پاسخ هایی برای اندیشیدن 77-مناظره ای در باب ریشه های اسلامی داعش (بخش دوم)

حضرت آقای دکتر بهبهانی عزیز
با تجدید سلام و تجدید ارادت
واقعیت این است که یک هفته ای با خود کلنجار می رفتم که پاسخی تقدیم کنم یا نه. چرا که گفتگوی مکاتبه ای هرچند مفید است، ولی واقعا بسیار زمان بر است و باید دهها و چه بسا صدها ساعت وقت صرف کرد و من حداقل در شرایط فعلی چنین امکانی ندارم. به ویژه که تجربه نشان می هد از باب قاعده «الکلام یجرالکام» سخن به درازا می کشد و این رشته سر دراز پیدا می کند. با این حال از باب ادب فکر کردم و به منظور تحریر محل نزاع (و نه لزوما پاسخ اقناعی به شما در مواردی خاص) چند خطی تقدیم کنم. البته به همان سبک قبلی یعنی حواشی چند بر متن حضرتعالی.
*

حضور محترم دوست گرامي جناب آقاي يوسفي اشكوري
با عرض سلام و آرزوي به روزي براي حضرتعالي و همه‌ي بستگان و علاقمندان.
از اينكه لطف فرموده و عكس العمل خود را نسبت به عرايض بنده كه از طريق جناب آقاي مهندس بازرگان تقديم داشته بودم، ابراز داشتيد بسيار ممنونم.
متأسفانه بايد عرض كنم كه نگرش بنده به معضل داعش با ديدگاه جنابعالي در اين‌باره و ساير مطالبي كه در مورد قرآن و احكام اسلامي در تناسب با زمان براز داشته ايد، چندان هماهنگ نيست. حقيقتاً فكر نميكردم كه بين ما در موضع روشنفكري ديني، چنين اختلاف نظري در ارتباط با مباحث بنيادي دين وجود داشته باشد. ولي چه ميتوان كرد كه بناي روزگار و چالش هايي كه در برابر اسلام به وجود آمده از يك سو و دوري ها و قلّت تماس ها و گفتگوها از سوي ديگر، چنين شرايطي پيش آورده است. ظاهراً ما (مقصود از “ما” البته فقط بنده و جنابعالي نيست، بلكه همه‌ي آنها كه امروزه با تز روشنفكري ديني به لسان عرفا، در ميكده‌ي دين پياله بردارند) بيش از هر زمان نيازمند گفتگو با يكديگريم كه متأسفانه مشغله ها تاكنون اجازه نداده و دوستان – شايد به حق- اولويت هاي ديگري را دنبال كرده اند.
به هر حال قصد من در اينجا به درازا كشاندن اين بحث نيست كه محدوده‌ي آن در اين مقال نمي‌گنجد. صرفاً با اشاراتي به مطالب جنابعالي – در عين اذعان به قلّت اطلاعات و صلاحيت خودم در مقايسه با حضرتعالي – جسارت ورزيده و مي‌گذرم.
*
اشکوری: یکم. واقعیت این است که به دلیل عدم مباحثه و گفتگو بین ماها،که از جهاتی در یک نحله قرار داریم، (حال به دلیل بعد مسافت و عدم ارتباط و یا دلایل دیگر) طبیعی است که از فکر و نظر هم اطلاع نداشته باشیم. اما نمی توان انکار کرد که در جهان بی مرز کنونی، ابزار ارتباط و گفتگو فقط ابزارهای فیزیکی و هم نشینی عینی نیست، ابزارهای مجازی امروز تا حدودی مشکل را حل کرده است. هرچند متأسفانه عموم روشنفکران چندان اهل گفتگو نیستند و حتی نوشته های هم را نمی خوانند، ولی من در ایران سالیانی متمادی در محافل مختلف سخن گفته ام (از جمله در انجمن اسلامی پزشکان و مهندسین) و آرای خود را بدون ابهام مطرح کرده ام و در این سالهای دور از وطن نیز بیکار نبوده و کم و بیش افکارم را در رسانه های مجازی منتشر کرده ام و از این رو نباید افکار من برای شما ناآشنا باشد. هرچند البته من در این سالها از شما چیزی ندیده و نخوانده ام. اطلاعات من از افکار شما اجمالی است و در حد جریان شاسی و تبار فکری حضرتعالی. در هرحال ان شاءالله خداوند منان منت نهد و مجالی فراهم کند تا در جریان یک مباحثه و گفتکوی طولانی به مکالمه و مفاهمه دست زنیم و در نهایت به حقیقت برسیم. بعونه و کرمه.
دوم. از اختلاف نظر گله اید. البته اختلاف نظر تا حدودی طبیعی است اما من فکر نمی کنم در عمق ماجرا اختلاف نظر جدی و مهمی بین من و شما وجود داشته باشد و در واقع اختلاف در جزئیات و به اصطلاح اهل منطق در صغرویات نیست بلکه در کبرویات است و به عبارت دیگر اختلاف دیدگاه یکی در مبانی و مفروضات پیشادینی در دین شناسی است و دیگر در روش شناخت و تحلیل دین اسلام و متون و منابع آن (قرآن، سنت، تاریخ و معارف آن) و چگونگی استفاه از آنهاست. به همین دلیل است که کاربرد واژگان من و شما تا حدودی متفاوت است. مثلا وقتی من می گویم «داعشیسم مانند فرق اسلامی خوانشی از اسلام است» عمدتا با دیدگاه تاریخی و تحلیل تاریخی به ماجرا نگاه می کنم و شما با دیدگاه متن محوری و آن هم صرفا قرآن محوری. به عبارت دیگر، احتمالا شما می خواهید با تکیه بر آیات قرآن و آن هم خوانش ویژه ای که شما و گروه شما دارید، تحولات 1400 ساله را تفسیر و تحلیل کنید و در نهایت بگویید چه چیز اسلامی است و چه چیز اسلامی نیست اما من ضمن اذعان به محوریت قرآن (هم به عنوان یک مسلمان و هم به عنوان یک تحلیل گر تاریخ اسلام)، معتقدم تمام تحولات و رخداها را صرفا با آیات قرآن و با خوانشی مشخص از این متن مقدس نمی توان فهم و تحلیل کرد. این گونه نیست که هرچز در قرآن نیست پس اسلامی نیست و حتی قرآن خود یک پدیده تاریخی است که پس از نزول در قلب پیامبر و در قالب زبان عربی در تخت بند زمان و مکان است و از این رو فهم قرآن و آیات آن (به ویژه در مورد قصص و رخدادهای زمان پیامبر و احکام شریعت) بدون رویکرد تاریخی ممکن نیست و حداقل تمام نیست. اشکال اساسی علما و فقیهان ما این است که وحی و قرآن و سنت را از تاریخ و تحولات زمانه جدا می کنند و در نتیجه با نقب زدن انتزاعی از امروز به صدر اسلام اسلام و فقه و شریعت را تفسیر می کنند و فتوا صادر می کنند. فکر می کنم اختلاف من و شما در چنین مواردی است و لذا از ادبیات مختلف استفاده می کنیم و احیانا به نتایج متفاوتی می رسیم.
از باب مثال می پرسم شما آیا گروههای پرشماری چون طالبان، القاعده، جبهه النصره، بوکوحرام، الشباب، داعش و صدها گروه مشابه دیگر را مسلمان نمی دانید؟ بعید می دانم که اینان را تکفیر کنید و به نامسلمانی شان فتوا دهید! اگر مسلمان اند، پس این تفاسیر عجیب و غریب و به ویژه رفتار غالبا ضد اسلامی بیّن اینها از کجا در آمده است؟ آیا این تفاسیر هیچ سند و یا سابقه ای در قرآن و سیره نبوی و اصحاب و خلفای راشده ندارد؟ به صدر برگردیم، آیا خوارج (که از جهاتی نیای داعش است)، با فاصله سی سال از رحت نبی اسلام مگر به کرات به آیات قرآن استناد نکرده اند؟ مگر خوارج نبودند که وقتی در مورد قتل خباب بن ارت و همسرش حامله اش مورد اعتراض قرار گرفتند، به آیه 26 سوره نوح استناد کرده و گفتند به فرمان خدا عمل کرده ایم و مانع ادامه نسل این کافر شده ایم؟ جناب بهبهانی! در مبحث کنونی ما (حداقل به گمان من) مسئله این نیست که کدام تفسیر درست است و کدام غلط، مسئله این است که فردی و یا گروهی از آغاز اسلام تا کنون، در عین باور به خدا و وحی و نبوت و . . .با انگیزه های متفاوت و متعارض (و چه بسا خالصانه و به قصد خیر و دین مداری) و با پیش فرض های گوناگون، از آیات قرآن و سنت و سیره نبوی و اصحاب و خلفای نخستین تفاسیر و برداشت های مختلف ارائه داده و می دهند و همین تفاسیر مختلف و متضاد اند که قرنها با هم در حال جنگ اند و مسلمانان خون هم را می ریزند. البته باید فورا افزود دلیل این تفاسیر و جنگها و خشونت ها صرفا نظری و معرفتی نیست بلکه به علل و عوامل شخصی و گروهی و حفظ منافع نیز بستگی دارد. چرا راه دور برویم مگر شیعه متأخر (شیعه پس از قرن چهارم) با تفاسیر پیچیده و غیر تاریخی از قرآن و اسلام و سنت و سیره، اسلامی متفاوت از اسلام قرآن و صدر پدید نیاورده است؟ حال کدام مرجع نهایی تعیین می کند که کدامین درست می گویند و کدامین غلط؟ البته من و شما به عنوان دو مسلمان و یا تحلیل گر تاریخ می توانیم روی تفسیری توافق کنیم و از آن دفاع نماییم ولی این مانع از آن نمی شود که حق تفاسیر دیگر را از دیگران بگیریم و یا آنها را مسلمان ندانیم. چنان که امروز عموم اهل سنت روافض را مسلمان نمی دانند و افراطیون شیعی نیز اغلب اصحاب پیامبر را برگشته از دین و منافق و خائن و ظالم می شمارند. در هرحال مجموعه دستگاه اعتقادی اسلام، برآمده از عوامل مختفی است و گروهها و فرقه های مختلف هرکدام خوانشی (درست و یا غلط) از این مجموعه داشته و دارند. بگذریم که معیار درست و غلط نیز از منظر فرقه ها و نحله های متفاوت و گاه متضاد است.
بهبهانی: 1- فرموده ايد كه «فكر نمي‌كنيد كسي منكر باشد كه داعشيسم نيز مانند ساير فرق اسلامي همچون خوارج و شيعه و سني و … خوانشي از اسلام است و حداقل برخي از افكار و اعمال اينان در قرآن و سنت و فقه ريشه دارد»
بايد عرض كنم كه حداقل بنده يك نفر منكر اين مطلبم. داعش در اعمال جنايت‌باري كه داشته، اجتهاد در مقابل نص كرده و هيچ يك از فرق اسلامي چنين كاري نكرده اند.
براي روشن شدن مطلب، كافي است به فتواي داعش در توجيه آتش زدن خلبان اردني رجوع بفرماييد. آنها در اين فتوا تصريح كرده اند كه پيامبر(ص) از آتش زدن افراد منع نموده و اين حق را تنها در آخرت به خدا داده است. ولي معذالك در ذيل آن سخن مي‌گويند: «حملوا قول النبي‌ص أن النارلا يعذب بها الاالله علي التواضع ˭ سخن پيامبر(ص) را كه جز خدا نمي‌توان (كسي را) به آتش عذاب كرد به تواضع حمل مي‌كنيم» (هيئت البحوث و الإفتاء – 29 ربيع الثاني 1436). آيا اين برداشت كه صرفاً بهانه‌اي براي انجام آن عمل جنايت آميز بوده، با برداشت‌هاي ديگر فرق از متون ديني همساز است؟ حداكثر آن است كه بگوئيم آن خلبان اردني اسير جنگي بوده و هيچ فرقه‌ي اسلامي حكم به كشتن اسير جنگي نداده است. آنچه داعش در توجيه اعمال ننگين خود با دين انجام مي‌دهد «تحميل» است، نه «برداشت» و روشن است كه تحميل كنندگان بر دين چه جايگاهي دارند.

اشکوری: با عطف به نوشته قسمت قبل، من هرگز مدعی نشده ام که تمام اعمال و رفتار داعش برآمده از متون و منابع دینی است و یا تفاسیر آنها لزوما درست و قابل دفاع است و حتی بر خلاف آن تصریح کرده ام که «بخش قابل توجهی از رفتار داعشیان حتی با فقه سنتی شیعه و سنی در تعارض است» و به همین دلیل آنها را «ارتجاعی» و حتی «وحوش» خواندم، اما تمام مدعا این است که بالاخره این گروه پیوندی با آموزه های دینی دارد یا نه؟ اگر مدعی هستید که اینان مسلمان نیستند و یا هیچ پیوندی با اسلام و متون اسلامی (از جمله قرآن) ندارند، خوب! باید بحث را از جایی دیگر شروع کرد و اگر اعتقاد دارید فی الجمله (و نه البته بالجمله) از جاهایی در متون و تاریخ اسلام الهام می گیرند و یا اتخاذ سند می کنند، اختلافی نداریم و دیگر حرفی نیست. البته در این صورت باید بفرمایید پیوندشان با اسلام چیست و اصولا چگونه است که از دورن تاریخ و فرهنگ اسلامی چنین موجودی (که متأسفانه از صدر اسلام تا کنون پرشمارند) برآمده اند؟ ظاهرا شما معتقدید «هر عیب که هست از مسلمانی ماست» ولی من چنین باوری ندارم. برای اطلاع بیشتر از چگونگی فرقه ها و جنگهای وحشیانه مذهبی درونی اسلام از گذشته تا حال مطالعه تاریخ اسلام بس آموزنده است. و همین طور برای فهم ریشه های داعشسیم، می توان به تفاسیر قرآن و انبوه روایات و به ویژه فقه شیعه و سنی مراجعه کرد. انصافا داعش در مجموع چندان با احکام قطعی و فتاوای عموم فقیهان در تعارض نیست و بلکه در موارد قابل توجهی منطبق با فقه عمل می کند. می توانید به منابع فقهی در ابوابی چون جهاد و جزیه و غنائم جنگی مراجعه کنید. مقاله ای را به پیوست می فرستم که چندی پیش در جایی خواندم و این مقاله در این باب مستندات فقهی را تا حدودی نشان می دهد. و البته نویسنده اش را نمی شاسم.
این را هم بیفزایم که از قضا تمام جریانهای اسلامی (به ویژه فرق و صوفیان و عارفان) عمدتا اجتهاد در برابر نص کرده اند و می توان در این باب صدها نمونه آورد. یک نمونه آن همان تفسیر خوارج از آیه 26 سوره نوح است که ذکر شد. بگذریم که خود مفهوم منع اجتهاد در برابر نص، محل تأمل است و باید بازنگری شود.
بهبهانی: 2- فرموده ايد كه «سنت گردن زدن، هم در قرآن ريشه دارد و هم در سنت اسلامي؛ در قرآن ذبح اسماعيل را داريم و در قصص اسلامي ماجراي عهد عبدالمطلب كه اگر خداوند به او چند پسر بدهد يكي را قرباني مي‌كند… در قرن اول نيز چنين بوده و از جمله گردن زدن گروه حجر بن عدي در سال 51 به فرمان معاويه و بعدها گردن زدن امام حسين و يارانش در كربلا… چنين روش هايي (گردن زدن افراد) سنت زمانه بوده و شارع در مقام جعل حكم شرعي نبوده است، من نمي‌دانم ايراد حرف من كجاست».
حال بنده در حدّ توان و به فكر ناقص خودم عرض مي‌كنم كه ايراد حرف جنابعالي در كجاست.
اولاً در مورد استناد حضرتعالي به قرآن و داستان ذبح اسماعيل، صريح آيات است كه ابراهيم «در رويا ديد كه اسماعيل را سر مي‌برد» و گمان كرد (يا چنين برداشت نمود) كه از جانب خدا بدين كار مأمور شده است. اما به نصّ صريح آيات خداوند از اين كار منع نمود و فرمود كه تو چنين مأموريتي نداري (تحقق رؤيا فقط تا مرحله‌ي خواباندن اسماعيل بر زمين بوده است). بنابراين چگونه مي‌توان كاري را كه خدا از آن منع نموده، مستند انجام آن كار قرار داد؟

ثانياً نذر عبدالمطلب- به فرض صحت – مستند شرعي براي انجام چنان كاري به دست نمي‌دهد. آن زمان دوران جاهليت عرب بوده و نمي‌توان بر آنچه كه عرب در زمان جاهليت انجام مي‌داده براي نشان دادن سنتي در اسلام استفاده كرد. علاوه بر اين، با رجوع به متن داستان در مأخذ، به دست مي‌آيد كه عبدالمطلب در نهايت، چنان كاري نكرد و با تأسي به ابراهيم‌ع، شتري در راه خدا قرباني نمود.

اشکوری: ظاهرا توجه نفرمودید که چرا به ماجرای اسماعیل و عبدالمطلب اشاره کرده ام. این اشاره در برابر فرمایش شما بود که گفتید «در هیچ کجای قرآن نیامده که می توان سر مجرمی را همچون گوسفند گرفته و برید! در عربستان هم هیچگاه چنین کاری نکردند». خواستم بگویم به استناد قرآن «ذبح» انسان در ادبیات دینی و عربی سابقه دارد اما این اندازه از فقه اطلاع دارم که از چنین گزاره هایی حکم شرعی استنباط نکنم و نکرده ام. فرموده اید «در هیچ کجای قرآن نیامده که می توان سر مجرمی را همچون گوسفند گرفته و برید». می پرسم اگر قرار بود که اسماعیل ذبح شود و یا عبدالمطلب فرزندش را قربانی کند، قربانی چگونه انجام می شد؟ جز این بود که مانند گوسفند سرش را بریده و از تن جدا می کردند؟ شکل دیگری هم قابل تصور است؟
از سوی دیگر در ادامه همان جمله فرموده اید که «بلکه سر محکومین به اعدام را به ضرب شمشیر قطع می کرده اند. در هیچ جا در قرآن از مجازات اعدام به صورت سربریدن سخن نرفته». درست می فرمایید و من هم همان را گفته ام. گفته ام که در آن زمان (مانند زمانهای دیگر) هم در جنگ (به ویژه در جنگ تن به تن) و نیز برای مجازات محکوم به اعدام از ضرب رقاب هم استفاده می شد. این که در قرآن از مجازات اعدام به صورت سر بریدن سخن نرفته، بدان معنا نیست که از این شیوه استفاده نمی شده است. خودتان به درستی مجازات اعدام از طریق گردن زدن را پذیرفته اید، حال دیگر در قرآن آمده یا نه جایی ندارد. بالاخره به گواهی منابع تاریخی در زمان پیامبر و بعدها خلفا از ضرب رقاب در هر دو مورد (جنگ و مجازات) استفاده شده است. اگر چنین است، پس اشکال کار داعش در کجاست؟ اگر در جزئیات و شیوه های اجرایی ابداعی آنان است که حرفی نیست و من انکار نکرده ام و مخالفتی ندارم. چنان که گفته شد بحث در جزئیات و تمام کارهای این گروه و مانند آنها نیست.

بهبهانی: ثالثاً معاويه خلاف هاي بسيار كرده كه منصفان اهل سنت نيز بدان معترفند. مسلماً آنچه او انجام داده حجّت شرعي پيش نمي‌آورد. حجربن عدي و يارانش را معاويه به عنوان مخالفان خود كشت نه بنا به فتواي شرعي. اما در اينجا ممكن است گفته شود كه مقصود، به حق يا به ناحق بودن عمل كشتن نيست بلكه شكل آن (گردن زدن) است كه در اسلام سابقه داشته است. ولي سواي آنكه حق و ناحق هر بودن هر عمل در اسلام بسيار مطرح است و نمي‌توان به سهولت از آن گذشت و هيچ يك از كشتارهاي داعش به حق نبوده است، شكل آن نيز – بر خلاف تصور جنابعالي- وجه اسلامي ندارد. زيرا چنانكه در عريضه‌ي قبلي عرض كردم، گردن زدن با شمشير (كه به سرعت سر را از تن جدا مي‌كند) با سر بريدن به وسيله‌ي چاقو چنان كه داعش انجام مي‌دهد، تفاوت دارد. قرآن سر بريدن انسانها را عملي فرعوني مي‌داند، چنانكه فرموده فرعون پسران بني اسرائيل را سر مي‌بريد (يذبحون أبنأكم- بقره/49). آيا مي‌توان به عمل فرعون به عنوان سنتي در اسلام رجوع داد؟ گمان نمي‌كنم.

اشکوری: با توضیحات بند پیشین فکر نمی کنم نیازی به بحث و استدلال بیشتری باشد. در باره ماجرای حجر قابل ذکر است که: اولا پس از فتوای برخی در قالب تدارک طوماری از بزرگان و عالمان و نظامیان کوفه مبنی بر خروج حجر و یارانش بر ضد خلیفه آنان را از کوفه به قتلگاه مرج عذرا فرستادند (هرچندکه بعدها برخی از آنها مانند شریح قاضی-قاضی عصر خلافت علی- و شریح بن هانی از سرداران وفادار علی تلویحا امضای خود را تکذیب کردند) و ثانیا کار معاویه سنتی رایج در میان اعراب و مسلمانان از عصر نبوی تا بعد بوده است. مگر قرار است آب خوردن معاویه را هم خلاف شرع بدانیم؟
این که فرموده اید مراد از بیان این مطالب رواج آنهاست و نه حق و باطل آنها، کاملا درست است. اگر قرار بر درستی و نادرستی این نوع اعمال با مبانی مقبول خودم باشد، البته باید طوری دیگری بحث می کردم. متأسفانه جنابعالی به جای پرداختن به روش ها و مبانی، که به برخی از آنها در گفتار قبلی اشاره کردم، پیوسته به امور جزئی کم اهمیت و یا خارج از موضوع مباحثه کنونی می پردازید و این کمکی به روشن شدن محل اختلاف نمی کند. حداقل در باره مواردی که محل اختلاف نیست نباید بحث کنیم. مثلا سخن بر سر اصل سنت گردن زدن است نه این که با چاقو می برند و یا با کارد و یا شمشیر و با ناخن گیر. من اطلاعی ندارم که داعش با چه ابزاری گردن می زند و مشکل هم در اینجا نیست و حداقل من در این باب حرفی ندارم.
اما این که قرآن از کلمه ذبح برای رفتار فرعون استفاده می کند، منطقا به معنای حرمت شرعی گردن زدن نیست و همین طور بدان معنا نیست که در میان مسلمانان چنین عملی سابقه نداشته است. بعلاوه گردن زدن مجرمین و یا در میدان جنگ، ربطی به سربریدن و سلاخی کودکان عصر فرعون ندارد. قیاس این دو قیاس مع¬الفارق است!

بهبهانی: رابعاً آنچه كه با امام حسين‌ع انجام دادند بعد از كشتن آن حضرت بود. پس از اينكه امام‌ع را با نيزه زدند و كشتند، سر او را بريده و به شام نزد يزيد بردند و اين نوعي مثله كردن بود كه تمام مذاهب اسلامي بنا به فرمايش پيامبر: «اياكم و المثله و لو بالكلب العقور= از مثله كردن بپرهيزيد هر چند نسبت به سگ گزنده باشد» آن را رد مي‌كنند و هيچ فقيه اسلامي – در هيچ يك از فرق – نيست كه آنچه را با امام حسين ع شد، يك برداشت اسلامي بداند كه بگوئيم «داعش نيز به نوبه‌ي خود چنين برداشتي داشته است».

اشکوری: حق با شماست. شاید مثال من به جا و درست نبوده است. اما مراد من استناد به رواج سنت گردن زدن (پیش از مرگ و یا پس از مرگ) در میان مسلمانان بوده است. وانگهی، باز عرض می کنم مراد دفاع از رفتارهای ریز و درشت داعش نیست.

بهبهانی: خامساً (و بنا به موارد فوق) اين كه سر بريدن افراد نه در قرآن ريشه دارد و نه اين كه شارع اسلام چنين سنتي را امضاء كرده است. البته بنده منكر آن نيستم كه در «تاريخ اسلام» اين گونه جنايات از برخي افراد سر مي‌زده. اما نمي‌توان آنها را به «اسلام» نسبت داد.

اشکوری: اسلام چیست؟ منابع اسلام کدام اند؟ نشان دادم که سنت ضرب رقاب در همه جای جهان و از جمله در قرآن و اسلام (البته محدود به شرایطی) پذیرفته شده و در سنت مسلمانان نیز از عصر نبوی تا بعد در جنگ و نیز برای مجازات مورد استفاده بوده و بدین ترتیب شارع آن را امضا کرده است. از این رو این سنت هم در قرآن ریشه دارد و هم در سنت مسلمانان و هم در فقه. مگر منابع اسلامی کتاب و سنت معتبر نیست؟ اگر سنی باشیم، سنت صحابه و خلفای راشده نیز از منابع دین شناسی است و اگر شیعه حداقل می توان به سنت علی در مواردی استنا کرد. روایات وارده از امامان نیز قابل بررسی است.
بهبهانی: 3- مي‌فرمائيد «در عربستان سلفي گردن مي‌زنند و داعش نيز سلفي است (و از آنها الگو برداري مي‌كند)».
در اين‌باره بايد عرض كنم كه فقه سلفي ها حنبلي است. فتواي احمدبن حنبل مي‌گويد كه فقط در صورتي مي‌توان گردن كسي را زد كه او هم گردن كسي را زده باشد و در اين‌باره به حديث نبوي و آيات قرآن استدلال كرده است. حديث نبوي (به گزارش ترمذي، ج 4، ص16) مي‌گويد «إن الله كتب الإحسان علي كل شي‌ء فإذا قتلتم فأحسنلوا القتله= خداوند نيكوكاري را بر هر چيز مقرر داشته بنابراين هنگامي كه كسي را (به حق) مي‌كشيدكشتن را به نيكي (نه با قساوت) انجام دهيد». آيات قرآن مي‌گويد «هر كه به شما تعدي كرد چنان كه به شما تعدي كرده به او تعدي كنيد» (بقره/194) و «اگر عقوبت ميكنيد نظير آن عقوبت كه ديده ايد عقوبت كنيد»(نحل/126) (سپس البته اضافه شده كه اگر صبوري كنيد (و بگذريد) اين كار براي صابران بهتر است). بنابراين اسراي جنگي را به آتش كشيدن يا افراد را بدون اين كه آنها گردن كسي را زده باشند (و يا به هر حال به نحوي كسي را كشته باشند) سر بريدن، با متن فقهي كه داعش به عنوان سلفي مدعي آن است نمي‌خواند و اينان دروغگويان و جنايت پيشگاني بيش نيستند كه در پي مقاصد شوم خود دست به هر كاري مي‌زنند و اعمال آنها را «به هيچ وجه» و تحت «هيچ عنوان» نمي‌توان برداشني از اسلام همچون فرق ديگر اسلامي تلقي نمود.

اشکوری: ظاهرا بحث رفته است روی جزئیات و فروعات فقهی. حرف این است که گردن زدن ریشه در قرآن و سنت و سیره مسلمانان صدر دارد یا نه. بسیار خوب! طبق فتوای احمدبن حنبل از باب مقابله به مثل می توان گردن کسی را زد، پس گردن زدن در شرایطی مشروع است. جز این است؟ دیگر مقولاتی چون عفو و رحمت و قساوت و مانند آنها خارج از موضوع اند، همین اندازه برای اثبات مدعای ما کفایت می کند. بگذریم که اصولا «قساوت» یعنی چی؟! داعش فلان خبرنگار را می آورد در برابر تلویزیون در چند ثانیه گردن می زند و اگر کاری دیگر می کند من بی خبرم. در هرحال قطعا داعش در اقدامات خود بسیار از موازین شرعی رایج و متعارف تجاوز می کند و در این باب اختلافی نیست اما بحث کنونی ما در باره موارد مشخص است.
بهبهلنی: 4- فرموده ايد «جاي انكار ندارد كه برخي رفتارهاي داعشيان هم در قرآن ريشه دارد و هم بيشتر در فقه… محور ديني جنگ ها و ستيزه جويي‌هاي داعشيان اصل “جهاد ابتدايي” است كه مورد توافق عموم فقيهان گذشته و حال شيعه و سني است».
اولاً بايد عرض كنم كه بنا به آنچه كه در صفحات قبل تقديم حضور شد، به اعتقاد بنده، هيچ يك از خشونت‌هاي داعش نه در قرآن ريشه دارد و نه در فقه.
ثانياً تمام فقهايي كه به جهاد ابتدايي رأي داده‌اند، رأي‌شان بر اين مبناست كه مي‌گويند ما در دنيا سه عالم داريم: (1) دارالاسلام (2) دارالحرب و (3) دارالصلح. با «دارالاسلام» بايد دوستي باشد. با «دارالحرب» كه با مسلمانها در جنگ‌اند، بايد جنگيد. «دارالصلح» سرزمين‌‌هاي غيرمسلمان است كه به مسلمانها اعلام صلح كرده‌اند و بايد با آنها صلح كرد، چنانكه پيامبر(ص) با مشركان در حديبيه صلح كرد. امروزه تمام كشورها – به جز به تعبيري اسرائيل- با مسلمانها در حال صلح‌اند و سفيران و نمايندگان و اهالي آنها با ممالك‌اسلامي در رفت و آمد مي‌باشند. هم از اينرو نمي‌بينيم كه هيچ‌يك از فقهاي اسلامي در دوران حاضر مردم را بسيج كند كه براي جهاد ابتدايي مثلاً به يكي از كشورهاي اروپايي يا آفريقايي حمله‌ور شوند. آن وقت در اين شرايط، داعش اسرائيل را و همه ممالك غيراسلامي را رها كرده، در سرزمين‌هاي اسلامي كساني را كه هيچ سرجنگي با اسلام ندارند مي‌گيرد و سر مي‌برد و جنابعالي مي‌فرماييد كه اين برداشتي از اسلام بر محور جهاد ابتدايي است! چطور چنين چيزي ممكن است؟ كار داعش – به مانند بوكوحرام – نه جهاد ابتدايي بلكه صرفاً آدم دزدي است كه به صراحت در قرآن تقبيح شده، چنانكه اسيرگيري را غير از طريق جنگ محكوم نموده است (انفال/67).

اشکوری: در باب جهاد ابتدایی و دفاعی البته سخن فروان است و آرای فقیهان نیز در مواردی متفاوت و احیانا متعارض است. در همان مقاله که تقدیم کرده ام، بخشی از آرای فقیهان شیعه و سنی آمده است. اما معنای محصل و مورد توافق تمام فقیهان این است که جهاد ابتدایی برای «گسترش اسلام» (جنگ برای تحمیل عقیده) است. اصلا جهاد ابتدایی در برابر جهاد دفاعی معنایی جز این ندارد و گرنه قید «ابتدا»یی لغو خواهد بود. حال اگر قرار باشد با غیر مسلمانان همواره در صلح باشیم، دیگر گسترش اسلام بلاموضوع است. وانگهی، چنان که فقیهان فریقین فتوا داده اند (به صورت وجوب و یا جواز) خلیفه مسلمانان باید هرسال حداقل یک بار در بلاد کفار جهاد کند؛ این بلاد کفار کجاست؟ در هرحال الان نمی خواهم موضوع جهاد را حل کنم و مراد من این بوده است که بگویم جنگهای خونینی که از عصر فتوحات تا کنون انجام شده عمدتا به عنوان جهاد برای گسترش اسلام بوده است و اکنون داعش و داعشیان از همین اصل اسلامی استفاده (و درست تر است بگویم سوء استفاده). طبق گزارش منابع تاریخی معاویه در طول دوران بیست ساله خلافتش بدون استثنا در هر سال دو جنگ زمستانی و تابستانی با روم داشته بدون این که رومیان به قلمرو مسلمانان تجاوز کرده باشند. در دوران امویان و عباسیان و بعدها عثمانیان نیز همین گونه بوده است. اسلام چگونه تا قلب اروپا پیش رفت؟ قابل توجه این که ما مسلمانان عموما به این فتوحات افتخار می کنیم و البته در همان زمان به طور پارادوکسیکال مدعی هستیم اسلام بدون زور شمشیر پیش رفته است!
اما این که چرا فقیهان الان مردم را برای کشورگشایی و گسترش اسلام در جهان بسیج نمی کنند، بیشتر دلایل اجتماعی و سیاسی دارد تا منع فقهی و شرعی. به عبارت دیگر اگر توان و امکانش بود (چنان که اکنون خلیفه داعش فکر می کند توانش را دارد) به مقتضای فقه شان باید چنین کنند. در شیعه خوبشختانه از دیرباز فقیهان جهاد ابتدایی را منوط به اذن امام معصوم می دانند و از این رو آن را برای مدتی نامعلوم به حالت تعلیق در آورده اند. در عین حال برخی فتوا داده ند که مجتهد نیز می تواند اذن جهاد ابتدایی را بدهد.
به عنوان نظر شخصی بگویم که من به جهاد ابتدایی اعتقاد ندارم و در این صورت جهاد برای عقیده را منسوخ می دانم و دیگر نیازی نمی بینم که در فهرست فروع دین چیزی به عنوان جهاد داشته باشیم.

بهبهانی: از اطاله‌ي كلام عذر مي‌خواهم. مطالبي در ارتباط با قرآن و احكام داشتم كه خدمتتان عرض كنم و همچنين موضوع بَرده و اسير در اسلام كه مي‌گذارم براي زمان دگر و بعد از آنكه توفيق مطالعه‌ي جزوه مرحمتي را تحت عنوان “اسلامآغازي نو در تداوم سنت‌هاي كهن” پيدا كردم.
البته تا حدود دو ماه ديگر عازم ديدار دخترم در ساندياگو هستم (اگر خدا بخواهد) و شايد از آنجا بهتر بتوان تماس برقرار كرد.

ارادتمند
فرهاد
اشکوری: با سپاس مجدد. اگر توفیق گپ اسکایپی دست داد مزید توفیق است و موجب خرسندی.
ارادتمند یوسفی اشکوری
5 اردیبهشت 94 (26 آوریل 2015)

Share:

More Posts

Send Us A Message