پاسخ هایی برای اندیشیدن 62-پاسخ به چند کامنت مفاله «تأملی در شروط و چرایی صلح امام حسن»

اشاره: متن زیر پاسخ هایی است بر کامنت های شماری از خوانندگان مقاله «تأملی در چرایی شروط و صلح امام حسن».n nمحمود : ۰۹ دی ۱۳۹۲, ساعت ۱:۳۴ قبل از ظهرnکاری به متن صحبت های اشکوری ندارم اما یک چیز به هنگام مطالع این متن مرا ازار داد و ان استفاده از لفظ “حسن” و “علی” برای امام بزرکوار شیعه است که بدون کوچکترین احترامی از آنها ید شده و آقای اشوری به طوری حسن و علی کرده است که گویا اسم پسرش را برده است . این درحالی است که این آقا برای افراد چون ایت الله منتظری “اصطلاح آیت الله و یا آیت الله عظمی را بکار می برد.nمن برای ایشان واقع متاسفم و این امر باعث شد این مطلب را نیمه رهان نمایمnnحسن یوسفی اشکوریnبا عرض سلام و سپاس. با اندیشه و احساس شما آشنایم و به آن احترام می گذارم اما توجه شما را به دو نکته مهم جلب می کنم. اول این که این القاب برای بزرگان دین تماما محصول فرهنگ طبقاتی و پر تکلف سده های میانی به بعد است و در صدر اسلام و حداقل تا زمان امامان شیعی باب نبوده و از این رو نه استفاده از این عناوین تلازمی با دینداری و ایمان دارد و نه استفاده نکردن از آنها نشانه اسائه ادب و یا بی حرمتی و تخفیف آن بزرگواران است. ثانیا-تاریخ نگاری من تاریخ نگاری مذهبی نیست بلکه تلاش می کنم به عنوان یک مورخ بی نظر و بی طرف گزارشی از تاریخ اسلام ارائه دهم. با این معیار نمی توان از ادبیات ارزشی و ضد ارزشی له و علیه کسی استفاده کرد. مثلا نمی توان برای حسن بن علی از القابی ارزشی و تجلیل آمیز استفاده کرد و در برابر برای معاویه بن ابی سفیان از القابی منفی و توهین آمز بهره گرفت و یا اصلا خنثی از کنارش رد شد. همین گونه است از پیامبر و اصحاب آن حضرت و به ویژه خلفای پس از او. واقعیت این است که اگر من به عنوان یک شیعه از امام خود با تجلیل یاد کنم و از شخصیت های دیگر و معارض و رقیب با تخفیف و یا خنثی، بدان معناست که از همان آغاز بی طرفی علمی را نقض کرده و خواننده هوشمند من می فهمد که من از قبل تصمیم را گرفته و از این رو حق دارد تحقیق مرا جانبدارانه و ایدئولوژیک تلقی کند و آن را یکسره به کناری نهد. با این همه من شخصا در گفتارهای مذهبی غالبا و حتی عادتا از نبی اسلام و امامان شیعی با القاب متعارف و رایج یاد می کنم. بیفزایم که در همین نوشته نیز، که چند صفحه از زندگی نامه مفصل تر حسن بن علی است، از عنوان رایج و رسمی «امام» هم در تیتر استفاده کرده ام و هم در تقدیم آغازین مقاله.nدر مورد القابی چون آیت الله و . . .باید عرض کنم که هرچند اصولا اعتقادی به این عناوین پر طمطراق و غالبا بی محتوا ندارم اما در عین حال استفاده از این عناوین اساسا و در مرتبه نخست نشانه تخصص و کار و نفش فقیهان است و لذا حتی افراد غیر مذهبی نیز از آنها استفاده می کنند و حال آن که در مورد پیامبر و امامان شیعی چنین نمی کنند. مانند عناوینی چون دکتر و مهندس. nحسین : ۰۹ دی ۱۳۹۲, ساعت ۸:۵۹ قبل از ظهرnکاش نویسنده توضیح داده بود که اگر حسن از همان ابتدا قرار بر صلح داشت آیا پنهان کردن این نیت از کسانیکه برای بیعت آمده بودند نوعی تضییع حق بیعت کنندگان نبود؟ و دیگر اینکه اگر حسن به این نتیجه رسید که نمیتواند با معاویه در افتد چرا از خلافت کناره گیری نکرد و از مردم نخواست که خود هر که را می خواهند بر گزینند اگر تمایل به مقابله با معاویه دارند کسی که این مهم را بتواند و اگر تمایل به معاویه دارند بروند بسویش برای بیعت. در واقع آیا واگذاری حق خلافت که از آن مردم بود به معاویه از طرف حسن هیچ جایگاه شرعی یا عرفی در آن زمان داشته است یا خیر؟nnحسن یوسفی اشکوریnبا سلام واحترام. واقعیت این است که گزارش منابع موجود درباره حوادث دو ماهه پس از علی و روند صلح جانشین با معاویه چندان آشفته و در پاره ای موارد متناقض است که نمی توان به بسیاری از پرسش ها پاسخی درخور و جامع داد. اما در مورد پرسش نخست باید گفت غالبا آورده اند که اولا حسن خود برای قبول خلافت تمایلی نداشت و پیشقدم نیز نشد و گویا قیس بن سعد و عبیدالله بن عباس و عبدالله بن عباس بودند که او را به این کار تشویق و دعوت کردند و ثانیا در هنگام بیعت سخنانی گفت که مخاطبان از آن بوی سازش و صلح استشمام کردند و از این رو به اعتراض برخاستند. از گزارش ها چنین استنباط می شود که او از همان آغاز قصد صلح داشته است اما این سخن سخنی تمام نیست. باید در آن دقت و تأمل بیتر کرد. اما این که اخلاقا و شرعا حسن موظف بود نیت خود را علنی کند یا نه، نمی توانم پاسخ روشن و دقیقی بدهم چرا که برایم هنوز ماهیت امر روشن نیست.nدر مورد پرسش دوم نیز فقط می توان گمانه زنی کرد و گفت اگر انگیزه امام حسن جلوگیری از خونریزی بی حاصل و حفظ خون و مال و جان و امنیت مردم بود، که قطعا بود، منطفی ترین کار همان بود که او کرد یعنی این که به سود رقیب کنار برود و از او برای تحقق صلح و امنیت امت تضمین بگیرد و گرنه صرفا با کناره گیری و رها کردن مردم عراق در بلاتکلیفی نه تنها گرهی گشوده نمی شد بلکه بی گمان بر آشفتگی ها و خونریزی ها و اختلافات افزوده می شد. در مورد جایگاه مشروعیت شرعی و یا عرفی معاویه نیز باید در نظر گرفت که اولا معاویه با استناد به ماجرای حکمیت خود را خلیفه مشروع و مقبول مسلمانان می شمرد و ثانیا در آن مقطع بخش قابل توجهی از قلمرو اسلامی تحت فرمان معاویه بود و بخش دیگر در عراق نیز آشفته و به ویژه شمار قابل توجهی از بزرگان و اشراف قبایل پنهان و آشکار با معاویه بودند و او را برای ورد به عراق و تسخیر قدرت تشویق می کردند. در هرحال در آن زمان تنها مدعی خلافت معاویه بود و برقراری صلح حسن چاره ای جز گفتگو و توافق با او نداشت. ضمنا نباید فراموش کرد که در آن زمان خلافت و زعامت سیاسی امری عرفی بود نه شرعی به معنای فقهی و امروزین آن. nناظر : ۰۹ دی ۱۳۹۲, ساعت ۹:۰۵ قبل از ظهرnبهتر نیست جناب اشکوری تحلیل تاریخی را به اهلش واگذارند . تحلیل وقایع تاریخی با نقل اقوالی پراکنده و چند ، به گمان من و بنظر من ، حاصل نمیشود . آن هم واقعه ای چنین درازدامنnnحسن یوسفی اشکوریnبا سلام و تشکر. فقط عرض می کنم که ای کاش این دوست عزیز به جای توصیه و ارشاد ایرادها را متذکر می شدند تا هم هم نویسنده بداند که چرا برای تحلیل تاریخ صلاحیت ندارد و هم احیانا ایرادی بر طرف شود و اصلاحی پدید آید .nعلی : ۰۹ دی ۱۳۹۲, ساعت ۸:۰۲ بعد از ظهرnبسمه تعالی اگر تمرکز فقط بر روی منابع تاریخی باشد و بحث های کلامی در این روش جایی برای تحلیل نداشته باشد، آنگاه به چه دلیل عقلی و روش تاریخی تحلیل روانی شخصیت توجیه خواهد داشت؟nnحسن یوسفی اشکوریnبا سلام و تحیت و سپاس از طرح این پرسش مهم. روشن است که در این مجال اندک نمی توان در باب ربط کلام و تاریخ سخنی دقیق و وافی به مقصود گفت اما به کوتاه تری بیان عرض می کنم که متکم برای مدلل کردن مدعیات کلامی خود یعنی مجموعه ای از باورهای پیشینی و به تعبیر امروزین ایدئولوژیک (اعم از مذهبی و یا غیر مذهبی) خود نیازمند تاریخ است اما مورخ برای فهم و تحلیل تاریخ و رد و اثبات دعاوی گزاره های پسینی خود هیچ نیازی به کلام و دعاوی کلامی ندارد. به این دلیل روشن که کلام و نظام باورها امری پیشینی است که می تواند از منابع مختلف (از جمله وحی و تجارب باطنی و شهود عرفانی و یا سنن نیاکان و عادت و شهرت و اعتماد) برآمده باشند اما تاریخ و فهم و تحلیل تاریخ صرفا متکی و مستند است به اسناد و داده های معتبر بازمانده از گذشته (از جمله اقوال مکتوب و شفاهی افراد و گزارشگران معتمد، اسناد به جا مانده از افراد و تاریخ سازان به طور مستقیم، کتیبه ها، سنگ نگاره ها، سکه ها و به طور کلی باستان شناسی، زبان شناسی و . . .). برای مورخ جدی هیچ امر مفروض و پیشینی اثبات ناشده وجود ندارد و اگر هم فرضیه ای را در نظر می گیرد لاجرم باید بتواند بر اساس داده های قانع کننده تاریخی آن را اثبات و مدلل کند. متأسفانه دیری است که مسلمانان از مورخ و تاریخ اسلام به معنای علمی و دقیق و مدرن کلمه تقریبا محروم اند. اسلام شناسان و شرق شناسان البته تاریخ علمی می نویسند اما دارای اشکالات ریز و درشت دیگری هستند. nحسن مجتبوی : ۱۰ دی ۱۳۹۲, ساعت ۹:۳۰ قبل از ظهرnسلام ٱقای اشکوری. من مطابث عادت، اول منابع هر نوشتاری را مرور می‌کنم. اینجا هم همین کار را کردم. متعجبم از جنابعالی که مطالب و نسبت‌های مهمی درباره‌ی امام حسن مطرح کرده‌اید و نتیجه هم گرفته‌اید، اما به جای مراجعه به منابع و مأخذ کلاسیک، به کتاب طه حسین ارجاع داده‌اید. نکرده‌اید لااقل ارجاعات همان طه حسین را ذکر کنید. فقط یک مورد ارجچاع به ابن اعثم کوفی یا ابن عساکر که هیچیک منابع دست اول نیستند، آن هم در موارد فرعی کافی نیست. وانگهی عثمانی‌خواندنِ امام حسن را عقاید آقای طه حسین یا تعلقات خاص جنابعالی کفایت نمی‌کند. مدرک و مستند و مأخذ می‌خواهد. از شما بعید بود! خیلی بعید بود. آدمی که زندان رفته و زهر هجران کشیده، همان نمی‌کند که پیش‌تر از آن می‌نالیده! می‌کند؟!nnحسن یوسفی اشکوریnسلام و تحیت و تشکر از بذل توجه شما. هرچند ربط کار علمی با زندان و هجران را نفهمیدم اما در باب نکات مطرح شده پاسخ هایی کوتاه تقدیم می کنم.nدر باره منابع حق با شماست که باید به منابع دست اول و معتبرتر مراجعه کرد و من هم در حد توان و امکان چنین می کنم. من در کار نگارش تاریخ اسلام، اول به منابع کهن تر مراجعه می کنم و بعد به منابع قابل توجه معاصر و از این منابع متأخر هم برای تقویت منابع بهره می گیرم و هم برای افزودن نکات تازه و مفید. در باب زندگی نامه امام حسن نیز چنین کرده ام. گرچه هنوز این بخش ناتمام است و در حال نگارش و از از این رو هنوز منابعی را ندیده ام اما تا اینجا از چند منبع دست اول یعنی منابعی که در شش قرن نخست پدید آمده اند، بهره برده ام: یعقوبی، طبری، ابن اعثم، مسعودی، ابن عساکر و ابن کثیر. نمی دانم منابع کلاسیک و معتبر شما کدام اند. اگر کهن ترین منبع تاریخی یعنی یعقوبی شیعی کاسیک نیست، پس کدام منبع کلاسیک است؟ nاما از منابع معاصر تنها از طه حسین استفاده کرده ام که هم برای تقویت است و هم به دلیل برخی نکات تازه. با این همه با منابع چه قدیم و چه جدید برخورد انتقادی شده یعنی در مواردی که جای مناقشه بود یادآوری کرده ام. بدین ترتیب فکر نمی کنم نه در استفاده از منابع کاهلی صورت گرفته (هرچند هنور ناقص است) و نه در برابر منابع کهن و تازه مطیع و منقاد بوده ام.nاما در مورد خاص طه حسین. به گمانم طه حسین یکی از چند تاریخ نگار (هرچند نه چندان دقیق و حرفه ای) مسلمان معاصر است که تا حدودی به سبک تاریخ نگاری انتقادی مدرن پاره هایی از تاریخ نیم قرن نخست اسلام را به شیوایی و کوتاهی نگاشته و در آثار او نکات و بصیرت های تازه و مفید کم نیست. اشکال اصلی کار او عدم ذکر منابع است که ظاهرا به دلیل این که می خواسته برای عموم بنویسد از ان خودداری کرده است اما منابع او قابل تشخیص اند (از جمله طبری و بلاذری). در مورد عثمانی خواندن امام حسن، صرف نظر از صحت و وثاقت آن، اشکالی در آن نمی بینم. زیرا که او می خواهد بگوید حسن از مرگ و قتل عثمان متأسف و غمگین بوده است و نه بیشتر. هرچند این تعبیر امروز برای یک شیعی سنتی و متعارف دشوار و حتی آزار دهنده می آید. در هرحال علی هم از حامیان عثمان بود تا آنجا که گفت چندان در حمایت از عثمان دفاع کردم که ترسیدم مرتکب گناه شده باشم. امیدوارم حداقل رفع سوء تفاهم شده باشد. nعلی دوست : ۱۱ دی ۱۳۹۲, ساعت ۷:۳۲ بعد از ظهرnانتظار چنین مقاله ای را از شما که به نظر شخصی محقق و در عین حال دیندار بودید را نداشتم. بدیهی می انگاشتم تا نظر محقق شهید استاد مطهری را خوانده اید به هر حال قدر مسلم آنست که تحلیل ایشان هنگام نگاشت این مقاله در ذهن شما نبوده. اهمیت صلح امام حسن مجتبی (ع) در پیامی است که مشکلات امروز مسلمانان در کشورهای ظاهرا اسلامی (و باطنا غیر اسلامی) مثل ایران و سعودی در عدم دریافت آن است، و آن نفی اسلام حاکمیت محور و تاکید مکتب اهل بیت به اسلام حق محور و مظوم محور و ظلم ستیز است.اسلامی که در آن حکومت هدف نیست که هر وسیله ای برای رسیدن به آن قابل توجیه باشد بلکه حکومت زمینه ای است برای استقرار جامعه ای مدرن در چهارچوب اخلاق.nnمقاله امام مجتبی (ع) را فردی اهل مدارا و ذاتا سازشگر و کاملا متفاوت با امیرالمومنین و امام حسین (ع) معرفی شده گویی که این دو بزرگوار در شرایط امام مجتبی (ع) شیوه ای متفاوت از ایشان گزیده و اقدام به جنگی طاقت فرسا و ظاهرا با شکستی با نتیجه منفی می پرداختند.nnخواهشمندم نگاهی مجدد بفرمائید به این بخش از کتاب امام حسن مجتبی (ع( از آثار استاد:nnhttp://emamhasanalayhesalam.blogfa.com/post/26nnتا تفاوت تسبت جایگاه امام حسن (ع) به عنوان “خلیفه” به معاویه و نسبت معاویه و سپس یزید به عنوان خلیفه و امام حسین (ع) در جایگاه یک قیام کننده و قهرمان در برابر ظلمی آشکار بیشتر روشن گردد تا بتوان بهتر در تصمیم امام حسن (ع) قضاوت کرد و اینکه اگر امام حسین (ع) و حتی امیرالمومنین (ع) با آن کوفه پر تفرقه، از هم گسسته و مردم سست عنصر آن مواجه می شدند آیا از نگاه مردم آن زمان اصرار به نگه داشتن خلافت در دستشان می کردند و با مواجهه با جنگی خونین و بی ثمر با معاویه از او یک پیروز و قهرمان می ساختند؟ مگر مردم کوفه نگفتند درست است که معاویه فردی بد است اما حاکم خوبی است؟! امام مجتبی (ع) با مردمی مواجه بود که جسمشان در کوفه و قلبشان در شام خریداری شده بود. شیوه امام حسن (ع) مجتبی اتفاقا درست همانند شیوه علی (ع) بود و ایشان هم نگذاشت مردم همه اعصار امام را “حریص به خلافت” بدانند چون در نگاه مردم معاویه هم امور مسلمین را انجام می داد.nnپس امام حسن (ع) نیز مانند پدرشان بود که اگر حضور پر ازدحام جمعیت و ياران به واسطه ياري حجت را تمام نمي كردند افسار شتر خلافت را پشت كوهانش مي افكند با اینکه از هر کس به حکومت سزاوارتر بود. امام حسن (ع) نیز با وجود بر حقی، خود را به مردم تحمیل نکرد (برعکس احوال امروز حاکمان ما که مدعیند شیعه علی (ع) و اویند) همان گونه که امام حسین (ع) در شب عاشورا بیعت را برداشت تا هر که با امام است با دل و جانش باشد نه با جسمش.nnچه امام مظلوم و غریبی است کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع)nnحسن یوسفی اشکوریnبا سلام و تحیت و احترام. کتاب مطهری را نخوانده ام اما حتما خواهم دید. زندگی نامه امام حسن در کتاب تاریخ فرن نخست در حال نگارش است از این رو ناقص است و باید منابع پرشماری را ببینم و از تذکر شما هم ممنون. اما در مورد سخن اصلی تان مبنی بر تکیه بر «نفی اسلام حاکمیت محور» کاملا با شما موافقم و تحلیل من نیز در مفاله روی همین نکته بس مهم بوده است. اما در برخی موارد دیگر نظر متفاوتی دارم. در این که از پیامبر تا آخرین امام شیعی اهداف و مرام واحدی در امور دینی دنیوی حاکم بوده، حرفی نیست اما در استراتژی ها متفاوت عمل کرده اند و این نیز جای انکار ندارد. در مقاله گفته ام که در چهارچوب باورهای کنونی شیعی در باب نصب الهی و علم لدنی و عصمت ذاتی و مطلق پیامبر و ائمه تاریخ اسلام و شیعه قابل تفسیر نیست چرا که اصلا تاریخ قابل فهم نخواهد بود تا چه رسد به تفسیر و تحلیل. در هرحال شیوه علی و حسن و حسین در مواجهه با رخدادها و تحولات زمانه شان متفاوت بوده که البته همه آن بزرگواران برای تحقق همان اسلام اخلاق محور و عدالت محور و رعایت مصالح امت تلاش کرده اند. می افزایم این تفاوت استراتژی ها نیز برآمده از عوامل متنوعی بوده است از جمله: تشخیص زمانی-مکانی مصالح و مفاسد امور و نیز منش و خلق و خوی افراد. احتمالا شما اساسا خلق و خو و طبیعت جبلی افراد و یا به طور خاص پیامبر و امامان را بی تصمیم سازی ها و عملکردها به کلی بی اثر می داند اما من چنین نمی اندیشم. در هرحال در تعلیل بسیج نیرو برای مقابله با معاویه تا آخرین لحظه به وسیله امام علی و قبول زودهنگام جانشینش (یه ویژه به رغم سفارش اکید پدر) و پیشقدم شدن در صلح، باید تحلیلی معقول داشت و سخنی سنجیده گفت. چگونه می توان مدعی شد که اگر حسن دو ماه جلوتر خلیفه بود راه جنگ را در پیش می گرفت و اگر علی دو ماه بعد بود در صلح با دشمن دیرین پیشقدم می شد؟ حداقل برای من چنین حرفی معقول و مقبول نیست. جز این با دیگر سخنان شما مبنی بر اسلام اخلاق محور نه قدرت و سلطه محور و بیعت آزاد و مختارانه مردم و حق حاکمیت مردمی و نیز تشکیل جامعه مدرن و اخلاقی کاملا موافقم. بنابراین به نظر می رسد که در یک مورد اختلاف نظری اندک وجود دارد. حق یارتان. n

Share:

More Posts

Send Us A Message