مدتی پیش در همین نشریه در باب مفهومی به نام « کلام هراسی » سخن گفتم و توضیح دادم که در« نظام جمهوری اسلامی ایران » پدیده تقریبا یگانه ای وجود دارد که من ازآن تحت همان عنوان « کلام هراسی » یاد کردم، پدیده ای که در میان کشورهای جهان امروز تقریبا یگانه است. در آن مقاله شرح دادم که مسؤلان جمهوری اسلامی از سخن و کلام و به اصطلاح عامیانه تر « حرف » بسیار وحشت دارند و از آثار و عوارض آن در سطح جامعه و توده بیمناکند و لذا با تمام توان و امکانات میکوشند که از حرف و سخن و کلام و حرف و حرافی دگر اندیشان و مخالفان و منتقدان خود جلوگیری کنند. در مقام تبین و تحلیل چرایی آن از روانشناسی و جامعه شناسی و تیپولوژی روحانیت و عالمان و مبلغان دینی کمک گرفتم. جان کلام این است که روحانیان حاکم، از یک سو خود با تمام توان و امکانات مادی و معنوی از ابزار سخنوری و کلام برای هدایت و راهبری توده ها و مردم سود میجویند و از سوی دیگر اجازه نمیدهند دیگران نیز از این امکانات استفاده کنند. چراکه می اندیشند مخالفان و منتقدان از این طریق مردم را گمراه و در نهایت به شورش و اعتراض و مخالفت بر ضد نظام دعوت میکنند و نام این ضدیت را « براندازی نرم » گذاشته اند.
اکنون میخواهم از زاویه دیگر و به مناسبت دیگر به این نکته باز گردم، موضوعی که به گمان من بسیار مهم است و میتواند در تحلیل و تعلیل برخی از سیاست ها و رفتارهای حاکمیت کنونی مفید واقع شود.
از اوایل دولت آقای خاتمی شاهد پدیده ای بودیم که تا آن زمان چندان برجسته و گسترده نبود و می توان آن را « جنگ الفاظ » نامید. این نوع جنگ هر روز و یا هر هفته و یا هر ماه بوسیله رسانه ها و تریبونهای مختلف و متنوع و گسترده جبهه اقتدارگرایان راه میافتاد و « موج » میآفرید و مدتها نیروی محدود اصلاح طلبان را به خود مشغول میکرد و باید گفت در واقع نیروی دوطرف را در میدان جنگ الفاظ درگیر میساخت. آتش این جنگ الفاظ با کمترین بهانه شعله ور میشد و مدتها زبانه میکشید و چه بسا کسانی را در کام خود فرو میبرد و روانه زندان و دادگاه و بازجویی میکرد. البته پیدا کردن بهانه نیز برای بهانه جویان و اقتدارگرایان چندان دشوار نبود. چرا که این بهانه جویی و در پی آن راه انداختن سر و صدا و غوغا در تخصص کامل این فرصت طلبان بوده و هست. یکبار در بولتن ها و سپس برخی رسانه های غوغا سالار و پرونده ساز سر و صدا راه افتاد که در فلان نشریه به حضرت آدم توهین شده است! پس از چندی غوغا آرام شد ولی کمتر کسی دانست که ماجرا چیست و چگونه و به چه دلیل به آدم ابوالبشر اهانت شده است؟ مگر حضرت آدم نیز وابسته به این جناح و آن گروه بوده است که آقایان وارد میدان شده اند؟ اما پس از چندی در مطبوعات خواندیم که آن نشریه در دادگاه مطبوعات محاکمه شده و از قضا محکوم شده و از آن زمان دانستیم که گویا نویسنده ای در یک قصه به مناسبتی از حضرت آدم ابوالبشر نامی برده و جمله ای نوشته که غوغاسالاران بهانه جو آن را توهین به « پدر بزرگ » تفسیر کرده اند. البته باید توجه کرد که دلیل ظاهری این محکومیت توهین به یک پیامبر بوده است. ظاهرا آقایان وکیل و وصی آدم تا خاتم و تا آخرالزمان هستند و از وظایف خود میدانند که اگر نوسینده ای ( البته به شرط آنکه از جناح دیگر و بویژه از اصلاح طلبان باشد ) سخنی بگوید که به مذاق اینان خوش نیاید و به هرحال برای غوغاسالاری و جوسازی مناسب باشد، بلافاصله ابتدا غوغا و جوسازی را بیندازند و بعد در صورت لزوم بگیر و ببند و دستگیری و محاکمه و توقیف نشریه و دیگر مجازاتها در پی بیاید.یک نمونه دیگر ماجرای نشریه دانشجویی « موج » بود که گویا طبق تفسیر آقایان چند جمله نامناسب درباره امام زمان نوشته بود و درپی آن صدای « وا اسلاما » و « وا امام زمانا » رعد آسا وبرخاست و « موج » مهیبی پدید آمد و طبق برنامه کفن پوشان قم به خیابان آمده و چند هفته ای تمام امور مملکت را تحت الشعاع آن قرار گرفت و سرانجام با دستگیری چند دانشجو غوغا فرونشست و در عین حال یکی از بلندپایگان نظامی صریحا اعلام کرد که اگر نویسنده آن مقاله روزی از زندان آزاد شود خود شخصا او را خواهد کشت و اگر رهبری نظام صریحا در این مورد موضع گیری نکرده بود روشن نبود که چه حادثه ای پیش میآمد. از این نمونه ها دهها میتوان برشمرد که اکنون از حوصله و هدف ما خارج است و لابد خوانندگان از آنها آگاهند و آنهارا به یاد می آورند. با این حال به دو نمونه خیلی مشهور در سالهای ۷۹ و ۸۰ اشاره میکنم. یکی ماجرای کنفرانس برلین و دوم سخرانی دکتر آقاجری در همدان است که همه به یاد دارند و نیازی به توضیح آن دو حادثه نیست. در این دو مورد نیز موضوع و بهانه چند کلمه بود که در سخنرانی ها گفته شده بود. در کنفرانس برلین در ارتباط با سخنان من، که متهم اصلی و ردیف اول بودم، گفته شده بود که حجاب از امور تغییر پذیر اسلام است و بویژه تأکید شده بود که حجاب زوری و اجباری غیر قابل قبول است و نیز در جایی از سخرانی از کلمه « پاسداران استبدا » استفاده شده بود و آقایان اولی را دلیل بر ارتداد و خروج از دین میدانستند و دومی را « سپاه پاسداران » فهمیده بودند که البته در باز جوییها قانع شدند که این تلقی درست نبوده داست. در مورد سخنان آقاجری نیز چند جمله ای که ایشان از شخصی در باره امامان شیعه نقل کرده بود و از قضا در مقام نقد و نفی آن مطالب گفته شده بود نه تآیید آنها، اما غوغا سالاران و بهانه جویان آنها را توهین به مقدسات دانستند و سرو صدای کم سابقه ای را در سطح کشور ایجاد کردند به گونه ای که در داخل همه چیز را تا مدتی تحت الشعاع قرار داد و دانشگاه ها را به آشوب کشاند در سطح جهانی نیز بازتاب گسترده پیدا کرد و در نهایت به دستگیری و صدور حکم اعدام ایشان منجر شد و نظام بهای گزافی برای آن پرداخت.
حال بار دیگر این سناریو در حال اوج گرفتن و گسترش است. در طول دو هفته اخیر باز این روش نامیمون و در واقع نخ نما مورد استفاده اقتدارگرایان قرار گرفته و به نظر می رسد که دور تازه ای از سرکوبی اندیشه و پرونده سازی خاص برای متفکران و منتقدان ایدؤلوژیک و سیاسی حاکمیت آغاز شده است. مورد نخست از قضا با دکتر آقاجری آغاز شد و مورد دوم در مورد استاد مجتهد شبستری اتفاق افتاد و در هر دو مورد باز بهانه چند جمله از سخنان این دو بزرگوار است که گویا باب طبعشان نبوده و به هرحال استعداد آن را داشته اند که بتوان از آنها دستاویزی برای تحریک عواطف ایمانی مردم و زمینه سازی برای برخورد با این دو گوینده نواندیش دینی و دیگران قرار داد. گرچه در این دو مورد، طبق معمول، طرح سخنان آن دو گویا همراه با جعل و تحریف نیز بوده است. البته قابل ذکر است که چند سال پیش همین سناریو پیرامون برخی سخنان دکتر کدیور و در سال گذشته در باره گفتاری از دکتر سروش نیز اجراشد و البته « این رشته سر دراز دارد ».
چرا چنین است و علل و انگیزه های این رفتارها کدام است؟ آیا واقعا به قصد قربت و برای خدا و دین و برای حاکمیت دین و اجرای شریعت است که این رفتارها صورت می گیرد؟ من دردرون آدمها نیستم و نیت خوانی و کنکاش در ذهن و روان اشخاص را نیز نادرست و خلاف دین و اخلاق می دانم ( گرچه آقایان شریعتمدار به سادگی مرتکب آن می شوند ) اما اگر قبول کنیم که « الایمان هوالعمل » و اعمال ورفتارها معیار داوری هستند نه صرف ادعا و حرف، من قاطعانه میگویم که در این نوع رفتارها نشانی از خلوص ایمان و صداقت و راستی در گفتار و رفتار نیست. اثبات آن نیز نیاز به بحث و فحص زیادی نیاز ندارد. اگر به این گزاره ایمان داریم که در هیچ امری از امور، ولو به قصد خیر، نمی توان مرتکب خلاف شرع شد، چگونه است که آقایان ( آمران و عاملان ) در این نوع رفتارها بارها و به صورت سازمان یافته و مستمر اصول و ارزشهای مسلم وآشکار دینی را زیر پا میگذارند و ابایی از هیچ کار خلاف شرع ندارند؟ مگر امام علی ( ع ) نفرمود « الغالب بالشر مغلوب »؟ یعنی نمی توان از طریق شر به خیر رسید و هرکس چنین کند از آغاز شکست خورده است. مگر آقایان شیعه علی نیستند؟ توهین و تهمت و جعل و دروغ و بازی با آبرو و جان مردم و بویژه مؤمنان در تعارض آشکار با قواعد و مقررات مسلم اسلامی نیست؟ چگونه پرونده سازان و جعالان کیهان نشین میتوانند ادعا کنند که عامل به فرائض و مقررات دینیاند؟ سوگمندانه در دولت امام زمانی نهم نهادهای دولتی و ارتزاق کننده از بیت المال چون روزنامه ایران و خبر گزاری فارس، البته پس از آنکه فرمان رسیده است که « مشت نظام » باشند، نیز به کیهان و کیهانیان پیوسته اند. بنا براین این تصور که در این رفتارها انگیزه دینی و خلوص مذهبی و نیت خیر مطرح باشد، به کلی منتفی است و حداقل من نمیتوانم چنین تصوری داشته باشم. آنچه در این رفتارها و اعمال به روشنی قابل تشخیص است و هزار دلیل بر صحت آن گواهی می دهند، انگیزه های سیاسی و دنیا خواهی و حفظ قدرت و ثروت و منزلت به هر قیمت است و بس! کارهایی که این شریعتمداران مدعی میکنند هیچ آدم بی دین اما با اخلاقی نمیکند! در عین حال در بعد معرفتی ماجرا میتوان به یک عامل مهم اشاره کرد و برای آن نقشی در این نوع افکار و اعمال قایل شد و آن عامل « فرمالیسم مذهبی » است و من اکنون در مقام تکمیل عامل« کلام هراسی » میخواهم به آن اشاره ای بکنم.
فرمالیسم مذهبی عبارت است از توجه و تقید به ظواهر احکام مذهبی و فراموش کردن و یا حتی مسخ کردن حقیقت و روح و اهداف و غایات آموزه های دینی. به عبارت دیگر فرمالیسم مذهبی یعنی اصالت دادن به شکل و فراموش کردن باطن و تقید به ابزار و قربانی کردن غایت و نتیجه. برای رفع هر نوع ابهام لازم است بگویم که هر دینی برای هدف یا اهداف معینی است که عمدتا عبارت است ازخیر و رستگاری در دوجهان از طریق ایمان و به تعبیر اسلامی « عمل صالح ». و این اعمال صالح مختلف و متنوع اند و بویژه در دین اسلام در عرصه های گوناگون مانند عبادات و کمکهای مالی و انسانی به دیگران و نیز یک سلسله آداب و شعائر توصیه ها و فرائضی در نظر گرفته شده اند. در این امور تشریعی منزل و مقصد و نتیجه و غایت همان ایمان و رستگاری و خیر و تعالی اخلاقی است و بقیه مقدمات و زمینه سازیها و ابزارها برای وصول به همان غایات است و روشن است که این مقدمات تا زمانی متعبر و در خور توجه و عمل هستند که انسان دیندار را به همان اهداف برساند. دینداران راستین تقید به ظواهر را برای رسیدن به نتیجه و غایت معتبر میدانند. اما ظاهر گرایان و فرمالیستهای دینی ( در هر دینی ) درست بر عکس میکنند و برای آنها غایت دینی یا ناشناخته است و یا ابزار تقیدهای شریعتمدارانه و به هرحال اصالت در حفظ ظواهر دینی است. بودا میگفت با انگشت به ماه اشاره کن، ابلهان به جای آنکه ماه را ببنینند انگشت ترا میبینند. در این فرمالیسم تعصب و جزمیت و یک سویه نگری و خشونت و حفظ ظواهر شرعی بسیار رایج و شایع است. سنتگرایان و بنیادگرایان دینی ( اسلامی و غیر اسلامی ) نمونه ای روشن و گویا از این فرمالیستهای مذهبی هستند. این در بعد معرفت شناسانه این پدیده است ولی اگر این قشریگری به اغراض دنیایی و جلب منفعت و جاه طلبی و سود پرستی نیز آمیخته شود به فاجعه و جنایت و جباریت منتهی خواهد شد و این در تاریخ بشر بارها و بارها تجربه و تکرار شده است. زمانی که جهل، تعصب و منافع دست به دست هم بدهند، فاجعه رخ میدهد. خوارج و بعدها در سده چهارم و پنجم هجری حنبلیان و اخیرا طالبان و سازمان القاعده از نمونه های بارز این قشریگرایی مذهبیاند.
اکنون در جمهوری اسلامی ایران فرمالیسم دینی در اوج خود در چند سده اخیر قرار دارد و آثار و نشانه های آن در عزصه های گوناگون به روشنی آشکار است. باید افزود که یکی از نشانه های این فرمالیسم، توجه به الفاظ و کلمات است و برای این ظاهرگرایان الفاظ اثر جادویی دارد که البته در صورت انطباق با افکار و رفتارهای قشریگری آنان مقدس خواهد بود و در صورت عدم انطباق با ذهنیت و زبان و ادبیات اینان شیطانی و ضد دینی و باطل شمرده میشود.
از اینرو من آن را « کابوس الفاظ » نامیده ام.
با توجه به این خصوصیات فرمالیسم مذهبی است که گفتارها و رفتارهای فرمالیستهای اسلامی ایران ( که یکی از دوستان به درستی آنها را « طالبان شیعی » میخواند ) در ارتباط با نامسلمانان و پیروان ادیان دیگر و یا فرقه های درونی اسلام مانند دراویش و بویژه با نو اندیشان مسلمان قابل فهم و تفسیر است. اینان از یک سو گرفتار جهل دینی و جزمیت و تعصب و ظاهرگرایی در امر دینند و از سوی دیگر شدیدا به قدرت و ثروت و حفظ حاکمیت سیاسی و فرهنگی واقتصادی خود میاندیشند و اینامر سبب شده است که برای بقا دست به هر کاری بزنند. ازجمله در عرصه اندیشه و فرهنگ که سخت تهیدستند، گرفتار کابوس الفاظ و کلامند و با اندک بهانه ای موجی برضد دگراندیشان راه میاندازند تا با تحریک عواطف دینی مردم و اغفال ذهنی آنان مانع آگاهی آنان شوند و در نهایت در صورت لزوم راه دستگیری و مجازات دگراندیشان گشوده گردد. قابل تأمل این که در دولت جدید « خیاط در کوزه افتاده » و « چاه کن در ته چاه افتاده » است. نمونه مشهور آن چند جمله آقای اسفندیار رحیم مشایی، معاون آقای احمدی نژاد، در مورد اعلام دوستی ملت ایران با ملت اسرائیل در سال گذشته بود که در پی آن بخش دیگر فرمالیستهای مذهبی به اعتراض بر خاست و درست به شکلی که این گروه با دیگران روبرو میشد و غوغا و جار و جنجال راه می انداخت، با عضو اصولگرای دولت ارزشی نهم برخورد کرد. این ماجرا نشان داد که به تعبیر قرآن زمانی که « فتنه » بیاید دامن همه را خواهد گرفت. دیدیم که پس از این جمله مشایی چه غوغایی پدید آمد و بسیاری از علما و مدرسین حوزه قم و نمایندگان مجلس و برخی رسانه های ارزشی بار ها و بارها اعتراض خود را اعلام کردند با این استدلال که این سخن با اسلام و سیاست نظام و خط امام ورهبری در تعارض است و به هرحال ملت ایران با ملت اسرائیل نه تنها دوست نیست بلکه دشمن است و ایشان باید عذر خواهی کند و زمانی که وی کوتاه نیامد و حتی بر گفته خود اصرا ورزید از رئیس جمهور خواستند معاون خود را بر کنار کند ولی از آن هم نتیجه ای حاصل نشد و سر انجام بحران بالا گرفت و زمزمه استیضاح رئیس دولت بلند شد که در این زمان با دخالت مستقیم رهبری به سود مشایی و رئسیش بحران فرو کش کرد. گفتنی اینکه وقتی یکی از حامیان دولت در پاسخ در خواستهای مکرر علمای قم مبنی بر برکناری مشایی، گفت که علما حق ندارند در کار دولت دخالت کنند و دولت بر طبق قانون اختیاراتی دارد و از آن استفاده میکند اما این گفته وی نیز به نوبه خود بر اعتراضات افزود و این سخن ساده توهین به ساحت علما تفسیرشد. جالب این که هنوز پس لرزه های آن ادامه دارد و اخیرا یکی از مراجع تقلید در قم در اعتراض به گفته های رحیم مشایی، از پذیرفتن وی خود داری کرد. از آن جالبتر این که برخی از اصلاح طلبان نیز به گفته های مشایی اعتراض کرده و آن را محکوم کردند.
و حال آن که نه آقای مشایی سخن عجیبی گفته بود و نه رئسیش مرتکب خلافی شده بود و نه مدافع دولت حرف ناحقی زده بود و اگر هم نادرست گفته بودند باز جای این همه اعتراض و جنجال نداشت. اتفاقا اصلاح طلبان در این مورد میبایست آشکارا از موضع دولت حمایت میکردند نه این که به صف منتقدان بهانه جو بپیوندند و تیغی را صیقل دهند که خود بارها از آن مجروح شده بودند.
به هر حال کابوس الفاظ گریبان اقتدارگرایان فرمالیست و قشری را رها نمیکند و هر روز جنگ تبلیغاتی بر نامه ریزی شده ای را بر ضد دگراندیشان و منتقدان حاکمیت سیاسی تدارک می بینند. در هیچ کشوری در جهان این اندازه جدال لفظی بین حاکمیت و مردم از یک سو و بین جناحهای درون حاکمیت باهم مشاهده نمیشود. هر چند هفته یک بار دعوای تازه ای آغاز میشود و مدتها اذهان و افکار را به خود سرگرم میکند و چه بسا سرمایه های مادی بسیاری در این راه صرف میشود و از قضا تمام آنها از هیچ حقیقت و اصالتی بهره ای ندارند و جز مشتی الفاظ و ادعا و جعل و تزویر برای اغفال ذهنی مردم چیزی نیستند. فکر میکنم این که آقای خاتمی گفت در دولت او هر نه روز یک بحران وجود داشت، اشاره به شماری از همین امواج جدال های لفظی انحرافی و اغفالگر و بر باد دهنده نیروها و سرمایه ها بود. اما باید دانست این رشته سر دراز دارد و با حاکمیت بیشتر اقتدارگرایان فرمالیست و تغلیظ قشریگری هم بازار خرافات منسوب به دین افزایش خواهد یافت و هم همواره شاهد جنگ الفاظ و دعواهای حیدری و نعمتی ویرانگر خواهیم بود.