باید بین جهان مدرن و سنتهای عرب جاهلی اسلامی شده انتخاب کنیم

اشاره: قسمت سوم از سلسله پاسخ ها به پرسش های سایت ملی-مذهبی
ملی-مذهبی: شما می فرمایید که باید تکلیف خود را روشن کرد یا تمامی پیمانهای بین المللی و میثاقهای جهانی حقوق بشر را پذیرفت و بر اساس آن عمل کرد و یا این که همانند بوکوحرام یا داعش و القاعده همه مفاهیم مدرن را ضد شریعت اعلام کرد، اما آیا پذیرش همه قوانین و قواعد جهانی در کشور ما ممکن است؟ و آیا این به معنای انحلال فرهنگ ما در فرهنگ غرب نمی باشد؟ به عنوان نمونه در فرهنگ اسلامی و ایرانی نهاد خانواده به عنوان یک ارزش تلقی می شود در حالی که برخی از جریانهای فمینیستی اساسا آن را در خدمت پدرسالاری می دانند. آیا پذیرش میثاقهای جهانی به منزله تضعیف این بنیانها نیست؟
یوسفی اشکوری: پرسش درست و به جایی است و خوب شد که مطرح شد تا با توضیحاتی، ولو مختصر، رفع سوء تفاهم احتمالی بشود. در این ارتباط نظر شما را به چند نکته جلب می کنم:
نکته اول. آنچه من گفتم به عنوان یک قاعده کلی بود و تعیین تکلیف با چالش بزرگ و عمیق سنت های جهان مدرن با جهان پیشامدرن و یا به تعبیر خودمانی تر و آشنارتر: «چالش اسلام و مقتضیات زمان». مراد این بود که بگویم آیا شریعت اسلامی شکل گرفته در قرون اولیه اسلامی را به جهان امروز می آوریم و بر آن مبنا عمل می کنیم و یا بر عکس جهان جدید و متقضیات آن را اصل می گیریم و آنگاه سنن ملی و دینی پیشامدرن و از جمله شریعت اسلامی را با آن منطبق و سازگار می کنیم؟ مسئله اصلی این است. دلیل این امر روشن است. تأسیس نظام دینی با دو مؤلفة مبنای مشروعیت الهی قدرت و نیز تقنین بر بنیاد شریعت، با دموکراسی و نظام عرفی با معیار مشروعیت زمینی و مردمی حکومت و دولت و تقنین بر همین بنیاد، در تناقض است و گفتن ندارد که جمع نقیضین محال است و در عمل محکوم به شکست. همین طور حداقل بخش های قابل توجهی از فقه و شریعت پدید آمده در قرون اولیة اسلامی در جهان جدید و در شرایط کنونی یا به کلی بلاموضوع شده اند و یا قابلیت اجرا ندارند. به حکم منطق امور نمی توان در تناقضات زیست جمعی و پایدار داشت. در هرحال ما مسلمانان و از جمله ما ایرانیان مسلمان و شیعه، باید دست به یک انتخاب تاریخی بزنیم، آیا می خواهیم در جهان مدرن زندگی کنیم و از دستاوردهای بشریت برای صلاح دنیا و آخرت مان استفاده کنیم؟ و یا برعکس، بنا را بر آن می گذاریم که در قرن هفتم میلادی بر وفق سنت های عرب جاهلی اسلامیزه شده (احکام امضایی اسلام) زندگی کنیم و البته در حاشیه از دستاوردهای جهان جدید هم، به اختیار و یا اجبار، استفاده کنیم؟ در هرحال در این محدوده است که می گویم یا رومی روم و یا زنگی زنگ.
نکته دوم. اما این دعوی بدان معنا نیست که اولا تمام دستاوردهای متجدد غربی و غیر غربی لزوما مفید اند و باید چشم بسته تقلید و اقتباس کرد و یا تجارب غربی در هر شرایطی در جهان غیر غربی و از جمله در کشورهای اسلامی و یا ایران قابلیت تحقق دارند. از نخستین مواجهة مسلمانان تا کنون، سه نوع مواجهه در پرسش از «ما و غرب» وجود داشته و دارد: نفی کامل کامل غرب، قبول کامل جهان مدرن و سوم برخورد گزینشی و مختارانه؛ و من مدافع نظر سوم هستم. فکر می کنم عموم مصلحان مسلمان قرن اخیر نیز از همین روش دفاع کرده اند. از سید جمال و اقبال گرفته تا بازرگان و نخشب و شریعتی.
اما نکته آن است که در این چهارچوب معیار ما عرفی شدن نهادهای سیاسی و مدنی است. به دیگر سخن، در تعامل با جهان سنت، می توانیم از تجارب گذشته در اموری چون اخلاق و حقوق و قانون و عرصه های عمومی (از جمله نهاد خانواده) بهره ای وافر ببریم و در هرحال اصل «مصالح» فردی و جمعی ماست و انتخاب آگاهانه و مختارانه ما و تجارب گذشته و حال همه و همه آجرهای بنای زیست جهان کنونی شمرده می شوند و به خودی خود اصالت و اعتباری ندارند و نخواهند داشت. روشن است که این گزینه به کلی با گزینه های دو جریان مفتون و مقلد غرب و یا به کلی نافی جهان مدرن متفاوت است.
نکته سوم. اما در این میان واقعیت این است که در تجارب فشرده ما (مای ایرانی-اسلامی) قواعد و سنت های بسیار پرارزشی وجود دارد که باید آنها را حفظ کنیم هرچند که از جهاتی با برخی از قواعد زندگی مدرن ناسازگار و یا متفاوت باشند. هیچ سنتی به دلیل سنتی بودن بد و مذموم نیست و یا در مقابل هیچ سنتی به دلیل مدرن خوب و ممدوح نیست. از باب مثال همین نهاد خانواده است که شما به درستی از آن یاد کردید. به یاد می آورم که حدود سی سال قبل یک فیلسوف انگلیسی، که الان نامش را به یاد نمی آورم، در مصاحبه ای با «کیهان فرهنگی»، وقتی با این پرسش مواجه شد که: اسلام چه پیامی برای غرب دارد؟، گفت: مهم ترین پیام اسلام به مغرب زمین، دوام و حفظ نهاد خانواده است که اکنون در غرب حال زوال و فروپاشی است. در عین حال نباید فراموش کرد که، بخواهیم و یا نخوهیم، در متن تغییرات گسترده و جامع اجتماعی و فرهنگی و تمدنی، تعریف و محدودة خانواده نیز دچار تغییر شده و خواهد شد و ما مسلمانان نیز نمی توانیم خانواده ای سنتی تمام عیار داشته باشیم و مثلا روابط و مناسبات همسران و فرزندان ما مانند هزار سال و حتی پنجاه سال قبل باشد. وقتی زن حق تحصیل پیدا می کند و همپا و همتای شوهرش کار می کند و به استقلال اقتصادی می رسد، نمی توان و نباید انتظار داشت که جایگاه او جایگاه یک زن سنتی به عنوان «مادر بچه ها» باشد و «واجب النفقه» شوهر و یا جنس دوم شمرده شود و از حقوق برابر با مرد برخوردار نباشد. این نوع تغییرات خواه و ناخواه خانواده را دچار تغییرات بنیادین می کند. در اندیشه های فمینیستی سخنان حقی وجود دارد؛ هرچند که تمام آنان یک گونه فکر نمی کنند و برخی نیز افراط می کنند. یا در سنت های دینی ما تجاربی وجود دارد که می تواند به جهان مدرن در حال تهی شدن از معنا و به تعبیر وبر جهان افسون و راز زدایی شده، معنا و روح تازه بدهد و به کاهش پدیدة به شدت منفی و ویرانگر «تنهایی» در زندگی غربیان و یا جهان غربی شده کمک کند.
در هرحال هرچند جهانی شدن، خواه و ناخواه، ملت ها و فرهنگها، به ویژه ملت های پیرامونی، را دچار تغییرات کرده و می کند ولی می بایست تلاش کرد فرهنگها و سنت های مثبت ملی و قومی و به اصطلاح خرده فرهنگها نیز در متن و بطن جهانی شدن، محفوظ و پایدار و در عین حال خلاق و سازنده باقی بمانند و این البته در نهایت به سود جهان و تمدن جهانی نیز هست.
نکته چهارم. از سوی دیگر، تعیین تکلیف اساسی با جهان مدرن و خروج از تناقضات بنیادین، به گونه ای که من گفتم، بدان معنا نیست که تمام آموزه ها و سنت ها و یا حتی مواد اعلامیة جهانی یک جا و بالفعل در ایران و یا هرجای دیگر جهان، قابلیت اجرا دارد و باید به هر قیمت آنها را عملی کرد. این دستاوردها اولا در غرب نیز یک لحظه پدید نیامده و محصول کنش ها و واکنش های فراوان و حتی برآمده از برخوردهای طولانی خونین است، و ثانیا همین قواعد در غرب نیز هنوز به کمال اجرا نمی شوند و به همین دلیل امروز آمریکا، که پیشرفته ترین دموکراسی جهان را دارد، هر سال به عنوان یکی از ناقضین حقوق بشر معرفی می شود. اما نکته آن است که گر قرار بر قول و اجرای دموکراسی و حقوق بشر و مانند آن است، می توانیم با ایجاد ساز و کارهای مناسب و بومی، به تدریج به تحقق آرمانی آنها نزدیک شویم. چنان که در پاسخ پرسش دوم گفتم چگونه اجتهاد جدی در همان شریعت رایج قادر است به اصلاح امور حقوقی و ترمیم عدالت در دستگاه قضایی کمک کند. مشکل در ایران و جهان اسلام این است که هنوز تکلیف ما با این مؤلفه های جدید و عام روشن نیست و نمی دانیم آهنگ کدام مقصد را داریم و ابزارهای ما در این مسیر چیست؟
نکته چهارم. این نکته حائز اهمیت است که بدانیم غرب نیز یک پارچه نیست و از این رو استفاه از دستاوردهای جهان غربی نباید ما را به هراس بیفکند و فکر کنیم فرهنگ ما یکسره در فرهنگ غرب مستهلک می شود. غرب جدید نیز خود از جهاتی در تناقضاتی زیست می کند. از سویی یک سلسله ارزشها و قواعد (مانند دموکراسی و حقوق بشر) عمومی شده و عموما بر آن باور دارند ولی در همان حال هنوز در اروپا و به ویژه در آمریکا افراد و گروههای فراوان زندگی می کنند که اساسا به مدرنیته باور ندارند و حتی گروه مذهبی مسیحی مورمونها در آمریکا تقریبا مانند مسلمانان سنتی زندگی می کنند. هنوز خرافات و خرافه گرایی در غرب کم نیست. حتی در مورد همین نهاد خانواده دیدگاههای مختلفی در غرب وجود دارد. خانواده در سنت کاتولیکی و پروتستانی فرق دارد و در سنت یهودیان معتقد نیز این گونه است. از این رو فکر نکنیم که استفاده از تجارب غرب و یا تعین تکلیف با قواعد عام جهان مدرن، به معنای یک پارچگی غربی در تمام امور است.
امیداورم توانسته باشم در ارتباط با سخن بخش نخست و پرسش به جای شما رفع ابهام کرده باشم.

Share:

More Posts

Send Us A Message