بازگردیم به آغاز سخن.
این روند (روند خرید زمین و چیرگی عملی بر بومیان) در نهایت به قطعنامه سازمان ملل منتهی شد. از آنجا که درگیری بین دو نیروی مهمان ناخوانده و بومیان منطقه بالا گرفته بود و افکار جهانیان را معطوف به خود کرده بود، سازمان ملل در 29 نوامبر سال 1948 با تصویب قطعنامه ای (قطعنامه 181) سرزمین تاریخی فلسطین را به دو قسمت با عنوان دولت عبری – یهودی و دولت عربی – اسلامی تقسیم کرد. هرچند صهیونیست های راضی، که در واقع از هیچ به همه چیز رسیده بودند، از آن استقبال کرده ولی اعراب و فلسطینی ها که از یک سو حداقل نیمی از سرزمین آبا و اجدادی و حتی خانه ها و مزارع دیرین خود را از دست داد بودند و از سوی دیگر حداقل آگاهانشان دریافته بودند که کاشتن نهال اقتدار مهاجران غربی در قلب سرزمین فلسطینی و عربی چه میوه هایی زهرآگین خواهد داد، چنین تصویب نامه ای را نپذیرفته و به مقاومت خود در برابر نفوذ استعمار غربی – صهیونی ادامه دادند.
این که گفتم افراد آگاه دریافته بودند که این درخت ذقّوم به چه ثمری خواهد داد، سخن نماینده دولت ایران در آن مقطع گواه این مدعاست. منصورالسلطنه عدل، رئیس هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل هشدار داد که: «با اقدام به این امر (اجرای مصوبه 181) وطن ملی برای یهودی ها درست نخواهید کرد، بلکه اجاقی به وجود خواهید آورد که زیر خاکستر آن همیشه آتشی نه تنها خاورمیانه، بلکه صلح عالم را نیز تهدید می کند، روشن خواهد بود». البته خود او نیز به نمایندگی دولت ایران به آن رأی مخالف داد. با احتمال زیاد اغلب نمایندگان دول مختلف و حتی بسیاری از یهودیان مهاجر از نقشه هایی که در بُن این «اجاق» تعبیه شد بود، بی خبر بوده اند ولی کارگردانان اصلی ماجرا به ویژه حاکمان وقت آمریکا و بخش عمده ی اروپا از آن آگاه بوده اند و به نیکی می دانستند که هیزم در چه اجاقی کار گذاشته اند. راز حمایت های قاطع حاکمان اثرگذار غربی از جنایات و تجاوزات برنامه ریزی شده و ناشده حاکمان اسرائیلی در این 75 سال علیه اعراب و فلسطینی ها و تسلیح نظامی و مالی و سیاسی دولت آپارتاید اسرائیل در این مدت طولانی، در همین طرح و نقشه نهفته است.
به هر تقدیر فلسطینی ها با حمایت دولت های عربی منطقه آن زمان، به مخالفت و مقاومت خود در برابر مهمان ناخوانده ادامه دادند. این روند به جنگ نخست اعراب و اسرائیل در سال 1948 منتهی شد. از آنجا که صهیونیست ها با حمایت های نهان و آشکار کارگردانان غربی خود پیروز نظامی میدان بودند، از درون چنین نبردی دولت یهودی اسرائیل زاده شد. از آن زمان منطقه و جهان روی آرامش ندید، که ندید. چند جنگ دیگر بین دو طرف رخ داد اما هر بار با حمایت های بی دریغ آمریکایی ها و شرکای اروپایی اش، پیروزی از آن کارگزارشان در خاورمیانه شد.
از آن پس حاکمان اسرائیل همان سیاستی را، که قبلا در پیش گرفته بودند، ادامه دادند. از آنجا که آنان کم و بیش یقین داشتند که مردمان منطقه با محوریت فلسطینی ها، هرگز تن به اجاق همیشه جوشان نخواهند داد، کوشیدند به تعبیر رایج در ایران با «چراغ خاموش» به اهداف خود برسند. این چراغ خاموش نیز از یک سو تلاش برای نابودی بومیان فلسطینی بوده و از سوی دیگر نیز راندن بومیان و صاحبان خانه از وطن و زاگادهشان. اسرائیلی ها (به تعبیر جلال آل احمد: ولایت عزرائیل)، تا آنجا که توانسته اند و می توانند فلسطینی ها را با جنگ و ترور و راه های دیگر به قتل می رسانند و نابود می کنند و اگر نشد و یا عملا امکان نداشت، آواره می کنند و از خانه هایشان می رانند و خود خانه هایشان و مزارع شان و دارایی شان را تصاحب می کنند. به هرحال هدف غایی محو کردن بومیان از سرزمین شان است، به گونه ای که گویی هرگز وجود نداشته اند. دقیقا همان کاری که کارگردان اصلی نمایشنامه یعنی آمریکاییان سفیدپوست مهاجر با بومیان سرخ پوست در آن سامان کرده و موفق هم شده بودند.
جمعه 26 آبان 1402
ترفند دیرین اسرائیل: قرار دادن جهان در برابر عمل انجام شده (قسمت سوم)
این شیوه در واقع مصداق همان نابود کردن از طریق «نمدمالی» شناخته شده در سنت ایرانی است. هدف آن نیز از یک سو نابودی و محو تدریجی و در حد امکان بی سرو صدای معارضان حتی بالقوه است و از سوی دیگر قرار دادن طرف مقابل و به ویژه افکار عمومی مردم جهان در برابر عمل انجام شده. در مقطع پس از جنگ دوم، مهاجران و مهاجمان صهیونیستی در چنین موقعیتی بودند و جهان را با برنامه ریزی در چنان شرایطی قرار داده بودند. با استفاده از یک تمثیل عامیانه می توان گفت، صهیونیست ها به جهان اعلام می کردند که: «آش خاله است، بخوری پاته، نخوری هم پاته»! هرچند البته کارگردانان اصلی ماجرا، به نیکی می دانستند که چه می کنند!
از آنجا که در طول این بیش از هفتاد سال حاکمان اسرائیل، با توسل به هر شیوه ای (که بعدا به این شیوه ها اشاره خواهم کرد)، موفق نشده اند معارضان و معترضان بومی فلسطینی را کاملا محو و حتی ساکت کنند و یا نتوانسته اند بومیان فلسطینی را کاملا مجبور به مهاجرت اجباری کنند، از هر فرصتی استفاده می کنند تا از طریق کشتار گسترده زن و کودک و دیگران و در واقع با نسل کشی به محو کامل صاحبان اصلی این سرزمین اقدام کنند.
از آنجا که اسرائیل به دلایلی، از جمله دلیل مذهبی توراتی، از همان آغاز در اندیشه غصب تمام فلسطین بوده و این اندیشه همچنان حداقل در بخش اصلی مهاجران یهودی و به ویژه حاکمان غالبا راست گرا و نژادپرست به قوت خود باقی است، هرگز به روند صلح باور نداشته و حتی آشکارا در برابر هر نوع صلحی حتی با قطعنامه های سازمان ملل ایستادگی کرده و آمریکا نیز همواره با وتوی پیاپی قطعنامه های سازمان ملل از این گردن کشی حمایت کرده است. هرچند اسرائیل در مقطعی ناگزیر تن به طرح صلح اسلو داد ولی در عمل همچنان در جهت نقض و نفی آن حرکت کرده است. شهرک سازی های مستمر یکی از پروژه های بی ثمرسازی هر نوع صلح است. قاطعانه می توان گفت، چنین اقداماتی کاملا حساب شده و منطبق با یک طرح از پیش مشخصی صورت می گیرد و آن هم قرار دادن افکار عمومی جهان در برابر عمل انجام شده است. همان گونه که پس از حدود سی سال (از 1917 تا 1948) برنامه ریزی برای روشن کردن «اجاق» آتش خیز در قلب خاورمیانه بوده است؛ به گونه ای که در عمل سازمان ملل و یا دولت های مختلف (دولت هایی که چه بسا در آن زمان از اهداف پشت پرده بی خبر بودند) چاره ای نبینند که به هر حال آتشدان را در قلب خاورمیانه قبول کنند. اکنون نیز همان سناریو دقیقا در حال اجراست و اسرائیل با چراغ خاموش به گونه ای شهرک سازی را طراحی و اجرا می کند که در نهایت طرح تشکیل دو دولت مستقل در کنار هم عملا منتفی و ناممکن شود، که شده است..
در هرحال همان سناریو اکنون نیز در غزه در حال اجراست. در مرحله نخست کشتار بی مهار بومیان و آوارگان سابق در آن ناحیه و در مرحله بعد استمرار آوارگی بازمانده های بومی فلسطینی؛ در واقع استمرار چند نسل آواره و در نهایت پاک سازی قومی از منطقه تا در پایان کار سرزمین فلسطین یکسره و بی مزاحم برای صهیونیست ها باقی بماند.
جمعه 26 آبان 1402