شاره: آنچه در پی می آید فصلی از یک مجموعه است با عنوان «سیما و سیره محمد در قرآن». در سالهای 85-86 سلسله درس – گفتارهایی تحت همین عنوان به طور هفتگی در انجمن اسلامی مهندسین در تهران داشتم. متن بحث مکتوب می شد و در جلسه متن همراه با شرح بیشتر با مخاطبان در میان نهاده می شد. در آن گفتارها بنا بر تصویر سیما و سیره نبوی محدود بود به آیات قرآن. یکی از کاستی ها در سیره نگاری قدیم و جدید آن است که از حدود 800 آیه قرآن در باره محمد، کمتر استفاه می شود. این مجموعه تا کنون به طور رسمی منتشر نشده است. اکنون فصلی از آن کتاب (که فصل سوم آن استن) در اینجا منتشر می شود. nnدر اين فصل ذيل شش عنوان بحث را سامان ميدهيم:n1- هدف پيامبر و بعثت اوn2- اطاعت از پيامبر و نفيضلالت ( بشارت مؤمنان و انذار غيرمؤمنان ) n3- آزادي ايمان n4- نفي پيروي جاهلانه از پيامبرn5- نفي سلطهگري از پيامبرn6- چگونگي مواجهه پيامبر با مخالفانnn1- هدف پيامبر و فلسفه بعثت ويnگرچه براي فهم اسلام و سيره نبوي، شناخت كامل فلسفه اين دين و اهداف و غايات آن ضروري است، اما در اينجا در حد يك مقدمه كوتاه و در حد ضرورت اشاراتي به فلسفه بعثت كه همان هدف و انگيزه دعوت ديني و تحليل رفتار اوست، ميكنيم.. براي رسيدن به اين هدف از دو طريق ميتوان وارد شد: يكي از طریق اشارات مستقيم قرآن به فلسفه بعثت و دين¬اسلام، و ديگر، بيان فلسفه وجودي وحي ملفوظ يعني قرآن. در هر دو مورد آيات قرآن بسيارند، فقط به عنوان نمونه در هر مورد به آياتي اشاره ميكنيم. طبق يك محاسبه حدود 45 آيه در قرآن در باب بعثت پيامبر و فلسفه و هدف آن وجود دارد. اول لازم است دانسته شود كه طبق آيه 128 سوره بقره اسلام نام عام دينهاي توحيدي و ابراهيمي است: n« رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَآ إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ » نيز آيه 19 آل عمران : « إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ ». و 85 آل عمران : « وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ » nو اسلام به دو معنا دانسته شده است، تسليم وصلح. تسليم به معناي مطيع بودن در برابر اوامر و نواهي الهي است كه البته با آگاهي، اراده و انتخاب همراه باشد. آيه 131 بقره نيز مؤيد اسلام به معناي تسليم است.nو اما در قرآن به بيانهاي مختلف در باره فلسفه بعثت و اهداف دين سخن رفته است. از جمله به برخي از مهمترين آنها اشاره ميشود: n1- هدايت- آيات بسيار است از جمله: توبه /33 و مومنون /73 : « وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ » هدايت نيز درمقابلضلالت به معناي راه راست و درست يافتن و درست راه رفتن در راه است.n2- تعليم كتاب- بقره/129 – جمعه / 2 آل عمران/8 – ظاهراً منظور كتاب تشريع است. n3- تعليم حكمت- آيات بالا – ظاهراً حكمت به معناي دانايي است. ضمناً طبق آيه 25 حديد پيامبران نيز داراي حكمت بودندn4- تزكيه آدميان – آيات بالا – تزكيه يعني پالايش روحي و طهارت رواني و زدودن ناخالصيها و برداشتن موانع از سر راه زندگي با سعادت. طرح اخلاق مبتني بر دين.n5- حيات طيبه انساني «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ» ( انفال /24 سوره نحل /97 « حيات طيبه» آمده است).n6- تحقق عدالت و قسط- حديد/25 «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» نيز آيه 15 سوره شوري: « وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ». يونس/47 نحل/90 و91 عدالت درتمام ابعاد مراد است. مصادیق عدل و ظلم را عرف عقلا و خرد جمعی مشخص می کند. n7- ايجاد جامعهاي امن- نور/ 55n8- ايجاد وحدت بين مؤمنان. آل عمران/103 n9- تأسيس جامعه ايماني مبتني بر ايمان و اخلاق و عدالت. nاگر آن جمله معروف پيامبر: بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» را بيفزاييم ميتوانيم فلسفه بعثت را در شش اصل خلاصه كنيم: 1- هدايت 2- دانايي 3- اخلاق 4- وحدت 5- عدالت و 6- امنيت nاما از قرآن، در قرآن بارها ياد شده و اين كتاب به نامهاي مختلف خوانده شده و نقش و فلسفه وجودي آن نيز به بيانهاي مختلف بازگو شده است. از جمله: n1- « َّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ» -يونس/57 – اسراء/82 n2- «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ » ابراهيم /1n3- «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ…» نحل/89 n4- «ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم…..» اسراء /9- نحل/2 هدي و بشري آمده است.n5- ذكر (داراي ذكر) – انبیاء/10، 50- ص/1n6- «… وَبِالْكِتَابِ الْمُنِيرِ… »- فاطر/25 و نیز «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» ص/ 29nاین آیات در کنار آیات مربوط به فلسفه و اهداف و کارکرد و پیامدهای عملی دین و دین ورزی، تا حدودی حقیقت و فلسفه دین را آشکار می¬کند.nn2- اطاعت از پيامبر و نفي ضلالت – بشارت به مؤمنان و انذار غير مؤمنانnقران بارها مردمان را دعوت به اطاعت و پيروي از پيامبران و به ويژه پيامبر اسلام كرده و اين پيروي را تحت عناويني چون «هدايت» و «صراط مستقيم» يادكرده در مقابل عدم اطاعت از پيامبر را «ضلالت » و گمراهي ناميده است. از اين رو به طور طبيعي مؤمنان را به فلاح و نجات و كاميابي در دنيا و آخرت بشارت داده و گمراهان و منكران را به سقوط اخلاقي در اين جهان و عذاب دردناك در آن جهان تهديد كرده است. قرآن مكرر اطاعت از نبي را در امر نبوت و احكام ديني اطاعت از خدا دانسته است. از جمله آيه 80 سوره نساء n: «مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا » نيز آيه 158 سوره اعراف: «قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» نيز آيه 33 سوره محمد : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ » nنيز آيه 13 سوره فتح: «وَمَن لَّمْ يُؤْمِن بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيرًا» نيز : آيه 13 سوره نساء : « … وَ مَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ » در آيه 64 نساء آمده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ …» n3- آزادي ايمانnبا وجود دعوت مردمان به ايمان به خدا و اطاعت و پيروي از رسول و تهديد منكران و كافران به عذاب، به شهادت آيات متعدد قرآن، ايمان امري كاملاً ارادي، اختياري، و آزادانه است و كمترين اكراه و يا تحميلي در تعارض بنيادي با اساس ايمان و ديانت است. يكي از آيات مشهور همان آيه لااكراه فيالدين در آيه 256 سوره بقره است. در دنباله آيه آمده است: « قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» در آيه 28 سوره هود آمده است: «…أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ» nدر قرآن و از قول رسول بارها مسئوليت شكر و كفر و ايمان و كفر بر عهده مخاطبان وحي نهاده شده است. از جمله آيه 29 كهف : «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ ….» و نيز آيه 39 فاطر: «هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ …» و نيز آيه 41 زمر: «إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ» آيات 18 سوره زمر: «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» nn4- نفي پيروي جاهلانه از پيامبرnدر قرآن بارها پيروي كوركورانه و اطاعت جاهلانه از گذشتگان و يا بزرگان مورد نكوهش قرار گرفته و در مقابل به كرات به تعقل و تفكر و تدبر و انتخاب آگاهانه تأكيد شده است. قبلا به آيه 22 سوره زخرف و برخي از آيات ديگر اشاره شده است كه ميگفت مخالفان و منكران مدعي بودند: «بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ» (زخرف/ 22 )nدرآيات 53 و 54 سوره انبياء همين دعا و پاسخ خداوند نيز آمده است: «قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ / قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» در آيه 3 سوره حج آمده است: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ» در آيه 20 سوره لقمان و 8 سوره حج نيز آمده است: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ» درسوره نجم آيه 28 پيروي از ظنون و پندارها محكوم شده است: «وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» در آيه 36 سوره يونس نيز اين مطلب آمده است. در آيه 10 سوره ملك آمده است: «وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِير» در آيه 12 سوره سجده آمده است: «وَلَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ» و فرمان «وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء /36) يك قاعده كلي است. جالب است كه قرآن گزارشي از جدال يهود و نصاري نقل ميكند: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ» (بقره/ 113) در اين گزارش كساني كه در جدال دو گروه دينی از سر ناآگاهي سخن ميگويند مورد نكوهش قرار گرفتهاند.n5- نفي سلطهگري پيامبرn توجه به اینکه گفتیم: ۱- دین نبوی برای هدایت و تعالی آدمی است، ۲- ایمان جز با اراده و انتخاب و آگاهی و آزادی حاصل نمیشود، ۳- قرآن آشکارا هر نوع پیروی جاهلانه و تحمیلی از پیامبر را نفی و محکوم میکند، نتیجه جز این نخواهد بود که هر نوع سلطهگری و چیرگی ذهنی و ایمانی و دینی پیامبر بر پیروان نفی شود و لذا قاطعانه میتوان گفت که پیامبر هیچگونه سلطهای بر مؤمنان ندارد. اما در عین حال خوشبختانه قرآن صریح و مکرر هر نوع قیمومیت فکری و ایمانی(ایدئولوژیک) را از پیامبر سلب میکند. از جمله:nالف. سخنان مکرر پیامبر مبنی بر این که من نیز مخاطب وحی و عامل به وحی هستم و از این رو محمد (ص) نیز مسلم است و در مسلمانی با دیگران برابر است. یعنی از نظر حقوقی پیامبر با دیگران فرقی ندارد.nب. هشدارهای مکرر خداوند به پیامبر مبنی بر این که تو مسئول ایمان مردم نیستی، خداوند هرکس را که بخواهد هدایت میکند. در آیه ۹۹ سوره یونس آمده است: «وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًاأَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ»[۳۱] آیه ۵۶ سوره قصص : «إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»[۳۲] آیه ۳۸ سوره احزاب : «مَّا کَانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ …» [۳۳] nج. نفی وکالت از پیامبر. سوره شوری آیه /۶ : «…. اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ »[۳۴] همین جمله در آیه ۱۰۷ انعام نیز آمده است. در آیه ۶۶ همان سوره انعام این فرمان دیده میشود: «… قُل لَّسْتُ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ» [۳۵] . نیز بنگرید به آیه ۵۴ سوره اسراء. در آیه ۱۲ سوره هود آمده است: «إِنَّمَا أَنتَ نَذِیرٌ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ» [۳۶]. وکالت به معنای نگهبانی است.nچ. نفی حفاظت از پیامبر. حفاظت نیز به معنای حفاظت و مراقبت است. انعام آیه ۱۰۴ : «فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ» [۳۷]. در آیات دیگر قرآن حفیظ بودن را به خداوند نسبت داده است. nاز جمله در آیه ۵۷ سوره هود آمده است: «… إِنَّ رَبِّی عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ» [۳۸]. سوره شوری آمده است: «وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَولِیَاء اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ …» [۳۹] از این آیه روشن میشود که ولایت غیر از نگهبانی است.nح. نفی سیطره از پیامبر. سوره غاشیه آیات ۲۲ و۲۱ : «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ / لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ» [۴۰].nخ. نفی جباریت از پیامبر. سوره ق آیه ۴۵: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ …» [۴۱].nد. نفی تکلیف و تحمیل از پیامبر. آیه ۸۶ سوره ص: «قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ» [۴۲]nطبق این آیه پیامبر حق ندارد چیزی را بر مردم و خود تحمیلکند و موجب زحمت و رنج خود آنان شود.nذ. انحصار دعوت دینی به ابلاغ رسالت و پیام. در این مورد آیات قرآنی متعدد است. از جمله آیه ۳۵ سوره نحل: «… فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ» [۴۳] نیز آیه ۵۴ سوره عنکبوت. در آیه ۱۷ سوره یس میخوانیم : «وَمَا عَلَیْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِینُ» [۴۴]. شوری آیه ۴۸ «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلَاغُ …» [۴۵] رعد آیه۴۰ : «… فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ …» [۴۶]. گفتنی است که نیمی از آیات ابلاغ مکی است و نیمی مدنی و این تداوم نقش نبوت و ایفای رسالت ابلاغ را تا پایان میرساند.n n۶– چگونگی مواجهه پیامبر با مخالفانnاکنون با طرح یک سلسله مسائل و موضوعات ضروری میتوان به چگونگی مواجهه پیامبر با مردم و از جمله منکران و عکسالعمل آنان در برابر دعوت دینی پیامبر پرداخت. میتوان رفتار پیامبر را به ترتیب ظهور چنین طبقهبندی کرد: ۱- دعوت و تبلیغ، ۲- محاجه و استدلال، ۳- صبر و انتظار، ۴- ایجاد محدودیت و بالاخره ۵- درصورت کارشکنی و مقابله، مقابله و جهاد.nالف. دعوت و تبلیغnبدیهی است که اولین گام پیامبر دعوت دینی و تبلیغ پیام و افکار و عقاید اوست که البته این دعوت عام است و اختصاص به منکران دائمی و معارضان ندارد، اما در مورد منکران نیز این دعوت تا جایی که یأس کامل پدید نیامده است، ادامه مییابد. بعداً به آیات مربوط اشاره میشود. به هرحال فرمان «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ …» [۴۷] (مائده /۶۷ ). پیوسته مورد عمل پیامبر بوده است. هر چند که در ادامه آیه آمده است: «… إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».nب. محاجه واستدلالnپیامبر در دعوت دینی خود، همواره با مخالفان گفتوگو کرده، به استدلالهای منکران توجه داشته و کوشیده است که در حد امکان یا ضرورت به آنها جواب بدهد. اساسا دعوت پیامبر همراه با «بینات» است که البته فقط کلام نیست. در باره نوح آمده است: «قَالُواْ یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ» [۴۸] (هود/۳۲) در سوره اعراف آیات ۶۵ تا ۷۲ مجادله و احتماج عاد با قومش را گزارش کرده است. از جمله در آیه ۷۱ آمده است: «… أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤکُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ» [۴۹]nدرآیه ۸ سوره حج (نیز آیه ۲۰ لقمان) آمده است: « وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ »[۵۰] درسوره غافر آیه ۳۵ آمده است: «الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ» [۵۱] درآیه ۱۲۵ نحل آمده است: «ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» [۵۲] درآیه ۴۶ عنکبوت آمده است: «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْنَا وَأُنزِلَ إِلَیْکُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» [۵۳]nدر قرآن بارها پیامبر برای اثبات مدعیاتش استدلاال کرده است. از جمله میگوید: «َوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» [۵۴] (انبیاء/۲۲) . درآیه ۲۵۱ بقره آمده است: «… وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ» [۵۵] . درآیه ۱۰۴ سوره یونس آمده است: «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی شَکٍّ مِّن دِینِی فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَلَکِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» [۵۶]. در آیه ۱۰۸ یونس آمده است: «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ» [۵۷] .nسورهای داریم به نام «مجادله» که خود به تنهایی مدعای حق جدال و عمل مجادله را ثابت میکند. ماجرا این بوده است که طبق آیات ۱تا ۴، زنی با پیامبر در باره یک حکم فقهی یعنی «ظهار» گفتوگو میکرده و گویا قانع نشده به خداوند شکایت برده و بعد حکم فقهی گفته شده است.«قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَتَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» [۵۸] در این گزارش قرآن چند اصل قابل استخراج است: ۱- پیامبر اهل مجادله بوده است، ۲- زنی با پیامبر آن هم در مورد یک حکم فقهی و تخصصی مجادله کرده است، ۳- آن زن قانع نشده و به خدا شکایت کرده است، ۴- خداوند اعلام کرده که مجادله و محاوره را شنیده و داوری خود را ابلاغ کرده است. [۵۹] nج. صبر و انتظار و بردباریnحال اگر تبلیغ و خیرخواهی و احتجاج و جدال احسن کفایت نکرد، چه باید کرد و پیامبر چه کرده است؟ به ویژه اگر کار به اقدامات عملی مانند توهین و تحقیر و آزار رسید؟ در این مرحله از سوی خداوند به پیامبر توصیههایی شده است که در قرآن به شکلهای مختلف انعکاس یافته است. گرچه این مرحله را من ذیل یک عنوان کلی «صبر و انتظار» نامیدهام اما میتوان ذیل عناوین ریزتر و دقیقتری نیز، این توصیههای الهی را طبقهمیکرد. از جمله :n۱- توکل: زمانی که پیامبردر برابر دعوت دینی و خیرخواهیاش با بیتفاوتی و یا انکار و مخالفت و آزار مواجه میشود و چه بسا آزرده و حتی گاه نومید میشود، خداوند نخستین توصیهای که به وی میکند، «توکل» به خداوند است. در قرآن حدود نه بار مستقیماً به پیامبر توصیهشده است، «فتوکل علیالله» که غالبا پس از بیان شرح معارضه یا انکار مخالفان آمده است.n۲- گذشت و بیتوجهی: در قرآن بارها به پیامبر در برابر مخالفان توصیه به «عفو» و «صفح» شده است. از جمله در آیه ۱۳ سوره مائده پس از بیان مقاومت سرسختانه برخی اهلکتاب میگوید: «… فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» [۶۰] در اواخر سوره زخرف گزارشی از مجادله و احتجاج با منکران خداوند و توحید آمده است و در پایان سوره آیه ۸۹ آمده است: «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» [۶۱].n۳- اعراض و دوری گزیدن: پس از آن به پیامبر توصیه شده است که از منکران و مخالفان و آزار دهندگان دوری گزیند و یا نسبت به آنان بیاعتنا باشد. در این محدوده فرمانهایی چون ذرهم، اعرض عنهم، توکل عنهم، و واهجرهم آمده است. در ذرهم به عنوان نمونه آیه ۸۳ سوره زخرف: «فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّى یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ» [۶۲] .nو برای تکمیل این توصیه خداوند میفرماید منکران و معارضان را به من واگذار. آیه ۱۱ مدثر: «ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا» [۶۳]. آیه ۱۱ سوره مزمل: «وَذَرْنِی وَالْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَهِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِیلًا».[۶۴] آیات اعراض متعدد است از جمله ۳۲ سجده و ۹۴ سوره حجر. در آیه ۶۸ انعام آمده است که : «… فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ …» [۶۵] که مربوط به سال۶ هجرت است. فرمان به تولی در چهار آیه آمده است: صافات/۱۷۴، ۱۷۹، ذاریات/۵۴ و قمر/ ۶ آیه واهجرهم. آیه ۱۰ مزمل: «وَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا»[۶۶]. در باره تولی چهار آیه هست. آیه۱۷۴و ۱۷۵ صافات: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ / وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» [۶۷] نیز آیه ۱۷۷و۱۷۸ همان سوره آیه۵۴ و ۵۵ ذاریات: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ / وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» [۶۸] نیز آیه ۶ سوره قمر. البته تفاوتهایی در معانی و مفاهیم ذرهم و اعرض عنهم و تولی وجود دارد که آنها را نادیده میگیرم. آنچه در این گروه آیات دیده میشود این است که خداوند به پیامبرش سفارش میکند که در برابر انکار و مخالفت و آزار مخالفان و منکران، آزرده و ناامید نشود. به خدا توکل کند. عفو کند و درگذرد، به هدایت و تبلیغ و دعوت دینی خود ادامه دهد، و در نهایت بیتفاوتی و بیتوجهی پیشه کند، از مخالفان و دشمنان اعراض داوری کند و آنان را به حال خود وانهد تا روزی بینا و آگاه شوند .n۴- صبر و بردباری: و بالاخره فرمان نهایی صبر و تحمل و انتظار است. این سفارش تحت عناوینی چون «صبر» و «ترقب» و «تربص» بیان شده است. ترقب وتربص تقریبا مترادف و هم معنای انتظار است. اما فرمان صبر و بردباری فراوان است. حدود ۱۹ بار به پیامبر با فعل امر «اصبر» به صبر توصیه شده است. این آیات غالباً «فاصبر علیما یقولون» و یا «فاصبر لحکم ربک» آمده است.nدر یک جا میفرماید: «فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ» [۶۹] (احقاف/۳۵ ) و چند بار میفرماید: فاصبر فان و عدالله حق (روم/۶۰ – غافر/ ۵۵ و ۷۷ ). یعنی دعوت، استقامت، اعراض، تحمل، صبر، و درنهایت وعده پیروزی. فاستقم کما امرت در آیات ۱۵ شوری و ۱۱۲ هود آمده است. «فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» [۷۰]n nد. ایجاد محدودیت و جهاد و جهاد و قتالnدر مرحله ناامیدی و در پایان خط دعوت، عملاً دو حادثه رخ میدهد: یکی محدودیت نهادن برای مخالفان و دگراندیشان است و دیگر جنگ و برخوردهای خشن سیاسی و نظامی. از آنجا که به باور من، محدودیتها و به ویژه جنگها در ارتباط با حکومت و زمامداری پیامبر و الزامات امر حکومتی رخ داده است، این دو بحث را در بخش پیامبری و حکومت و نیز پیامبر و امت پی خواهیم گرفت. اما توضیح مختصری در باب محدودیت مخالفان و دگراندیشان میدهم که بخشی از آن ارتباطی با امر حکومت ندارد.nمنظور از محدودیت نهادن، تمایز نظری قایل شدن بین مؤمن و غیر مؤمن و مسلمان و غیرمسلمان است و مؤمن را ممتاز شمردن است. محدودیت در سه مرحله محقق شده است:n۱- محدودیت ایمانی و انحصار طلبانه: مؤمن و غیرمؤمن ومسلمان و غیرمسلمان مساوی نیست و خداوند آنها را یکسان نمینگرد و آنان نزد خداوند از ارزش یکسان برخوردار نیستند. چرا که اسلام منحصراً حق است و هر چه غیر اوست، البته در مراتب مختلف، باطل و یا آمیخته با باطل (ملحدین، بتپرستان، اهل کتاب…….) .n۲- بشارت به مؤمنان و وعده عذاب به کافران و مشرکان و دگراندیشان. گرچه وعده عذاب عمدتاً در آخرت است، اما ذلت و خذلان در دنیا هم را دامنگیر غیر مومنان خواهد شد.n۳- محدودیت عملی و حقوقی در عرصه جامعه: از آنجا که درمدینه «جامعه دینی» تشکیل شد و مؤمنان نظراً و عملاَ اکثریت پیدا کردند، مسلمانان از حقوق اجتماعی بیشتری برخوردار بودند و از این رو در عمل غیر مؤمنان به عنوان شهروند درجه دوم شمرده شد و به عنوان یک اقلیت از حقوق برخوردار شدند. در عین حال برای مشرکان و بتپرستان حق آزادی عقیده قایل نشدند و عمدتاً اهل کتاب بودند که از حقوق اجتماعی نسبی برخوردار شدند.n________________________________________n[۱] . طبق فهرست اولیه قرار بود در یک بخش جداگانه به فلسفه بعثت و هدف دین بپردازیم (چرا که برای شناخت سیره نبوی فهم دین و انگیزههای بعثت لازم است)، اما به دلیلکوتاهترکردن بحث، از آن چشم پوشیدیم و فقطدر اینجا به کوتاهی در این¬باره سخن گفتهایم.n[۲] . پروردگارا ما را فرمانبردار خویش بگردان و از زاد و ولد ما امتی فرمانبردار خویش پدید آور و مناسک ما را بنما، و از ما درگذر.n[۳] . و هرکس که دینی غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نمیشود.n[۴] . ای مومنان! به ندای خداوند و پیامبرکه شما را به پیامی حیاتبخش میخوانند، لبیک اجابت بگویید.n[۵] . به راستیکه پیامبرانمان را همراه با پدیدههای روشنگر فرستادیم و همراه آنان کتاب آسمانی و سنجه فرو فرستادیم، تا مردم به دادگری برخیزند.n[۶] . [ این] کتابی است که بر تو نازل کردهایم که مردم را به توفیق پروردگارشان از تاریکیها به سوی روشنایی، به سوی راه خداوند پیروزمند ستوده، بازبری.n[۷] . …… و کتاب آسمانی [قرآن] را بر تو نازل کردیم که روشنگر همه چیز است، و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارت است.n[۸] . بیگمان این قرآن به آیینی که استوار است، راه مینماید…n[۹] . کتابی است مبارک که آن را برتو فرو فرستادیم، تا در آیات آن اندیشه کنند، و خردمندان از آن پند گیرند.n[۱۰] . هرکس از پیامبر اطاعت کند در حقیقت از خداوند اطاعت کرده است، و هرکس سرپیچید [بدان] که تو را نگهبان ایشان نفرستادهایم.n[۱۱] . بگو ای مردم من پیامبر الهی به سوی همه شما هستم، همان که فرمانروایی آسمانها و زمین از آن اوست، خدایی جز او نیست، که زنده میدارد و میمیراند، پس به خداوند و فرستادهاش، پیامبر امی، که به خدا و کلمات او ایمان دارد، ایمان بیاورید و از او پیروی کنید باشد که هدایت شوید.n[۱۲] . ای کسانی که ایمان آوردهاید از خداوند و از پیامبر اطاعت کنید و اعمالتان را باطل مگردانید.n[۱۳] . و هرکس به خداوند و پیامبر او ایمان نیاورد [بدان] که ما برای کافران آتشی افروخته آماده ساختهایم.n[۱۴] . …. و هرکس از خداوند و پیامبر او اطاعت کند، او را به بوستانهایی که جویباران از فرو دست آن جاری است، در میآورد که جاودانه درآنند، و آن رستگاری بزرگی است.n[۱۵] . و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر آنکه به توفیق الهی از او فرمانبرداری شود.n[۱۶] . درکار دین اکراه روا نیست، چرا که راه از بیراهه به روشنی آشکار شده است، پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد، و به خداوند ایمان آورد، به راستی که به دستاویز استواری دست زده است که گسستی ندارد و خداوند شنوای دانا است.n[۱۷] . …. پس آیا میتوانیم در حالی که شما ناخوش دارید، شما را بدان ملزم کنم؟n[۱۸] . و بگو این حق و از سوی پروردگارتان است، هرکس که خواهد ایمان بیاورد و هرکس که خواهد کفر ورزد……..n[۱۹] . او کسی است که شما را در این سرزمین جانشینان [پیشینیان] ساخت، پس هر کس کفر ورزد، کفرش به زیان اوست.n[۲۰] . ما کتاب [قرآن] را به حق برای مردم بر تو فرستادیم، پس هر کس که رهیاب شود، همانا به سود خویش رهیاب شده است، و هرکس بیراه میرود، همانا به زیان خویش بیراه رفته است، و تو نگهبان آنان نیستی.n[۲۱] . همان کسانی که قول را میشنوند و آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، اینانندکه خداوند هدایتشان کرده است و اینانند که خردمندانند.n[۲۲] . بلکه گویند ما پدرانمان را به شیوه¬ای یافته¬ایم و با پیروی از آنان رهیافته¬ایم.n[۲۳] . گفتند پدرانمان را پرستنده آنها یافتیم/ گفت هم شما و هم پدرانتان درگمراهی آشکار بودهاید.n[۲۴] . و از مردمان کسی هست که در باره خداوند بدون دانش مجادله میکند و از هر شیطان سرکشی پیروی میکند.n[۲۵] . و ازمردمان کسی هست که در باره خداوند بدون دانش و بدون راهنمود و بدون کتابی روشنگر مجادله میکند.n[۲۶] . و ایشان را بدون آن عملی نیست، جز از پندار پیروی نمیکنند و بیگمان پندار چیزی از حقیقت را به بار نمیآورد.n[۲۷] . و گویند اگر به سمع قبول میشنیدیم یا تعقل میکردیم، از زمره دوزخیان نبودیم.n[۲۸] . و چون گناهکاران را نزد پروردگارشان سرافکنده بینی [گویند] پروردگارا چشم بینا و گوش شنوا یافتیم پس ما را بازگردان که کاری شایسته کنیم ما اهل یقینیم.n[۲۹] . و آنچه به آن علم نداری پیروی مکن…..n[۳۰] . یهودیان گفتند که مسیحیان برحق نیستند، و مسیحیان گفتند یهودیان برحق نیستند، حال آنکه کتاب آسمانی را میخوانند، کسانی هم که هیچ چیز نمیدانند سخنی همانند سخن ایشان گفتند، سرانجام خداوند در روز قیامت، در آنچه اختلاف داشتند بینشان داوری خواهد کرد.n[۳۱] . و اگر پروردگارت میخواست، تمامی اهل زمین ایمان میآوردند، پس آیا تو مردم را به اکراه وا میداری تا اینکه ایمان بیاورند، (البته روشن است که منظور این است که اگر خداوند میخواست مردمان به جبر مسلمان شوند…….).n[۳۲] . تو هرکس را که دوست میداری هدایت نمیکنی، بلکه خداوند است که هرکس را بخواهد هدایت میکند و او به رهیافتگان داناتر استn[۳۳] . به پیامبر در آنچه خداوند به برایش مقرر داشته است، محظوری نیست.n[۳۴] . خداوند حاکم بر آنها است، و تو نگهبان آنان نیستی.n[۳۵] . بگو من نگهبان شما نیستم.n[۳۶] . تو فقط هشدار دهندهای و خداست که کارساز هر چیزی است.n[۳۷] . پس هرکس به دیده بصیرت بنگرد به سود خود اوست، و هرکس از سر بصیرت ننگرد به زیان خود اوست، و من نگهبان شما نیستم.n[۳۸] . که پروردگار من نگهبان همه چیز است.n[۳۹] . و کسانی که به جای او سرورانی را به پرستش میگیرند، خداوند حاکم بر آنها است، و تو نگهبان آنان نیستی.n[۴۰] . پس اندرز ده که همانا تو اندرزگویی- برآنان مسلط و چیره نیستی (ذکر به معنای یادآوری است).n[۴۱] . ما به آنچه میگویند آگاهتریم و تو زورگوی بر آنان نیستی.n[۴۲] . بگو برای آن [رسالت] از شما مزدی نمیطلبم، و منکسی نیستم که بیجهت خود را به زحمت اندازم.n[۴۳] . و آیا جز پیامرسانی آشکار چیزی بر عهده پیامبران است؟n[۴۴] . و بر عهده ما جز پیامرسانی آشکار چیزی نیست.n[۴۵] . پس اگر رویگردان شدند بدان که تو را نگهبان ایشان نفرستادیم.n[۴۶] . جز این نیست که پیامرسانی بر تو و حسابرسی برماست.n[۴۷] . ای پیامبر آنچه از سوی پروردگارت برتو نازل شده است [به مردم] برسان، و اگر چنین نکنی، رسالت او را نگزاردهای، و خداوند تو را از [ آب ] مردمان حفظ میکند، و خداوند خدانشناسان را هدایت نمیکند.n[۴۸] . گفتند ای نوح به راستی که با ما مجادله کردی و چه مجادله دور و درازی هم با ما کردی و اگر راست میگویی هر چه به ما وعده دادهای بیاور.n[۴۹] . آیا با من درباره نامهاییکه شما خودتان و پدرانتان نهادهاند، و خداوند هیچ حجت و برهانی بر آن نازل نکردهاست، مجادله میکنید؟ منتظر باشید که من هم همراه شما از منتظران خواهم بود.n[۵۰] . و از مردمان کسی هست که در باره خداوند بدون دانش و بدون رهنمود و بدون کتابی روشنگر مجادله میکند.n[۵۱] . کسانی که در آیات الهی بدون حجتی که برایشان آمده باشد، مجادله میکنند، نزد خداوند و نزد مؤمنان بس ناپسند است.n[۵۲] . به را ه پروردگارت با حکمت و پند پسندیده فرا خوان، و با آنان به شیوهای که بهتر است مجادله کن، چرا که پروردگارت داناتر است که چه کسانی از راه او به در افتادهاند و هم او به رهیافتگان داناتر است.n[۵۳] . و با اهل کتاب جز به شیوهای که نیکوتر است، مجادله مکنید، مگر با ستمگران آنان، و بگویید به آنچه بر ما و برآنچه بر شما نازل شده ایمان آوردهآیم، و خدای ما و خدای شما یکی است و ما همه فرمانبردار اوییم.n[۵۴] . اگر در آن دو خدایان متعددی جز خداوند بود، تباه میشدند….n[۵۵] . و اگر خداوند بعضی از مردم را به دست بعضی دیگر دفع نکند، زمین تباه شود، ولی خداوند بر جهانیان بخشش و بخشایش دارد.n[۵۶] . بگو ای مردم، اگر از دین من درشک هستید، بدانید که من کسانی را که به جای خداوند میپرستید، نمیپرستم، بلکه خدایی را میپرستم که جان شما را میگیرد، و به من امر شده است که از مؤمنان باشم.n[۵۷] . بگو ای مردم حق از سوی پروردگارتان برشما نازل شده است، پس هرکس و رهیاب شود، همانا به سود خویش رهیاب شده است، و هرکس بیراه رود، همانا به زیان خویش بیراه رفته است، و من نگهبان شما نیستم.n[۵۸] . به راستی که خداوند سخن زنی را که با تو در باره همسرش مجادله میکرد و به خداوند شکایت حال خود میگفت شنید، خداوند گفتوگوی شما دو تن را میشنود، چرا که خداوند شنوای بیناست.n[۵۹] . شاید تا کنون توجه نکرده باشید که در قرآن بعد از کلمه « الله» از نظر آماری ماده گفتار (دیالوگ) یعنی کلمه « قال» با مشقات آن (قالوا، یقولون، قل … ) بیشتر از سایر کلمات آمده است، اینکلمه که با افعال مختلفه خود ۱۷۲۱ مرتبه تکرار شده مقام دوم را از نظر کمیت و مقدار دفعات درمجموعه و سیستم قرآنی دارد. بی شک این تأکید و توجه دلالت از حکمتی میکند که ارزش مطالعه و بررسی دارد. کافی است قرآن را بگشایید و مروری روی آیات آن بنمایید. کمتر صفحهای خواهید یافت که فاقد این معنا باشد، بیشتر از همه به « قال» برخورد میکنید (۵۲۹ مرتبه) بعد به قل، قالوا، یقولون … اولین و سادهترین برداشتی که از این همه قولها و دستوربه گفتنها ( قل، قالوا……) – که بیشتر آنها خطاب به رسول اکرم در رابطه با مردم است – میتوان کرد این است که در این مکتب به رابطه دوطرفه شفاهی ما بین رهبر و مردم و گفتار آزاد یعنی مباحثه، مصاحبه و محاوره اهمیت زیادی داده شده آن را مؤثرترین وسیله تبلیغ و عامل اصلی رشد شخصیت و تربیت مردم قرار داده است. پیامبرآنقدر برای مردم شخصیت قایل بود و آنقدر به رابطه برقرارکردن با آنها از طریق مکالمه دوطرفه و گوش دادن صبورانه به حرفهایشان اهمیت میداد که منافقین موذیانه او را « اذن» (گوش) مینامیدند. در جواب این زخم زبان خداوند میفرماید: به آنها بگو «گوش» (بودن) به خیرو مصلحت شماست، به خدا ایمان میآورد و مؤمنان را باور میکند. توبه ۶۱ : « وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَهٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ مِنکُمْ وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ».nبدیهی است درمکتبیکه اکراه و اجبار را مردود میشمارد و اعلام میکند: لااکراه فیالدین قد تبین الرشد منالغی، برای تبیین و نشان دادن راه رشد از بیراهه و گمراهی بهترین وسیله گفتار است و به همین دلیل است که در برابر موج تکذیب، تمسخر، تکفیر و تهدید داخلی (منافقین) و جبهه خارجی (کفار، مشرکین، اهلکتاب……) قرآن با نقل قول آنها ( قالوا……) به جای دستور سرکوبی و ایجاد خفقان مرتباً به رسول خود فرمان «قل……» میدهد.. مقدمهای در زمینه آزادی در قرآن، مهندس عبدالعلی بازرگان، انتشارات قلم، صفحه ۱۲۷ n[۶۰] . پس آنان را ببخش و بگذرکه خداوند نیکوکاران را دوست دارد.n[۶۱] . از ایشان درگذر و بگو سلام، زودا که بدانند.n[۶۲] . پس بگذارشان تا ژاژخواهی و بازیگوشی کنند تا به دیدار آن روزشان که وعدهاش را به ایشان دادهاند، برسند.n[۶۳] . مرا با کسی که تنها آفریدهام واگذار.n[۶۴] . و مرا با منکران متنعم واگذار و اندکی به آنان مهلت دهn[۶۵] . … از آنان روی بگردان تا به سخنی غیر از آن بپردازند.n[۶۶] . و بر آنچه میگویند شکیبایی کن و از آنان به نیکویی دوری کن.n[۶۷] . پس تا مدتی از آنان روی بگردان/ و بنگر ایشان را که زودا به دیده بصیرت بنگرند.n[۶۸] . پس، از آنان روی بگردان که تو سزاوار سرزنش نیستی/ و پند بده که اندرز مؤمنان را سود دهد.n[۶۹] . پس همانگونه که پیامبران نستوه صبر کردند، صبر کن وبرای آنان [ عذاب را ] به شتاب مخواه.n[۷۰] . پس همچنانکه دستور یافته¬ای پایداری کن و نیز هر کس که با تو رو به سوی خداوند آورده است. و سرکشی مکنید، چرا که او به کارتان بیناست.nnnnnnnnnnnnnnnnn
حمله تند فرمانده سپاه فارس به موسوی و کروبی و اصلاح طلبان
6 سرتیپ پاسدار غیب پرور فرمانده سپاه فجر فارس در یک سخنرانی مطالب تند و تهدیدآمیزی در مورد اصلاح طلبان و از جمله موسوی و