سانسور پدیده‌ای ضد انسانی

از سوی « کانون نویسندگان ایران » روز سیزدهم آذر را روز مبارزه با « سانسور » اعلام کرده‌اند. اقدامی است به جا و در خور احترام که می تواند بانکی باشد علیه سانسور حاکم بر فضای عمومی جامعة ما و بویژه فضای فکری و فرهنگی و حتی علمی کشورما. باشد که حداقل در چنین روز و روزهایی، صداهای به هم پیوسته آزاد اندیشان و مخالفان سانسور، بانکی رساتر و استوارتر بر ضد مخالفان آزادی و سانسورچیان ضد آزادی اندیشه و بیان اندیشه، بر آورندو عمق فاجعه و آثار مخرب انسانی و فرهنگی این پدیدة شوم را فریاد کشند.

اما به راستی « سانسور » چیست، انگیزه وآثار آن کدامند، و سانسورچیان چرا دست به سانسور می زنند و اهداف آنان چیست؟ در این مجال نمی‌توان به این پرسشهای بنیادین، که بسیار فراتر از ایران و با شرایط کنونی کشور ما و یا جامعه ای خاص است، پاسخی درخور و روشن داد و بویژه مبانی فلسفی و جامعه شناختی و ابعاد اجتماعی و تاریخی آن تحلیل کرد و نشان داد. اما به اجمال می‌توان گفت که از نظر اجتماعی سانسور عبارت است از ایجاد مانع پنهان و آشکار بر سر راه اندیشه و اندیشیدن و جلو گیری از آزادی بیان و درسطح کلی تر جلوگیری و یا اعمال محدودیت در حوزة گردش آزاد اطلاعات در گسترة جامعه. اگر پدیدة سانسور را در این سطح و محدوده تعریف کنیم، طبیعی است که تاریخ  بشر هیچگاه تهی از سانسور یعنی اعمال محدودیت در حوزة اندیشه و عقیده نبوده است و از آغاز بدویت تاریخی تاکنون هیچ جامعه ای در هیچ زمینی و زمانی نبوده است که در آن آزادی اندیشه و عقیده و بیان اندیشه به طور مطلق و نامحدود وجود داشته باشد. حداقل در سه هزار سال اخیر، در تمام جوامع و حکومت‌ها و دین‌ها و نظامهای اخلاقی و سیاسی و اجتماعی و خانوادگی اعمال شده و حتی همگان و یا عموماً این محدودیت‌ها را نظرا و عملا کم و بیش پذیرفته و به آن تن داده اند. این که چرا چنین بوده و هست و چگونه می توان آن را فهم و تحلیل کرد و چه ضرورتهای نظری و عملی کارگزاران سانسور یا پذیرندگان سانسور را وادار به چنین تسلیمی کرده و می‌کند، بحث مهمی است که محتاج تحقیق تاریخی و روان شناسانه و جامعه شناسانه گستردهای است. اما اگر واقع گرایانه، نه لزوما انتزاعی و آرمانگرایانه، به این روند و پدیده اجتماعی و تاریخی بنگریم، شاید بتوان گفت که آزادی مطلق در حیطة روابط اجتماعی و زیست جمعی و از جمله در حوزة آزادی اندیشه و بیان و عقاید، ناممکن است و شاید محال اندیشی باشد. با این همه سیر تاریخ بشر ( بویژه اگر هگلی به عالم و آدم نگاه کنیم )، در روابط اجتماعی ، از اسارت به رهایی و از محدودیت به فراخی است و در حوزه‌های مختلف، و از جمله در حوزة اندیشه و بیان اندیشه، هر چه بیشتر آزادی آدمی در اندیشه و آزادی بیان اندیشه بیشتر و علنی‌تر و رسمی‌تر می‌شود. این روند رهایی البته به عوامل ذهنی و عینی پیچیده‌ای بستگی دارد، اما شاید بتوان ظهور رنسانس و اومانیسم ( انسان مداری ) جدید غربی را نقطة عطف مهمی در این سیر طولانی دانست که در طول پانصد سده اخیر به تحولات فکری و اجتماعی مهمی منجر شده و در شکستن مرزهای سانسور و محدودیت سازیهای دیرین مؤثر بوده و حداقل سقف سانسور را در تمام عرصه‌ها بالا برده است. طرح مسئله‌ای به نام حقوق بشر، دموکراسی، آزادی و نهادهای تأمین کننده و نگهبان آزادی در چند قرن اخیر چون: حاکمیت ملی و دموکراتیک، مطبوعات، احزاب، انجمن ها، سندیکاها، شوراها، انتخابات و دیگر نهادهای جامعة مدنی برآمده از همین اندیشه و رویکرد نوین انسانی است. در انسانگرایی جدید، انسان محور و کانون تاریخ و جامعه است و از توان بی‌نهایت برای تعقل و اندیشه و اعمال اراده آزاد و قدرت انتخاب برخوردار است و از این رو در برابر انتخاب‌هایش مسئول است. در این تفکر هیچ عامل بیرونی ( بیرون از فرد یا جامعه )، حق اعمال زور را ندارد و انتخاب آزاد و بی قید و شرط حق ذاتی و طبیعی اوست ( چون حق حیات ) و اگر قرار باشد محدودیتی در هر عرصه ای اعمال شود، این حق خود اوست که به صورت انفرادی یا جمعی و با تکیه بر تجربه و خرد جمعی و با در نظر گرفتن سود و زیان هر تصمیمی دربارة هر محدودیتی تصمیم بگیرد. در همین ارتباط است که مسألة « قانون » و ضرورت آن مطرح می‌شود و نقش خود را بازی میکند .

و اما اینکه چرا سانسور پدید می‌آید و چرا سانسورچیان مرتکب سانسور می‌شوند، می‌توان گفت عوامل پیدایش سانسور در طول تاریخ متفاوت و متنوع بوده و به انگیزه‌ها و مبانی نظری و عملی  مختلفی  بازمی‌گردد.  از نظر معرفتی  باور مندی به مالکیت مطلق حقیقت، از مهمترین عوامل سانسور و اعمال محدودیت برای دیگران و آزادی عمل بی‌انتها برای خود و همفکران است. بویژه اگر این باور با باور مذهبی مبنی بر باورمندی به حقانیت کامل و یا انحصاری دین و مذهب مختار شخص همراه گردد، راه اعمال سانسور مطلق و تمام عیار نیز هموار می‌گردد. از این رو در نظامهای مذهبی یا متکی به مذهب، عریان ترین و خشن ترین نوع سانسور پدید می‌آید. از نظر سیاسی معمولاً صاحبان قدرت ( قدرت در تمام اشکالش ) و صاحبان منزلت‌های اجتماعی با نفوذ، با انگیزة « جلب منفعت » و «دفع ضرر» حامی و غالباً عامل ایجاد سانسورند. برای ارباب قدرت، حتی گاه از سر مصلحت اندیشی و خیر خواهی برای جامعه، کتمان حقیقت و یا تحریف حقیقت و دگر گونی واقعیت یک اصل اساسی و یک ضرورت است که در همه جا کم و بیش اعمال می‌شود . اگر نظام حکومتی و یا صاحبان قدرت و منزلت در یک ساختار دموکراتیک و حقوق بشری مدرن و تحت کنترل و نظارت افکار عمومی و نهادهای مدنی باشد، طبعاً این سانسور و اعمال محدودیت و کتمان حقیقت و یا تحریف واقعیت کمتر و محدود‌تر می‌شود، ولی در نظامها و جوامع سنتی و استبدادی پدیدة سانسور و تحریف آشکارتر و گسترده تر خود نمایی می‌کند. اما تمام سانسورچیان، با هر مبنای معرفتی و یا سیاسی، آگاهانه و یا جاهلانه، ضد بشرند چرا که:

۱- به آزادی انسان و ارادة آزاد و خلاق و قدرت اختیار و حق انتخاب آدمی باور ندارند و آن را سازمان یافته نقض و نفی می‌کنند.
۲- با نفی یا مخدوش کردن این اصل انسانی مدرن که « دانستن حق مردم است » و یا اصل مهم « جرأت دانستن داشته باش »، از یک سو به بی‌هویتی و حتی مسخ هویت انسانی آدمیزاد کمک می‌کنند، و از سوی دیگر، جامعه را از گردش آزاد  اظلاعات و دانش لازم و در نتیجه تعاطی افکار و تعالی اندیشه و رشد آگاهی باز می‌دارند.
۳- با اعمال محدودیت و سانسور، راههای منطقی و معقول و علنی اشتباهات و انحرافات و احیانا خیانت‌های حکومتگران بسته و محدود می‌شود و ضعف‌ها و کاستی های اجتماعی و مردم نیز پوشیده و حتی تقویت و تحکیم می‌شود و در نهایت زمینه برای بروز انواع خشونت ها و تفرقه ها و شورشها و چه بسا انقلابهای بی حاصل و مخرب آماده می‌گردد. چنان که در طول تاریخ همواره چنین بوده است. در واقع ارباب قدرت و صاحبان دولت و حکومت، با سانسور و بستن راههای معقول و درست آزادی اندیشه و بیان وانتقاد، امکان اصلاحات مسالمت آمیز را گرفته و زمینه های شورش‌ها و خشونت‌ها و انفجارهای اجتماعی را فراهم می‌کنند.
۴– سانسور حکومتی ناچار به سطوح مختلف جامعه نیز کشیده می‌شود و مردمان کوچه و بازار و بویژه نخبگان جامعه را گرفتار خود سانسوری و فضای ناامن و انباشته از هراس و سوء ظن اجتماعی و خودسانسوری می‌کند و این خود سانسوری دهشتناک ترین و مخرب ترین عامل انحطاط اخلاقی و عقب ماندگی سیاسی یک ملت است.
۵- از همه مهمتر، با اعمال محودیت و سانسور، استبداد و خودکامگی و سانسور در عمق جامعه جاودانه می‌شود و حداقل بر عمر آن می‌افزاید و در مقابل آزادی و آگاهی مردمان نیز هر چه بیشتر محدودتر می‌گردد.

با توجه به این نکات است که می‌گوئیم سانسور در هر حال، پدیدهای است ضد انسانی و مطلقاً به زیان آدمیان و جوامع انسانی.

Share:

More Posts

سفری به لاس وگاس

4 روز پنجشنبه به اتفاق آقای علی شاکری و همسرشان سفری رفتیم به لاس وگاس. این لطف را میدون ایشان هستیم. با ماشین ایشان رفتیم

عالم زر یا عالم زور؟!

به یاد می آورم که پس از ورود به قم در سال 1344، زمانی که هنوز چندان با محیط آشنا نشده بودم و استادی و

کورسوی امید؟

خبر بسی خرسند کننده و مسرت بخش بوده است. هرچند این روزها چند تن از زندانیان سیاسی و البته بیشتر خانم ها به هر تقدیر

Send Us A Message