مستندترین انگیزه قیام حسین بن علی

هرسال که محرم فرا می رسد و داستان امام و کربلا دگربار ورد زبان ها می شود، عموما از پیام امام حسین و یا پیام عاشورا و مانند آن سخن می گویند. اما در این میان برداشت ها و فهم ها از رخداد کربلا و حرکت حسین بن علی به شدت متفاوت و حتی متعارض می نماید. به ویژه دو طیف حاکمان شیعی جمهوری اسلامی و در مقابل منتقدان و مخالفان شیعی و کربلایی حاکمیت، به میزان ایجاد فاصله و شکاف بین دو طیف، هر یک تلاش وافر دارد که از داستان امام حسین و واقعه کربلا و عاشورا تفسیری به سود مواضع خود (واقعی و یا مصلحتی) ارائه دهد و در نهایت به سود خود بهره برداری کند. اما به گمانم داستان کربلا یک علت و دلیل و انگیزه بیشتر ندارد و بقیه یا اصولا افسانه اند و یا زاییده تحلیلی های جانبی و البته معقول (مانند وفاداری به امر به معروف و نهی از منکر و یا اصلاخ در دین جدش نبی اسلام).

اما متن داستان قیام حسین بن علی یک اصل بیش نیست و آن دعوی حق انحصاری خلافت برای خود و فقدان مشروعیت لازم برای رقیب اموی یعنی یزیدبن معاویه در سال 60 هجری.   

اسناد تاریخی قرن نخست هجری گواه است که در آن دوران اختلاف بر سر حق انحصاری خلافت بر مسلمانان بود. پس از درگذشت نبی اسلام، علی بن ابی طالب خلافت را (به دلایلی) حق بنی هاشم و به طور خاص حق خود می دانست و پس از او نیز فرزندان و میراثدارانش نیز چنین نظری داشتند.

با این همه به هر دلیل آنان با رقیبان کنار آمده و حتی حسن بن علی از حق خود گذشت و خلافت را طی صلحی به معاویه بن ابی سفیان وانهاد. با این که وفق قولی حسین که با واگذاری خلافت به معاویه مخالف بود، اما در مجموع به رأی برادر مهترش احترام گذاشت و بدان وفادار ماند. در همان زمان شماری از بزرگان کوفه برای حسین نامه نوشتند و خواستند که به کوفه بیاید و امامت را بر عهده بگیرد ولی او تن زد و به عهد برادر وفادار ماند. پس از درگذشت حسن بن علی بار دیگر از سوی برخی بزرگان کوفی فراخوانده شد ولی باز امتناع کرد. اما وقتی معاویه درگذشت، دیگر بهانه ای و یا دلیلی بر ماندن بر پیمان صلح وجود نداشت. به ویژه یزید، که جانشین پدر شد بود، از یک سو خود صلاحیت فردی لازم را برای احراز مقام مهم خلافت نداشت و از سوی دیگر بیعتش از مشروعیت لازم برخوردار نبود. چرا که هم بسیاری از بزرگان صحابه و تابعین معتبر با او بیعت نکرده بودند و هم همان بیعت های ستانده با توسل به انواع ترفندها و حتی زور و تهدید و تحدید انجام شده بود و، از همه مهم تر و مستندتر، بیت ستانی برای او دقیقا خلاف تعهدنامه معاویه در صلح نامه با امام حسن بوده است. از این رو خلافت یزید از مشروعیت استوار و پایداری برخوردار نبوده است.

در چنین شرایطی بی تدبیری یزید آتش نهفته را شعله ور کرد و آن ارسال نامه به ولیدبن عتبه امر مدینه بوده که از مخالفان نامداری چون عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس و حسین بن علی برای او بیعت بگیرد. حسین شبانه در محضر امیر مدینه حاضر می شود و با او گفتگو می کند ولی در نهایت نه پیشنهاد را می پذیرد و نه این که قاطعانه رد می کند. اما به زودی حسین شبانه همراه خانواده اش زادگاهش را ترک کرد و به سوی مکه حرکت کرد.

پرسیدنی است که اگر برای بیعت ستانی جبر و تهدیدی در کار نبود، ماجراهای بعدی رخ نمی داد؟ شاید چنین می شدد اما زمینه های ماجرا و به طور خاص سخنان و نامه های امام در مکه و در مسیر کوفه نشان می دهد که او از فرصت به دست آمده به قصد سرنگونی رقیب و به دست گرفتن خلافت حرکت کرده و حداقل در مکه به چنین نظری رسیده بود و به همین دلیل به دعوت بزرگان کوفه و بصره پاسخ مثبت داده است. هرچند در مسیر راه در محاصره نیروهای اعزامی امیر اموی کوفه قرار می گیرد و در نهایت به کوفه نمی رسد و در زمین کربلا به قتل می رسد.

این تمام ماجراست اما در طول تاریخ از این رخداد داستان ها پرداخته شده و هنوز هم به قوت تمام ادامه دارد.

در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت که از داستان کربلا چه می آموزیم و چه می توان آموخت؟       

پنجشنبه 5 مرداد 1402

Share:

More Posts

Send Us A Message