پذیرفت و تلاش وافر کرد که حداقل ابهامها را بر طرف کند. در پایان باز به منتقدان مجال دادند که در 5 دقیقه آخرین سخن خود را بگویند. من در آن مجال گفتم: آقای مهندس! سخنانی که امروز گفتید، با آنچه که قبلا فرموده بودید، متفاوت است و به هرحال با این دیدگاه اختلاف اساسی نداریم. در آن جلسه ایشان تأکید داشتند که اسلام نسبت به امور دنیا بی طرف و بی نظر نیست اما هدف نهایی و اصلی همان دو محور خدا و آخرت است. صد البته در این مورد اختلافی نبود.

با توجه به این گفتگوهای طولانی و سازنده، ایشان متن نهایی را تنظیم کرد و در آن «تنها» را حذف کرد. محور اصلی اختلاف هم همین قید بود. فکر نمی­کنم ایشان تحت فشار و یا اصرار این قید را حذف کرده و یا به طور کلی از این طریق تغییری در دیدگاهش رخ داده باشد، سیر طبیعی گفتگو و به ویژه منطق جامع­تر و استوارتر منتقدان موجب تغییر و حداقل تعدیل در برخی افکار ایشان شد. توجه داشته باشید در این تفکر ایشان تقریبا تنها بود و در همان نشست­ها فقط دو نفر به عنوان موافق نظر ایشان وقت گرفتند و حرف زدند و آن هم در پایان به صورت مخالف و منتقد در آمدند و این امر حتی موجب اعتراض خود مهندس هم شد.

با این همه پس از این همه بحث و گفتگو، بار دیگر از منتقدان (البته فقط از چند نفر) کتبا خواستند که اگر نظری در مورد متن نهایی دارند مکتوب کنند و به انجمن بسپارند. از من هم برای این کار دعوت شده بود و من هم متنی آماده کرده و تقدیم کردم. پس از مرگ مهندس متن آخرین مهندس و چند نقد واپسین از جمله نوشته من در یک کتاب چاپ و منتشر شد. نکته قابل توجه این است که مهندس در متن نهایی خود نظریه اصلی و محورهای مهم گفتار خود را حفظ کرده و برخی تغییرات جزیی و کمتر از آنچه را که در گفتار شفاهی پذیرفته بود را وارد متن کرد و در مقابل برخی آرای تازه را بر آنها افزود. بنابراین نقد نوشته من ناظر به مطالب گذشته و پسین ایشان بود.     

در آن زمان چیزی که بیش از همه برای من جالب و جاذب بود این بود که مهندس بازرگان از پیشنهاد تشکیل چنین سمیناری استقبال کرد و خود در تمام جلسات شرکت کرد و با صبوری و شرح صدر تمام حرف­ها را شنید و در گفتگوها با نشاط یک جوان حضور فعال داشت و با گشاده رویی و متانت انتقاد شنید و پاسخ داد و در هر مورد هم سخنی را صواب دید پذیرفت. این سنت در میان روشنفکران و سخنوران ما ضعیف است و کمتر کسی حاضر است سخن مخالف را بشنود و با متانت با منتقدان مواجه شود. بعید می­دانم در تاریخ معاصر ما یک بحث چنین مبسوط مورد مباحثه و تبادل نظر علمی و در عین حال دوستانه و همراه با احترام و ادب قرار گرفته باشد. بازرگان در تمام امور زندگی یک الگوی موفق و کامیاب بود. خدایش رحمت کند.      

 

Share:

More Posts

Send Us A Message