منطق مشترک تمامی زورگویان

پرویز ثابتی چهره ی مخوف امنیتی رژیم زوال یافته پهلوی، اخیرا در فیلم تبلیغاتی تلویزیون «منوتو» البته با عنوان «مستند» سخنانی گفته و در واقع مدعیات پیشین خود را به نوعی بازگویی کرده است. هرچند من آن به اصطلاح مستند پنج قسمتی را ندیده ام ولی گزارش های از آن را در اینجا و آنجا خوانده و شنیده ام. از جمله ظاهرا در قسمت پنجم به مطلبی اشاره کرده که مضمون آن چنین بوده است که در سال 55-56 (مقطع شکل گیری انقلاب ضد سلطنتی ایران) کشور در امنیت بوده و هیچ چالش امنیتی وجود نداشته است. وفق گفته او گروه های مخالف جملگی سرکوب شده و نابود شده بودند. اما گویا دو عامل موجب وقوع انقلاب و پیروزی آن بوده است. یکی این که شاه کوتاه آمده و به ویژه از کشور خارج شده و دیگر این که سرکوبی مخالفان ادامه نیافته است.

 این ادعاها البته تازگی ندارد. حامیان پهلوی دیری است که خروج شاه از کشور را به دلیل رأفت و این که نمی توانسته به قتل و کشتار مردم کشورش رضایت دهد تعبیر کرده اند. این که چرا شاه خارج شد و آیا واقعا برآمده از احتراز از خونریزی بیشتر بوده یا نه، نمی توانم قاطع اظهارنظر کنم (هرچند به هر دلیل این که کشتار مردم ادامه نیافته خود اقدام نیکویی بوده است) ولی شواهد و اسناد فراوان و غیرقابل انکار نشان می دهند که پس از کنفرانس رهبران صنعتی جهان در گوادلوپ فرانسه، دیگر بزرگان اثرگذار جهان صلاح خود و ملک خود را در رفتن شاه می دانسته اند و از این رو بارها و بارها از طریق سفیرانشان در تهران به شاه فرمان می دادند که خارج شود. اما شاه مردد بود. با ورود ژنرال آمریکایی هایزر به تهران آن هم بدون اطلاع شاه و مقامات دولتی و امنیتی اش و دیدار با سران ارتش، نقطه پایانی بر سلطنت 57 ساله پهلوی نهاده شد. چنین می نماید که دلیل اصلی خروج شاه از کشور مسلوب الاختیار بودنش بوده و در واقع چاره ای جز این نداشته است. ظاهرا کسی چون ثابتی باید بیش از همه از این امر آگاه باشد.

البته برخی از انقلابیون ضد پهلوی نیز کم و بیش همین نظر  دارند. به یاد می آورم در دهه شصت دوستی بزرگوار، که زمانی رهبر یک گروه مسلح چریکی بوده و حدود چهارده سال در زندان بوده است، می گفت اگر شاه بیشتر می کشت، انقلاب پیروز نمی شد و شاه هنوز هم در قدرت بوده است.

اما آیا به راستی چنین است؟ طبعا بررسی این مدعا محتاج تحقیق همه جانبه در باره چگونگی و چرایی انقلاب 57 ایران است اما در اینجا به تناسب مقام به اشاره می گویم که رژیم محمدرضا شاه پس از سال 55-56 دیگر امکان ادامه حیات نداشت. می پندارم تا آن زمان و به طور مشخص تا سال 54 هنوز امکان تغییرات مهم و در واقع امکان اصلاحات جدی در ساختار حقوقی و حقیقی نظام پادشاهی وجود داشت. مردم نیز هنوز می توانستند باور کنند. به دو نمونه اشاره می کنم. تغییر تاریخ هجری خورشیدی به تاریخ شاهنشاهی و دیگر انحلال همان احزاب دولت و در واقع شاه ساخته و رسمیت دادن به «حزب رستاخیز» و اعلام این که هرکس نمی خواهد عضو این حزب شود پاسپورت بدستش می دهیم تا از ایران برود، تیر خلاص به ساختار حقیقی نظام سلطنتی بود.

به هرحال واقعیت این است که پدیداری یک انقلاب مردمی و ملی بزرگ در حد و قامت انقلاب پنجاه و هفت را نمی توان به یک عامل فروکاست. منطقا و به گواهی شواهد و قراین مختلف انقلاب ایران برآمده از ده ها عامل و انگیزه و زمینه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و داخلی و خارج بوده است. می پندارم اگر در سال 57 شاه مقاومت بیشتری می کرد و به کشتار و خشونت بیشتر ادامه می داد، ممکن بود که مدتی دیگر بقا پیدا کند ولی در نهایت در توفان شورش های خیابانی و مردمی البته با هزینه های گزاف تر برای مردم غرق می شد. ثابتی هنوز نیز پس از حدود نیم قرن درنیافته است که چرا و چگونه انقلاب شد. روشن است چنین مقام امنیتی نمی تواند حافظ و نگهبان مؤثر نظام سیاسی باشد.

در ادامه به پیروی جمهوری اسلامی از راه حل ثابتی و نیز پیروی دولت صهیونیستی اسرائیل از این پیشنهاد خواهم پرداخت.    

یکشنبه 12 آذر 1402

Share:

More Posts

پاسخی به یاوه های نتانیاهو

در گذشته متنی کوتاه نوشته و در این کانال منتشر کرده ام با عنوان «بزرگترین تجربه عمر سیاسی ام» و در آن گفته ام پس

رفع یک ابهام

اشاره: در ارتباط با انتشار یادداشت اخیرم در ارتباط با محکومیت جنایات اسرائیلی ها در غزه و اخیرا لبنان یک دوست خیرخواه و علاقه مند

Send Us A Message