پاسخ هایی برای اندیشیدن 83-نقدی بر چند مصاحبه در باره مجلس اول

اشاره: متن زیر در نقد چهار مصاحبه منتشر شده در شماره 49 هفته نامه «صدا» در باره مجلس اول در جمهوری اسلامی و رخدادهای آن دوره نگاشته شده و برای سردبیر آن آقای محمد قوچانی فرستاده شده است. مصاحبه شوندگان در آن نشریه عبارت اند از: مهندس هاشم صباعیان، کاظم اکرمی، هادی غفاری و اعظم طالقانی. از آنجا که این نقدنوشته امکان انتشار در همان نشریه و در مطبوعات داخلی را ندارد، (البته با اندکی تغییر) ناگزیر در وبساست شخصی ام منتشر می کنم.
. . . .
خوشبختانه چندی است که به لطف دوستی برخی نشریات داخلی (مهرنامه، اندیشه پویا، صدا، ایران فردا و . . .) از طریق ایمیل به دستم می رسد. هرچند به دلیل تعدد نشریات و مقالات پر شمار و ضیق مجال توفیق پیدا نمی کنم که بخش اعظم مقالات خوب و خواندنی آنها را بخوانم ولی همین دیدن شکل و شمایل نشریات و مروری بر محتویات آنها و خواندن برخی از آنها در این دوری و گسست از فضای داخل کشور، بسی مغتنم و مفید است. به هرحال از شماها که در آن شرایط سخت و دشوار همچنان چراغ آگاهی را روشن نگه می دارید باید سپاسگرار بود.
اخیرا چند شماره صدا با هم به دستم رسید. از جمله در شماره 49 به مناسبت جمله ای مهم از روحانی رئیس جمهور مبنی بر این که مجلس اول بهترین مجلس بود، سرمقاله ای از شما و چند مصاحبه با چند نماینده مجلس اول در این باب ها چاپ شده بود. به دلیل علاقه وافر به موضوع تمام آنها را خواندم. در باره هرکدام از آنها نکاتی به نظرم رسید که فکر کردم با شما درمیان بگذارم. حال که امکان انتشار این نقدنوشته در مجله شما نیست، حداقل خودتان و احیانا همکارانتان از ملاحظات من باخبر باشید.
در باب نوشته شما حرفی ندارم و با سپاس از لطف شما (و در واقع ایثارتان) نسبت به خودم از آن در می گذرم، اما در باره چهار مصاحبه به ترتیب ملاحظاتی دارم که می نویسم.
صباغیان
یکم. گفته شده انتخابات اول، انتخابات خبرگان رهبری بود که در دولت مهندس بازرگان بود. چنین اشتباهی عجیب است! ایشان قطعا بین مجلس بررسی قانون اساسی و خبرگان رهبری خلط کرده است. در آن زمان هنوز قانون اساسی نوشته نشده بود تا موضوع خبرگان رهبری مطرح باشد.
دوم. ایشان انتخابات مجلس را دومین انتخابات دانسته که اشتباه است. دومین انتخابات، انتخابات ریاست جمهوری بود و سومین مجلس.
سوم. اشاره شده که به دلیل «جو درگیری ها و بگیر و ببندها» در برخی شهرها کسانی که مثلا دادستان بوده و لابد مورد تأیید و اقبال مردم قرارگرفته و انتخاب شده بودند، نادرست است. گویا سن و سال موجب چنین غفلت هایی فاحش شده است. در زمستان 58 هنوز فضای کشور در مجموع فضای تند و خشن نبود و بگیر و ببند حاکم نبود و لذا فکر نمی کنم کسی بدین دلیل رأی آورده باشد. هرچند در میان دوره ای چنین فضایی حاکم بود و حداقل یک نفر را می شناسم که عمدتا به این دلیل به مجلس آمده باشد. این نماینده آقای الله بداشتی بود که در سالهای 60-61 دادستان انقلاب چالوس بود و در میان دوره ای به مجلس آمد و خود او (که از دوستان قدیم من در قم بود) با افتخار به من می گفت که من صد نفر را اعدام کرده ام. ایشان اکنون در جناح اصلاح طلبان است.
چهارم. جناب صباغیان گفته است کسانی معتقد بودند که مجلس باید در مسجد تشکیل شود. گرچه برخی افراد به تشریفات معمول آن روزها اعتراض داشتند (حتی آقای دکتر فضل الله صلواتی نماینده اصفهان به زرشک پلو با مرغ که در روز افتتاح مجلس به نمایندگان داده بودند معترض بود و آن را در یک جلسه ای در حزب جمهوری اسلامی هم مطرح کرد) ولی بسیار بعید است که کسی این اندازه پرت باشد که فکر کند در مسجد می توان مجلس تشکیل داد. با این همه قطعا جناب صباغیان کسی و یا کسانی را به یاد دارند که من اکنون به یاد نمی آورم.
پنجم-ایشان اشاره کرده اند که در خارج از مجلس برای انتخاب رئیس مجلس در نخستین سال آن لابی می شد و به نمایندگان وعده داده می شد که به هاشمی رأی بدهند تا در دور دوم مجلس انتخاب بشوند. هرچند نمی توانم آن را مطلقا رد کنم و بگویم محال عقلی و حتی محال طبیعی است، اما اولا من هرگز چنین چیزی نشنیده ام و حداقل الان به یاد نمی آورم و ثانیا بسیار بسیار بعید است که در آن روزهای نخست افتتاح مجلس و در گرماگرم آن همه شور و امید و آرمان خواهی، کسی در اندیشه چنین ترفندی برای کسب رأی باشد و مهم تر از آن کسی از نمایندگان با هر گرایشی در فکر چهار سال بعد باشد! نمی دانم شاید قیاس به نفس می کنم! بیفزایم که من خود در چند ماه اول مجلس به دعوت و حتی اصرار مرحوم باهنر (که در شعبه 8-شعبه بررسی اعتبارنامه های نمایندگان تهران- با ایشان آشنا شده بودم و نسبت به من حسن ظن داشت و تلاش می کرد مرا جذب حزب جمهوری اسلامی بکند) چند بار در جلسات حزبی شرکت کردم و حداقل می بایست در جلسات حزبی یک بار در این باره صحبتی و اشارتی شده باشد. اصولا در آن زمان نمایندگان حملگی در سیاست و آشنایی با ترفندهای خاص پارلمانتاریستی صفر کیلومتر بودند و هنوز به این بازی های کثیف آلوده نشده بودند.
در هرحال در آن شرایط، بسی غریب می نماید که هاشمی رفسنجانی برای اخذ رأی برای نشستن بر کرسی ریاست مجلس به وعده هایی چنان متوسل شده باشد. به ویژه باید توجه داشت که در همان زمان هاشمی برای ریاست کاملا بی رقیب بود و لذا اصولا چنین نیازی نبود. زیرا در جناح اکثریت حزبی و وابسته به حزب حمهوری اسلامی، هاشمی تنها کاندیدا بود و در جناح رقیب تنها کسانی چون بازرگان و دکتر سحابی بودند که نه خیال کاندیدا شدن داشتند و نه رأی کافی داشتند. اگر بازرگان صد رأی هم داشت باز انتخاب نمی شد. از مستقل ها هم نه کسی کاندیدا بود و نه در واقع کسی می توانست با اکثریت محلس و تنها کاندیدای وی برای ریاست مجلس هماوردی کند. چنان که در ادوار بعد نیز چنین بود.
ششم. در مورد چگونگی و چرایی انتخاب رجایی به نخست وزیری سخنانی مبهم، نامفهوم و ناقص گفته شده که نه تنها روشنگری نمی کند بلکه می تواند موجب آشفتگی و حتی گمراهی هم بشود. چرا که در آنها اشارات نادرست هست.
هفتم. ایشان فرموده اند که یک روز قبل از طرح عدم کفایت رئیس جمهور از بنی صدر دعوت کرده بودند تا در محل نخست وزیری با او گفتگو کنند و از جمله بازرگان به او پیشنهاد داده بیاید تا دو ساعت حرفهایش را بزند و . . .
سخن شگفتی است! اولا- در آن روزها (پس از برکناری بنی صدر از فرماندهی کل قوا) بنی صدر کاملا مخفی بود و چگونه می توانست در جایی و آن هم در جایی مانند نخست وزیری حاضر شود؟ ثانیا-دعوت کننده چه کسی و یا چه کسانی بوده اند؟ قابل تصور نیست که حتی شخصیتی چون بازرگان، با همه اعتباری که هنوز داشت، در آن شرایط بحرانی و خطرناک و آن هم در محل نخست وزیری از بنی صدر فراری دعوت کند؛ پس این دعوت کنندگان چه کسانی بودند که از چنین ظرفیت و امکانی برخوردار بودند؟ قابل تصور است که بهشتی و هاشمی و . . .بوده باشند؟ چنین تصوری برای من غیر قابل تصدیق است. ثالثا-در آن روزهای بحرانی که از همه جا بوی مرگ و خون می آمد، چگونه ممکن بود بنی صدر به مجلس بیاید و دو ساعت حرف بزند و از مواضع خود دفاع کند ولی مجلس به هم نریزد و یا او در حالی که دیگر خلع شده سالم از صحن مجلس و یا ساختمان مجلس خارج شود؟ این به شوخی می ماند. من که آن روزهای دهشتناک را به یاد دارم نمی توانم تصوری غیر از این داشته باشم. در آن ایام مرحوم دکتر کاظم سامی با ارسال نامه ای به رئیس مجلس اعلام کرد به دلیل فقدان امنیت لازم به مجلس نخواهد آمد.
هشتم. جناب صباغیان در ارتباط به همان مقطع (28 خرداد 60) می گوید روزانه مجاهدین هفت-هشت نفر اعدام می شدند . . .این هم نادرست است. زیرا برخورد علنی با مجاهدین و اعدام ها از روز 30-31 خرداد آغاز شد و در آن ایام چنان نبود که ایشان گفته اند.
نهم. گفته شده که روزنامه «میزان» در اواسط عمر محلس اول توقیف شد. این هم درست نیست. اواسط مجلس اول می شود سالهای 61-62 و حال آن که میزان در بهار (احتمالا ادیبهشت) 60 توقیف شد. حداقل توقیف روزنامه خودشان باید یادشان مانده باشد.
دهم. گفته شده است که آقای حسن روحانی در مجلس اول هم از حق دفاع می کرده است! به حق چیزهای نشنیده! تا آنجا که من به یاد می آورم آقای حسن فریدون (روحانی) حتی یک بار در مجلس اول از «حق» و حقوق کسی دفاع نکرده است. او در عین حال که از افراطیون نبود و مرگ بر . . .نمی گفت (حداقل به طور علنی و با صدای بلند) و در کتک زدن افراد مشارکت نمی کرد، در هرحال یکی از اعضای اکثریت ضد آزادی و باورمند به سرکوب بوده و در همان جناح فعالیت می کرده است و در ادوار بعد نیز چنین بوده است. نشان به این نشان که اگر روحانی در جبهه مدافعان حق بود، جنت مکان جمهوری اسلامی باقی نمی ماند و سالیانی دراز در نهادهای امنیتی و نظامی فعالیت نمی کرد و معتمد رهبران نظام نبود و در نهایت امروز رئیس جمهور هم نبود. اگر آقای صباغیان موردی از دفاع از حق حسن روحانی به یاد دارد بفرماید. ظاهرا سیاست این دوستان در مواجهه با رئیس دولت کنونی، همان سیاست مواجهه و تعامل سیاسی و مصلحت اندیشانه با هاشمی رفسنجانی در گذشته است. صد البته من مخالف تعامل و مصلحت اندیشی های معقول نیستم ولی نباید حقیقت را در پای بت مصلحت قربانی کرد. اگر به «مصلحت» نیست حقیقتی گفته و علنی شود، اخلاقا به مصلحت نیست که خلاف حقیقت نیز گفته شود. حمایت کنونی از روحانی کنونی و دولت او در برابر رقیب افراطی و بی اعتنا به منافع ملی، یک تعهد ملی و در عین حال مشروط است اما ذبح حقیقت و روحانی را مدافع حق و آن هم در مجلس اول قلمداد کردن، تحریف واقعیت و ظلم به حقیقت است.
اکرمی
یکم. ایشان آقای محمدمهدی جعفری را عضو نهضت آزادی شمرده است. جعفری تا پاییز سال 58 عضو نهضت بود و در آن زمان همراه شماری دیگر (مهندس سحابی و حسن حبیبی و بسته نگار و رجایی و. . .) از نهضت جدا شده و اطلاعه این جدایی در زمستان همان سال در مطبوعات منتشر شد. جعفری به عنوان کاندیدای مستقل از برازجان به مجلس آمد.
دوم. جناب اکرمی در ارتباط به حزب توده می گوید به یاد ندارم که این حزب مردم را به شرکت در انتخابات تشویق می کرد یا نه. من هم الان به یاد ندارم ولی به نظر می رسد تردید در این باب نارواست چرا که وقتی حزبی در یک انتخابات شرکت کرده و کاندیدا دارد و می خواهد رأی بیاورد، قطعا مردم را به شرکت در اخذ رأی تشویق می کند و خلاف آن قابل تصور نیست.
سوم. فرمود اند چریکهای فدایی به طور کلی با مجلس مخالفت می کردند. بعید است چنین باشد. این سازمان (البته اکثریت) در انتخابات حضور داشت (در شهر ما تنکابن هم حزب توده کاندیدا داشت و هم فداییان) و تا آنجا که به یاد می آورم اکثریت (حداقل تا زمان برخورد با آنها در سال 62) از مواضع به تعبیر خودشان مترقی مجلس و مجلسیان حمایت می کرد.
چهارم. در سئوال آمده است که بنی صدر اولین کسی را که برای نخست وزیری معرفی می کند احمد خمینی بود. چنین نیست. بنی صدر طی نامه ای به آیت الله خمینی احمد را برای نخست وزیری پیشنهاد کرد که ایشان البته نپذیرفت و از این رو موضوع منتفی شد. اولین کسی که مورد نظر بنی صدر برای نخست وزیری بود ولی هرگز به طور رسمی معرفی و حتی مطرح هم نشد، احمد سلامتیان بود. اولین کس که رسما به مجلس معرفی شد، یک عضو حزب جمهوری اسلامی یعنی میرسلیم بود که حاصل توافق سران حزب جمهوری با رئیس جمهور بود ولی به دلایلی آن هم منتفی شد و کار به رأی اعتماد نرسید.
پنجم. گزارش جناب اکرمی در باره چرایی و چگونگی انتخاب رجایی نادرست و مخدوش است.
ششم. جناب اکرمی فرموده است که امام به بهشتی و رجایی و باهنر گفت که مصاحبه نکنند و جواب بنی صدر را ندهند. این گزارش یک سویه و نادرست است. آیت الله خمینی در بهار سال 60 در اوج اختلافات حزب جمهوری و رئیس جمهور به هر دو طرف منازعه فرمان داد سکوت کنند و از مصاحبه خودداری کنند تا فضا آرام شود و به جبهه های جنگ آسیب نرسد نه به یک طرف منازعه. از سوی دیگر در آن زمان باهنر چهره جنجالی نبود و چندان اهل مصاحبه و تندگویی هم نبود، در آن دوران سه تن جنجالی بودند و در نهان و علن در برابر رئیس جمهور ایستاده بودند و نقشه های خود را علیه بنی صدر پیش می بردند: بهشتی، هاشمی و خامنه ای. ای کاش در آن زما هر دو طرف به توصیه های رهبری عمل می کردند و در این صورت قطعا این هم بلا و مصیبت پدید نمی آمد.
اصولا آقای اکرمی طوری از اختلافات بنی صدر و حزب جمهوری و مجلس سخن می گوید که گویی بنی صدر تنها مقصر بود. ظاهرا گذشت زمان افراد با شخصیت و با اخلاقی چون آقای اکرمی را نیز دچار تغییر احوال نکرده است.
هفتم. ایشان در توجیه جنجال در نطق بازرگان و قطع نطق او و آن همه توهین به او، گفته است که به دلیل این که بازرگان در باره ترور سادات چیزی نگفت و یا مجاهدین را فرزندان خود خطاب کرد، چنین برخوردی با او شد.
اولا- بازرگان در همان نطق مجاهدین و حزب اللهی ها و به تعبیر خودش مکتبی ها را در کنار هم فرزندان خود حطاب کرد؛ چرا آن سوی دیگر سکه دیده و برجسته نمی شود؟
ثانیا- با فرض تقارن نطق بازرگان با ایام ترور سادات (که البته باید دید چنین بوده است و یا نه)، مگر انتظار بود که شخصی چون مهندس بازرگان، با سوابق و روشنی افکارش، ترور را تأیید کند و مثلا تبریک بگوید؟
به نظر می رسد آقای اکرمی (و آن هم پس از 34 سال) این حرفها را بدان دلیل می گوید که اصل ماجرا گفته نشود و آن این که دلیل واقعی این جنجال و طنین افکندن فریاد «مرگ بر بازرگان» در فضای مجلس، که گویا قرار بود «عصاره فضایل ملت» باشد، این بود که بازرگان سازشکار در آن نطق تاریخی در پاییز 60 و در اوج شکنجه ها و اعدام ها و ترورها، هر دو طرف را که فرزندان خود خطاب کرد، به مدارا و خودداری از خشونت و سازش دعوت کرد و این البته به مذاق هیچ یک از دو طرف انقلابی و اهل خشونت خوش نیامد. مکتبی هایی که در آن زمان از بوی خون مست شده بودند و جز به پیروزی بر رقیب به هر قیمت راضی نبودند، تحمل شنیدن چنین سخنان انسانی و اخلاقی و مصلحت اندیشانه ای را نداشتند. واقعیت این است. به همین دلیل نمایندگان منتقد نیز در آغاز سکوت کردند ولی وقتی روشن شد که او چه می خواهد بگوید، با فریاد «مرگ بر بازرگان» صادق خلخالی مجلس به هم ریخت و همفکرانش به خروش آمدند و به تریبون هجرم بوده و او را با توهین و هتاکی به پایین کشیدند. نگاهی به صورت مذاکرات مجلس در ارتباط به آن حادثه، همه چیز را روشن می کند. بهتر است آقای اکرمی به آن و یا اسناد مرتبط مراجعه کند. اما طنین این سخنان بازرگان در آن فضای رعب آور، در زیر گنبد دوار تاریخ ایران خواهد ماند و همواره شنیده خواهد شد.
هادی غفاری
یکم. ایشان مدعی هستند در مجلس اول در باره ولایت فقیه و حدود اختیارات او نیز آزادانه بحث می شد. چنین چیزی را به یاد نمی آورم. اصولا به دو دلیل در آن ایام دغدغه اصلی در حوره مجلس و قانونگذاری مسئله ولایت فقیه نبود. یکی به این دلیل که مسئله ولایت فقیه به هر ترتیب در قانون اساسی آمده بود و عموم مردم و اهل سیاست نیز آن را اعتقادی و یا مصلحتی پذیرفته بودند و کسانی چون اعضای نهضت آرادی هم مدعی بودند بدان التزام دارند (به ویژه در باره شخص خمینی چندان مخالفتی و آن هم در محلس اول نبود). دلیل دیگر این که فضای مجلس نیز، به رغم آزادتر بودنش در قیاس با ادوار بعد، طرح علنی مخالفت با اصل ولایت فقیه را (که در آن زمان-مانند الان-دقیقا به معنای مخالفت با رهبری آیت الله خمینی تفسیر می شد)، هرگز تحمل نمی شد. اگر آقای غفاری مواردی را سراغ دارند ارائه دهند.
دوم. ایشان گفته است که نمایندگان هر وقت که می خواستند می توانستند با رهبری دیدار کنند. چنین ادعایی قطعا نادرست است. البته عده ای از خودی ها و کسانی که با رهبری فی الجمله آشنایی داشتند و یا با احمد خیمنی رابطه خوبی داشتند، می توانستند با ایشان دیدار کنند و حرف بزنند ولی به ویژه از خرداد سال شصت به بعد، تقریبا امکان نداشت رهبری و یا دفتر ایشان اجازه دهد که کسی از مغضوبین و افراد مسئله دار با رهبری دیدار کند. من هرگز تقاضای ملاقات نکردم ولی یقین داشتم که چنین جوازی صادر نخواهد شد. یک بار در سال 62 نامه ای را از طریق آقای انواری برای رهبری فرستادم و البته هرگز پاسخی نگرفتم. وقتی ایران خورو حاضر نبود به من نماینده اتومبیل تصویب شده کارپردازی مجلس بدهد و می گوید نام شما در لیست سیاه است! آن وقت اجازه می دادند من با رهبری دیدار کنم؟ وقتی که من برای شرکت در جبهه جنگ ثبت نام کردم مخالفت شد، ممکن بود با رهبری ملاقات کنم؟
سوم. غفاری به طور کلی برخورد جناحی و باندی را منکر است و این نوع رفتار را مربوط به ادوار بعد و حالا می داند. این مدعا به کلی کاذب است و خلاف واقعیت. نمی توانم در این مجال مستنداتی ارائه کنم ولی می توان دهها نمونه ارائه داد. نمونه روشن آن همان برخوردهای توطئه آمیز جناحی غیر قانونی و باندی جناح اکثریت (که آقای غفاری نیز از چهره ای افراطی و جنجالی آن بود) بر ضد رئیس جمهور وقت و در مرتبه محدوتری علیه جناح اقلیت و بیشتر اعضای نهضت آزادی است. باید با آقای غفاری گفت «فی الصیف ضیعه البن»، شماها برخوردهای باندی را از همان سپیده دم انقلاب و در شورای انقلاب و در محلس اول بنیاد نهاده اید و از این رو این بنا کج باالا آمده و شماها را هم قربانی کرده است.
چهارم. ایشان باز هم نقش خود را در ماجرای فاجعه بار برخورد خود با صباغیان و معین فر را انکار کرده است. راستی جای تأسف دارد! درست است ک غفاری قره باغ اولین کسی بود که از انتهای سالن به طرف تریبون رفت و یقه صباغیان را گرفت تا او را به پایین بکشد ولی هادی غفاری نیز به تریبون حمله برد و به یاد می آورم که کفش خود را در آورده و همراه با فحش های ناموسی بر سر تاس صباغیان می کوبید. حداقل شعر افشاگرانه شاعر حزب اللهی وقت یعنی فخرالدین حجازی، که اکنون در دست است، سند نقش هادی غفاری است. در همان زمان نامه ای به قلم من و امضای چند تن از دوستان به عنوان اعتراض به این رخداد زشت به هاشمی رئیس محلس نوشته و ارسال شد که سند دیگری است. لابد به یاد دارد که یک بار این نامه در روزنامه توس چاپ شد و شما گفتید که هادی غفاری نقش خود را انکار کرده و تهدید کرده است که از اشکوری شکایت خواهد کرد.
وانگهی، ایشان فرموده است که از آقایان صباغیان و معین فر حلالیت طلبیده است، اگر حقی از آنان ضایع نکرده بود، به چه دلیل از اینان حلالیت طلبیده است؟
خانم طالقانی
یکم. اشاره شده است که پس از مجلس اول روشنفکران مذهبی از مجلس اول جلوتر نرفته و تحریم کردند. اینان چه کسانی بودند؟ احتمالا مراد اعضای نهضت آزادی است، در این صورت، آنان هرگز انتخابات را تحریم نکردند بلکه عملا در هر دوره برای انتخابات اعلام آمادگی می کردند و البته با شروطی چون شروط آنها هرگز تحقق نمی یافت و حکومت با بی اعتنایی تمام از کنارش رد می شد، آنها نیز نام نویسی نمی کردند ولی رسما تحریمی در کار نبود. اشار شده به مجلس سوم و این که روشنفکران مذهبی در آن حضور داشتند، اینها چه کسانی بودند؟
قابل تأمل این که در گفتار ایشان تناقض وجود دارد. زیرا خودشان بعدا تصریح می کند از میان دوره ای مجلس اول نمی گذاشتند از جریان روشنفکر مذهبی کسی وارد مجلس بشود.
دوم. در آنجا که از انتخابات میان دوره ای صحبت می کند، به قرینه باید مرحله دوم انتخابات باشد نه میان دوره ای که احتمالا در سال 61 انجام شد.
سوم. ایشان می گوید «در مجلس دوم کاندیدا شدم، اما چه شد؟ نمی دانم، بالاخره یا رأی آوردم و یا نیاوردم، یا آوردم و طور دیگری شد». سخن غریبی است! مگر ممکن است در انتخابات نام یک کاندیدا اعلام بشود و بر تابلوی کاندیداها بر دیوار بنویسند و آنگاه به سکوت مطلق برگزار شود و رأی او را اعلام نکنند؟! واقعیت این است که خود ایشان باید پاسخ بدهد و نه کس دیگر. حداقل این است که باید از ایشان پرسید شما پی گیری نکردید و یا پی گیری کردید به شما جواب ندادند؟ در هرحال این حرف به این شکل غیر قابل قبول می نماید.
چهارم. تعبیراتی چون «حقه باز» در باره هیچ کسی در مطبوعات روا نیست. به ویژه این که در باره کسی این تعبیر و توطئه گر گفته می شود که مطلقا نمی تواند در همان رسانه از خود دفاع کند (این جمله در باره مسعود رجوی به کار رفته است). این کار اخلاقا مذموم است. گفتن ندارد که مراد درست و نادرست بودن چنین نسبت هایی نیست. چنان که سالها پیش در ارتباط با تعابیری چنین از آقای جواد طباطبایی، که در مطبوعات شما زیاد به کار می رفت و از جمله یک بار به دکتر نصر «شارلاتان» گفته بود، به شما تذکر داده بودم. در هرحال سلیقه من است ممکن است مقبول شما نباشد.
پنحم. ایشان گفته است بنی صدر را به مجلس فرامی¬خواندند و او نمی¬آمد. تا آنجا که من به یاد می آورم او را هرگز به مجلس دعوت نکردند و او فقط یک بار به مجلس دعوت شد تا در باره تعیین نخست وزیر رأی زنی بشود و او هم آمد و بیش از دو ساعت در جلسه غیر رسمی و غیر علنی با نمایندگان صحبت کرد. تعیین یک هیئت پنج نفره برای انتخاب یک نفر برای معرفی به مجلس برای نست وزیری پیشنهاد بنی صدر و محصول همان جلسه بود.
تکمله:
جناب قوچانی! سخن به درازا کشید و مثنوی هفت صفحه شد و یک روز کامل کاری وقت مرا گرفت. با دو تذکر سخن را به پایان می برم:
اول. فکر می کنم اگر مصاحبه کنندگان افرادی آگاه تر و حرف ای تر می بودند، گفتگوها دقیق تر و جامع تر می شدند. حداقل این است که پس از مصاحبه می بایست به وسیله افراد با اطلاع کنترل و ویرایش می شد تا، جدای از تحلیل افراد، حداقل اشتباهات فاحش تاریخی رخ نمی داد و اطلاعات غلط به مخاطبان داده نمی شد.
دوم. اگر صلاح می دانید ملاحظات مرا (ولو با حذف نام منتقد) برای این دوستان بزرگوار بفرستید. به ویژه برای آقای مهندس صباغیان و خانم طالقانی.
ضمنا متن گفتگوی با من، که در چند سال قبل به مناسبت عزل بنی صدر انجام شده و در جرس منتشر شده، را محض اطلاع شما پیوست می کنم. به ویژه در آنجا در باره چگونگی معرفی رجایی به عنوان نخست وزیر شرح کافی داده ام.
جمعه 27 شهریور 1394
یوسفی اشکوری

Share:

More Posts

Send Us A Message