جهان بی مسئولیت و فلسطین خونین

تاریخ خونین است. هرچند معتقدم که در درازنای تاریخ در مجموع صلح بر جنگ غلبه داشته ولی جنگ و خشونت نیز کم نبوده است. تاریخ را که بگشایید، چکاچک شمشیرها و داس مرگ است که پیاپی با افتخار فرا می رود و فرود می آید و جان انسانی را می گیرد. ظاهرا این رشته سر دراز دارد و به این سادگی دست از سر آدمیان بر نمی دارد.
با این حال قرار بود که در قرن بیستم و پس از تجربه تلخ و دهشتبار دو جنگ جهانی و با تلفات جانی سنگین (تلفاتی که شاید از مجموع تلفات جانی تمام تاریخ بیشتر باشد) و تأسیس سازمان ملل متحد و تنظیم اعلامیه جهانی حقوق بشر و دهها میثاق بین المللی، تمام ملل و دول، به صلحی پایدار برسند و جنگ و درگیری و خشونت بین ملت ها و دولت ها محو شود و یا به حداقل برسد. گرچه در این هفتاد سال خوشبختانه جنگ جهانی درنگرفته و تجارب دو جنگ تکرار نشده است ولی با این همه در جای جای جهان جنگ و خونریزی و خشونت همچنان برقرار است و روزافزون. نباید محال اندیش جهان بی خشونت و حتی بی جنگ هرگز نخواهیم داشت ولی آنچه مایه نگرانی است این است که از آغاز قرن بیست و یکم روند خشونت و درگیری و جنگ رو به گسترش است و این اصلا نشانه خوبی نیست.
چنین روندی معلول عوامل متعددی است ولی به گمانم در این میان دوعامل بیشترین نقش را ایفا کرده و می کنند. یکی به قدرت رسیدن افراد و یا جناح های فاشیست و نژادگرا و ناسیونالیست های افراطی در اروپا و آمریکاست، که بخش سلطه طلب و اقتدارگرا و سوداگران مرگ یعنی فروشندگان اسلحه نظام سرمایه داری جهانگشا را نمایندگی می کند؛ و دوم، فقدان عدالت و یا حداقل فراموش کردن عدالت در روابط بین الملل و به ویژه در روابط دول غربی (به ویژه آمریکا) با جهان سوم و ملل آسیایی و به طور کلی جهان غیر غربی است. همه جا سخن از صلح است و نفی جنگ، ولی در عمل در همه جا جنگ است و خشونت و تجاوز. در مجموع در روابط بلوک قدرت غربی صلحی نیم بند برقرار است ولی در قلمرو روابط غرب و غیر غرب، خشونت سیاسی و نظامی رو به گسترش است. پیگری روند تحولات و مناسبات جهان غربی به رهبری آمریکا با جهان غیر غربی در این قرن، گواه این مدعاست. از 11 سپتامبر 2001 تا کنون. جهان در این کمتر از بیست سال دگرگون شده است.
داستان تراژیک فلسطین در قرن بیستم و تداوم آن تا این زمان، خود نمونه ای روشن از چنین روند فاجعه آمیزی است. به استناد منابع پر شمار تاریخی، علل و عوامل پیچیده اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در سطح منطقه و در سطح جهانی، به تولد دولتی جعلی و مذهبی و نژادپرست به نام اسرائیل در سال 1948 منتهی شد و در پی آن فاجعه های بزرگی در خاورمیانه به وقوع پیوست. این رژیم فاشیستی، مهم ترین عامل ناامنی و خشونت و جنگ و ترور و وحشت در این هفاد سال در خاورمیانه بوده و هست. دولتی که خود را دموکرات ترین کشور خاورمیانه می داند (البته به لحاظ ساختار درونی نظام حقوقی اسرائیل تا حدودی چنین است)، در این هفت دهه جز مرگ و ویرانی و ترور و کشتار و تجاوز و غصب برای مردمان بومی این سرزمین یعنی فلسطینیان ساکن در منطقه و یا آواره در جهان نتیجه ای نداشته است. رژیمی که عضو سازمان ملل است ولی تقریبا تمام قلطعنامه های این سازمان را (به ویژه پس از قرارداد صلح اسلو تا کنون) نقض کرده و کمترین اعتنایی به نظام حقوق بین الملل ندارد و با قلدری و یاغیگری تمام همچنان به تجاوز و کشتار غیر نظامیان و محاصره مردمان غزه ادامه می دهد و حتی رسما و علنا بارها و بارها (به اعتراف مقامات حکومتی) به خاک یک کشور دیگر (سوریه) حمله نظامی کرده و موجب کشتار مردمان شده است. رسما و علنا مخالفان خود را در چهارگوشه جهان ترور می کند و می کشد. آخرین نمونه آن کشتار گسترده فلسطینیان است که در این روزها همچنان در جریان است.
در این میان، اما، مسئله اقدامات شرورانه دولت و ارتش اسرائیل نیست؛ اقتضای طبیعتش این است! مسئله مهم آن است که در برابر این همه تجاوز و خشونت، چرا جهان ساکت است و صدایی از جایی در نمی آید؟ مگر قرار نبود صلح در خاورمیانه برقرار شود؟ مگر قرار نبود دو دولت تشکیل شود و هر دو به طور برابر و با صلح و امنیت در کنار هم زندگی کنند؟ مگر قرار نبود حداقل قطعنامه ای سازمان ملل بی چون و چرا اجرا شوند؟ دنیا بگوید آیا فلسطینی های آواره و بی پناه در روابط بین ملل گردن کشی می کنند و یا اسرائیل و دولت فاشیست نتانیاهو؟ چگونه است وقتی فلسطینی به جنایات و اقدمات غیر قانونی اسرائیل اعتراض می کنند، با چنان سرکوبی خونین و با مشت آهنین مواجه می شوند و گاه هر روز ده ها زن و مرد و کودک به خاک می افتند و در جهان یا صدایی شنیده نمی شود و یا برخی صرفا به نصحیت دو طرف مبنی بر خویشتن داری! بسنده می کنند؟ چگونه است زمانی که یک جوان خشمگین و مستأصل فلسطینی، که تا چشم باز کرده با سرزمین مغصوب خود و با ظلم و تبعیض و مشت آهنین رژیم آپارتاید اسرائیل مواجه بوده، سنگی به طرف دشمن پرتاب می کند، بی درنگ عموم دولت ها و بوق های تبلیغاتی شان در جهان (رسانه به مثابه گوساله سامری نظام سلطه) جوان فسطینی را تروریست و افراطی دانسته و قاطعانه محکوم می کنند ولی رفتارهای علن و مکرر تروریستی نظام حاکم اسرائیل را نمی بینند و چشم های خود را بر اقعیت های جاری بسته اند؟ گفتن ندارد که خشونت در هرشکلی و به دست هر کسی محکوم است و مضر ولی خشونت یک جوان بی دفاع و درمانده از مظالم بسیار کجا و خشونت های رسمی و سازمان یافته دولتی مقتدر و مدعی دموکراسی کجا؟
چرا دولت ها و ملت ها چنین بی مسدئولیت اند؟ وقتی در یک کشور اروپایی و یا در آمریکا تروری صورت می گیرد و کسی و یا کسانی کشته می شوند در سراسر مغرب زمین و به پیروی از آنها کشورهای اقماری شان در جهان ولوله می افتد و (صد البته به حق) اعتراض می شود و موج انزجار همه جا فرار می گیرد اما در میانمار و یا افغانستان و یا سوریه و بیشتر در فلسطین جوی خون راه می افتد و هر روز کشتار می شود، فریاد که هیچ، حتی صدایی مؤثر نیز شنیده نمی شود؟! وقتی در پاریس چند نفر به ظلم کشته می شوند، یک میلیون نفر به خیابان می آیند و بسیاری از رهبران جهان (و از جمله مضحکت از همه رئیس دولت آدم کش و تروریست اسرائیل) جمع می شوند و دست در دست هم سرود مقابله با تروریسم سر می دهند ولی وقتی در فلسطین با گلوله های مستقیم سرزبان اسرائیلی دهه ها نف به خاک می افتند، خبری نمی شود؟ واقعا فقط پاریسی ها «بشر»اند و فلسطینی غیر بشر؟!
هرچند پاسخ این پرسش ها چندان دشوار نیست ولی به گمانم ریشه این تبعیض در جهان قرن بیست و یکم به همان دو دلیل باز می گردد که گفته شد. در یک سو غلبه یافتن نظام جنگ محور و چیره شدن سوداگران مرگ و تاجران اسلحه است که فعلا در پناه قدرت یافتن آدم نامتعادل و حتی دیوانه ای چون دونالد ترامپ در آمریکاست که جولان می دهند و دیگر بی اعتبار شدن عدالت در جهان و از جمله به طور خاص در مورد داستان فلسطین و اسرائیل . اگر قرار بر صلح دو متخاصم باشد، باید حداقل عدالت تأمین شود و هفتاد سال است که کمترین عدالت و حقوق حقه فلسطینیان (حقوقی که جهان آنها را به رسمیت شناخته) رعایت و تأمین نشده و نمی شود. آنچه تا کنون بوده و اخیرا با ترامپ و ترامپیسم به اوج فضاحت خود رسیده، قلدری است و زورگویی و اعمال قدرت یک طرفه. تاریخ نشان داده که وقتی فردی نامتعادل و احیانا بیمار در رأس قدرت سیاسی و نظامی قرار می گیرد، فاجعه می آفریند و به میزانی که قدرت بیشتری دارد، ابعا فاجعه نیز بیشتر می شود. به قول خواجه نصر طوسی، از موجودی که شاخ دارد و عقل ندارد، باید ترسید. اقدامات یک سال و نیم اخیر ترامپ، نشان می دهد که او استعداد شگرفی برای فاجعه آفرینی در قد و قواره هیلتر را دارد. ما ایرانیان تازه داشتیم تجربه تلخ احمدی نژادیسم را فراموش می کردیم که تجربه ترامپیسم در قدرتمدترین کشور جهان به یادمان آورد که خطر در دیکتاتورهای خرد و کم قدرت نیست بلکه خطر اصلی در دیکتاتوری های جهانی با قدرت های فراوان است. بی تردید ترامپ با حمایت تمام عیار و یک جانبه ای که از رژیم جنایتکار و آدم کش اسرائیل می کند و به ویژه به دلیل اقدام غیر قانونی انتقال پایتخت اسرائیل به بیت المقدس، در قطره قطره خونی که این روزها در سرزمین فلسطین بر زمین می ریزد، شریک جرم است.
دریغ که در این میان حتی از روشنفکران و آزادی خواهان و عدالت طلبان ایرانی نیز کمتر صدایی به اعتراض شنیده می شود و حتی گاه در توجیه مظالم اسرائیل داستان سرایی می شود. مایه تأسف است که حتی به جعل تاریخی دولت اسرائیل در مورد ضرب سکه با تصویر کوروش پادشاه ایرانی در کنار موجودی به نام دونالد ترامپ نیز واکنشی نشان نمی دهند. نتیجه این بی تفاوتی در کشورهای عربی و اسلامی و یا در میان عدالت طلبان ایرانی این است که مقامات جمهوری اسلامی، با کارنامه ضد حقوق بشری خود، پرچمدار حمایت از فلسطین می شوند و در پناه آن برخی رفتارهای شبه اسرائیلی خود را توجیه کرده و یا بپوشانند.
منتشر شده در زیتون

Share:

More Posts

دنیای دیوانه / دیوانه / دیوانه

دیشب در برنامه «شصت دقیقه» تلویزیون بی بی سی فارسی مطلبی شنیدم که به راستی هنوز هم باورش سخت است. فردی تاجیک تبار اما روسی

Send Us A Message