عید ما روزی بود . . .

این روزها نوروز است و به اصطلاح عید سال نو. افزون بر مردم ایران در تمامی سرزمین های فارسی زبان که غالبا روزگاری در قلمرو جغرافیای تاریخی و فرهنگی ایران زمین بوده اند نوروز را می ستایند و آغاز سال نو و بهار را جشن می گیرند. حتی این سنت باستانی در یونسکو نیز ثبت شده و اخیرا در کشورهای دیگر غربی از جمله آمریکا نیز جدی گرفته شده و رؤسای جمهور آمریکا پیام تبریک می فرستند و گاه نیز از یک یا چند جمله فارسی استفاده می کنند. nدر هرحال به هزار و یک دلیل می توان از جشن نوروز و آغاز فصل رُستن و زنده شدن طبیعت استقبال کرد و آن را واقعا «عید» تلقی کرد. جامه نو پوشید، جشن گرفت، پایکوبی کرد، تبریک گفت، شربت و شیرینی تعارف کرد و . . . همه این ها بایسته است و جای چون و چرا ندارد. اما در اینجا می خواهم به یک واقعیت هرچند تلخ دیگر اشاره کنم؛ واقعیتی که حداقل بخشی از ذهنیت و تجربه زیسته من است.nبگذارید اول اعتراف کنم که در کودکی و حتی در نوجوانی که پیوند بیشتری با زادگاهم در روستا داشتم کاملا عید نوروز را احساس می کردم و علاقه مند بودم. در خانواده ها آداب و رسوم خاصی وجود داشت. مراسم هایی چون چهارشنبه سوری و آتش، شیرینی پزان و عطر سکرآور شیرینی های زنان روستا با عطر روغن حیوانی (گاو گوسفند) و به طور خاص شیرینی پزی مادرم، پوشیدن لباس های نو البته اگر ممکن می شد و حداقل پوشیدن لباس های کمتر استفاده شده، دید و بازدیدهای دست جمعی البته مردان ده در چند روز اول سال و دیدار از خانواده ها، عیدی گرفتن ها از بزرگان از جمله تخم مرغ که خیلی با ارزش می نمود و رواج تخم مرغ جنگ، مراسم سیزده به در و . . . اما پس از آن که از حدود پانزده – شانزده سالگی که شهرنشین شدم و با عالم مبارزه و سیاست پیوند خوردم، به سرعت از آن جهان و سنت جذاب فاصله گرفتم و البته پس از انقلاب به تدریج تا حدودی به جهان سنت و سنت های ملی و آداب آن از جمله مراسم جذاب لحظه تحویل سال و رعایت سنت نوروزی و مراسم های متنوع عید بازگشتم و هر روز این چرخش در من قدرتمندتر و جذاب تر می شود. nاما نکته آن است که دلیل فاصله گرفتن من از سنت هایی چون جشن نوروز و ابراز شادی و مانند آن به انگیزه بی اعتقادی و حتی بی اعتنایی به آداب و سنن ملی نبوده است بلکه چنان تفکر و احساسی عمدتا برآمده از تجربه زیسته و غرق شدن در سیاست و مبارزه با به تعبیر شریعتی نمادهای زر و زور و تزویر بوده است. در دهه چهل و به ویژه در دهه پنجاه در ایام نوروز کسانی چون من این بیت را همواره زمزمه می کردیم که:nعید ما روزی بود کاز ظلم آثاری نباشد / در کمند درد و رنج و غم گرفتاری نباشدnاگر هم کارت تبریکی برای دوستی می فرستادیم این بیت و یا جملاتی مشابه آن را در کارت می نوشتیم. nهرچند اکنون دیگر از آن یک سویه نگری ها فاصله گرفته ام و معتقدم که به هر تقدیر اولا مردم به شادی و حداقل به تمدد اعصاب گاه و بی گاه احتیاج دارند و ثانیا شرایط تغییر می کند و زمانه به هر تقدیر دگرگون می شود ولی برای زنده ماندن یک ملت و تداوم یک فرهنگ و سنت لازم است که مؤلفه های اساسی و مفید آن نیز حفظ شود و بی گمان یکی از این مؤلفه ها مراسم تحویل سال و جشن نوروز است تا مردم به طور نمادین تازگی و نو شدن را همراه با شکوفایی طبیعت تمرین کنند. با این همه، آیا در کنار آن می توان نسبت به این همه ستم و تبعیض و ظلم در جهان و به طور خاص در وطن بلازده مان بی تفاوت و بی اعتنا بود؟!nچهارشنبه 3 فرودیn

Share:

More Posts

Send Us A Message