با خبر شدیم که «کانون مدافعان حقوق بشر ایران» با مدیریت سرکار خانم شیرین عبادی جایزه حقوق بشری امسال خود را به جناب مولوی عبدالحمید امام جمعه محترم اهل سنت زاهدان اختصاص داده است. این جایزه به وسیله سرکار خانم نرگس محمدی نایب رئیس کانون در زاهدان به حضرت مولوی تسلیم و اعطا شده است. خبر بسیار خرسند کننده ای بود که در این ایام ناخرسندی ها به گوش رسید. هم به کانون به دلیل این حسن انتخاب و هم به جناب مولوی به خاطر این بختیاری تبریک و تهنیت می گویم.nبه دو دلیل این انتخاب مهم است. یکی به دلیل شرایط حساس منطقه و دیگری به دلیل شکستن مرکزگرایی که بسیار موجب ناخرسندی بسیاری از هموطنان قومی و یا مذهبی ما شده است. در هر دو مورد شرحی کوتاه می آورم تا مرادم را روشن تر گفته باشم. nفکر نمی کنم جای انکار باشد که در حال حاضر منطقه خاورمیانه مسلمان در گردابی از بحرانهای توسعه نیافتگی و حاکمیت نظام های استبدادی و خودکامه و به ویژه در باتلاقی از اختلافات مذهبی و فرقه ای فرو رفته است. تجربة اصلاحات و در پی آن جنبش سبز در ایران و در تداوم آن بهار عربی در خاورمیانه عربی روزنةامیدی برای خروج از این همه نابسامانی گشود ولی به زودی روشن شد که هنوز تا رسیدن به کعبة مقصود راه درازی در پیش است. به ویژه معضلی که در جهان اسلام گره بر گرهها افزوده، گسترش و تعمیق اختلافات فرقه ای بین دو شاخه مهم اسلامی یعنی اهل سنت و اهل تشیع است. هرچند این جدال و نزاع فرقه ای-سیاسی همواره وجود داشته و در طول قرنها نیروهای فکری و علمی و اجتماعی و سیاسی مسلمانان را از هر دو سو به هدر داده است ولی شاید در هیچ زمانی مسلمانان گرفتار جدال فر قه ای چنین خشن و خونین نبوده اند که در سالیان اخیر بدان دچار شده اند. البته جدای از زمینه های مستعد تاریخی، سوء تدبیر و گاه سوء استفاده برخی زمامداران کشورهای اسلامی از نقارهای فرقه ای از سویی و از سوی دیگر سوء تدبیرها و یا سوء استفاده های دستهای استعماری، همواره بر این آتش نفت و بنزین می ریزند و بر وخامت اوضاع می افزایند. چنان که در عراق و سوریه و پاکستان و لیبی و حتی در ایران خودمان می بینیم. متأسفانه این بحران منطقه ای به محدودة کشورهای دیگر غربی نیز دامن کشیده و در آن نواحی نیز موجب بحران برای آن جوامع و به ویژه برای خود مسلمانان شده و حتی امنیت معمولی مسلمانان مهاجر را به خطر انداخته است. nدر این میان پیشوایان دینی و نقش عالمانی چون مولوی عبدالحمید در کاهش این جدالها و فرونشاندن آتش های شعله ور شده بسیار مهم و مؤثر است. متأسفانه در طول تاریخ، افزون بر سوء استفاده های سیاسی سیاستمداران و خودکامگان از ابزار دین و باورهای مذهبی، بسیاری از عالمان مسلمان شیعه و سنی به جای هدایت مؤمنان به سوی صلح و سلم و یگانگی (آیه 103 سوره آل عمران)، از سر جهل و یا غرض، همواره بر آتش خشم و نفرت و خشونت زیر پوشش مذهب افزوده اند. در حال حاضر نیز کم و بیش چنین است. رسانه های مجازی دو گروه افراطی سنی و شیعی (به ویژه رسانه های تصویری مؤثر) غیر مسئولانه و لحظه به لحظه بر این خشم و نفرت دامن می زنند. از حدود هفتاد سال پیش تلاشهای عالمان مصلحی چون آیت الله بروجردی از این سو و برخی رهبران الازهر (از جمله زنده یاد شیخ محمود شلتوت) از آن سو، برای رفع سوء تفاهمات تاریخی و نفرت های فرقه ای و تقریب بین مسلمانان آغاز شد و تا حدودی نیز کامیاب بود ولی پس از انقلاب ایران (به دلایلی که اکنون مجال شرح و بیان آن نیست) سیر وارونه ای آغاز شد و با گذشت زمان و ورود پارامترهای مختلف در درون این ماجرا، روند جدالهای مذهبی و خشونت های دینی شتاب گرفت و در نهایت اکنون به وضعیت نگران کننده ای رسیده و بدین ترتیب تا حدود زیادی ثمرات نیکوی آن تلاشها نیز بر باد رفته است. nاکنون برای کاهش نقارهای مذهبی همچنان عالمان دین می توانند نقش مهمی ایفا می کنند اما به شرط این که خود به ضرورت این بایسته آگاه بوده و مسئولیت دینی و انسانی و در ابعادی ملی خود را بشناسند و به آن عمل کنند. چنان که از افکار و رفتارهای مولوی عبدالحمید استنباط می شود، ایشان از عالمان دینی معتبر اسلامی از جناح اهل سنت ایران است که همین اندیشه را پی می گیرد. با این که او در این سالها همواره از سوی حکومت ایران، حکومتی که خود را منادی وحدت بین مسلمانان می داند، مورد بی مهری و حتی آزار قرار گرفته است، اما او مسئولانه از گرایش به افراطی گری اجتناب کرده و همچنان بر سلوک اسلاف صالح مصلحان پای می فشارد. وجود چنین عالم فرزانه ای در ایران، با اعتباری که هم در جامعه دینداران اهل سنت دارد و هم مورد توجه و تکریم جریانهای غیر مذهبی اما دموکراسی خواه هستد، بسیار مغتنم است. nاین در مورد دلیل نخست اما دلیل دیگر اهمیت اعطای حقوق بشر به جناب مولوی این است که مرکزنشینان این بار از تهران فاصله گرفته و به گوشه ای دور افتاده اما از جهاتی مهم کشور توجه کرده اند. واقعیت این است دیری است که نه تنها حکومت و دولتمردان ما چندان توجهی به گوشه و کنار کشور ندارند که حتی روشنفکران و فعالان سیاسی ما نیز همچنان گرفتار مرکزگرایی هستند و کمتر سراغی از حال و احوال اقوام و گروههای دیگر ایرانی می گیرند. در سالیان پیش بارها در آذربایجان و کردستان مورد پرسش و حتی انتقاد گاه تند قرار گرفته ام که چرا جز تهران و حداکثر چند کلان شهر نقاط دیگر و گروههای اجتماعی دیگر را فراموش کرده اید. بارها به طور خاص به طیف دوستان ما (ملی-مذهبی) یادآوری کرده اند که شما هم به دلیل مسلمان بودن باید در تقریب مسلمانان بیشتر بکوشید و هم به دلیل ملی بودن متعهد هستید به تمام ملت و اقوام ایرانی بیندیشید و هم به خاطر این که در شمار روشنفکران دینی هستید که به آزادی و دموکراسی و حقوق بشر التزام دارید مسئولیت دارید. این نوع انتظارات کاملا موجه اند و از این رو باید تلاش کرد در حد امکان و توان جبران شود. nباری. به هر تقدیر این بار جایزه کانون مدافعان حقوق بشر، راهی سرزمین کهن و پر افتخار سیستان و بلوچستان شده و درب خانه مردی مسلمان و ملی و خیرخواه ملک و ملت را کوبیده است و این خود بسی مایه خرسندی و مایه امیدواری است و آرزو می کنم که این توجه در اشکال مختلف ادامه پیدا کند. بمنّه و کرمه. n
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این