اشاره: یکی از موضوعات پیچیده و مبهم و مهم در ادیان، باور به رستاخیز و یا قیامت و معاد است. این باور در اسلام نیز چندان جدی و مهم است که در نظام اعتقادات اسلامی یکی از سه اصل دین شمرده می شود. اما در تفسیر اصل قیامت و به تعبیر قرآن «یوم الفصل» و نیز در امور جزئی و فرعی آن بسی اختلاف دیدگاه و نظر است. با این که از ظواهر آیات قرآن معاد جسمانی استنباط می شود و عموما نیز چنین باوری دارند، اما بسی ابهامات و پرسش های جدی در این باب وجود دارد که حداقل برای راقم این سطور بی پاسخ مانده اند و حداقل پاسخ قانع کننده ای وجود ندارد. نظریه مختار و راجح من (تا این لحظه) قیامت «حال»ی و کیفی در درون آ دمی است و دستکم این نظریه قابل دفاع تر و معقول تر می نماید. اخیرا دوستی جستجوگر در این باب پرسشی را با من در میان نهاد و من نیز به اختصار پاسخی دادم و در پی آن پرسشی دیگر مطرح کرد و بدان نیز پاسخی دادم. با این که این پرسش و پاسخ ها خصوصی بود و به ویژه طرح موضوع بسیار ناقص و ابتر است اما آن را در وب سایت شخصی ام منتشر کردم و اکنون هر دو پرسش و پاسخ را جهت به اشتراک گذاشتن با مخاطبانی در سطح گسترده تر (به ویژه مخاطبان دیندار و مسلمان) در سایت «ملی-مذهبی» منتشر می کنم. به تأکید می گویم این توضیحات بسیار ناقص اند و در واقع نوعی بلند، بلند، فکر کردن است. انتشار آن صرفا جهت دعوت به بازاندیشی در باره قیامت و به انگیزه ایجاد انگیزه برای اندیشیدن و فهمیدن و به یک معنا معقول سازی گزاره دینی قیامت است و نه بیشتر. از این رو نه این توضیحات تمام اند و نه حتی می توان گفت این شرح کوتاه نظر نهایی من است و پایان نظریه پردازی.nnnپرسش:nنظر شما راجع به جهنم و عذاب اخروی و بهشت چیست؟ nnپاسخ:nبگذریم از این که برخی از عالمان دین در این که باور به قیامت از اصول و ضروری دین است یا نه، تردید کرده اند (بنگرید به «کتاب¬الطهاره، آیت الله خمینی، جلد 3، ص 327-328) ولی اجمالا می توان گفت که باور به قیامت و روز حساب و کتاب و ثواب و عقاب و بهشت و جهنم عقیده ای است مسلم و این موضوع در آیات مختلف قرآن بازتاب یافته است و از این رو بعدها (از قرن سوم به بعد) زمانی که دین اسلام به دو گروه اصول دین و فروع دین طبقه بندی شد، قیامت در شمار اصول دین تعریف شد. nاما در تفسیر و تعبیر از قیامت و نوع و کمیت و کیفیت ثواب و عقاب و به ویژه بهشت و جهنم و احوالات آنها، جز اشاراتی کوتاه و غالبا مبهم، شرح قاطع و روشنی در قرآن وجود ندارد و به همین دلیل بعدها بین متکلمان و عالمان مسلمان اختلافات تفسیری گسترده ای پیدا شد. به ویژه روایات متفاوت و گاه متضاد و غالبا افسانه واری در باب قیامت و احوالات آن نقل شده که راه را برای تفاسیر مختلف گشوده است. شاید از نخستین پرسش هایی که مطرح شد، در بارة جسمانی و یا روحانی بودن قیامت و یه به تعبیر بعدی «معاد» بود. هرچند از قرون اولیه تا کنون نظر عمومی همان معاد جسمانی است (یعنی این که آدمی با همین جسم مادی و این جهانی و واقعی اش برانگیخته و زنده خواهد شد) ولی شماری نیز معاد جسمانی را قابل دفاع ندانسته و از معاد روحانی حمایت کرده اند. nاما جدای از آرای بسیار متنوع و متکثری که در این باب اظهار شده و می شود، من خود معاد و قیامت را «حالت» می دانم که در همین جهان و در همین زندگی روزمرّه پیوسته رخ می دهد، نه در زمان و مکان و جسم و عینیت مادی در جهان خارج از «من» انسانی ما. البته این نظری است که برخی از عارفان نیز گفته اند و از جمله اقبال لاهوری و شریعتی دو متفکر مسلمان معاصر نیز برهمین نظر اند. به گمانم اگر قرار بر معقول سازی عقاید و آموزه های دینی باشد، باور به معاد جسمانی و حتی روحانی در عالم مادی، با پرسش هایی مواجه است که به سادگی پاسخ علمی و عقلانی قابل دفاعی نخواهند یافت و حداقل من تا کنون پاسخ های معقولی نیافته ام. مثلا جهان پس از مرگ به لحاظ فیزیکی کجاست و در کجا واقع شده و یا واقع خواهد شد؟ در کره زمین؟ در کرات دیگر؟ وقتی قرآن تصریح می کند که پیش از قیامت کرات (احتمالا منظومه شمسی ما) در هم پیچیده شده و مانند پشم حلاجی شده می شوند (آیه 5 سوره قارعه)، چگونه می توان تصور کرد که کرات دیگری وجود داشته باشد؟ چگونه می توان پذیرفت که جسم خاک شدة هر فردی در میلیونها و یا میلیاردها سال قبل، تبدیل به جسم تازه ای تبدیل شود و زنده گردد؟ این جسم تازه تولد یافته، مربوط به تمام سالیان عمر (مثلا نودساله) یک فرد است و یا مربوط به مقطع معین از عمر؟ افزون بر آن همه، میلیارد میلیارد و چه بسا بیلیارد بیلیارد انسان در کجا جمع می شوند و در چه مساحتی از عالم ماده؟ و دهها سئوال دیگر در بارة چگونگی رسیدگی به حساب و کتاب و کیفیت و کمیت عذاب و ثواب و خصوصیات بهشت و جهنم و این که بالاخره سرانجام افراد در بهشت و جهنم چه خواهد شد و . . .در ذهن هر کسی خطور می کند. البته می توان همه چیز را با توسل به قدرت خداوند و اعجاز و حتی «نمی دانیم»، حل و فصل کرد و در واقع همه چیز را در پرانتز گذاشت ولی به یقین این نوع پاسخ ها، برای هیچ آدم عاقلی، عاقلی که می خواهد از دین عقلانی دفاع کند، قانع کننده نخواهد بود. nدر هرحال تا این لحظه این نظریه را قابل دفاع تر می دانم که قیامت و حساب و کتاب حق است و می توان از آن دفاع عقلانی هم کرد (البته در چهارچوب یک سلسله بدیهیات عقلی و یا باورهای مفروض دینی) اما قیامت حالت و کیفیتی است که هر لحظه در درون من رخ می دهد. هیچ عملی از من بدون عکس¬العمل نیست، اما بازتاب اعمال و رفتار من، فورا و یا به تدریج، در زندگی و حالات من عیان خواهد شد. این بازتابها می توانند در اشکال مختلف آشکار شوند. از رضایت و خوشی های قلبی و روحی گرفته تا عدم رضایت از زندگی و پریشانی و عذاب روحی. در هرحال نمی توان در مورد جزئیات این فرضیه صحبت کرد و یا دلایل عقلی و علمی محض برای اثبات آن عرضه کرد ولی در مجموع این نظریه از معاد جسمانی و روحانی به مراتب معقول تر و قابل دفاع تر است و حداقل با موانع نظری کمتری مواجه است. در عین حال هیچ مغایرتی نیز با اصل باور به قیامت و حساب و کتاب ندارد.nاین را هم بگویم که این نظریه مسبوق به یک امر مفروض معرفت شناختی در باب زبان دین و از جمله زبان قرآن است و آن این که زبان دین و قرآن در باب خلقت و هستی و طبیعت و از جمله قیامت زبان علم و فلسفه نیست، بلکه زبان ادبی و هنری است و لذا نمادین است و سمبلیک و از این رو آیاتی در قرآن که از آنها معاد جسمانی فهمیده می شود را به منظور تقریب ذهن آدمیان می دانم یعنی معتقد به تأویل هستم و نه صرفا تفسیر.nامیدوارم همین چند کلمه تا حدودی نظریه مورد قبولم را روشن کرده باشد. هرچند می دانم بیش از این به توضیح نیاز دارد و قطعا باید به پرسش ها و ابهامات زیادی پاسخ داد. البته هم برخی ابهامها هرگز رون نشوند. n nnnسئوال: n-به عقل من هم همین که شما می گویید جور در میاید. ولی سئوالی که همیشه آزارم می دهد این است که اگر بهشت و جهنم همین دنیاست، پس تکلیف یکی مثل دکتر گلزاده غفوری، انسان به آن نیکی، با آن زندگی مشقت بار و بعد مثلا آدمهای فاسدی مثل قاچاقچیان مواد مخدر با آن زندگیهای افسانه ای و این که آب در دلشان تکان نمی خورد، چیست؟ nnپاسخ:nتذکر دو نکته مقدماتی ضروری است: nنکته نخست این است که (چنان که قبلا نیز گفته ام)، باور به قیامت و حساب و کتاب و به یک معنا عمل و عکس العمل در زندگی آدمیان، در اسلام و به استناد آیات متعدد و پرشمار قرآن، قطعی است و می تواند با استدلالهای عقلی (نه لزوما علمی) تأیید و حمایت شود اما تفاسیر آن می تواند تا بی نهایت متنوع و گسترده باشد؛ چنان که در عالم واقع چنین است. nنکته دوم. به عنوان یک قاعده هر نظریه باید دارای چهار ویژگی عمده باشد: nیکم. مبانی نظریه روشن و استوار و قابل دفاع داشته باشد،nدوم. به لحاظ معقولیت و موجه سازی، اجزای استدلال، مستدل و به قدر کافی قانع کننده باشند،nسوم. قادر باشد به تناقضات و پرسش ها و ابهامات احتمالی پاسخی در خور بدهد،nچهارم. در مجموع بتواند برتری خود را به نحو موجهی بر نظریات رقیب نشان دهد. n در واقع معنای این سخن این است که هر تفسیری (نظریه ای) ممکن است از عهدة دفاع کامل از نظریه بر نیاید و یا نتواند به تمام پرسش ها و ابهامات پاسخ قانع کننده بدهد اما در قیاس با دیگر نظریه های رقیب بهتر و قانع تر کننده باشد و همین امر موجب رجحان آن نظریه بر نظریات رقیب می شود.nحال در مورد نظریة مختار من، فکر می کنم چنین باشد؛ یعنی نظریه ای که می گوید قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم و صواب و عقاب و . . .«حالت» و «کیفیت» است و در همین دنیا و همزمان با زندگی روزمرّه ما رخ می دهد، در برابر نظریاتی چون معاد جسمانی و یا روحانی، هم از مبانی عقلی روشن تری برخوردار است و هم از منظر استدلالی و موجه سازی قانع کننده تر است و هم از یک سو با ایرادها و تناقضات کمتری مواجه است و از سوی دیگر بیشتر می تواند از عهدة پاسخ گویی از شبهات و اشکلات بر آید و بنابراین، شرط چهارم را نیز داراست. nخُب! اگر بخواهم با همان چهار معیار نظریة مختارم را به بحث بگذارم و از عهدة دفاع آن به طور مستوفی برآیم، طبعا نیازمند نه یک مقاله بلکه یک کتاب است و چنین امری فعلا ناممکن است و طبعا شما هم چنین انتظاری ندارید؛ از این رو، فعلا به همان پرسش شما می پردازم و تلاش می کنم شرحی کوتاه بدهم. با این تذکر که پاسخ من صرفا تلاشی است برای بیان «مسئله» نه در مقام پاسخ کامل و جامع و نهایی و حتی قانع کننده. شاید بتوان گفت کاری است در حد بلند، بلند، فکر کردن. nاگر اولا، «عدالت» معیار داوری در قیامت و مبنای حساب و کتاب و پاداش اعمال باشد، و ثانیا، به عنوان یک قاعدة عقلایی «تناسب جرم و مجازات» یکی از شاخص های عدالت باشد؛ در این صورت، به الزام عقلی، باید بازتاب اعمال و چه بسا افکار ما در این جهان و در زندگی روزمرّه مان، عادلانه و متناسب با اشتباهات و خلافها و به تعبیر دینی گناهان ما باشد (البته این دو معیار در بارة قیامت و معاد جسمانی در سرای دیگر نیز لازم و الزامی است و خداوند نیز نمی تواند از معیارهای عدالت عدول کند).nاما در این میان مشکل اساسی این است که معیار مشخص و روشنی برای داوری نداریم یعنی معیاری نداریم تا بر اساس آن بتوان گفت مثلا در فلان مورد عدالت و یا تناسب جرم و مجازات رعایت شده و یا نه. البته در تفکر سنتی نیز همین مشکل و پرسش وجود دارد؛ هرچند مؤمنان اشعری مسلک می توانند همه چیز به اراده و تشخیص خداوند ارجاع دهند و از خود سلب مسئولیت کنند و بگویند هرچه او می کند همان عین عدالت است و می نمی توانیم تشحیص دهیم چه کسی مستوجب مجازات و یا چه اندازه مجازات و یا در مقابل چه کسی سزاوار ثواب و پاداش نیکو است. nدر هرحال به نظر می رسد در چهارچوب نظریة معاد حالتی و درونی در زندگی این جهانی آدمی، تنها معیار تشخیص و داوری در مورد اعمال و رفتار و ثواب و عقاب و تناسب جرم و مجازات، تشخیص و محاسبة خود شخص باشد نه کسی و یا چیزی از خارج از انسان. در ادبیات دینی ما اصطلاحی وجود دارد با عنوان «محاسبة نفس» یعنی هرکس خودش باید مرتب نفس (=تشخص و من) خود را زیر نظر داشته باشد و به نیک و بد افکار و اعمال خود رسیدگی مستمر و بی وقفه داشته باشد و این می تواند به معنای قیامت مستمر درونی و لحظه به لحظه ما باشد. از باب مثال، اگر من دچار خطایی شوم و یا رفتار درست و نیکویی از من سر زند، بی درنگ آثار وضعی آن در حالت و منش من آشکار خواهد شد و فکر نمی کنم کسی بتواند منکر این واقعیت بشود. اصطلاح «تجسم اعمال» نیز می تواند به همین معنا باشد. اما چه کسی می تواند این حالت و کیفیت را درک کند و تشخیص دهد؟ جز من کسی دیگر نمی تواند چنین تشخیصی داشته باشد. بنابراین، محاسب نفس من هستم نه هیچ کس دیگر. به همین دلیل نه من قادرم حالات و کیفیات درونی و نوع محاسبه نفس خودم را برای دیگران توصیح بدهم و نه دیگران قادرند که از حالات درونی و شخصی من به درستی آگاه شوند. من شخصا با همین نگاه، آثار وضعی نیک و بد خود را در حالات خود به خوبی درک می کنم و تشخیص می دهم. nاگر این گزارش و تحلیل من درست باشد و مورد قبول، در مورد پرسش مشخص شما در مورد زنده یاد گلزاده غفوری و در مقابل جانیان فراوان، ما نمی توانیم از بیرون هیچ نوع داوری داشته باشیم، فقط خود آنان می توانند دربارة نفس خود محاسبه کنند و بگویند به اصطلاح اهل بهشت اند یا نه. قطعا از نظر ما بهشتی و جهنمی بودن به ثروت و رفاه و نام و نان و مانند این نوع برخورداری ها نیست، بلکه تعالی روح و تصعید اخلاقی آدمی ملاک و معیار است. اگر بتوان «وجدان» را معیار اصیل زیست آدمی دانست، می توان گفت سه اصل دیگر تعالی بخش وجدان خواهند بود: زیست اخلاقی، زیست عادلانه و زیست عقلانی. می گویند وجدان محکمه ای است که به قاضی و شاهد و هیچ چیز دیگر نیاز ندارد و فکر می کنم اگر کسی با معیارهای اخلاق و عدالت و تعقل زیست کند، اهل نجات و به تعبیری اهل بهشت است و گرنه اهل عذاب خواهد بود اما هر دو حالت و کیفیت در درون من رخ می دهد و من شخصا آثار آن را در خود در می یابم. «رستگاری»، که هدف غایی تمام ادیان است، یعنی همین. افزون بر آنها، به گمان من، سه چیز از نشانه های بهشتی بودن است: احساس امنیت، احساس آرامش و احساس سعادت یا خوشبختی. هرچند ممکن است به دلایلی، کسی از سر جهل و یا توهم و یا به طور موقت و کاذب این سه احساس را همزمان و یا یکی از آنها را داشته باشد، اما به زودی بر خود فرد به شکل شهودی و عملی میزان اصالت این نشانه ها آشکار خواهد شد. اگر چنین باشد، دیگر صرف دینداری و به ویژه صرف رعایت فرمالیسم مذهبی به معنای رستگاری و زیست اخلاقی و عادلانه و عقلایی نیست چرا که این سه بر دین مقدم اند یعنی دینی قابل قبول و ایجاد کننده امنیت و آرامش و سعادت (تأمین بهشت و تحقق ثواب) است که با آن سه معیار سنجیده شود. من چنین می پندارم که از قضا اکثر اهل جهنم (در این جهان و یا چنان که عموما متعقدند در سرای دیگر و در عالم پس از مرگ) دیندارانند. nتصور من این است که کسانی چون گلزاده غفوری، به رغم تمام رنج هایی که برده اند، زیست وجدانی داشته و با تعقل و اخلاق و عدالت زیسته اند و از این رو هم دارای امنیت بودند و هم آرامش و هم احساس سعادت. در این صورت، خلافکاران، از هیچ یک از اینها بهره ای نداشته و ندارند. این گونه نیست که خلافکاران و جانیان و فاسدان زیست انسانی توأم با امنیت و آرامش داشته باشند، بلکه آنان نیز با شهود اخلاقی و درک فطری و طبیعی انسانی خود، به خوبی در می یابند که خطاکارند و از این رو به تناسب جرم و خلاف خود دچار «عذاب وجدان» می شوند و رنج می برند و بدین ترتیب کیفر گناهان خود را می بینند. فکر می کنم تجربه های شخصی خودمان و نیز تحقیق در زندگی و احوالات آدمیان خلافکار و مجرم مؤید این مدعاست. می توان این واقعیت را در قصه های اساطیری و به ویژه در رمانهای مدرن و فیلم ها دید و از چند و چون ابعاد تلخ و شیرین زندگی افراد نیکوکار و یا بدکار آگاه شد. البته باید افزود که امور نسبی است ولی نسبت امنیت و آرامش و سعادت، بستگی دارد به میزان زیست وجدانی و عقلایی و اخلاقی و عادلانه ما. از آنجا که در واقعیت زندگی ما زشتی و زیبایی و خطا و صواب و ظلم و عدل و . . .با هم عجین اند، در نتیجه در مواردی و یا زمانی به امنیت می رسیم و زمانی خیر، در مواقعی احساس آرامش می کنیم و در مواقعی احساس اضطراب و . . .در هرحال منطقا باید مطمئن باشیم که به تعبیر قرآن «کل نفس بما کسبت رهینه» (مدثر، 38) و «. . .لیجزی کل نفس بما تسعی» (طه، 15) و «انّ احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها . . .» (اسراء، 7). مگر نمی گوییم انسان فطری است و به طور شهودی خیر و شر و زشت و زیبا را تشخیص می دهد؟ هرچند که ممکن است در تعریف و تعیین مصداق خیر و شر و نیک و بد دچار اشتباه و لغزش شود. اگر کسی اشتباه کرد، طبق معیارهای دینی ما، یا «جاهل قاصر» است و یا «جاهل مقصر» و در صورت اول هیچ ایر ادی بر او وارد نیست و در صورت دوم، به محض تشحیص، باید جبران کند. این معیار در مورد قیامت جسمانی (آن گونه که عموما تصور می کنند) نیز صادق است. در هرحال این گونه نیست که خلافکاران و جانیان به تعبیر شما «آب در دلشان تکان نخورد». وقتی سعدی به درستی می گوید «حسود را چه کنم، کو خود به رنج در است»، یعنی همان تجسم اعمال در همین زندگی. nدر هرحال سخن دراز شد ولی این مبحث پیچیده هم محتاج تأمل و تحقیق بیشتر است و هم محتاج تفصیل بسیار تا در نهایت بتواند به صورت نظریه ای منسجم و معتبر جا بیفتد. فقط اشاره می کنم که تمام واژگان و اصطلاحات و تعبیرهایی که در قرآن در موضوع قیامت مطرح شده و از جمله تعابیری که قیامت و رسیدگی به حساب و کتاب و ثواب و عقاب را به خداوند نسبت می دهد، به شکل معقول و نظام مند، نیازمند تفسیر و تأویل است.nلازم است به این نکته بس مهم نیز اشاره کنم که اساسا طرح قیامت و حساب و کتاب و وعده ثواب و عقاب و . . .، به منظور کنترل و تربیت نفس سرکش و هدایت آدمی به احتراز از بدی و شر و تخلق به اخلاقی الهی و تمسک به خیر و خوبی و نیکی است. البته این بدان معنا نیست که وعده وعیدها نادرست است و اصولا حسابی در کار نیست. البته حساب و کتاب طبق فهم و تفسیر من، همان است که گفته شد. n
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این