امروز 14 مرداد 1404 صدو نوزدهمین سالروز امضای مشروطه خواهی ایران به دست مظفرالدین شاه قاجار است. در این مجال اندک نمی توان در باره این جنبش و چند و چون و سرشت و سرنوشت آن چیزی گفت و نوشت. اکنون فقط می خواهم به دو پرسش، که ارتباط وثیقی با وضعیت امروز ما دارد و می تواند پاسخی به وجوهی از معضلات فکری و فرهنگی جامعه ما باشد، پاسخ دهم.
می دانیم که در طول این مدت نه چندان کوتاه تغییرات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی متنوع و در عین حال ژرفی در جامعه ایرانی پدید آمده است. در بیش از چهار دهه اخیر، شماری از ایرانیان خود را «مشروطه خواه» می دانند و حداقل با این عنوان خود را معرفی می کنند. در واقع اینان با انتخاب این عنوان دو پیام را منتقل می کنند؛ یکی، انکار وجودی و وقوعی انقلاب 57 و دیگر، پیوند فکری و سیاسی و اعلام وفاداری به جنبش (یا انقلاب) مشروطیت در سال 1285 خورشیدی. از نظر این افراد، گویی از بهمن 57 تا کنون تاریخ ایران راکد و متوقف بوده و هیچ تحولی رخ نداده و یا سیری کاملا معکوس طی کرده است. اما باید در انتساب این جریان به مشروطه خواهی تأمل کرد و باید دید این نسبت چه اندازه واقع بینانه و معقول است. اصولا باید دید مراد از مشروطه خواهی چیست؟
مشروطیت را می توان در دو قلمرو فهم و تفسیر کرد. یکی در ساختار سیاسی و دیگر در ساختار ماهوی و در واقع اهداف. در شکل نخست، هدف سیاسی غایی مشروطیت، تبدیل سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه است. از این منظر مشکل اصلی مشروطه خواهان ایران حداقل از اواسط دوران ناصرالدین شاه قاجار محدود کردن حکمرانی مطلق العنان بوده و می خواستند حکمرانی مطلقه را به قانون مقید کنند. از این رو با احتمال بسیار مشروطه بر آمده از شرط عربی بوده و در این صورت مراد از نظام مشروطه روشن است. در نتیجه می توان گفت رکن رکین نظام مشروطه باور به سلطنت و پادشاهی است. بدین جهت بود که در قانون اساسی مشروطه نوشته بودند این نوع سلطنت را تا زمان ظهور امام زمان نمی توان تغییر داد. بی دلیل نیست که در این چهل و شش سال مشروطه خواهی پیدا نمی کنیم که به نظام سیاسی پادشاهی و به طور متعین پادشاهی پهلوی باور نداشته باشد.
اگر چنین باشد، می توان گفت که در انقلاب ایران در سال 57 نوع رژیم شاهنشاهی مرسوم منقرض شده و جایش را به نظام جمهوری داده است. از این رو حداقل تا اطلاع ثانوی رژیم سلطنتی عام یا از نوع پهلوی به تاریخ پیوسته و دیگر جایی در واقعیت عینی جامعه ایرانی ندارد. این که رضا پهلوی به عنوان نماد و سخنگوی پهلوی طلبان وعده می دهد نوع نظام آینده را صندوق رأی معین می کند، در بهترین حالت فریبی بیش نیست. به همین دلیل است که از نقدهای جدی بر جمهوری اسلامی یکی این است که سلطنت مطلقه سلطان در قالب خطرخیزترش یعنی ولایت مطلقه فقیه ادامه یافته است. این است که در دوران پیش از انقلاب وقتی آزادیخواهان ایران در عمل دیدند که سلطنت ظاهرا مشروطه پهلوی ها تداوم سلطنت مطلقه قاجاری است و مشروطه شدن آن فقط ظاهر است و قانون دستاویزی است برای تداوم دیکتاتوری نوع مدرن ترش، در طی مبارزاتشان اندیشه جمهوری را پی گرفتند و به این نتیجه رسیدند که راه رهایی از استبداد و خودکامگی تبدیل نظام سلطنت مشروطه نمایشی به جمهوری است. بنابراین دیری است که اساسا مشروطه خواهی موضوعیت خود را از دست داده است و عینیت ندارد. به ویژه مشروطه خواهی قدیم با قانون اساسی آن ملازمه دارد و نمی توان انکار کرد که قانون اساسی قدیم از جهاتی استبدادی تر از قانون اساسی جمهوری اسلامی است.
اما اگر از شکل و ساختار سیاسی بگذریم، مشروطه را در محتوا و اهداف ببینیم، هنوز نه تنها مشروطه خواهی مطلوب است بلکه قاطعانه می توان گفت حداقل در وضعیت ایران و تاریخ و فرهنگ ایرانی، تنها شکل و تعین خارجی مشروطه خواهی در قالب نظام سیاسی جمهوریت است. در واقع مشروطه خواهان واقعی، همان جمهوری خواهان واقعی هستند. زیرا تجربه عملی و زیسته 120 ساله تحولات ایران نشان می دهد که قانون را جز در فرمت حکمرانی جمهوریت مردمی و واقعی نمی توان عملی کرد.
در پایان برای رفع هر نوع بدفهمی، لازم است اشاره کنم که مراد از جمهوریت نوع نظام سیاسی است که بر بنیاد قانون و تحقق اهداف الزام آور آن یعنی انتخابات آزاد، استقلال قوا، آزادی احزاب، آزادی عقیده و بیان عقیده و . . . استوار شده باشد. چرا که می دانیم در جهان معاصر رژیم های هستند که رسما جمهوری اند ولی در عمل تداوم همان نظام های استبدادی سلطنتی دیرپا هستند.
سه شنبه 14 مرداد 1404