روشنفکران ایرانی و تعامل گریزی

اشاره: متن زیر نوشته ای است که پیش از این در سایت «قلمرو» (شماره آبان ماه 96) به مناسبت نکوداشت آقای محمدرضا نیکفر منتشر شده است.
***
من با نام محمدرضا نیکفر از طریق ماهنامه «آفتاب» آشنا شدم. این مجله در اوایل دهه هشتاد با مدیر مسئولی عیسی سحرخیز در تهران منتشر می شد و از نشریات تئوریک و اجتماعی و سیاسی موفق در آن دوران بود. پس از توقیف مجله «کیان» نشریه آفتاب اندکی جای خالی آن را پر کرد. این مجله نیز تا حدودی ناشر افکار و آثار نواندیشان دینی ایران بود. در توقیف های پیاپی مطبوعات و رسانه های اثرگذار در دهه هشتاد، آفتاب نیز برای همیشه به محاق توقیف رفت.
***
در مرور نامنظم «آفتاب» گاه مقاله ای می دیدم که از جهاتی متفاوت می نمود و نام نویسنده نیز آشنا نبود: محمدرضا نیکفر. با خواندن همان نخستین مقاله نیکفر دریافتم که او از منتقدان جدی و مدعی این جریان و به ویژه چهره های شاخص آن نیز هست. در این اواخر نیز از ایشان مقاله ای مفصل در نقد پروژه پروتستانتیسم اسلامی و به طور مشخص آرای دکتر علی شریعتی در این باب در فصلنامه «معرفت» خواندم. نقدهایی چنین در ایران کم سابقه بود. فصلنامه معرفت در اواسط دهه هشتاد در تهران انتشار می یافت که البته (مانند دیگر نشریات مکتوب و مفید ایران در جمهوری اسلامی) جوانمرگ شد و پس از شش شماره توقیف شد و از ادامه بازماند.
از حدود ده سال پیش پس از اقامت اجباری در اروپا (ابتدا در ایتالیا و بعد در آلمان) هم با آثار و افکار جناب نیکفر بیشتر آشنا شدم و هم از سال 2010 به بعد با ایشان همسایه شدم و آشنایی های بیشتری شکل گرفت و دیدارها و گفتگوهای شفاهی پدید آمد. در تداوم این آشنایی ها، از چهار سال پیش با پیشنهاد ایشان و همیاری من و شماری دیگر از دوستان «انجمن آزادی اندیشه» بنیاد نهاده شد که اکنون هم از طریق انتشار گاهنامه ای با عنوان «آزادی اندیشه» و نیز سایت انجمن و همین طور وبینارهای مجازی ماهانه و اخیرا برگزاری کنفرانس واقعی فعالیت های فرهنگی خود را استمرار می دهد.
***
بی تردید آقای نیکفر یکی از چند چهره اثرگذار روشنفکری ایران معاصر است. ابزار کار او (مانند هر روشنفکری) پژوهش، نوشتن و گفتن است. هرچند کار آکادمیک و دانشگاهی و علمی به معنای متعارف آن، شرط لازم روشنفکری است اما شرط کافی نیست. کار روشنفکر را می توان «اندیشه ورزی معطوف به تغییرات اجتماعی» دانست. با این حال کار اصلی روشنفکر و روشنفکری، «نقد» و «نقادی» است. این دو ویژگی، موضوع «تعهد» و «مسئولیت» را برای روشنفکر الزامی می کند. نیکفر در حد خوب و فعال به این خصوصیات و در واقع به این ابزارها مجهر است.
آنچه بر کار نقادی های روشنفکرانه نیکفر برجستگی می بخشد نقد و نقادی سنت دینی است. طبعا نقد قدرت، نقد ثروت و نقد سنت سه محور نقادی های اجتماعی یک روشنفکر است و یا باید باشد. اما با توجه به وضعیت تاریخی ما ایرانیان، سنت مذهبی ما بخش مهمی از میراث ماست و، همان گونه که دین (دین در تمام اشکال و اطوارش) در گذشته های دور و نزدیک در سرشت و سرنوشت و زیست فردی و اجتماعی و تمدنی ما نقش داشته است، اکنون نیز نقش دارد و در نیک و بد زیست انسانی و جمعی ما ایرانیان سهمی مهم ایفا می کند و اخیرا تلغیظ نیز شده است. از این رو، نقد دین و سنت دینی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
با عنایت به این واقعیت و آگاهی بوده است که از عصر ناصری به بعد، یعنی زمانی که نور آگاهی درخشید و نوعی عصر روشنگری (هرچند در محدوده ناقص و خفیف ایرانی اش) در سطح نخبگان فکری و فرهنگی و تا حدودی نخبگان سیاسی ایرانی آغاز شد، نقد تاریخ دین و نقد و پالایش آموزه های مذهبی (اسلامی – شیعی) نیز در متن چنین پروژه ای قرار گرفت. از آخوندزاده تا طالبوف و زین العابدین مراغه ای و به ویژه میرزا آقاخان کرمانی تا پس از مشروطیت پر شمارانی وابسته به نحله های مختلف روشنفکری به ویژه در اردوگاه چپ مارکسیستی که در این جریان تقی ارانی از نامداران اثرگذار است. جریان موسوم به اصلاحگران مسلمان و یا به معنای متأخر روشنفکران دینی و یا به گمانم صائب تر نواندیشان دینی، نیز در محدوده هایی به همین نقد و نقادی دست زده و کوشیدند در چهارچوب مبانی فکری و دینی خود پیرایشگری کنند و از یک سو خرافات و آموزه های نامعقول و خردستیز (حداقل آنچه خود نامعقول و خردستیز می دانستند) را از ساحت دین و سنت دینی بزدایند و از سوی دیگر برای سازگاری آموزه های دینی با دستاوردهای جهان مدرن (البته آن نوع از دستاوردها که مثبت و مفید و حتی دینی می پنداشتند) بکوشند و مردم و جامعه خود را گامی به پیش ببرند. در دوران پیش از انقلاب و در عصر تقی ارانی، میرزا ابوالحسن فروغی، مهدی بازرگان و علی شریعتی از نامداران این عرصه بودند.
اکنون در مقام گزارش تاریخی جریان نقد مذهبی و نقادان دین و مذهب در ایران معاصر و معرفی چهره های اثرگذار آن نیستم، هدف بیان دو نکته است: اول، بیان این واقعیت که نقد سنت و آن هم سنت دینی در متن کار روشنفکری و روشنفکران است؛ و دوم این که، آقای نیکفر در جمع روشنفکران نقاد مذهب و آموزه های دینی چند دهه اخیر از برجستگان این جریان است. این را به گواهی افکار و آثار ایشان می گویم.
به ویژه که نیکفر فلسفه خوانده است و با اندیشه ها و نحله های فلسفی و اجتماعی دوران مدرن غرب و چهره های شاخص آن در حد مفیدی آشنایی دارد. با این حال به گمانم اگر جناب نیکفر با تاریخ و سنت اسلامی – شیعی آشنایی بیشتر و عمیق تری داشت، می توانست در کار نقادی سنت و سنن دینی بیشتر به کار ایشان بیاید و موجب دیدگاهها و تحلیل ها و احیانا راهکارهای راهگشاتر بشود.
***
گفتن ندارد که من و دوستمان آقای نیکفر به دو اردوگاه تعلق داریم و از این رو طبیعی است که در مواردی به طور بنیادی و اساسی اختلاف دیدگاه داشته باشیم و این اختلاف دیدگاهها را در موارد زیادی به نمایش گذاشته ایم. از میزگردها و کنفرانس ها گرفته تا مناظرات مکتوب در رسانه ها و در نوشتارها و تا گفتگوهای شخصی و بین الاثنینی. اما آنچه در نیکفر برایم جذاب است، نقدهای رادیکال ایشان از دین و سنت دینی است. من تقریبا تمام نوشته های ایشان را (به رغم غالبا طولانی بودن و نیز ثقیل نگاری اش) می خوانم. امروز نقد دین و به طور خاص اسلام و مذهب شیعه در ایران و آشکارتر در خارج از کشور رواج کامل دارد و در موارد زیادی نیز به یک عادت و حتی می توان گفت به یک بیماری و دشمنی و نفرت پراکنی تبدیل شده است. البته دلایل و یا درست تر علل اجتماعی آن عمدتا سرشت و کارنامه ناموفق و حتی در مواردی تباه و سیاه جمهوری اسلامی و نیز گسترش بنیادگرایی اسلامی خشن و وحشی از نوع طالبان و القاعده و داعش در همه جاست. در این بازار مکاره نقادی های جدی و رادیکال اما با رعایت موازین اخلاقی و علمی و عدل و انصاف ضروری چندان زیاد نیست و به تجربه می توان دید که شبه نقدهای تخریبی و نفرت پراکن مرسوم نیز غالبا نتیجه ای جز ایجاد خصومت و دشمنی بین این طیف از نقادان با جامعه دینی و حتی با جریان اصلاحگران دینی و در نتیجه ایجاد فاصله هرچه بیشتر نداشته و ندارد.
نیکفر، به رغم رویکردهای رادیکالی و گاه تند و احیانا گزنده و غیر سازنده در مورد دین و نقادی دینی، در این میان یک امتیاز بزرگ دارد و آن این که ایشان به گفتگوهای انتقادی بین دو جریان روشنفکری معاصر ایرانی یعنی نحله غیر مذهبی ها (به اصطلاح رایج سکولارها) و نحله نواندیشان دینی و یا مسلمان به جد باور دارد و این را در این سالها بارها و بارها به زبان و قلم گفته و اعلام کرده و برای تحقق آن در حد توان خود کوشیده است. البته در پس این دیدگاه به گفته خود او این اندیشه اجتماعی نهفته است که در ایران با اکثریت دیندار تا زمانی که دینداران به دموکراسی ایمان نیاورند و آن را نپذیرند به دموکراسی نخواهیم رسید. این همان ایده ای بود که زمانی شریعتی مبلغ آن بود و برای تحقق آن می کوشید که البته در آن زمان نیز خیلی مورد توجه قرار نگرفت.
تجارب تاریخی نشان می دهد که افراد مختلف العقیده در قلمرو اندیشه و نظر به سادگی نمی توانند یکدیگر را قانع کنند و به تسلیم وادارند و نیازی هم نیست؛ اما آنچه مهم است این است که اولا در سطح جهانی همه به محوریت انسان و عدالت و آزادی متعهد و ملتزم باشند و ثانیا در سطح ملی نیز افزون بر تلاش برای تحقق همین ایده های بلند بشری، به وطن و منافع ملی و رهایی و آزادی مردم و رفع هر نوع تبعیض از ساحت جامعه و سیاست و دیانت متعهد و ملتزم باشند. اختلاف افکار و آرا تا بی نهایت می تواند ادامه داشته باشد و به خودی هم نه تنها مضر نیست بلکه مفید هم هست ولی تعهد انسانی و ملی ایجاب می کند که تمام نیروهای برابری خواه و ستیزنده با هر نوع تبعیض و به ویژه روشنفکران اثرگذار حول این آرمانهای عمیق انسانی و ملی گرد آیند و برای تحقق جامعه ای بهتر بکوشند.
***
آخرین نکته آن است که متأسفانه به طور کلی تعامل و گفتگوهای فکری و علمی و نیز همکاری های اجتماعی برای پیشبرد اهداف و آرمانهای اجتماعی و انسانی ملی در ایران کنونی اندک و ضعیف است و این تا حدودی محصول وجود عینی نظام جمهوری اسلامی و سیاست های خاص و برنامه ریزی شده سیستم امنیتی این نظام برای ایجاد اشکال مختلف جدایی و حتی دشمنی در افراد اثرگذار و به ویژه در جریانهای متنوع همسو و ملتزم به عدالت و برابری در ایران است. بی گمان یکی از عوامل تداوم استبداد دینی در ایران در گرو نفرت ها و دشمنی های روشنفکران و جداسری های این جریان مرجع در جامعه است.
از این منظر نیز اندیشه و اقدامات جناب نیکفر در شرایط نامساعد کنونی و در فضای روشنفکری ایران بسیار با اهمیت است. التزام نیکفر به آزادی و برابری از طریق گفتگو ها و همکاری های جریانهای دینی و غیر دینی و تلاش برای به ثمر نشستن آن، نشان می دهد که ایشان از بصیرت و آگاهی انسانی و ملی به خوبی برخوردار است. اما باید اذعان کرد که در این سالها در حد اطلاع من چنین راهبرد ملی قابل دفاعی، نه در حد مطلوب مورد استقبال نحله نواندیشان دینی ایران قرار گرفته و نه حتی در جریان روشنفکری سکولار و غیر مذهبی و همگروه فکری نیکفر چندان جدی گرفته شده است. ایده اولیه نیکفر در تأسیس انجمن آزادی اندیشه به منظور ایجاد بستری برای تعامل و گفتگوهای جدی و احیانا انتقادی بین دو جریان روشنفکری مذهبی و غیر مذهبی ایران نیز تا حدود زیادی مورد بی توجهی از سوی غالب نواندیشان دینی قرار گرفت. حداقل انتظار من به مراتب بیش از این بود.
با این همه، امید می رود که به زودی نیاز مبرم جامعه کنونی ایران و به طور خاص جامعه دانشگاهی و روشنفکری یعنی ضرورت تعامل و گفتگوهای جدی و مستمر جریانهای مختلف اجتماعی و روشنفکری هرچه بیشتر در تمام جریانهای مرجع درک و حس شود و همه برای تحقق آن بکوشند.
***

Share:

More Posts

Send Us A Message