پاسخ هایی برای اندیشیدن 48-درباره مفهوم ولایت معنوی و ولایت سیاس
اشاره: این متن پاسخی است به یکی از کامنت های مقاله «اندیشه سیاسی امام علی» در جرس.
استاد عزیز
بسیار خواندنی و دلنشین بود. امیدوارم نتیجه کامل تحقیقات حضرتعالی بزودی در اختیار علاقه مندان به امام علی ع قرار بگیرد. درباره قسمت اول مقاله ی شما با حضرتعالی قبلا هم مکاتبه داشته ام حتما بخاطر دارید. ایراد مهم دیدگاه جنابعالی( البته به زعم بنده ی حقیر) خلط بین خلافت الهیه در امور معنوی (و باصطلاح اهل عرفان در بعد طریقتی) امام علی ع با خلافت در امور صوری و حکومتی (جنبه ی شریعتی) آن حضرت هست. در من لا یحضره الفقیه و کتاب حجت اصول کافی احادیثی دال بر دوام سلسله ی انبیاء و اولیاء از آدم تا خاتم و از خاتم تا قیام قیامت موجود است. که البته مستند و مؤید به قرآن هم هست. خلافت و حکومت یکی از شئون امام ع بود که در صورت رضایت مردم زمانه امام ع موظف به قیام به اصلاح امور مسلمین بود و در غیر این صورت تکلیف از امام ساقط بود. توجه به حدیث ذیل در فهم این مطلب راهگشاست:
سید ابن طاووس(از علمای بنام شیعه در قرن هفتم) در کتاب کشف المحجم روایت میکند که حضرت علی بن ابیطالب ع فرمودند: پیغمبر ص بعد از واقعه غدیر خم و در همان روزهای آخر عمر مبارکشان که نگران آینده بودند خطاب به ایشان فرمودند:
یابن ابیطالب! لک ولا امتی. فان ولوک فی عافیه و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم. و ان اختلفوا علیک فدعهم بما فیه. و ان الله سیجعل لک مخرجا
یعنی: ای فرزند ابوطالب ولایت و سرپرستی امت من به عهدهی توست و تو ولی و سرپرست این امت هستی. پس اگر امت من با طیب خاطر به امامت و ریاست تو گردن نهادند و اکثریت آنان بر زعامت تو اجماع کردند پس امر ریاست و حکومت آنان را به دست بگیر و به اصلاح امور ایشان بپرداز و اگر درباره تو اختلاف کردند پس ایشان را به حال خودشان رها کن و مطمئن باش که خداوند برای تو برون رفتی از آن وضعیت قرار خواهد داد.
دکتر سروش در کتاب بسط تجربه ی نبوی بخوبی به تفاوت بین این دو شأن امام ع اشاره کرده اند. متاسفانه خلط بین این دو جنبه از شخصیت امامان باعث کج فهمی در مقوله ی ولایت فقیه شده است (که در صورت اعتقاد به آن چیزی فراتر از این نیست که فقیه جامع الشرایط را نماینده ی امام در اجرای احکام و امر حکومت و ریاست در مسائل سیاسی جامعه بدانیم.)
و لذا می بینیم که افرادی با شعار ذوب در ولایت پیدا می شوند و با عقاید جزم و دگم خود هیچ برداشت دیگری را از مقوله ی ولایت بر نمی تابند. و دکتر سروش بخوبی متفطن این سوء برداشت شده بود و لذا پیشنهاد کرده بود که بجای ولایت فقیه از عبارت(زعامت فقیه) استفاده شود تا بین ولایت تکوینی با ولایت سیاسی فرق گذاشته شود.
موفق باشید
پاسخ:
با سلام و سپاس از یادداشت شما
در ارتباط با یادداشت شما، بدون این که به جزئیات گفتارتان بپردازم، به دو نکته مهم تر اشاره می کنم:
اول. تمایزگذاری بین دو مقولة به تعبیر البته نه چندان دقیق تان «امور الهیه در امور معنوی» و «خلافت در امور صوری و حکومتی» از روزگاران گذشته هم مطرح بوده و انجام شده و از جمله در کتاب «امامت و رهبری» مرحوم مطهری نیز به طور روشن انعکاس یافته و من هم به آن توجه داشته ام اما بحث من در همین مفهوم خلافت و زعامت سیاسی بوده نه اولی و از این رو خلطی صورت نگرفته است. دلیل روشن آن این است که در گفتار من بعد اول نفی نشده و این هم بدان جهت است که این میحث کلامی است و در مقولة تاریخ نمی گنجد.
دوم. قابل تأمل این که خود شما اول بین آن دو تفکیک قایل می شوید ولی بلافاصله زعامت سیاسی را هم از «شئون امام» می دانید و این دیدگاه همان دیدگاه سنتی و غیر مستند رایج شیعه است و من در گفتگوهای مکتوب پیشین این دعوی را نادرست دانسته بودم. شما ادعا کرده اید پیغمبر حق خلافت و زعامت سیاسی را هم به علی داده و خو امام هم چنین حقی برای خود قایل بوده، اما چنین نیست و من در همین مقاله به طور مستند نشان داده ام که هرگز علی، به رغم این که خود را همواره احق به خلافت سیاسی پس از پیامبر می دانست، برای خود حق زعامت الهی از جانب خدا و پیغمبر قایل نبود. به طور خلاصه و در پاورقی (البته ناقص) مستندات ناقض این دعوی را هم مورد نقد و جرح قرار داده ام که ملاحظه کرده اید. در این چهارچوب اگر مراد از «ولایت» در روایت ابن طاوس زعامت سیاسی باشد، با مستندات ارائه شده از جمله در نهج البلاغه در تعارض است. در هرحال اگر شما با دیدگاه من موافق نیستید، بر شماست اقامه دلیل کند و مستندا دعاوی و مستندات مرا نقد و رد کنید. موفق باشید
اشکوری