جمعه 5 مهر 87/ 26 سپتامبر 2008 nاز ساعت نه شب (جمعه شب) صدای موسیقی و آواز از بیرون می آمد. به نظر می رسید که باید مناسبت خاصی باشد که چنین صداهایی در شب در شهر برخاسته است. سه نفری (من و همسرم و دخترم) زدیم بیرون تا ببینیم ماجرا چیست و در شهر چه خبر است. nجلوی شهرداری جایگاهی برای نوازندگان و گروه موسیقی درست شده بود و با سروصدای زیاد، به گونه ای که در فضای آزاد هم گوش ها را آزار می داد، به اجرای برنامه مشغول بود. مردی درشت هیکل میکرفن را در دست گرفته و به دهانش چسبانده بود و با تمام شور وحال می خواند و چند نفری می نواختند (ترومپت و طبل و پیانو). با سر و صدایی که از دور می شنیدیم، فکر می کردیم حداقل چند صد نفر در مراسم شرکت دارند اما وقتی ما وارد میدان شهرداری شدیم (که مربع شکل کوچکی است)حتی یک نفر هم نبود. هر چند به تدریج چند نفری نواختند و پس از لحظه ای درنگ گذشته و چند نفری هم ایستادند و گوش کردند. nنیم ساعتی در گوشه میدان روی سکوی سنگی نشستیم. در مجموعه شاید چهل – پنجاه نفری آمدند و ایستادند و یا گذشتند. جالب این که دو زن و شوهر نسبتا مسن نیز دست در دست هم و دست یکی بر کمر دیگری در میدان گروه موسیقی را همکاری می کردند و رقصیدند. از کسی مناسبت را پرسیدم، گفتند جشن شراب است. از چگونگی آن سئوال شد، گفتند هر سال این ایام جشن شراب است و به مدت شش روز جشن گرفته می شود (البته نپرسیدم این جشن در سراسر ایتالیاست یا اختصاص به این منطقه دارد). این ایام جلو درب بسیاری از مغازه ها و حتی در ادارات نیز میزی بود و انواع شیشه های شراب، که به صورت نمایش در معرض دید مردم قرار داشت، مراسم آوازخوانی و موسیقی در قسمت دیگر یعنی در حیاط نسبتا کوچک کلیسای قدیمی شهر نیز بر پا بود و در آنجا خواننده یک زن بود. سری به آن جا زدیم. مردم که در مجموع تعدادشان چندان زیاد نبود، در خیابان نسبتا کوتاه اصلی شهر و حول وحوش آن در مراسم آواز و موسیقی در حال حرکت و گردش بودند. کافه ها و برخی سوپر مارکت ها هنوز باز بود. nدر مجموع شب شادی بود و مردم فرصتی یافته بودند در شهر قدم بزنند و در شب خنک پائیزی هوایی تازه کنند. در جلو کلیسا به همراهانم گفتم که دنیای شگفتی است! در کشوری جشن شراب دارد و در کشوری دیگر شراب شدیدا ممنوع است و فروشنده و توزیع کننده و مصرف کننده آن مجرم است و با حبس و شلاق و جریمه نقدی مجازات می شود و پلیس آن کشور هر از چندی با افتخار اعلام می کند که .فلان مقدار (مثلا ده هزار و صد هزار) بطری شراب کشف شده اشت! این که از قدیم گفته اند « بسیار سفر باید تا پخته شود خامی» برای همین است که دنیا دیدگان ببینند و بدانند دنیا چقدر بزرگ است و حقیقت فقط محدود به آن نیست که آنها می دانند و یا می فهمند و حتی بالاتر در معنا و مفهوم حقیقت بیندیشند و در مطلقیت آن تردید نمایند و در نهایت در داوری در باره اقوام و ملل و نیز افکار و عقاید خود و دیگران کمی با احتیاط عمل کنند. آری « بسیار سفر باید تا پخته شود خامی»! به هر حال گر چه ما پس از یک ساعت به خانه باز گشتیم اما سرو صدای بیرون تا حدود دوازده شب ادامه داشت.nnشنبه 6 مهر87/27سپتامبر 2008 nعصر امروز و امشب نیز همان مراسم جشن و آواز و موسیقی در محدوده مرکزی شهر برقرار بود و تا ساعت یک نیمه شب نیز سر وصدا شنیده می شد. nیادداشت های روزانه – قسمت هشتمnدوشنبه 6 آبان 98 nnnn
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این