گاهی آدمی احساس عجیبی پیدا می کند و این احساس عجیب آزار دهنده می شود. منظور از این احساس، احساس غربت و تنهایی است و این احساس که یا امکان سخن گفتن نداری و یا در صورت سخن گفتن و حتی فریاد زدن صدایت پژواکی ندارد و کسی نیست که صدایت را بشنود و اگر هم شنید واکنشی نمی بینی.
مقدمه را رها کنم و به ذی المقدمه بپردازم. این روزها همه جا صحبت از مذاکرات اتمی و هسته ای ایران و غربیان است و در این مورد تحلیل ها و نظریه ها و پیش بینی ها فراوان است و موافقت ها و مخالفت ها از هر سو در جریان است و به گوش می رسد. با این هم کاری ندارم. گرچه به عنوان یک ایرانی وطن دوست و مدافع سربلندی و توسعة ایران آرزو می کنم که این گفتگوها در نهایت به جایی برسد و حداقل سایة شوم جنگ از سر مردم ایران و کشور ما دور شود و ان شاءالله برای همیشه منتفی گردد. اما در این میان چیزی که برای من (و فکر می کنم برای بسیاری دیگر) بسیار آزار دهنده است مواضع اسرائیل و اصولا طرح افکار و سیاست های دولتمران زورگو و بی مسئولیت این کشور جعلی در خاورمیانه است. می بینیم که در همه جا از اسرائیل و سیاست های این کشور در ارتباط با ایران و برنامه اتمی ایران است. بیش از ایران و آمریکا و غرب. چرا؟ و به چه دلیل؟ اصولا اسرائیل در این میان چه کاره است؟ و چرا باید همه جا از مسئولان این کشور حرف بزنند و همة گوشها و چشم ها متوجه مقامات این کشور باشد؟ چرا حرفهای دولتمردان اسرائیلی این قدر مهم و تعیین کنند می نماید؟ مثلا این سخن دیری است که بر سر هر بازاری هست که: اسرائیل به ایران حمله می کند، حمله نمی کند . . .!
اکنون در این نوشتة کوتاه و در واقع در این «بثّ الشکوا» نه می خواهم به ریشه ها نقب بزنم و نه می خواهم تحلیل سیاسی ویژه ای ارائه دهم و نه می خواهم دربارة اسرائیل و ایران و غرب و آمریکا و دلایل منازعات دیرین چند جانبه تفسیری ارائه بدهم و نه به طور خاص برآنم دربارة برنامة هستی ایران صحبتی بکنم ، فقط در این میان می خواهم تفکر و شاید بشود گفت بیشتر احساسم را در این روزها بیان کنم.
واقعیت این است که سیاست های اتمی ایران هرچه باشد با آژانس و نهادهای بین اللملی مانند سازمان ملل و در سطحی با کشورهای اروپایی و آمریکا، که عملا بر نهادهای بین اللملی چیره اند و به هرحال طرف اصلی منازعه هستند، ارتباط دارد و این دو طرف و یا چند طرف باید به گونه ای اختلافات خود را حل کنند و به توافقات مرضی الطرفین برسند، اما این نیز واقعیت است که در این میان به طور رسمی و قانونی اسرائیل محلی از اعراب ندارد و در واقع در این منازعه این دولت نه تنها کاره ای نیست بلکه هیچ کاره است و موضوع اساسا و قانونا ربطی با این رژیم ندارد. اما جالب است و قابل تأمل که اسرائیل عملا و در تصمیم گریهای دولتهای قدرتمند جهانی و از جمله در سطح رسانه ها همه کاره است و در نهایت همه راهها به تلاویو ختم می شود و از این رو همه در مورد حرفها و اظهار نظرها و سیاست های دولتمردان اسرائیل حرف می زنند و این که کی چه گفته و چه می کند و چه خواهد کرد و . . .
چرا چنین است؟ به نظر می رسد که یک پاسخ روشن دارد و آن این که: اسرائیل نورچشمی و فرزند لوس و نُنُر و در عین حال تُخص آمریکا و اروپاست و باید حریم آن را حفظ و در واقع تضمین کرد، نباید به او آسیبی برسد. چه می گویم؟ حتی نباید آزرده شود! کسی مجاز نیست که بگوید بالای چشمش ابروست! حالا چرا این دولت بی بنیاد در طول شصت سال به چنین مقام بی سابقه ای رسیده و چنین جایگاهی یافته خود داستان دیگری است و همه از آن آگاهند و در هرحال از موضوع سخن کنونی من خارج است.
می گویند امنیت اسرائیل در خطر است! از ناحیة کی و از کجا؟ از ناحیة همسایگان عربش؟ از ناحیة فلسطینی ها؟ اعراب، یعنی همانهایی که روزی می خواستند اسرائیلی ها را به دریا بریزند، اکنون (به هر دلیل) یا با اسرائیل به صلح و آشتی رسیده اند و حتی دارای روابط کامل دیپلماتیک هستند و یا تن به سکوت و سازش تحمیلی و گاه زبونانه داده اند و نه تنها تمام آرمانهای دیرین خود را فراموش کرده بلکه از استیفای حداقل حقوق قانونی خود یعنی بازپس گرفتن سرزمین های اشغالی شان در پس از جنگ 1667، که طبق قرار داد صلح کمپ دیوید و اسلو می بایست به کشورهای مورد نظر بازگردانده شوند، ناتوانند و یا از آن چشم پوشیده اند. فلسطینی های ساکن در منطقة محدود کرانه باختری، که عملا در اسارت و بردگی دولت اسرائیل هستند، در عمل به دلایل متعدد (از جمله متأسفانه به دلیل تفرقه و گاه افراطی گری بی حاصل و حتی ویرانگر) خطری جدی برای موجودیت اسرائیل به شمار نمی آیند؛ هرچند خشم نهفتة اعراب و عمق نفرت مردمان فلسطین از اسرائیل و حامیان غربی اش، بالقوه خطری عظیم برای اسرائیل است. اما مضحک می نماید که اسرائیل و حامیان قدرتمند جهانی اش، همواره از خطر ایران و آن هم ایران اتمی سخن می گویند و چنین تبلیغ می شود که ایران می خواهد اسرائیل را نابود کند و از این رو نباید اجازه داد ایران به سلاح اتمی و بمب اتمی مجهز شود. بعید می دانم آدم آگاهی در جهان باشد که چنین مدعایی را جدی بگیرد. درست است که مسئولان نظام جمهوری اسلامی و بخش بزرگی از مردم ایران به دلایلی، مذهبی و یا از موضع عدالت طلبانه و حمایت از مظلوم، با اسرائیل و سیاست های ضد عربی و ضد فلسطینی آن مخالف اند و مقامات نیز گاه سخنان تندی علیه اسرائیل می گویند، اما روشن است که سیاست ایران از آغاز تا کنون حمله فیزیکی و نظامی به اسرائیل نبوده و نیست. دلایل آن متعدد است و اکنون نمی توان وارد آن شد. بدبختانه گاه برخی سخنان نسنجیده و ایران بر باد ده از سوی برخی مقامات عالی و دانی جمهوری اسلامی گفته می شود که تنها فایده اش بهانه تراشی برای تقویت اسرائیل و تحکیم مواضع ضد ایرانی اسرائیلی ها و آمریکایی هاست. محمود احمدی نژاد در این هفت سال از این نظر بیشترین خدمت را به افراطیون اسرائیل انجام داده و بی گمان حرفها و ادعاهای گاه و بیگاه وی در سالهای اخیر عامل توجیه ادعاهای بی اساس اسرائیلی ها و به ویژه جناج تندرو و خشن این کشور بوده است. با این همه فکر نمی کنم کسی در دنیا تردید داشته باشد که این سخنان یا از سر جهل و نادانی گفته می شود و یا به انگیزة های خاص سیاسی و برای جلب افکار عمومی در جهان عرب و به منظور یارگیری سیاسی منطقه ای در جدال با رقبای منطقه و به طور خاص با عربستان و نیز گاه برای مصارف داخلی و موسمی مطرح می شوند و البته در مواردی نیز چنین سخنانی در واکنش به سخنان مشابه همتایان اسرائیلی شان گفته می شود. در هرحال همه می دانند که این نوع رجزخوانی ها بی پشتوانه اند. حداقل برای من قطعی است که جمهوری اسلامی، به رغم تمام اشتباهات سیاسی و نادرست غالب مسئولانش در این 34 سال، در پی تهاجم نظامی و جنگ با اسرائیل نیست.
جالب است که اگر قرار بر استناد به تهدیدها باشد و بتوان به حرفهای فلان مسئول حکومتی و یا نظامی اعتنا کرد، آیا مقامات ایرانند که اسرائیل را تهدید می کنند و یا مقامات اسرائیلی که هر روز ایران را تهدید به حملة نظامی و بمباران تأسیسات هسته ای و نظامی می کنند؟ این در حالی است که اولا هیچ دلیل و شاهد معقولی مبنی بر حملة نظامی رژیم ایران به اسرائیل وجود ندارد ولی عکس آن صادق است، و ثانیا، اگر داشتن بمب اتمی ایران برای منطقه و صلح جهانی خطرناک است، که هست، رژیم تهران که بالفعل از چنین امکانی برخوردار نیست و بنا به اعتراف تمام دولتها و از جمله مقامات خود اسرائیل به این زودیها نیز امکان دستیابی به چنین ابزاری وجود ندارد، اما رژیم حاکم بر اسرائیل دیری است که از چنین ابزارهایی بهره دارد و گویا بیش از 250 بمب اتم در اختیار دارد؛ در این حالت کدام رژیم بالفعل از امکان تهاجم نظامی به دشمنان توهمی و یا واقعی اش برخوردار است؟ ایران یا اسرائیل؟ افزون بر آن اسرائیل عضو آژانس نیست و هیچ قانون و قاعده ای جهانی را بر نمی تابد و تن به هیچ گونه نظارت بین المللی نمی دهد اما رژیم ایران حداقل عضو رسمی ان پی تی است و پیوسته تحت نظارت نهادهای ذیربط بین المللی است. راستی در عالم واقع کدام خطرناک ترند؟ گاه گفته می شود چون رژیم ایران استبدادی است و سلاح اتمی در دست چنین رژیم هایی تیغ در کف زنگی مست است، این سخن درست است و کاملا منطقی و واقع بینانه، اما سخن این است که اسرائیلی که، به رغم وجود نوعی دموکراسی در داخل، در سیاست جهانی و منطقه ای یک دیکتاتوری تمام عیار است و تمام قطعنامه های سازمان ملل را به سخره می گیرد و هیچ نظارتی را قبول نمی کند و در عمل نیز این همه تجاوز در حق اعراب و به ویژه ملت مظلوم فلسطین روا می دارد، در استفاده از سلاح های اتمی خطرناک تر است یا رژیم ایران که اگر هم بخواهد عملا از چنین امکانی برخوردار نیست؟ اسرائیل نشان داده که در عمل از هیچ جنایتی و تجاوزی ابا ندارد و چون مطمئن است که مورد هیچ مؤاخذه ای قرار نمی گیرد، دستش در عمل برای هر نوع اقدامی نیز باز است. چنین موقعیتی استثنایی موجب شده که اسرائیل سیاستگزار اصلی منازعات سیاسی خاورمیانه باشد و گویا قرار است تمام دولتها و قدرتهای جهانی و منطقه ای سیاست خود را با سیاست این کشور کوچک اما با نفوذ و نورچشمی سازگار کنند.
در هرحال می پرسم انصاف دهیم اگر یکی از مقامات ایران حتی یک بار به طور جدی و به صراحت مقامات رسمی و نظامی اسرائیل این کشور را به حملة نظامی تهدید کرده بود، چه اتفاق می افتاد؟ اگر قرار باشد امنیت اسرائیل تأمین شود نباید امنیت ایران و هر کشور دیگری تأمین باشد؟ اگر اسرائیل می تواند برای حفظ امنیت خود به طور مخفی و غیر قانونی هرچه می خواهد و می تواند سلاح خطرناک انبار کند چرا ایران و مصر و ترکیه و . . .نتوانند؟ آیا کسی هست به این پرسش و مانند آن پاسخ دهد؟ شگفت دنیایی است دنیای پر تبعیض ما!
فکر می کنم موضوع سلاح اتمی و معضل هسته ای ایران فقط موضوع درجة اول دولت راستگرای افراطی کنونی اسرائیل است و این دولت به انگیزة های خاص سیاسی و امتیاز گرفتن هر چه بیشتر از هم پیمانانش (نه لزوما بیم از حملة ایران) بر آن دامن می زند نه معظل درجة اول اروپا و آمریکا، و از این رو، اگر پای اسرائیل، که به طور قانونی و رسمی با ماجرای هسته ای ایران و مناقشة بین المللی آن هیچ ربطی ندارد، از این ماجرا بریده شود، اختلافات تهران و اروپا ساده تر حل خواهد شد. چه معنی دارد که نمایندة ویژة دولت آمریکا پس از اجلاس بغداد یکسره به اسرائیل می رود تا با مقامات آن کشور دیدار کند؟ حضور پر رنگ اسرائیل در پروندة هسته ای ایران و تحریکات و اخلال گریهای پیدا و پنهان آن در این زمینه مانع بزرگی بر سر راه حل مشکل است. اما کسی می تواند به این نورچشمی غرب بگوید بالای چشمش ابروست؟
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این