می توان گفت مجموعه شرایط و اوضاع و احوال در جمهوری اسلامی چنان است که می توان گفت نظام حاکم به سوی فروپاشی و در واقع وقوع یک انقلاب سراسری می رود. اکنون دیگر این رخداد صرفا یک آرزو و یا یک احتمال اندک نیست بلکه می توان گفت هر روز به میزانی که شرایط داخلی و خارجی جمهوری اسلامی بدتر و وخیم تر می شود، احتمال وقوع چنین شورش عمومی و یا اصطلاحا انقلاب سیاسی بزرگ بیشتر و بیشتر می شود. اگر چنین شود، نام آقای خامنه ای در آینده، مانند محمدرضا شاه، تحت عنوان رهبر منفی انقلاب آینده ثبت خواهد شد.
گفته اند که هر انقلابی چهار مرحله را طی می کند: «مرحله نخست آن است که مردم از ارزش های سنتی ناراضی می شوند؛ مرحله دوم آن است که روشنفکران و دیگران اهدافی را برای مخالفت با رژیم موجود تعیین می کنند؛ در مرحله سوم، جنبش انقلابی به راه می افتد و میانه روها جای خود را به رادیکال ها می دهند؛ و در مرحله چهارم، یک رژیم جدید رسمیت و مشروعیت می یابد». کتاب «بنیادهای علم تاریخ، سی. بی دین مکالا، ترجمه احمد گل محمدی، ص 211.
چنین می نماید که مرحله اول و دوم آن تا حدودی (حداقل با مشارکت اکثریت عددی مردم و روشنفکران) در جمهوری اسلامی عملی شده ولی مرحله سوم آن (به طور خاص پس از جنبش مردمی 1401) آغاز شده ولی شاید تا نقطه عطف و تعیین کننده آن چندان فاصله نباشد. هرچند پس از جنگ دوازده روزه محتمل بود که خامنه ای و همفکرانش تغییرات اساسی و معنادار در نظام ناراضی پرور و ضد مردمی و ضد ملی خود پدید آورند ولی تا این لحظه نه تنها چنین روندی آغاز نشده بلکه هر لحظه اوضاع بدتر از گذشته می شود. فعلا سرنوشت کشور در دست تندروها و رادیکال های ضد مدنیت مدافع نظام ولایی است. البته در مقابل رادیکال های جناح برانداز و انقلابی هم تقویت شده و می شود. اوضاع هرچه وخیم تر شود می شود، مخالفان برانداز مشروعیت خود را تقویت خواهند کرد. تجربه نشان داده است که تندروهای راست و چپ، در نهایت موجب بقا و تقویت یکدیگرند. اما نتایج افکار و اعمال هردو جناح ظاهرا آشتی ناپذیر مقابل هم، می تواند منفی و حتی فاجعه بار باشد. طبیعی است که «رسمیت و مشروعیت نظام جدید» هنوز رخ نداده و حتی در باره چگونگی و ماهیت آن توافقی ملی و قاطع و فیصله بخش پدید نیامده است. گفتن ندارد که مفاهیمی چون «آزادی» و «دموکراسی» و «حاکمیت ملی» و مانند آن کفایت نمی کند؛ همان گونه که در انقلاب گذشته نیز چندان افاقه نکرد.
آنچه گفته شد صرفا بیان وضعیت موجود بود ولی تا این لحظه می پندارم که:
نخست این که من حداقل در وضعیت فعلی و تا اطلاع ثانوی مدافع هیچ نوع انقلاب سیاسی و براندزانه نبوده و نیستم. چرا که در وضعیت کنونی ایران و منطقه و جهان، هر نوع شورش انقلابی و زیر و زبر کننده را مفید برای مردم و آینده کشور نمی بینم. حداقل با ریسک پرخطری همراه است. در واقع همان قاعده مهم «یک نسل دو بار انقلاب نمی کند» را معتبر می دانم. هنوز نسل 57 تجربه انقلاب گذشته را هضم و جذب نکرده و نمی تواند نسبت به پیامدهای خواسته و ناخواسته آن رخداد عظیم بی تفاوت بماند. درست گفته اند انقلاب براندازانه و تغییر رژیم بسیار گران و پرهزینه است و این را نسل انقلاب 57 به تجربه دریافته است. ممکن است فعال اثرگذاری در جنبش انقلابی باشیم اما نمی توانیم در باره تمامی پیامدها و عواقب آن هشیار و در واقع اثرگذار باشیم؛ هرچند همواره مورد سئوال و نقد قرار می گیریم که: «چرا چنین شد؟»، «چرا چنین کردید؟».
دوم این که در چشم انداز کوتاه مدت (به طور خاص تا زمان حیات آقای خامنه ای) نه تغییرات مثبت را محتمل می دانم و نه امکان وقوع یک انقلاب سیاسی منتهی به فروپاشی نظام موجود را چندان جدی و واقعی می بینم. هر نوع دخالت های خارجی را نیز مطلقا منفی و مضر برای حال و آینده کشور می دانم.
سوم این که به گمانم انقلاب نسبتا آرام و کم هزینه سال 57 (البته در قیاس با انقلاب های مشابه در قرن بیستم و مهم تر تا بهمن 1357) دیگر تکرار نخواهد شد. این بار اگر هم پیروزی سیاسی حاصل شود، با احتمال قریب به یقین، پیروزی شمشیر بر شمشیر خواهد بود. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!
جمعه 9 آبان 1404