یک بام و دو هوا در کار عالمان شیعی

یکی از ایرادهای مکرری که برخی عالمان دینی و شریعمتداران بر مثنوی و به کلی بر عارفان و صوفیان می گیرند آن است که اینان در باره برخی شخصیت های تاریخ اسلام سخنانی به خلاف گفته اند. از باب مثال ابیاتی که مولوی در مثنوی (از باب نمونه در داستان پیر چنگی) در باره خلیفه دوم عمربن خطاب گفته شده است.
در این باب سخن بسیار است. چنان که قبلا گفته ام وقتی مبانی جهان بینی و دین شناسی و انسان شناسی دو فرد و یا دو طایفه به کلی متفاوت و یا متعارض اند و به ویژه وقتی پای «زبان نفهمی» هم در میان باشد، دیگر هیچ کاری نمی شود کرد و در واقع هر بحث و استدلالی بی ثمر است. با این حال در اینجا می خواهم به نکته ای بس مهم اشاره کنم.
از این نوع عالمان و منتقدان باید پرسید که: اولا، چنین گزافه گویی هایی (با فرض گزافه گویی) فقط در باره عمر گفته شده و یا در باره دیگران نیز هست؟ و ثانیا، این نوع غلوها و یا چهره پردازی های فقط در مورد شخصی معین (مانند عمر و ابوبکر و . . .) ایراد دارد و یا در باره دیگران (مثلا علی بن ابی طالب و امام حسین و . . .) نیز ایراد دارد و مقبول نیست؟
واقعیت این است که در آثار و افکار تمام فرقه های اسلامی در باره تمام شخصیت های اسلامی از نبی اسلام گرفته تا خلفای راشدین و امامان شیعه سخنانی غالیانه و گزاف و حتی جعل و دروغ فراوان است و گفتن ندارد که این نوع مدعیات نه با عقل سازگار است و نه با شرع. البته منصفانه باید گفت که غلو در باره بزرگان دین در آثار متصوفه و اهل عرفان (از ابن عربی گرفته تا مولوی و عراقی و عطار و دیگران) بیش از دیگر نحله هاست. با این حال باید توجه داشت که هدف آنان، دروغ پردازی عمدی نبوده است. در مواردی سنحنگویان عارف مسلک واقعا به آن افسانه ها باور داشتند و در مواردی نیز آشکارا در پی عبرت و آموزش برای تربیت و تعلیم اخلاقی و دینی و معنوی پیروان بوده اند.
اما در این میان نمی توان منطق دوگانه داشت. چگونه است که همین سلسله عارفان و شاعران وقتی در باره عمر و ابوبکر و دیگران سخنانی غالیانه می گویند، آقایان علما و متشرعه فریاد واسلاما سر می دهند و مدعی شوند افسانه سرایی است ولی وقتی همان گویندگان در باره «حقیقت محمدیه»«طامات می بافند» و حتی خلاف محکمات قرآنی سخن می گویند، کسی نه تنها اعتراض نمی کند، بلکه مورد تشویق قرار گرفته و اشعار و اقوال آن چنانی در محافل و منابر خوانده و مکرر می شود؟ و یا به ویژه وقتی در همان منابع (اعم از منابع صوفیانه و یا حدیثی) روایات غالیانه در باره امام علی و فاطمه و امام حسین و حتی امام دوازدهم شیعه نقل می شود، حضرات به به و چه چه گویان آنها را با آب طلا می نویسند و در هر کوی و برزن به آواز بلند می خوانند؟ نمونه اش «الغدیر» امینی.
چگونه است که همین علما در برابر ادعای یک روحانی در تریبون نماز جمعه مبنی بر تجلی خدا در رهبر جمهوری اسلامی سکوت می کنند و دم بر نمی آورند؟ خدایا زین معما پرده بردار!
چهارشنبه 10 مهرماه 98

Share:

More Posts

Send Us A Message