نگاهی دوباره به یک نوشته پس از چهار سال
اشاره: متنی را که ملاحظه می کنید کمتر از چهار سال پیش یعنی پس از خطبه های نماز جمعه تهران آقای هاشمی رفسنجانی نوشته شده و در همان زمان در سایت «روز آنلاین» منتشر شده است. امروز که خبر یافتم آقای هاشمی برای ریاست جمهوری یازدهم ثبت نام کرده به سراغ این نوشته قدیمی رفتم و بار دیگر آن را مرور کردم. به نظر رسید محتوا و مضمون این تحلیل همچنان معتبر و قابل اعتناست از این رو آن را مجددا در معرض افکار خوانندگان، که احتمالا بسیاری آن را نخوانده و یا به کلی از یاد برده اند، قرار می دهم که در شرایط کنونی معنا و پیام ویژه ای دارد. در آن نوشته پیشنهاد کره بودم هاشمی با توجه به موقعیت خاص خود در ساختار قدرت جمهوری اسلامی می تواند نظام موجود را از کهنگی و فرسودگی تا حدودی برهاند و به زایش «نظام جمهوری اسلامی دوم» کمک کنید. گفته بودم همان گونه که ایشان در تأسیس و شکل گیری جمهوری اسلامی نخست نقش مهم و تعیین کننده ای داشته و در بدی های آن سهم داشته می تواند در تأسیس جمهوری اسلام دوم نیز نقش منحصر به فردی بازی کند و با توجه به مواضع اخیرش در خوبی های آن سهیم باشد. خوشبختانه در طول این چهار سال هاشمی نه تنها همچنان به حرفهای نماز جمعه خود وفادار ماند بلکه در یک روند رو به جلو بر باورها و رویکردهای انتقادی خود اصرار بیشتر ورزید و مطالبات خود را، که بخشی از مطالبات مردم و اصلاح طلبان و سبزها نیز هست، پی گرفت و در یک سال اخیر حتی در برابر مواضع رهبری نیز رویکرد انتقادی خود را علنی کرد و به هر رو تسلیم جناح تندرو و خشونت طلب نشد نظامی و امنیتی نشد. اکنون هاشمی با این تجربه نسبتا موفق وارد قمار انتخابات شده؛ قماری که شاید مهم ترین قمار زندگی سیاسی اش باشد. فکر می کنم اگر هاشمی به کاخ ریاست جمهوری برسد، می تواند ایده مطرح در این نوشته چهار سال پیش یعنی ایده گذر از جمهوری اسلامی اول به حمهوری اسلامی دوم کمک کند و نامی نیک از خو در تاریخ ایران معاصر بر جای گذارد. فعلا این شما و این نوشته چهار سال پیش تا در روزهای آینده ر این باره بیشتر صحبت کنیم
پس از رخداد دوم خرداد 76 برخی در مقام بیان تمایز اساسی بین آن دوره و ادوار پیشین عمر جمهوری اسلامی از «جمهوری دوم» و «جمهوری سوم» یاد کردند. طبق آن تحلیل با پایان جنگ و رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی و بازنگری در قانون اساسی و آغاز ریاست هاشمی رفسنجانی، جمهوری دوم آغاز شد و با پایان دورة هشت سالة دولت ایشان و رخداد دوم خرداد و آغاز دولت متفاوت سید محمد خاتمی، جمهوری سوم در عمر نظام جمهوری اسلامی شکل گرفت. هر چند روشن نیست که در چهارچوب این تحلیل دولت نهم را چه می¬توان نامید. «جمهوری چهارم»؟ یا چیز دیگر. اما به هر تقدیر اکنون می توان گفت استفاده از چنان عناوینی برای دولتهای هاشمی و خاتمی چندان وجهی نداشته و با هیچ معیاری منطبق نبوده و نیست. اما در این میان به نظر می¬رسد با تحولات پدید آمده در یک ماه اخیر می¬توان از آغاز «جمهوری اسلامی دوم» در تاریخ جمهوری اسلامی یاد کرد و گفت که طلیعة این دوره آشکار شده است. تحولات ایران در آینده چندان دور نشان خواهد داد که این نظریه و تحلیل چه اندازه واقع بینانه بوده یا نبوده است.
اکنون می¬خواهم با این پیش فرض به نقش تاریخی جناب هاشمی رفسنجانی در تأسیس جمهوری اسلامی دوم اشاره کنم. حال نمی¬خواهم به گذشته های هاشمی و نقش مهم ایشان در تأسیس نظام جمهوری اسلامی اول و به طور کلی به نقاط ضعف و قوت وی در مقام دولتمرد ممتاز نظام بر آمده از انقلاب اسلامی ایران اشاره کنم اما همین اندازه می گویم که دوست و دشمن اذعان دارند که هاشمی نقش بی بدیلی در تحولات سه دهه عمر جمهوری اسلامی داشته و در واقع در نیک و بد کارنامه این حکومت سهم قابل توجهی دارد و درست به همین دلیل است که او دارای دوستان یا مخالفان قدرتمندی در نظام است و منتقدان و حتی دشمنان زیادی نیز در بیرون از نظام دارد. حال با چشم پوشی از تمام این گذشته ها و ملاحظات، به نظر می¬رسد که هاشمی همچنان نقش آفرین است و می¬تواند در تحولات پیشرو نیز سهم مثبتی بر عهده بگیرد و با نقش آفرینی تاریخی به سود ملت و جمهوریت نامی ماندگار از خود به یادگار بگذارد و در نهایت حتی منتقدان وی نیز با اغماض بر او بنگرند.
هاشمی در نماز جمعه اخیر خود نشان داد که به اصطلاح «دود از کنده بلند می شود». او، به رغم شرایط بسیار نامساعد و به رغم فشارهای سنگین علیه او و خانواده اش، سخن به حق و البته به اعتدال و با رعایت تمام جوانب مسائل ریز و درشت پیرامونی گفت و در نهایت جانب مردم مظلوم و رأی باخته را فرو ننهاد. او در مقام یک مصلح دلسوز نظام ظاهر شد و کوشید به شکلی راهی برای خروج از بحران سنگین و فراگیر کنونی پیدا کند. هرچند که به گفتة درست خاتمی پیشنهادهای هاشمی چند پیشنهاد حداقلی بود که می بایست در گام نخست برای ایجاد آرامش و امنیت عملی شوند نه تمام آنچه که باید گفته می¬شد. او هیچ امتیازی به جناح متقلب و کودتاچی و تضییع کننده حقوق مردم نداد اما سخنان نسنجیده و تحریک آمیز نیز نگفت که بهانه ای برای جنجال تازه بر ضد او و حامیان جنبش سبز پیدا شود. همین شهامت و سنجیدگی سخنان وی است که اقتدارگرایان را به خشم آورده و برای تخریب و بی اثر کردن کلامش به یاوه گویی روی آورده اند. واقعیت این است که من (و البته بسیاری چون من) این اندازه انتظارشهامت و موقعیت شناسی از شخصیتی چون هاشمی رفسنجانی نداشتم و حال او را به دلیل حمایت از مردم و نقد معتدلانه و دلسوزانه حاکمان اقتدارگرا در این زمانه عسرت تحسین می¬کنم و می ستایم.
حال هاشمی در میانه ایستاده و چشم مردمی به او دوخته شده است. گرچه جنبش مدنی و بی خشونت نوین ملت ایران به هر حال به راه خود ادامه خواهد داد و در انتظار هیچ قهرمانی در هر سطحی نمی ماند اما واقعیت این است که در این کارزار تعیین کننده حمایت و رفتارهای سیاسی و مصلحانه شخصیتی چون هاشمی رفسنجانی در بلوک قدرت و در درون ساختار حاکمیت ایران بسیار مهم و اثرگذار است و نمی¬توان از آن چشم پوشید. به گمان من هاشمی می¬تواند با استفاده از روش و منش خود و با تکیه بر امکانات وابزارهای مادی و معنوی اش در سطح حاکمیت و جامعه به گونه ای عمل کند که از یک سو نظام و کشور به سقوط و فروپاشی نغلطد (فروپاشی ای که محسن رضایی به درستی به آن اشاره کرده و هشدار داده است) و از سوی دیگر نظام حاکم و جناح اقتدار گرا را وارد مرحله تازه ای کند که در آن قانون و دموکراسی و عدالت و آزادی به تدریج حاکم و نهادینه گردد و در واقع اصلاحات ساختاری در نظام عملی شود و جامعه ایرانی نیز به آرامش و امنیت برسد.
هاشمی از چنین توانی برخوردار است. در ساختار حاکمیت دارای «حق آب و گل» است و دوستان و حامیانی در سطوح مختلف دارد و بسیاری از مسؤلان عالی و دانی نظام از تربیت یافتگان و یا برکشیدگان وی هستند. نقش او در انتخاب رهبر کنونی در بیست سال پیش بر کسی پوشیده نیست. در میان جناح های مختلف علما و نهاد روحانیت سنتی و نوگرا و بنیادگرا حامیان قدرتمند و با سابقه دارد و در واقع هاشمی نماد روحانیت سیاسی و شبه مدرن است که «توسعه» را برای کشور برگزیده است. در چند سال اخیر، به دلایلی که اکنون جای شرح آن نیست، چهره ایشان در میان مردم و حتی نخبگان سیاسی و فرهنگی و ملی تا حدود زیادی ترمیم شده و حال با موضع گیری اخیرش بیش از پیش مقبولیت یافته است. روشن است که در صورت تداوم چرخش وی به سود ملت و کشور و تلاش برای حل گشودن گره های موجود، باز هم بر بازسازی شخصیت هاشمی در سطح ملی افزوده خواهد شد. اکنون «اسباب بزرگی» برای هاشمی و نقش آفرینی تاریخی وی همه آماده می¬شود و البته او می¬تواند از این همه استفاده بکند یا نکند اما در صورت استفاده درست از این موقعیت ممتاز تاریخی کار او کارستان و منحصر به فرد خواهد بود.
سخن اصلی و دعوی مهم صاحب این قلم در این گفتار این است که، در شرایط فعلی که اهداف جنبش از محدودة نتایج انتخابات دهم گذشته است، تلاش مهم هاشمی رفسنجانی در این برهه تاریخی می¬تواند جمهوری اسلامی را به مرحله ای تازه وارد کند که همان «جمهوری اسلامی دوم» خواهد بود. چرا که هاشمی قادر است در تعامل با رهبر نظام، که فعلا در برابر خواست اکثریت مردم قرار گرفته است، و نیز دیگر نیروها و عناصر درون حاکمیت از یک سو و در گفتگو با مردم و نخبگان سیاسی و فرهنگی از سوی دیگر، نقش میانجی مصلح را بازی کند و به خروج کشور و نظام از بحران خود ساخته یاری رساند. اگر چنین شود، نظام جمهوری اسلامی می ماند اما با اجرای کامل و همه جانبه قانون اساسی و به رسمیت شناختن حق حاکمیت ملت و تحقق حقوق ملت در بخش سوم قانون اساسی. شرکت گستردة مردم ایران در انتخابات اخیر نشان داد که اکثریت قاطع مردم نه تنها خواهان تغییر حکومت نسیتند بلکه از اصلاح آن نیز کاملا قطع امید نکرده اند و این نشان می¬دهد که، بر خلاف تبلیغات مداوم اقتدارگرایان، مردم معترض در اندیشه انقلاب نرم و سخت و یا رنگین بر ضد رژیم نیستند، فقط خواهان عدالت و استیفای حقوق ضایع شده حود هستند. اما اگر از این فرصت ها استفاده نشود و اعتماد ها به کلی سلب گردد، حجت بر مردم تمام است و در آن صورت برای هر تصمیمی محق خواهند بود. از این رو به نظر می¬رسد که عموم مردم ایران ترجیح می¬دهند جمهوری اسلامی باشد اما جمهوری اسلامی دوم و اصلاح شده. هاشمی رفسنجانی می¬تواند در تأسیس این جمهوری دوم کمک کند، همان گونه که در تأسیس جمهوری اسلامی اول کمک کرد.
گفتن ندارد که قانون اساسی به لحاظ محتوایی از اشکالات و تناقضات بسیاری رنج می برد اما در سیر تحولی و در شرایط دموکراتیک این اشکالات نیز قابل حل و رفع هستند.