چند سال قبل به مناسبتی در نوشته ای برای «جمهوری اسلامی» از عنوان «جمهوری مرگ» استفاده کرده بودم و حال می بینیم شماری از مردم ایران از عنوان «جمهوری اعدامی» استفاده می کنند.
واقعیت این است که مقامات جمهوری اسلامی ظاهرا راهی برای بقا جز تحمیل مرگ بر برخی مخالفان و منتقدان نمی شناسند و می توان گفت گویا هنری جز اعدام درمانی برای درمان دردهای مردم و حتی حکومت خود ندارند. زمانی زنده یاد مهندس بازرگان در جدال قلمی با شیخ صادق خلخالی گفته بود: خلخالی از گرفتن جان آدمیزاد خوشش میاد.
این در حالی است که در طول این بیش از چهار دهه همواره خیرخواهانی از جریان ها و جناح مختلف همواره حتی با خطرکردن لحظه ای از نصحیت و رهنمود و «راهنمایی» دریغ نکرده و پیوسته با آینده نگری برای ملک و ملت نسبت به عواقب این جهالت ها و جنایت ها هشدار داده اند.
شگفت این است که چهار دهه از مرگ خواهی و مرگ درمانی استفاده شده اما به راستی کدام یک از مشکلات متنوع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و حتی اخلاقی و مذهبی به درستی حل شده و امور به سامان شده است؟ واقعا چهار دهه برای فهمیدن و عبرت گرفت کفایت نمی کند؟!
چنین می نماید که گوش ها چنان سنگین است و چشم ها چنان کور یا کج بین که این همه تذکرات خیرخواهانه و حتی فریادهای اعتراض برآمده از خشم و نفرت را نمی شوند و نمی بینند!! با این که گفته اند: اگر دیدی نابینا و چاه است / اگر خاموش بنشینی گناه است؛ اما دریغ که گوش شنوایی نیست. هر سحن درستی وقتی تکرار مکررات شود، هم ملال آور می شود و هم بی فایده و بی ثمر. در هرحال چنین می نماید که حکومت و حاکمان تصمیم دارند به راه پراشتباه و غلط اندر غلط خود ادامه دهند و منتقدان خیرخواه هم ظاهرا خسته نمی شوند و همچنان به اندرزگویی و سنت «نصحیه الملوک» خود ادامه می دهند. آینده نه چندان دور نشان خواهد داد که کدامین درست بوده اند.
در هرحال برای هزارمین بار به مقامات جمهوری اعدامی هشدار می دهیم که: حضرات! بر شاخ نشسته اید و بُن می برید. باور ندارید، صبر کنید و عاقبت کارهای زشت و غلط خود را ببینید و کِشته های خود را درو کنید!
این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا