درآمد
این نوشتار در سه فصل و یک تکمله ارائه می شود. نخست تلاش میشود عبارتها و تعبیرهای متنوعی که در ادب قرآنی و اسلامی مفهوم «ترس» را تداعی میکند و یا معادل ترس در زبان پارسی متأخر شمرده شده را مورد تأمل قرار داده و سپس شرح تحلیلی کوتاه از مفهوم ترس در دیدگاه دینی ارائه شود و آنگاه کاربردها و استفادههای مختلف از این مفهوم در تاریخ اسلام را مورد تأمل و واکاوی قرار میدهد. در پایان نیز به چند نکتهی ضروری اشاره میشود.
فصل اول. اصطلاحات و مفهومهای مرتبط با ترس در ادب قرآنی و اسلامی
از آنجا که متن قرآن معتبرترین و مستندترین سند دین شناخت مسلمانان است، چند واژه و لغت قرآنی که ترس معنا شده و یا معادل ترس شمرده شده را بهعنوان نمونه میآورم و میکوشم آنها را در محدودهی واژهشناسی و لغت بازشناسی کنم.
یکی از کلیدواژههای قرآنی «رَهب» است که دارای اشتقاقهای مختلفی است. از جمله اصطلاح مشهور و شناخته شدهی «رهبان» و «رهبانیت» است. وقتی میگوییم رهبان مراد دقیقا پارسایان و زاهدان مسیحی به شمول مقامهای روحانی است که معمولا بهطور خودخواسته و ارادی انزوا اختیار کرده و خود را از لذتهای معمول دنیایی از جمله همسرگزینی و تشکیل خانواده محروم کرده و عمری را به عبادت و البته غالبا تیمارداری از تهیدستان سپری میکرده اند. اما این اصطلاح برآمده از لغت رَهَب و رَهِب است که بهمعنای ترس است و از این رو راهب و رهبان یعنی پارسایانِ خداترس. ظاهرا واژهی «ترسا» در ادب پارسی قدیمیتر نیز به معنای خداترس است.[1] در قرآن اشتقاقهای این لغت پربسامد است. از جمله در آیه 60 سورهی انفال خطاب به مسلمانان آغازین توصیه می کند که خود را در حد توان تجهیز و آماده کنید تا دشمنان خدا و خودتان را بترسانید (تُرهِبون به عدوّالله و عدوّکم». روشن است که در اینجا ترساندن دشمن، دقیقا به منظور پیشگیری از هر نوع تحرکهای نظامی و احیانا تبلیغاتی و یا سیاسی است. در واقع یک سفارش هوشمندانه و پیشگیرانه برای جلوگیری از هر نوع تعرض دشمنان مختلف که در آن زمان علیه مسلمانان مدینه فعال بوده اند. جملهی پایانی آیه مؤید این نظر است: «و انتم لاتُظلمون». و به شما ستم نخواهد شد.
هرچند با اعلام اصل «لارهبانیه فی الاسلام» از سوی نبی اسلا[2]، با پارسایی نوع مسیحی گذشته، مخالفت شده ولی در مجموع در ادب قرآنی و اسلامی، از پارسایی راهبان مسیحی در آن روزگار تجلیل شده و وفق اسناد مختلف، از حقوق و امنیت شان نیز دفاع و حمایت شده است. حتی وفق ادعای یکی از پدران روحانی کنونی در لبنان، نبی اسلام خود در آغاز یک راهب بوده است.[3]
کلیدواژهی دیگر، «خوف» است که اشتقاقهای آن در قرآن پربسامد است. ریشهی لغت «خاف» است که به طور معمول ترس و ترسید و در حالت مصدری ترسیدن معنا شده است. متعلق خوف نیز عمدتا خداوند است یعنی باید از خدا ترسید و از این رو خداترسی به عنوان یک ارزش و وضعیت مثبت در زیست مؤمنانه شمرده می شود. از جمله در آیه 28 مائده خوف از پروردگار جهانیان (. . . انّی اخاف الله ربّی العالمین) مطرح شده و نیز در آیه 94 مائده به ترس از خداوند در نهان (. . . لیعلم الله من یخافه بالغیب) تصریح شده است. در محاوره های عمومی دین ورزان نیز خداترسی یک ارزش والا و ارجمند شمرده میشود و معمولا افراد ویژه ای را به این صفت وصف می کنند.
واژهی کلیدی دیگر در قرآن «خشیت» است که باز بهمعنای ترس است. اشتقاقهای این لغت در قرآن پرشمار است. متعلق خشیت نیز خداوند است و از این رو «خشیه الله» بسیار به کار رفته است (از جمله در آیه 74 بقره). نیز تعبیر «یخش الله» در قرن پرشمار است (از جمله در آیه 9 سورهی نساء).
اما واژگان ترس با لغتها و عبارتهای مختلف محدود به این سه کلیدواژه نیست، بلکه هم در عبارتهای مختلف و متنوع دیگر بازگو شده و هم با برخی مفهومها و واژگان دیگر پیوندی وثیق یافته است. از جمله آنها واژهی «رُعب» است که در برخی آیهها در ارتباط با کافران و مشرکان به کار رفته و ادعا شده که ما (خداوند) در دل آنان رعب و هراس می افکنیم. (از جمله آیه های 151 آل عمران و 12 انفال). در برخی روایتها نقل شده از نبی اسلام در برخی منبعهای روایی (از جمله در صحیح بخاری و صحیح مسلم) مبنی بر این که من از طریق ایجاد رعب و هراس در دل مخالفان و دشمنان پیروز شده ام، بازگویی همان اشارت های قرآنی است. همین طور مفهومهایی چون «معصیت الهی» و یا عبارت مترادف آن یعنی «ارتکاب گناه» و یا به طور کلی باور به روز قیامت (یومالحشر) و دادرسی نهایی آن روز و در نهایت پاداش نیکو در قبال اعمال نیکو در جایی یا محلی به نام «جنت» (بهشت) و مجازات در ازای اعمال بد در جایی دیگر به نام «جهنم» نیز هر یک به سهم خود در تولید هراس و خوف در دل مؤمنان نقش به سزایی داشته و دارند. موضوع جلب دوستی (حب و محبت الهی) و یا ایجاد قهر و خشم خداوندی نیز در فرایند هراسافکنی مؤمنان بیتأثیر نبوده و نیست. گفتنی است که این نگرش در دینهای دیگر (از جمله در سه دین زرتشتی و یهودی و مسیحیی) کم و بیش رایج و حاکم است.
فصل دوم. تحلیلی کوتاه بر مفهوم ترس در دیدگاه دینی
در آغاز میتوان گفت چنین می نماید که مفهوم و واقعیت «ترس» در ساختمان وجودی آدمی، پیش از هر چیز پدیده ای است روانشناختی و از این منظر میتوان گفت که مانند خشم و غضب و مهر و کین طبیعی و عادی است. از قدیم در علمالنفس قوای نفس را چهار گونه دانسته اند: عاقله، واهمه، غضبیه و شهویه. در قرآن نیز نفس لوّامه (آیه 2 سوره قیامت) و نفس امّاره (آیه 53 سوره یوسف) یاد شده است. میتوان پدیده ترس را نیز یکی از این قوا دانست. زیرا ترس نیز مانند دیگر قوا دارای کارکردهای دوگانه است: مثبت و منفی. اگر ترس در آدمیزاد وجود نداشته باشد، طبعا هیچ خطری را احساس نمیکند و در نتیجه به زودی به گونه ای تلف شده و نابود خواهد شد. از این منظر پدیدهی ترس، ضامن بقا و تداوم حیات و سلامت انسان است. غضب و خشم و مهر و کین نیز این گونه اند. هیچ انسانی در وضعیت طبیعی، از هیچ یک از این خصوصیات تهی نیست. مشکل زمانی رخ خواهد داد که هریک از این قوا به هر دلیل از مدار طبیعی خارج شده و در استخدام کارکردهای منفی قرار گیرد.
بدین ترتیب، استفاده از ترس در تعلیم و تربیت البته در صورت درست و بهجا میتواند کارکرد مثبت داشته و حتی ضرورت دارد. دینها نیز، به مثابهی پدیدهای انسانی و اجتماعی، برای تربیت و آموزش اخلاقی و معنوی پیروان خود، ناگزیر از مفهوم سازیهای جاافتاده و رایج و از تجربه های بشری و از انگیزه های مثبت و منفی در آدمی و به تعبیری از قوای نفسانی انسان سود جسته و میجویند. چنانکه میبینیم در دینها و بیشتر در اسلام، برای تشویق به کار خیر از مفهوم تجارت و متعلقات آن و به طور کلی از ادب بازرگانی مانند خرید و فروش و سود و زیان (از باب نمونه آیههای 24 سوره توبه و 10 سوره صف و 37 سوره نور و 28 سوره فاطر) استفاده کرده و گفته شده بهشت را با اعمال نیک تان بخرید (به عنوان نمونه بنگرید به آیه 111 سوره توبه). از این رو میتوان گفت استفاده از مفهوم ترس (رهب و خوف و رعب و خشیت و مانند آنها) در چهارچوب جهانبینی و انسانبینی قرآنی، بهضرورت نزول وحی به زبان مردمان یعنی گروه مخاطب زمان به تعبیر قرآن «لسان قوم» (بنگرید به آیه 4 سوره ابراهیم) و به منظور تحقق مطلوبهای اخلاقی و انسانی، قابل فهم است و در واقع استفاده از چنین ادبیاتی عملا گریزناپذیر مینماید. دوگانههایی چون حق / باطل، گناه / صواب، ثواب / عقاب، بهشت / جهنم و به طور کلی ایدهی قیامت (یومالحشر و یومالجزاء) به الزامات منطقی چنان نگرشی به عالم و آدم است. البته تمامی اینها در نظریهی الهیات تنزیهی و سلبی بیشتر قابل فهم خواهد بود تا الهیات تشبیهی و ایجابی متعارف که عموم مؤمنان زرتشی و یهودی و مسیحی و مسلمان بدان باور دارند.[4] از آنجا که دینهای کهن و نهادی شده جملگی در روزگاران ماقبل مدرن شکل گرفته و تعیّن تاریخی یافته اند، زبان دینی نیز اساسا زبان اسطوره و ادبیات اساطیری کهن است و از این رو صرفا با معانی لغوی و حتی اصطلاحی لغت ها نمی توان تفسیر و تحلیلی جامع و معتبری ارائه داد.
در هرحال مسئلهی مهم تفسیرهایی است که حول مفهوم ترس و مانند آن ارائه خواهد شد. واقعیت این است که تفسیر رایج از ترس از خداوند میتواند در شمار ترس منفی باشد و مؤمنان را دچار انواع روان پریشی و آشفتگی روحی و حتی انحطاط اخلاقی کند که کرده است و این خلاف گوهر دینداری است. دینی که پیامبرش مدعی است برای تتمیم اخلاق کریمانه و عزتمندانه چگونه می پذیرد که مؤمنانش گرفتار انواع رذالت اخلاقی و از جمله ذلت پذیری و سست عنصری و ترس و زبونی باشند.[5] در این زمینه است که گفتهاند مذهبیها غالبا دچار «وجدان مُعذّب» اند. اظهارنظر علمی در این باب، بر عهدهی متخصصان این دانش است.
فصل سوم. کاربرد ترس و هراسافکنی در پیوند با اقتدارگرایی مسلمانان
اما بهتعبیر رادها کریشنان (شاعر و فیلسوف نامدار هندی) در کتاب «مذهب در شرق و غرب»[6]، فاجعه زمانی آغاز میشود که زور جامه سبز تقوا به تن میکند. واقعیت این است که پس از پایان عصر نبوت، سیر تحولات متنوع و پیچیدهی دینی – اجتماعی و سیاسی جامعههای دیندار در تاریخ تمامی دینهای نهادی شده، به گونهای بوده که از همان مفهومهای متعارف دینی – تربیتی و اخلاقی، عمدتا در جهت تأسیس قدرتهای سیاسی و یا مذهبی و صنفی و طبقاتی و در نهایت تحقق اقتدارگرایی زیر پوشش دین سود جسته شده است. البته این رویداد پس از آن آغاز شد که هر دینی نهادینه شد و دارای نهادهای رسمی و شبه رسمی گردید و یا همزمان با نهادینه شدن به اقتدار سیاسی نیز آویخت. بهویژه پس از ظهور یکتاگرایی و تمرکز قدرت در نهاد دین و سر برآوردن تفسیرهای رسمی یا غالب در جامعههای توحیدی، اقتدارگرایی زیر پوشش دین نیز تعمیق شده و گسترش یافت. مروری بر تاریخ زرتشتیگری در ایران عصر ساسانی، بررسی تحولات درازآهنگ مسیحیت در روم غربی و شرقی و در قرون وسطای اروپا و در تداوم آن بررسی روند دگردیسی در تاریخ اسلام آغازین و میانه این روند را آشکار می کند.[7]
اقتدارگرایی در اینجا به معنای اصالت قدرت و حفظ اقتدار سیاسی به هر قیمت و بهطور کلی فرمانروایی گروهی محدود و حاکم حول یک فرد (یکه سالاری) و اطاعت از نهادها و کارگزاران حاکمیتی است. اگر این حاکمیت مجهز بهیک ایدئولوژی رسمی و یا عملا رسمی هم باشد، دیگر به فاشیسم تبدیل میشود و یا بدان نزدیک میگردد. این در حالی است که در اندیشههای جدید، دموکراسی است که بدیل اقتدارگرایی شمرده میشود.
آن گونه که تاریخ تحولات تمامی دینهای شرقی و عمدتا ابراهیمی (سامی) نشان میدهد، قدرتهای سیاسی برآمده از درون تحولات تمدنی و اجتماعی و اقتصادی جامعههای منسوب به این دینهای نهادی شده، عمدتا از آموزههای دینی رایج و جاافتاده، به سود خود و به طور خاص برای تولید مشروعیت سیاسی استفاده کرده و میکنند. در این دینها، هر چند با تفاوتهایی در مبناها و تفسیر، یک مخروطی تصور شده که خدا در رأس آن نشسته و او فرمانروایی مطلق خود را به شخصی خاص (عمدتا پیامبری) منتقل کرده و او نیز مستقیم و غیر مستقیم این فرمانروایی را به افرادی خاص بهعنوان جانشینانش بخشیده و مؤمنان نیز بهالزام ایمانشان باید از این فرمانروایان اطاعت کنند. این روند در دین زرتشت به مؤبدشاهی منتهی شد و در مسیحیت به تئوکراسی خاص پاپیسم رومی در قرون وسطا و در اسلام نیز به خلافت اسلامی در پوشش ولایت و امامت الهی کشیده شد. پسوند «الله» در نامهای خلفای عباسی در شرق جهان اسلام و در اسمهای خلفای فاطمی (رقیب خلفای بغدادی) در شمال آفریقا نشانهای از خداسالاری کهن مذهبی در جهان اسلام است.
افزون بر دعوی فرمانروایی از جانب خداوند برای تولید مشروعیت سیاسی، این حاکمان از آموزههایی چون حُبّ الهی، حُبّ نبی، لزوم اطاعت از ولایت مطلقهی خداوند، لزوم دینداری و اجرای احکام شریعت، ضرورت مصون ماندن از کفر و شرک و در نتیجه احتراز از خشم و قهر خداوندی و سقوط در جهنم و تحقق رستگاری در دو جهان، نیز با هوشمندی و رندی تمام سود جستند. در واقع خلفا و سلاطین مختلف عثمانی و صفوی و امیران متنوع و پرشمار در جهان اسلام، از این گونه آموزههایی که به هر تقدیر در زمینههای دیگر و برای تحقق هدفهای دیگری طرح و جعل شده بودند، به سود اقتدارگرایی و اطاعت خواهی مطلق از مؤمنان و گاه به طور مطلق از عموم کسانی که تحت حاکمیت شان می زیسته اند، بهره گرفته و میگیرند.
این در حالی است که در متنها و منبعهای دینی موجود، نه دلیل نقلی برای اثبات مشروعیت سیاسی و حق ویژه برای مدعیان حاکمیت الهی در امر حکومت وجود دارد و نه کمترین دلیل عقلی برای چنان مدعایی قابل طرح و اثبات است. نگاهی به تاریخ کلام دینهای نهادی شدهی زرتشیت، یهودیت، مسیحیت و اسلام به روشنی گواه این مدعاست. بهسخنی دقیق تر، میتوان گفت، نه در اوستای زرتشی و نه در تورات موسوی و نه در انجیل عیسوی و نه در قرآن محمدی، سندی برای انتقال حاکمیت الهی و در نتیجه تولید مشروعیت سیاسی برای اقتدار مدعیان جانشینی پیامبران، مطلقا وجود ندارد. از این رو سالها پیش نوشتم «حاکمیت الهی، بزرگترین دروغ تاریخ».[8]
ماجرای اقتدارگرایی مذهبی از نوعی الهیات آغاز می شود؛ الهیاتی که در نهایت با القای نوعی ترس و اخافه در دل مؤمنان آنان را به اطاعت و تمکین در برابر ارباب قدرتی که خود را برگزیدهی آسمان و دارای حق ویژه در رهبری فکری و اخلاقی و سیاسی دینداران معرفی می کند. این اقتدارگرایان حب الهی را، که در قرآن پربسامد است و از صفتهای اهل ایمان «اشدّ حبّا لله» دانسته شده (آیه 165 سوره بقره) و عارفان مسلمان با عنوان «عشق الهی» از آن سخن گفته اند، معطوف به خود دانسته و جلب و جذب دوستی الهی را از طریق دوستی خلیفه و امام و ولیّ و در تشیع متأخر در ولی فقیه با اختیارات نامحدود و غیر پاسخگو و اطاعت مطلق در حد اطاعت از خداوند دانسته و از آن تبلیغ کرده و می کنند. در واقع اینان، ترس مثبت و حتی منفی از خدا را در قالب ترس از حاکم به مثابهی تجسد اولوهیت و یا برگزیدگی از جانب خدای آسمان تفسیر می کنند. این در حالی است که اساسا حب و دوستی ذاتا و موضوعا با ترس و هراس از دوست و محبوب در تعارض است. تعبیر «خداترسی» تعبیری است متناقض و پارادوکسیکال. اگر به صراحت قرآن، خداوند محبوب است و رابطه آدمی با او رابطهی خویشاوندی و دوستی است، چگونه می توان از خدا ترسید؟!
بگذریم که اصولا اصطلاحهایی چون خوف و خشیت و مانند آنها در الهیات قرآنی بهمعنای بیمناکی است و آن هم به دلیل قانونمندی و اصل اجرای عدالت است که تحقق آن به خداوند نسبت داده شده و ثواب و عقاب و بهشت و جهنم در این چهارچوب است که معنای محصلی پیدا میکند. درست مانند دانش آموزی که باید از رفوزه شدنش در پایان سال بیمناک باشد و یا راننده ای که حتما باید از اشتباه در رانندگی و تصادف و پیامدهای قطعی و یا احتمالی آن بیم داشته باشد. در این موردها اگر هم واژه ترس به کار رفته باشد، به معنای ترس مثبت است که عامل صیانت نفس است و نه ترس به معنای منفی و زیانبارش که عامل ضعف نفس و خفتپذیری آدمیزاد شمرده میشود. با توجه به این دوگانه است که در تعبیرهای اسلامی، گاه از ترسویی (جُبن) به شدت نکوهش شده و آن را نشانهی سستی ایمان دانسته اند و گاه نیز از ترس در ارتباط با عقلانیت و تدبیر و هوشمندی سخن رفته است. در روایتهای اسلامی بارها و بارها هر نوع ترس ار ارباب قدرت و ثروت شرک به خدا و کفر دانسته شده است.
در ادب اسلامی پرستش خداوند، صرفا برآمده از ایمان و شناخت و حب الهی است و در این میان ترس از جهنم و طمع به بهشت (بنگرید به آیه های 56 سوره اعراف و 16 سوره سجده)، در مرحلهی نخست برای تنبه و بیم دادن آدمیان سرکش و مهار غریزه ها و شهوت هاست و در مرحلهی دوم تشویق افراد است برای عمل به خیر و دوری از هر نوع شر و زشتی چرا که در تعلیم و تربیت «تشویق» و «تنبیه» با هم ملازمه دارند. نکتهی سوم نیز آن است که پرستش و خیر و نیکی (مانند بدی و زشتی) مراتبی و درجاتی دارد؛ در عالم واقع عمدتا نخبگان روحی و اخلاقی هستند که نیکی را صرفا به خاطر خود نیکی انجام می دهند و این افراد همواره اندک اند. در این چهارچوب است که این سخن حسین بن علی (هرچند از پدرش علی بن ابی طالب نیز نقل شده است) کاملا قابل فهم است: گروهی خدا را با رغبت پرستش می کنند این پرستش تاجران (معامله گران) است؛ گروهی دیگر از خوف و ترس خدا را پرستش می کنند این پرستش بردگان است؛ و جمعی دیگرند که خداوند را از باب شکر می پرستند و آن پرستش آزادگان است. سپس افزوده شده است: و این برترین نوع پرستش است.[9] بدین ترتیب، پرستش خداوند در ادب قرآنی و اسلامی، صرفا در چهارچوب شناخت و ایمان و حب الهی یعنی همان شکر و ستایش نیکی صرفا به خاطر اصالت نیکی و خیر معنای محصلی پیدا می کند. هرچند بیم و امید و تشویق و تنبیه نیز برای اعتلای اخلاقی و روحی آدمیان طبیعی و متعارف گریزناپذیر می نماید.
همین قاعده البته در سطح پائین تری در ارتباط مؤمنان و حاکمان مسلمان با پیامبر اسلام نیز ساری و جاری است. دوستی پیامبر و اصولا اصل «اخوّت» و «مودّت» و «صلح» بین مؤمنان یاد شده (آیه 10 سوره حجرات) و چنین خصوصیاتی نشانهی ایمان و دینداری دانسته شده است. با این حال در روند رشد اقتدارگرایی و در واقع سوء استفاده از قدرت در تاریخ اسلام، به گونهای وارونه مورد بهره برداری قرار گرفته و میگیرد. به عبارت دقیق تر، اصلهایی چون عشق و محبت و ایمان و مودت و یا حق و باطل، با معیار وفاداری و اطاعت از امام و خلیفه یعنی شخص و فرد سنجیده می شود. در واقع بین ایمان و دوستی خدا و رسول با اطاعت مطلق از ارباب قدرت در تمام شکلهایش ملازمه و نسبت اینهمانی برقرار شده و میشود. جمله مشهور «علیّ مع الحق والحق مع علی»، به گونهای که عموم شیعیان به آن استناد میکنند، بازگویی دعوی «فرّ ایزدی» پادشاهان و در واقع تکرار همان اندیشهی مؤبدان ساسانی است که: «چو فرمان یزدان/ چو فرمان شاه».
حداقل پس از درگذشت نبی اسلام، موضوع هایی چون ترس از گناه و نیل به صواب و مفهومهایی چون ثواب و عقاب و احتراز از هر نوع کفر و شرک (جلی و خفی) و رسیدن به بهشت و دوری از جهنم و مانند آنها، جملگی به وسیلهی ارباب قدرت در تمامی شکلهایش (مذهبی و سیاسی و اقتصادی) استخدام شده و برای توجیه امرو نهی های آنان و در لزوم اطاعت مطلق از این قدرتمندان مدعی فرّ ایزدی و دارای ولایت تشریعی (و احیانا ولایت تکوینی) به کار گرفته شده و میشود.
میتوان به ماجرای «ردّ» در آغاز خلافت ابوبکر اشاره کرد که تقریبا همزمان با درگذشت نبی اسلام رخ داد. همان گونه که از عنوان تاریخی آن بر می آید، رده جنگ دستگاه خلافت عربی – اسلامی نوبنیاد بود با مرتدان که با سرکوبی شدید مخالفان و شورشیان ن پایان بافت. البته این مرتدان دارای خواستگاهها و انگیزههای مختلف بودند ولی جملگی آنان ذیل عنوان «رده» و «مرتد» معرفی شدند تا سرکوبی آنان مشروعیت مذهبی پیدا کند. این در حالی بود که حتی اغلب مخالفان آن دوران از دین هم خارج نشده بودند. مفهوم ارتداد و تکفیر از آن زمان پدید آمد و بعدها دستاویزی مذهبی و فقهی شد برای سرکوبی هر نوع دگراندیشی و مخالفتهای درونی هرچند با تفسیرهای متفاوت مذهبی مؤمنانه. بدین ترتیب ترس از تکفیر در تاریخ اسلام، بسیاری از دگراندیشان مسلمان و به طریق اولی غیر مسلمان را یا وادار به سکوت کرده و یا به اصطلاح شیعی به تقیه پناه آورده و بر خلاف تفکر خویش تظاهر کرده و البته گاه نیز موجب تکفیر رسمی شده و به خشونتهای فردی و جمعی محدود یا گسترده منتهی شده است. سرشت و سرنوشت داستان تکفیر و سرکوبیهای انجام شده در پوشش این عنوان مذهبی، به روشنی آشکار میکند که انگیزهها و محرکهای اصلی و غالبا نهفتهی آن، چیزی جز حراست از بقای آتوریته و اقتدار مفتیان مذهبی و یا فرمانروایان سیاسی نبوده است.
واپسین سخن؛ چند نکته ضروری و تکمیلی
نخست اینکه در زمان پیامبر اسلام نیز از مفهوم ترس برای تحکیم ایمان و یا تقویت اقتدار دینی و سیاسی استفاده شده است اما در اینجا دو نکته قابل تأمل و توجه است. یکی اینکه اصطلاحهایی که در ادب قرآنی و یا روایی عصر نبوی مفهوم ترس را تداعی می کنند و یا به لغت ترس در زبان پارسی ترجمه شده و می شوند، در آن زمان: اولا، معادل دقیقتر آن «بیم» و «بیمناکی» بوده است و نه ترس منفی که معادل آن «جُبن» است و در ادب اسلامی نیز به شدت مذمت شده است. جبونی و ترسویی در برابر خداوند هم مذموم و مردود است چه رسد به بندگان خدا. چرا که خداوند طالب «عزت مؤمنان» است؛ همان گونه که خداوند و پیامبرش نیز عزیزاند (آیه 8 سوره منافقون). به همین دلیل است که گوییم تعبیر خداترسی، تعبیری متناقض است. ثانیا، به هر حال ترس، به هر معنا، در برابر خداوند بوده است و نه در برابر غیر خدا و به ویژه در برابر ارباب قدرت (و به تعبیر درست شریعتی زر و زور و تزویر). تاریخ دین از جمله اسلام پر است از دلیرانی که در برابر ارباب قدرت و ثروت و روحانیت ایستاده و با این استدلال که ترس کفر است، کمترین سستی نشان نداده و در نهایت جان و هستی خود را از دست دادهاند. این رخداد مهم، نقش دوگانه ترس را عیان می کند. این که نائینی (مجتهد مشروطه خواه) در کتاب مهم «تنبیهالامه و تنزیهالمه» استبداد را شرک و کفر عملی می داند و شخصیت استبدادستیزی چون مهندس مهدی بازرگان در مدافعات خود در دادگاه نظامی در سال 1343 بدان استناد می کند و حتی مرتضی مطهری سخن فقهی نائینی را مهم ترین نظریه فقهی یک مجتهد در عصر مشروطه می شمارد، از همین منظر است.[10] ثالثا، چنان که از آیههای قرآن بر میآید، در چند مورد جنگی، ادعا شده که خداوند در دل دشمنان رعب ایجاد کرد و این موجب پیروزی محمد و مؤمنان به او شده است و از این رو وفق روایتی او خود این رخداد را عامل پیروزی خود دانسته است (به عنوان نمونه در دو جنگ بدر و خندق یا احزاب چنین ادعایی مطرح شده است). اما بعدها در بطن و متن رشد اقتدارگرایی مذهبی خلفا و پادشاهان و امیران مسلمان، اصطلاحی ابداع شد با عنوان «النّصر بالرُّعب» و با خروج مفهوم اولیهی دادههای قرآنی از زمینههای تاریخی آن و نیز با استناد به آیه 60 سوره انفال، هراس افکنی و وحشت آفرینی در خلق خدا و حتی در سطح جهانی و بین المللی به عنوان ابزاری برای پیروزی بر دشمن (غالبا فرضی) مورد استفاده قرار گرفته و می گیرد. نمونهی اخیر آن در ایران استفاده از عنوان «النصر بالرعب» برای قتل و ترور شماری از منتقدان و مخالفان بوده است. در این مسیر، ارتکاب هر جنایتی (ولو آشکارا خلاف نصوص دینی و فقهی علیه غیر نظامیان و حتی مسلمانان)، مجاز دانسته می شود. اقدامات جنایتکارانهی گروههای تروریستی القاعده و داعش و طالبان نمونههای آشکار چنین رویکرد باطل و ضد اسلامی است.[11]
نکته بس مهم دیگر آن است که غالب موردها اخافه و ارهاب و ارعاب قرآنی نیز کاملا در پیوند با امارت محمد به عنوان حاکم مطرح شده اند و هیچ ارتباط وثیقی با امر نبوت او نداشته است. این سخن بدان معناست که اگر نبی اسلام فرمانروا نبود، بی تردید برخوردهای متوالی نظامی و حتی سیاسی با مخالفان و دشمنان نیز رخ نمیداد و در نتیجه هیچ یک از ابزارها و در واقع تاکتیکهای موقت یاد شده ضرورت عملی پیدا نمی کرد.[12] با این حال چه باید کرد که به هر تقدیر، نبی اسلام همزمان دعوت دینی داشته و فرمانروا هم بوده و بخشی از دوران نبوتش را به هردلیل و در عمل در میدانهای جنگ گذرانده و این آمیختگی زمینهای مناسب برای خلط بین دو امر متفاوت و حتی میتوان گفت متنافر نبوت و حکومت را فراهم آورده و در نتیجه راه برای تحکیم و تقویت اسلام اقتدارگرا را همواره کرده است. اگر بتوان به وثاقت این خبر اعتماد کرد که پیامبر فرمود «لکلّ امّه فتنه و فتنه امّتی الملک»[13]، بی تردید خود او نیز به پیامدهای خلط و امتزاج قدرت سیاسی با دعوت دینی آگاه بوده و از این رو نسبت به پیامدهای آن هشدار داده است.
نکته قابل ذکر و البته مهم دیگر، آن است که پیشوایان دینی ذیل عنوان های مختلف در دینهای نهادی شدهی تاریخ (شمن، مغ، مؤبد، هیربد، خاخام، پاپ و کشیش و . . .) در کنار فرمانروایان عامل اثرگذار در تحولات دینی بوده و اینان به طور اساسی در استخدام مفهومهای مذهبی برای توجیه اندیشهها و اقدامهای حاکمان وقت سهم و نقش فائقه داشته و دارند. اینان بودند که تلاش کرده اند تا خدایگانهای زمینی جانشین خدایان آسمان تصور شده و با استفاده از ابزارهایی چون ایمان و کفر، حق و باطل، شرک و توحید، بهشت و جهنم و مانند آنها خلق خدا را عملا به عنوان خلق حاکمان معرفی کنند و از این طریق بندگان خدای آسمان را به بندگی خدایگانهای زمینی تبدیل کنند. در تاریخ اسلام نیز همین روند طی شده و نهاد علما با غلبهی اکثریت این طایفه حداقل از قرن دوم به بعد تا کنون این گونه بوده است. عالمان این نهاد تحت عناوین مختلف (محدث، فقیه، مجتهد، مفتی، قاضی و در تشیع متأخر با القابی چون حجه الاسلام و آیت الله و آیت الله العظمی) چنین نقشی را ایفا کرده اند. غالب پیشوایان این سلسله بوده اند که مفهومهایی چون تکفیر و تفسیق و طمع بهشت و ترس از جهنم و به طور کلی خداترسی را در استخدام گفتمانهای زمانه در آورده و در جهت تحکیم منزلت و موقعیت خود و حاکمان و گاه نیز برای رام کردن و یا سرکوبی دگراندیشان مذهبی و غیر مذهبی به کار گرفته اند. گفتنی است که کاربرد دو واژهی «کافرون» و «مشرکون» در قرآن نشان می دهد که این دو گروه در عصر نبوی در مدینه، عمدتا به عنوان دو جریان مخالف و دشمن مسلح و در حال پیکار با مسلمانان مطرح بوده اند و نه لزوما به عنوان گروهها و یا جمعیتهای فکری و اعتقادی. قرآن و منبعهای سیره گواه است که از یک سو ایمان اکراه بردار نبوده و نیست (آیه 256 سوره بقره) و از سوی دیگر منبعهای سیره نشان میدهد که در عصر نبوی هیچ مخالفی صرفا به خاطر عقیده تحت تعقیب قرار نگرفته و یا کشته نشده است.[14] اما علمای مذهبی بعدتر مشرکان و کافران را به عنوان مخالفان اعتقادی و به تعبیر متأخر ایدئولوژیک تفسیر کرده و برای جنگ و سرکوبی شان «جهاد ابتدایی» را به مثابهی فریضه شرعی جا انداختهاند.
در هرحال مفید مینماید دانسته شود این که در چند دههی اخیر در ایران شایع شده است که علمای مذهبی همواره در مقام دفاع از مردم و یا ستمدیگان بوده و در برابر ستمکاران از حقوق مردم دفاع و حمایت کرده اند، دعوی غیر مستند و باطلی است. برای اثبات آن، مروری بر تاریخ سلسلهی دراز علمای مذهبی در تشیع و تسنن حداقل از عصر عثمانی و صفوی، کفایت میکند.
[1] . در لغتنامه دهخدا شرح مفصلی در مدخل «ترسا» آمده و به منابع مختلف لغت و شعر و ادب ارجاع داده شده است. در آن مدخل نیز ترسا به معنای ترسان و ترسنده و بیمناک ذکر شده که مصداقا به راهبان و پارسایان مسیحی و گاه به مجموعهی مسیحیان یا نصرانیان اطلاق شده است.
[2] . البته روشن نیست که این جمله به واقع از پیامبر بوده باشد ولی مضمونا با آموزه های اخلاقی و اجتماعی دین اسلام و از جمله سنت نبوی و مؤمنان صادق و عامل آغازین سازگار است. از جمله مولوی در مثنوی مشهور خود به تفصیل در شرح این جمله سخن گفته است.
[3] . بنگرید به کتاب: النبیّ والتّرهّب، الاب حنّا اسکندر، بیروت، بیسان، 2015.
[4] . من به الهیات تنزیهی، به رغم دشواری های نظری اش، بیشتر تمایل دارم. بنگرید به گفتگوی وب سایت زیتون با من که با عنوان «انتظاری از خدا ندارم» در تاریخ 25 اردیبهشت 1399 در همان سایت منتشر شده است.
[5]. متن حدیث مشهور این است «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق». این حدیث در اغلب منبع های اهل سنت (از جمله در طبقات ابن سعد (چاپ لیدن، جلد اول – قسمت اول -، ص 128) آمده و معتبر شمرده شده است. در منبع های شیعی با اندکی تفاوت در عبارت آمده است. از جمله در «امالی» طوسی (مجلس هفدهم، ص 473) این گونه آمده است: «علیکم بمکارم الاخلاق، فان الله بعثنی بها». محدث نوری در «وسائل الشیعه» (جلد 12، ص 150) این تعبیر را آورده است: «اکمل الناس عقلا و احسنهم خلقا».
[6] . این کتاب کم حجم و پرمحتوا با همین عنوان به دست امیر فریدون گرگانی ترجمه و در سال 1344 به وسیله شرکت سهامی کتاب های جیبی در تهران منتشر شده است.
[7] . در این مورد بنگرید به سه اثر زیر:
صور بنیانی حیات دینی، امیل دورکهایم، ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر مرکز، 1383
تاریخ اندیشه های دینی، میرچا الیاده، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1394
ایران در روزگاران پیش از اسلام، روزبه یوسفی، تهران، نقد فرهنگ، 1396
بهویژه بنگرید بهنوشتار بلند من با عنوان ««جنگ بنیها» و بسط اقتدارگرایی خلافت عربی و سلطنت ایرانی در پوشش اسلام»، منتشر شده در شمارههای 5 و 6 «فصلنامه نقد دینی»، بهار و تابستان 1400.
[8] . این نوشتار در سال 2009 تحریر و در وب سایت جرس انتشار یافته و سپس در ماه اکتبر و نوامبر همان سال در چهار قسمت در وب سایت شخصی و در 18 آوریل 2010 در همانجا یک جا بازنشر شده است.
[9] . ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 175
[10] . بنگرید به کتاب «مدافعات» بازرگان که اخیرا جلد ششم مجموعه آثار او را تشکل می دهد. نیز بنگرید به کتاب: بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر». این کتاب بارها در این بیش از چهل سال به وسیلهی ناشران مختلف (از جمله صدرا) چاپ و منتشر شده است.
[11] . بنگرید به مقالهی من با عنوان «سه فعل حرام شرعی در اقدامات داعش» که در تاربخ 29 آبان 1394 در وب سایت بی بی سی منتشر شده و همزمان (20 نوامبر 2016) در وب شخصی ام بازنشر شده است. البته مقالات انتقادی به این نوشتار نیز منتشر شد که آن مقالات و پاسخ های آن ها نیز در سایت شخصی قابل دسترسی است.
[12] . در باب تمایز بین دو امر «نبوت» و «حکومت» بنگرید به مقاله ام با عنوان «معضلی مهم به نام خلط «نبوت» و «حکومت» در سیره نبوی» منتشر شده در جلد نخست «جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام». انتشار در سال 1396 و ارائه شده در آمازون.
[13] . درج گهر، ترجمه سیدعلی اکبر برقعی، ص 137. این کتاب گزیده ای است از سخنان کوتاه پیامبر اسلام.
[14] . در این مورد بنگرید به چند نوشتار من در باب مواجههی مسلمانان با گروههای دگراندیش در عصر نبوی (از جمله با یهودیان و به طور خاص یهودیان بنی قریظه) و به طور ویژه بخش نهم در جلد نخست «جستارهایی در تاریخ هفتاد سال نخست اسلام». نیز بخش سیزدهم در همان منبع با عنوان «چند ملاحظه در باره جهاد اسلامی» نیز مفید تواند بود.
منتشر شده در شماره دوم نشریه سپهر اندیشه