نقد رسانه صدا و سیما به مقاله «نقد آرای دو عالم شیعی در باره صلح امام حسن»

اشاره: اخیرا مقاله ای در دو قسمت با عنوان «نقد آرای دو عالم شیعی در باره صلح امام حسن» در سایت جرس و در سایت ملی-مذهبی و نیز در وبسایت شخصی ام منتشر شد. اخیرا با خبر شدم که سایت «دینی نیوز» وابسته به صدا و سیمای جمهوری اسلامی نقدی بر آن منتشر کرده است. اینک متن را همراه با شرحی در مقام پاسخ به این نقد در اینجا منتشر می کنم.

این متن بلند ظاهرا در مقام نقد نوشته من نگارش یافته و انتشار یافته است اما، چنان که ملاحظه می کنید، همه چیز در آن هست جز این که به کلی نقدی و پاسخی به مباحث و مسائل مطرح در دو بخش مقاله من در آن دیده نمی شود. من چهار پرسش مطرح کرده و در حد بضاعت علمی خود و به طور مستند تلاش کرده ام بدانها پاسخ بدهم و حداقل برداشت و تحلیل و نظر خود را بگویم. اما نویسنده به جای آن که به آن پرسش ها پاسخ دهد و نظرش را مستندا اظهار کند، پس از گزارش کوتاه و ناقص از سه پرسش در بخش نخست مقاله، گویا یادش رفته که انگیزه طرح موضوع و دلیل نگارش این نوشته چه بوده و چه می خواست بگوید و بنویسد. ایشان یکسره رفته روی ماجرای صلح امام حسن و تکرار هزار باره همان قصه های آشنا و بدون کمترین تحقیق و تعادل و تراجیح در اسناد تاریخی؛ کاری که هر محقق منصف و نقادی باید بکند. از قضا در مقاله من به برخی از همان مدعیات رایج و مورد نظر نویسنده پرداخته شده و آنها را در ترازوی تحقیق و عقل و انصاف علمی سنجیده ام. اگر قرار بر تکرار همان حرفهای رایج بود که عالمانی چون آل یاسین و مطهری به شکل عالمانه تری گفته و نوشته اند و من سستی آنها را نشان داده ام. حال بر ایشان (و دیگرانی چون او)ست که یا این تحلیل ها و اسناد را مردود اعلام بکنند و مستندا دلایل خود را بگویند تا محققان در باره آنها داوری کنند و یا منطقا تسلیم شوند. گفتن ندارد که راقم این سطور نه «علامه» است و نه مدعی علم غیب و یا ارائه برترین تحقیق است ولی مدعیات مطرح شده محتاج تحقیق و نقد عالمانه است نه هتاکی و پرونده سازی و تکرار قصه مشهور شکل مار و نوشتن مار. روشن است که دیدگاه سست بنیاد جناب نویسنده یکسره کلامی و اعتقادی است و دیدگاه من عمدتا تاریخی و بدودن هیچ گونه پیش فرض قطعی و جزمی و از پیش مقطوع.
اما در برابر نویسنده به جای این که به متن توجه کند و به آرای نویسنده بپردازد با رذالت و دنائت اخلاقی مرسوم در خیل مسلمانان ناب ولایی به انگیزه تخریب شخصیت من کار خود را آغاز کرده و آنگاه با زدن برچسب های ناچسب و واقعا مشمئز کننده نوشته بی بنیاد و عامیانه خود را پی گرفته است. آخر «مؤذیانه» در بحث علمی به چه معناست؟ اشاره به سوابق نویسنده و طرف مباحثه در یک گفتگوی علمی شفاف برای چیست؟ مگر این نویسنده نیاموخته است که به «ماقال» توجه کند نه به «من قال»؟ واقعا در این سالها حسرت به دل ماندیم که یکی از این حضرات، صرفا به انگیزه تحقیق و به احترام علم و به قصد تحری حقیقت قلم به دست بگیرد و چیزی بنویسد که بخ خواندنش بیارزد! نوع موضع گیری های این جماعت یا یکسره تخریب است و پرونده سازی و دنائت و یا ملغمه ای از تخریب و توهین و تهمت و اندکی حرف حساب. واقعا تأسف آور است که مسئولان و مدیران «دینی نیوز» آدمی با دانش تر و احیانا اخلاقی تر از نویسنده مورد اشاره نداشتند که مأموریت دهند تا چیزکی بنویسد که اندک مایه ای از علم و مختصر نشانی از تحقیق و انصاف و اخلاق با خود داشته باشد؟ از خدا خواهیم توفیق ادب!

به گزارش سرویس دینی جام نیوز، “حسن یوسفی اشکوری” از جمله افراطیون اوایل انقلاب بود که به دلیل ناپایداری در اصول خود، پس از چند سال به اعتقادات خود پشت پا زد؛ به گونه‌ای که بعد‌ها درسخنرانی‌هایش به مقدسات اسلامی توهین می‌کرد و در دهه هفتاد محکوم به ارتداد شد.
او در سال‌های بعد، به دلیل سخنرانی علیه نظام اسلامی و مبانی دین مبین اسلام در «کنفرانس برلین» خلع لباس شده، از کشور گریخت و به فعالان اپوزیسیون لندن نشین پیوست.
نامبرده اخیرا نوشته‌ای را منتشر کرده است که در آن به نقد آرای دو عالم شیعی درباره صلح امام حسن(ع) پرداخته و نظر یکجانبه و سیاست‎زده خود را ارائه داده است.
ر این نوشتار بخش‎هایی از مدعیات حسن اشکوری را آورده و نادرستی نظرات شخصی او در این رابطه را نشان می‎دهیم و در نهایت عوامل و ریشه‎های صلح امام حسن(ع) را بازگو می‎کنیم.
[توضیح آنکه لفظ حسن به جای امام حسن (علیه السلام) از اشکوری می‌باشد]
1- استراتژی اصلی حسن جنگ بود یا صلح؟
“اشکوری”در بخشی از سخنانش بیان می‎کند: «از مجموعة اسناد و شواهد و قرائن تاریخی می‎توان چنین استنباط کرد که حسن از همان آغاز یعنی در لحظة بیعت مردم، تصمیم خود مبنی بر صلح و واگذاری خلافت به رقیب را گرفته بود. از نشانه‌های اولیة این تمایل و احیانا تصمیم، بیعت مشروط حسن با مردم مبنی بر وفاداری بر بیعت در جنگ و صلح در همان آغاز است. این شرط مردم را نسبت به نظر واقعی حسن در مورد پیکار با معاویه بدگمان و دچار تردید کرد»
و در آخر نتیجه می‌گیرد که: «اگر راهبرد حسن از همان اول، جنگ و سازش ناپذیری با رقیب بوده است، قاعدتا می‎بایست به‎گونه دیگری عمل می‎کرد؛ مثلا با قاطعیت وارد میدان می‎شد و با امید به پیروزی طرفدارانش را بسیج می‎کرد و تا آخرین نفس به مقاومت ادامه می‎داد؛ حال آن‎که تمام رفتار وی در این مدت کوتاه به گونه‌ای بود که پیوسته بذر تردید می‎افشاند و حامیان را متزلزل و دشمنان و جاسوسان را امیدوار و فعال می‎ساخت. گفتن ندارد سرداری که از آغاز تصمیم به جنگ و اعلام عمومی آن، دچار تردید باشد و یا با تردید سخن بگوید، بازنده خواهد بود.»
۲- پیشنهاد دهنده صلح چه کسی بود؛ حسن یا معاویه؟
او در رابطه با این سؤال که “پیشنهاد دهنده صلح امام حسن(ع) بوده یا معاویه؟” نوشته است: «در این مورد نیز نمی‎توان با قاطعیت سخن گفت؛ چرا که برای هر دو نظر شواهدی نقلی در منابع تاریخی یافت می‎شود. اما به نظر می‎رسد که اسناد و شواهد حالیه و مقالیه مثبت این مدعاست که پیشنهاد دهندة صلح، حسن بوده و نه معاویه. اگر قبول کنیم که حسن از اول قصد و یا حتی تمایل به صلح داشته، کاملا طبیعی و موجه می‎نماید که خود او پیشگام صلح باشد.»
۳- در مورد شروط صلح و مواد قرارداد صلح بین حسن و معاویه
حسن اشکوری در بخش دیگری از مدعیات خود، در رابطه با شرط امام حسن(ع) مبنی بر پرداخت سالانه دو میلیون درهم به امام حسین(ع) از طرف معاویه تردید می‎کند و می‎نویسد: «چنین پیشنهادی از سوی حسن اساسا از جهات مختلف جای تأمل دارد و در نهایت قابل قبول به نظر نمی‎رسد.»
وی برای تقویت ادعای خود این شبهه را مطرح می‌کند که: «اصولا اموال بیت ¬المال طبق قواعد و ضوابط دینی و دولتی آن روزگار، از اموال عموم مردم بوده و می‎بایست طبق مقررات و ضوابطی بین مردم توزیع و تقسیم شود. این سنت از زمان عمر تا حدودی قانونمند و منضبط شد و به ویژه در زمان خلافت علی [علیه السلام] بیت ¬المال با دقت و وسواس زیاد و به‎طور برابر در زمان معین بین مردم توزیع می‎شده است. [امام] علی کمترین اهمال و به‎ویژه سوءاستفاده از بیت المال را به وسیلة هرکسی از جمله خلیفه و خانواده و نزدیکانش برنمی‎تابید. حسن که هم به قواعد دینی و سنت حکومتی و خلافت اسلامی وفادار است و هم تربیت یافتة مکتب سختگیرانة پدرش علی در باب بیت¬ المال و رعایت حقوق مردم است، چگونه ممکن است چنین توقع نامعقول و خلاف سنت و شرع را از کسی چون معاویه داشته باشد؟… واقعیت این است که نه معاویه حق چنین تصمیم و عملی را داشته و نه شخص حسن در مقام خلیفه مسلمانان می‎توانسته چین چیزی را بخواهد و یا بپذیرد. احتمالا استدلال حسن در مورد عدم قبول تعهدات مالی معاویه مبنی بر اینکه معاویه حق ندارد در امور مسلمانان برای من شروطی قائل شود، مؤید همین دعوی است.»

اشکوری نهایتا به نقد آراء دو اندیشمند (آل یاسین و مطهری) در این زمینه مبادرت می‌ورزد.
صلح امام حسن (ع) ضامن بقای اسلام
مقدمه: با بررسی تاریخ و سیره امامان معصوم(ع) و پیشوایان دین، این نگرش برای انسان به وجود می¬ آید که میان مواضع و نحوه عمل و سیره آنان در ارتباط با رویدادها و حوادث و همچنین نوع رفتارشان با حکام و زمامداران زمان¬شان، نوعی تفاوت و یا تضاد به چشم می¬ خورد؛ زیرا یک امام معصوم با داشتن سپاه چند هزار نفری با دشمن صلح می¬ کند و یک امام هم با یاران اندک و سپاه قلیل، تا آخرین نفس در مقابل دشمن مقاومت نموده و می¬ جنگد و بعضی هم به تأسیس مراکز علمی و فرهنگی و نشر و گسترش علوم و معارف اسلامی می پردازند -مانند امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهما سلام- سر مطلب چیست؟ به راستی این تناقض ظاهری در عمل دو امام که برادرند و تفاوت زمانی چندانی هم ندارند چیست؟
برخی از افراد نا آگاه، بر سبط اکبر پیامبر(ص) اسلام امام حسن مجتبی (ع)خرده گرفته اند که روح مناعت هاشمی و صولت حیدری با رفتار امام حسین متناسب است تا رفتار امام حسن(ع)
تسلیم حکومت به دشمن و سازش و مصالحه با ستمگر با روح شهامت و آزادگی علوی سازگاری ندارد. طبق این رویکرد، امام حسین(ع) به عنوان قهرمان، حماسه ساز، آزادیخواه شناخته شده و از حماسه عاشورا، به عنوان بزرگترین حادثه در تاریخ اسلام تجلیل می¬ شود. اما از امام حسن و صلح ایشان آنگونه که شایسته و بایسته است، سخن گفته نشده و تجلیل نمی¬ شود.
راز تفاوت سیره امامان و پیشوایان دینی
برای اینکه رمز تفاوت سیره و روش امامان معصوم(ع)، را بدانیم و تفاوت رفتار و کردارشان در برخورد با قضایا و رویدادهای تاریخ اسلام، برای ما روشن شود لازم است به شرایط خاص اجتماعی، سیاسی، و فرهنگی زمان آن بزرگواران، توجه نماییم که آنان در چه شرایطی می¬زیسته و با چه اشخاصی مواجه بوده اند و دشمنان و طرف مقابل¬شان چه کسانی بودند؟
علل و عوامل صلح امام حسن(ع)
1- وضع نابسامان کوفه و بقیه شهرهای عراق
اوضاع عراق در زمان زمام¬داری امام حسن مجتبی(ع) بسیار نابسامان و از هم گسیخته بود. جامعه¬ ای که امام حسن زمام امور خلافت و حکومت را به دست گرفت، دارای ویژگی¬های زیر بود:
الف. جامعه ¬ای متشکل از گروه¬ های متضاد؛
جامعه عراق یک جامعه متشتت و پراکنده و ترکیب یافته از قشرها و گروه¬های مختلف و متضاد بود که هیچ گونه هماهنگی و تناسب فکری و فرهنگی با هم نداشتند. چنانچه حضرت امام حسن (ع) در یکی از صحبت هایش در پاسخ کسانی که از صلح امام انتقاد کردند، فرمودند: من به دنیا میل ندارم و مردمان کوفه را چنین دیدم که هرکسی به آنان تکیه کند، بی گمان مغلوب می¬ شود. هیچ یک از آنان با دیگری همراه و همداستان نیست.
آنان از هم گسسته اند و نه در خیر عزمی دارند و نه در شر. پدرم از آنان بسی زشتی و بدی دید، ای¬کاش می ¬دانستم که اینان را چه کسی می ¬تواند به صلاح آورد و کوفه بیش از هر شهر و دیاری روی به ویرانی خواهد گذاشت.[2]
این از هم پاشیدگی و چند دستگی و ناهماهنگی و اختلاف عقیده حاکم بر اجتماع، در صفوف سپاه امام حسن نیز بروز و ظهور کرد و اثرات ناگوار خود را بر مکانیزم و ساختار لشکر کوفه برجای گذاشت.[3]
ب. خستگی از جنگ
جنگ¬های جمل، صفین و نهروان خسارات جانی و مالی زیادی بر مردم عراق ، وارد ساخته بود. جامعه و مردم آن سامان آمادگی لازم، برای یک جنگ تمام عیار و دراز مدت را نداشتند و از لحاظ روحی چنان خسته بودند که هیچ ترغیب و تشویقی در راستای جهاد تأثیری بر آنان نداشت؛ به عنوان نمونه هنگامی که خبر حرکت سپاه معاویه به سوی کوفه به امام مجتبی(ع) رسید، دستور داد مردم در مسجد جمع شوند و آنگاه خطبه ¬ای ایراد کرد و مردم را به جهاد در راه خدا و دفاع از سر زمین اسلامی و دفع ظالمان فرا خواند. پس از خطبه امام همه مردم سکوت اختیار کردند و احدی سخنان آن حضرت را مورد تأیید و حمایت قرار نداد. در آن میان «عدی بن حاتم طایی» چون این وضعیت خفت بار را مشاهده کرد پای منبر ایستاد، رو کرد به جماعت حاضر در مسجد و مردم را مورد سرزنش و ملامت قرار داد و گفت: سبحان الله چقدر این وضع زشت و شرم آور است. آیا به پیشوا و فرزند پیامبرتان پاسخ نمی¬ دهید؟
این گونه برخورد با قضیه نشان می¬ دهد که مردم عراق، تا چه حد به حالت رخوت و سستی گراییده بودند. روح سلحشوری و مجاهدت در آنها خاموش شده بود، حتی حاضر نشدند به دعوت و ندای امام و خلیفه زمان لبیک بگویند. سرانجام پس از فعالیت¬ها و تلاش¬های زیاد یاران نزدیک امام به منظور تحریک مردم برای جنگ، امام با عده ی کمی کوفه را ترک کردند و در محلی نزدیک کوفه به نام «نخیله» اردوگاه زدند و پس از ده روز اقامت در آنجا به انتظار رسیدن قوای تازه نفس، جمعا «چهار هزار» نفر در اردوگاه حضرت حضور به هم رساندند.[4] این تعداد نیرو نسبت به جمعیت عراق بسیار ناچیز بود، همین قلت باعث شد که امام دوباره برای تهیه لشکر به کوفه برگردد.
ج. عهد شکنی مردم کوفه
مردم عراق یک دل و یک جهت نبودند، هر روز زیر پرچمی جمع می ¬شدند و همواره تابع اوضاع و شرایط بودند. عده¬ ای از رؤسای قبائل کوفه با اینکه با امام حسن(ع)، بیعت کرده بودند به طور پنهانی به معاویه نامه نوشته و حمایت خود را از او اعلام داشتند و از وی خواستند که به سوی عراق بیاید و به محض نزدیک شدن او و سپاهیانش، آنان امام حسن(ع) را دست بسته تحویل او خواهند داد. معاویه نیز به وعده¬ های آنان اطمینان داشت به همین خاطر همان نامه¬ ها را برای امام مجتبی فرستاد و پیغام داد که چگونه با اتکای به چنین افرادی حاضر به جنگ با وی شده است و از امام تقاضای صلح کرد، با این پیمان که هر شرطی که امام بفرماید پذیرا خواهد شد.[5]
امام حسن(ع) در سخنرانی اش در«مدائن» اوضاع اصحاب خود و مردم عراق را چنین توصیف می¬کند: « …كنتم ¬فی منتدیکم الی صفین و دينكم أمام دنياكم، و قد أصبحتم ألآن و دنياكم أمام دينكَم، وكنا لكم وكنتم لنا، وقد صرتم اليوم علينا…[6] وقتی در جنگ صفین با سپاه شام می¬ جنگیدیم، وضعیت شما بدین صورت بود که دین شما مقدم بر دنیایتان بود، لیک اکنون دنیایتان مقدم بر دینتان است. پیش از این ما با شما و شما با ما بودید، لیک اینک شما علیه مایید.
طبیعی بود که امام با چنین جامعه دنیا پرست، بی هدف و انگیزه و متشتت که همه چیز را برای رسیدن به دنیا و مال آن می¬ خواهد، ادامه جنگ بسیار مشکل بود و چاره¬ ای جزکنار رفتن از صحنه سیاسی نداشت. مردم کوفه به هیچ عنوان آمادگی جنگ فرسایشی را نداشتند، زیرا از هر نوع ندای صلحی استقبال می¬ کردند. در مدائن امام به صورت آزمایشی نظر مردم را در مورد جنگ و صلح خواست، همگی یک صدا فریاد زدند که ما صلح می¬ خواهیم. امام فرمودند:
معاویه ما را به امری فرا خوانده که در آن نه عزت و مروت است و نه عدالت و انصاف. اگر آماده فداکاری و مرگ هستید پیشنهاد او را رد می¬ کنیم و او را با لبه تیز شمشیر برای محاکمه به سوی خدا می فرستیم و اگر زندگی دنیا را طالبید رضای شما را می گیریم. مردم از هر طرف فریاد زدند که بقیه را نگهدار ، پس چون او را تنها گذارند صلح را امضا کرد[7].
2- فقدان نیروی کارآمد و منسجم
سپاهی که امام برای جنگ تدارک دیده بود گرچه از لحاظ کمیت به چند هزار نفر می رسید؛ ولی سپاهی بود که دو سوم آن (هشت هزارنفر) در هنگامه کارزاراز میدان گریخته و به دشمن تسلیم شده بودند. سپاه امام دچار بازیچه دسیسه ها و توطئه¬ های معاویه گشته و دستخوش هرج و مرج شده بود. نافرمانی و سرپیچی از دستور، خود سرانه عمل کردن، تعارض و تضاد، ویژگی شاخص سپاه عراق بود. صفوف از هم متلاشی شده و سلیقه ¬ها و طرز فکرهای گوناگون پدید آمده بود.
ساختار سپاه امام متشکل از افراد ذیل بود:
1- شیعیان و طرفداران امیرمؤمنان(ع) که افراد مخلص و متدین و گوش به فرمان امام بودند که هسته مرکزی سپاه را تشکیل می¬ دادند، ولی از لحاظ تعداد در اقلیت بودند.
2- خوارج که از هر وسیله ¬ای برای جنگ با معاویه استفاده می¬ کردند و غوغا و بلوایی را در سپاه به راه انداخته، بی نظمی و هرج و مرج ایجاد می¬ کردند.
3- افراد سودجو و دنیا پرست که به طمع دنیا و منافع مادی و جمع آوری غنیمت به جنگ آمده بودند و بدیهی بود که با تطمیع از طرف دشمن از صف امام جدا می¬ شدند.
4- افراد دودل و شکاک که به نظر آنان امام حسن(ع) بر معاویه ترجیحی نداشت.
-5ودر نهایت گروه¬ هایی¬ که نه به خاطر دین، بلکه از روی تعصب به پیروی از رئیس قبیله در صحنه نبرد حاضر شده بودند[8].
ین سپاه وقتی در مقابل دشمن قرارگرفت در مقابل تهدید و تطمیع دشمن تاب نیاورد، بیعت را شکسته و به سوی دشمن رفته، تسلیم شدند و عده¬ ای هم بر امام شوریدند.
وضعیت به گونه ¬ای پیش آمد که در منطقه «ساباط» علیه امام شورش کردند و قصد کشتن امام را داشتند که بر اثر حمله یکی از خوارج، امام مجروح شد، آنان آنچنان به پستى گرائيدند كه حتى وسائل و اثاثيه امام را به يغما بردند و بنابر آنچه در بعضى از كتب تاريخى آمده حتى فرشى كه امام بر روى آن مى نشست را نيز غارت كردند و ردا را از دوش آن حضرت برداشتند.[9]
دردها و رنج¬ هاى امام به اينجا خاتمه نيافت، بلكه دردهاى بزرگترى نيز در انتظار ايشان بود، آن حضرت به وسيله رشوه گيران و خوارج سه بار مورد سوء قصد واقع شد:
يكبار هنگام نماز تيرى به سوى آن حضرت انداختند، ولى به حضرتش آسيبى نرسيد. كار جهل و سيه دلى خوارج کوردل به جایى رسيد كه بعضى حكم به تكفير فرزند پيامبر نمودند، و جراح بن سنان که یکی از خوارج بود به قصد كشتن امام برايشان تاخت و فرياد زد: اى حسن تو هم مانند پدرت مشرک شدی.[10]
در مورد دیگر امام در پاسخ عبدالله بن زبیر که به تحریک معاویه می¬ خواست بر امام فخرفروشی نماید و صلح امام را زیر سوال ببرد. امام در جوابش فرمود: من با معاویه از روی ترس و هراس صلح نکردم، بلکه کسانی با من دست یاری دادند که همچون تو بودند و به ظاهر دوستی و مودت می¬ کردند، ولی من به یاری آنان اعتماد نکردم ؛ زیرا شما خاندان نیرنگ و تفرقه هستید و اهل کینه و تفرقه اید.[11]
پس دومین عامل که باعث شد امام دست از حکومت بکشد و حاضر به صلح شود، فقدان نیروی لازم منسجم و هماهنگ برای جنگ با دشمن بود.
چنانچه امام(ع) در پاسخ عبدالله زبیر می فرماید: پنداشته ای که من تسلیم او شده ام؟ وای بر تو! چگونه چنین کاری امکان پذیر است در حالی¬که من پسر شجاعترین مرد عرب و مولود«فاطمه»سرور زنان جهانم! صلح من از روی ترس و ضعف نبود، بلکه مردمی که با من هم بعیت بودند ، همچون تو، دلی بیگانه و محبتی ریایی و قدمی ناپایدار داشتند.[12] و نیز فرمودند :
« سوگند به خدا من حکومت و خلافت را تسلیم معاویه نکردم مگر بدان سبب که یارانی برای نبرد بر او نیافتم ، چنانچه همراهانی می¬داشتم شب و روز با او (معاویه) جنگ می¬کردم، تا خداوند بین ما حکم کند.[13]
3- خیانت فرماندهان
وقتی که امام حسن (ع) آمادگی نبرد را گرفت «عبیدالله ابن عباس» را که دارای سابقه درخشان و از افراد مورد اعتماد بود به فرماندهی سپاه برگزید و او را موظف ساخت، تا با «قیس بن سعد» لشکر را هدایت و با مشورت او کارها را به پیش ببرد. وقتی عبیدالله عازم«مسکن» شد، شایعاتی از طرف معاویه مبنی بر صلح امام حسن(ع) با معاویه پخش شد. از طرفی معاویه با ارسالی نامه به عبیدالله وعده یک ملیون درهم را به وی داد، شایعات گفتگوی صلح و پول باعث شد که عبیدالله با دو سوم (هشت هزار) از سپاهیانش به لشکر معاویه ملحق شود.[14] با پیوستن هشت هزار نفر از دوازده هزار نیروی لشکر امام به دشمن، شیرازه تشکیلاتی و نظم سپاه امام از هم فرو ریخت و تأثیر ناگواری بر اردوگاه نظامی مسکن و مداین گذاشت و هرج و مرج سراسر سپاه را فرا گرفت، روحیه لشکریان امام بشدت تضعیف شده بود و دیگر امیدی برا ی¬ جنگ و مقاومت باقی نماند[15].
به طورکلی حالت از هم پاشیدگی و پراکندگی لشکر امام را فرا گرفته بود. کار به جایی رسید که تعداد اندکی از نزدیکانش که از شیعیان بودند در اطراف حضرت باقی ماندند و اینان گروه اندکی بودند که در برابر لشکر انبوه دشمن تاب مقاومت نداشتند و در این خلال معاویه پیشنهاد صلح کرد، امام (ع) با مشاهده این وضعیت نابسامان برای جلوگیری از وقوع اتفاقات ناگوار، آتش بس و صلح را به خاطر حفظ اسلام و جان عده زیادی از مردم و علاوه بر آن، یاران و نزدیکانش که در این جنگ قطعا کشته می شدند، با نارضایتی قلبی پذیرفت.
حال، با سپاهی که دارای چنین ترکیب و ساختار باشد، چگونه می¬ توان انتظار پیروزی و غلبه بر دشمن را داشت. امام به انبوه سپاه خود می¬ نگریست و بسی بر او گران آمد که مشاهده کند آنان بر اثر بی اعتنایی به مسئولیت و بی ثباتی در دوستی جبهه حق را رها کرده و به صف دشمن رو آورده اند، از لحاظ اصول نظامی و جنگی رو برو شدن با دشمن، با چنین سپاهی نتیجه¬ ای جز شکست را در پی نداشت.

4- توطئه های خائنانه
پس از بیعت مردم عراق با امام حسن (ع)، معاویه دسته¬ ای از یارانش را فرا خواند که برای مقابله با حکومت نوپای امام حسن تدابیری بیندیشند. ابتدا عبیدالله بن عامر را با سپاهی مجهز به عراق فرستاد، وی با سپاه خود در یکی از شهرهای مرزی عراق به نام «انبار» مقر گرفت. استقرار این سپاه در خاک عراق تهدیدی برای حکومت امام بود و همزمان با فعالیت¬ های نظامی، فعالیت¬ های سیاسی و اطلاعاتی را در داخل خاک عراق آغاز نمودند. مشاوران وی پس از شور و مشورت، به فعالیت ¬های سیاسی و اطلاعاتی شان در زمینه¬ های ذیل آغاز کردند:
الف- فرستادن جاسوسان جهت ایجاد اغتشاش، آشوب و نا امنی در قلمرو حکومت امام حسن(ع[16].
ب- تطمیع و تهدید فرماندهان ارشد نظامی[17].
ج- ارسال گشت¬ های مرزی جهت ایجاد رعب و وحشت در مرزهای حکومت علوی.
د- پخش شایعه صلح قبل از تحقق آن و تبلیغات گسترده در این زمینه؛ چنانچه گروهی از عمال معاویه در«ساباط» پذیرش صلح را در میان لشکر امام پخش کردند. پخش این شایعات با حیله گری خاصی صورت گرفت. معاویه قبل از آنکه امام تمایلی به صلح نشان دهد، گروهی را برای مذاکره با امام به ساباط فرستاد. آنها پس از مذاکره طولانی با امام به نتیجه نرسیدند؛ چون امام تمایلی به صلح نداشت و بر جنگ قاطع بود. آنها پس از خروج از مجلس با صدای بلند گفتند: حسن بن علی(ع) صلح را پذیرفته و خداوند با کمک پسر پیامبرش از ریختن خون مردم جلوگیری کرد. همین شایعه موجب شورش خوارج بی¬ خرد علیه امام شد؛ حتی«جراح بن سنان» با شمشیر به امام حمله کرد و ران مبارک امام را زخمی کرد.[18]
ه- جنگ روانی؛ دستگاه بنی امیه جنگ روانی شدیدی علیه کارگزاران صالح و شایسته امام و بدنام کردن آنان و همچنین پناهندگی برخی از شخصیت¬ های سیاسی و نظامی حکومت امام حسن(ع) را به شدت تبیلغ می¬ کردند. توطئه و دسایس معاویه تا حدی در بین مردم جاهل و نادان و افراد نابخرد تأثیرات منفی بر جای گذاشت که باعث بهم خوردن وحدت و یک پارچگی مردم عراق شد.
هداف و انگیزه¬ های صلح امام حسن(ع)
با توجه به اوضاع و احوال و به هم ریختگی سیستم نظامی سپاه امام و اوضاع نابسامان مردم عراق امام (ع) مجبور می¬ شود که با معاویه صلح نماید. امام صلح را روی اهداف و انگیزه¬ هایی، با کراهت و اجبار درونی پذیرفت. از مطالعه اوضاع و احوال اطراف امام و مفاد صلح نامه می¬ توان اهم اهداف امام را به این صورت دسته بندی کرد:
1- حفظ اسلام
دستگاه بنی امیه بر اساس مستندات تاریخی، همواره درصدد نابودی اسلام و یا تحریف آن از مسیر اصلیش بودند؛ اما به دلیل وجود شخصیت¬ هایی مانند امام علی (ع) کاری از پیش نبردند.
بنی امیه احساس می¬ کردند که بزرگترین مانع سر راه آنان وجود حضرت علی(ع) است که با فقدان وجود او می¬ توانند، به اهداف¬شان جامه عمل بپوشانند، یا حد اقل مشکلات¬شان کمتر خواهد شد، ولی برخلاف تصورشان وجود امام حسن (ع) نیز برای آنان درد سر ساز شد. این موضوع وقتی برای آنان صورت عینی پیدا کرد که مردم عراق اطراف امام را گرفتند و با او بیعت کردند. پس از بیعت مردم عراق با امام، دسیسه¬ ها و توطئه¬ های بنی امیه شروع شد، تصورشان این بود که امام را در یک جنگ ناخواسته و نابرابر بکشانند و با خالی کردن اطراف امام از یارانش، آخرین مانع را از سر راه خود بردارند. طبیعی بود که با شهادت امام حسن(ع) در میدان جنگ دیگر از یاران و صحابه خاص پیامبر اسلام کسی باقی نمی ¬ماند و همگی به قتل می¬رسیدند که نتیجه نهایی نابودی اسلام بود. درکلمات امام مجتبی(ع) این نگرانی به وضوح مشاهده می¬ شود:
الف- حضرت فرمودند: «إني خشيت أن يجتث المسلمون من وجه الأرض فأردت أن يكون للدين داع [19]«.
من ترسیدم که اگر جنگ شروع شود ریشه مسلمانان از روی زمین کنده شود، خواستم برای پاسداری و حفاظت از دین، نگهبانی باقی بماند.
ب- أيها الناس إن هذالأمر الذي اختلفت فيه أنا ومعاوية إنما هوحق کان لی فتركته لحقن دمائکم وتحصین اموالکم»[20]
در خطبه ¬ای خطاب به مردم فرمودند: مردم من با معاویه بر سر چیزی که اختلاف داشتم آن حق من بود، از حق خود به خاطر مصلحت و حفظ خون و اموال شما گذشتم
ج. درکلام دیگر فرمودند: انما هادنت حقنا للدماء[21]، به خاطر حفظ خون مسلمانان صلح کردم.

2 – حفظ خون شیعیان و بقای تشیع
یکی از اهداف امام حفظ خون شیعیان و بقای شیعه در جهان بود. در صورت ادامه جنگ، امام و تعدادی از مخلصین و شیعیان که اطراف ایشان بودند به طور قطعی نابود می¬ شدند. امام نگران از این بود که چنانچه جنگ شروع شود و به شکست سپاه عراق منجر شود، معاویه به بهانه ای همه اهلبیت و دوستان او را خواهد کشت. وضعیت سپاه امام به هم ریخته بود و نمی¬ توان به چنین نیروی اعتماد کرد. چنانچه امام در چند مورد به این حقیقت اشاره کرده است:
الف. وقتی یکی از افراد نابخرد با بی ادبی به امام خطاب می کند: السلام علیکم یا مذل المؤمنین»، امام در پاسخ می فرماید: علیک السلام اجلس، لست بمذل المؤمنین، ولکنی بمعزهم ما أردت بمصالحتي معاوية الا أن ادفع عنكم القتل عند ما رأيت من تباطوا اصحابی عن الحرب ونکولهم عن القتال…» [22]
امام در پاسخ شخص معترض فرمودند: بنشین من ذلیل کننده مومنین نیستم، بلکه عزیز کننده آنان هستم. مقصود من از صلح با معاویه جلوگیری از قتل و کشتار بود؛ چون دیدم که اصحابم آمادگی برای جنگ ندارند و سستی می¬کنند، صلح کردم.
همچنین امام (ع) در جواب اعتراض یکی از دوستان و شیعیان خود( حجر ابن عدی) می ¬فرماید:« إنی رأیت هوی عظم الناس فی الصلح و کرهوا الحرب، فلم احب أن احملهم علی ما یکرهون، فصالحت بقیا علی شیعتناخاصه من القتل فرأیت دفع هذه الحروب الی یوم ما…»
دیدم که تمایل بیشتر مردم به صلح است و از جنگ کراهت دارند، نخواستم بر آنان چیزی را تحمیل نمایم که اکراه دارند، حفاظت شیعیان از کشته شدن و نابودی، مرا ناگزیر به مصالحه کرد. پس جنگ را به روز دیگری واگذار کردم. تکلیف انسان بر اساس اوامر الهی هر روز به گونه¬ ای است که باید آن را مناسب انجام دهد.
والله الذی عملت خیر لشیعتی مما طلعت علیه الشمس[23]، قسم به خدا آنچه انجام دادم به خیر شیعیان ما بوده است.
-افشایی چهره پرفریب معاویه
بعد از شهادت حضرت علی(ع) معاویه در جهان اسلام کم کم به عنوان یک چهره ملی و مذهبی و به عنوان کاتب وحی، طرفدار صلح و آرامش و امنیت مطرح می¬ شد. وی سعی می¬ کرد خود را پای بند به اصول و مبانی اسلام نشان دهد و در انجام امور دینی در ظاهر مقید بود. معاویه با چنین وجه¬ ای برای جهان اسلام خطرناک بود. امام حسن(ع) با صلح خود می¬ خواست آن چهره اصلی و واقعی را که در پشت نقاب مکر و تزویر و حیله پنهان شده است، برای مردم آشکار سازد؛ چون مواد صلح نامه برخلاف سیاست بنی امیه طرح شده بود و آنان به هیچ قیمتی حاضر به عملی کردن این مواد نبودند.
4- خنثی نمودن توطئه¬ های دشمن
معاویه توطئه ¬های فراوانی در جهت ضربه زدن به امام حسن(ع) به کار گرفت. یکی از این توطئه¬ ها مطرح کردن صلح بود، معاویه فردی صلح طلب و صلح جو نبود. هدف وی از طرح صلح مانند سرنیزه کردن قرآن در جنگ صفین بود. هدف وی از پیشنهاد صلح و منوط ساختن تمام مواد و شروط آن به اراده و خواست امام حسن، در تنگنا قراردادن امام بود؛ چون به زعم آنان امام در هر دو فرض( پذیرش و عدم پذیریش صلح) دچار مشکل خواهد شد؛ زیرا در فرض پذیرفتن صلح از طرف امام، گروه¬ هایی مانند خوارج که در سپاه امام حضور داشتند به شدت با صلح مخالفت خواهند کرد و جنگ داخلی و درگیری بین لشکریان امام به وقوع خواهد پیوست. این پیش بینی تا حدی واقعیت داشت؛ چنانچه وقتی فرستادگان معاویه در ساباط شایعه صلح را پخش کردند، خوارج دست به شورش زدند که نمونه¬ هایی از آن در بخش قبلی بیان شد.
اما در فرض عدم پذیرش صلح از جانب امام، دستگاه تبلیغاتی بنی امیه جنگ روانی علیه امام به راه انداخته، امام را جنگ طلب، ریاست طلب و ماجرا جو معرفی کرده، مسئولیت ادامه جنگ و خونریزی و تمامی پی ¬آمدها را متوجه امام می¬ ساخت و در نهایت افکار عمومی مسلمانان را به نفع خود و علیه امام حسن(ع) سازماندهی می کرد. به خاطر خنثی نمودن توطئه دشمن، امام حسن(ع دست از جنگ بر می¬ دارد، و صلح تحمیلی و زجر دهنده را به خاطر مصالح مسلمین می¬ پذیرد.
5- زمینه سازی برای قیام کربلا
پذیرش صلح از طرف امام حسن(ع) و گنجاندن شرایط و موادی که تأمین کننده خواست همه مسلمانان و به صلاح اسلام و مسلمین و به ضرر معاویه بود. اوضاع و شرایط را تغییر داد؛ چون پشت پا زدن معاویه به مفاد صلح نامه افکار عمومی را بر ضد معاویه بسیج کرد. خصوصا پس از تسلط بنی امیه بر عراق و ظلم و ستم هایی که در حق مردم روا می¬ داشتند مردم را سخت تکان داد و آنها را از رخوت و سستی به در آورد و ماهیت اصیل حکومت اموی را آ شکار ساخت. مردم عراق هرگاه به یاد دوران حضرت علی (ع) می¬ افتادند، اندوهناک می¬ شدند و از صلحی که با معاویه کرده بودند، سخت پشیمان بودند و در انتظار فرصت مناسب بسر می¬ بردند. پس می ¬توان گفت: صلح نامه امام حسن سند محکومیت تاریخی معاویه و نشان دهنده حقانیت امام مجتبی می¬ باشد.
این صلح زمینه قیام امام حسین(ع) را فراهم ساخت؛ چون در مواد صلح نامه آمده بود که معاویه حق ندارد برای خود جانشین تعیین نماید، ولی معاویه یزد را جانشین خود تعیین نمود. امام حسین(ع)وقتی می¬ بیند معاویه بر خلاف معاهده عمل می¬ کند، علیه حکومت بنی امیه قیام می کند و در اصل، امام حسن و معاویه صلح نامه را نشکستند و این معاویه بود که پیمان شکنی کرد، و امام حسین علیه السلام هم بعد از حدود 10 سال صبر و سکوت در برابر معاویه، در آخر با شکسته شدن معاهده توسط معاویه، اقدام به قیام و جنگ کرد.
نتیجه اینکه، حضرت امام حسن با درک اوضاع و شرایط و مصالح داخلی و خارجی جهان اسلام تصمیم به موقع و درستی انتخاب کرد. اسلام را از نابودی و شیعیان را از یک قتل عام و فاجعه بسیار خطرناک نجات داد. اوضاع زمان و دشمن مقابل و دوستان حضرت امام حسن(ع) با اوضاع زمان و دشمن و دوستان عصر حضرت امام حسین(ع) با هم فرق داشتند، پس می توان تفاوت سیره این دو معصوم را در تفاوت عناصر فوق جستجو کرد.
رای اینکه بیشتر به اهداف صلح امام حسن پی ببریم در پایان مواد صلح نامه را که به صورت پراکنده در کتب تاریخی ذکر شده است و نویسنده کتاب «صلح حسن» آن را جمع آوری کرده است در این جا ذکر می کنیم: مورخان می¬ نویسند که: معاویه به وسیله« عبدالله بن عامر» و « عبدالرحمن بن سمره» ورقه ای به عنوان قرارداد صلح، برای حسن بن علی(ع) فرستاد، این نامه کاملا سفید بود و فقط در بالای آن یک خط نوشته شده بود: « ان اشترط فی هذه الصحیفه التی ختمت اسفلها ماشئت فهو لک[24].« این نامه را در خصوص قرار داد صلح فرستادم من آن را امضا کردم و هر شرطی را که شما می خواهید و صلاح می دانید در آن بنویسید مورد قبول من است. در پایان جهت اطمینان، سوگندهای بزرگی یاد کرد و به امضای همه بزرگان دربارش رساند و آن را خدمت امام حسن فرستاد، امام با مشاهده این ورقه، موادی که لازم و ضروری و به نفع اسلام و شیعیان می دانست در آن گنجاند که آن مواد عبارتند از:
ماده(1): اجرای حکومت به معاویه واگذار می¬ شود، بدین شرط که به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیره خلفای شایسته عمل کند.( یعنی معاویه فقط یک مجری است و از خود حق تصمیم گیری ندارد و حکم یک ابزار را در اجرای منویات اسلام دارد). [25]
ماده(2):پس از معاویه حکومت متعلق به حسن است[26] و اگر برای او اتفاق و حادثه¬ ای پیش آمد، متعلق به حسین می¬ باشد و معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند. [27]
ماده(3):معاویه باید ناسزا به امیرالمؤمنین و لعنت بر او را در نمازها ترک کند و علی(ع) را جز به نیکی یاد نکند.[28]
ماده (4): بیت المال کوفه که موجودی آن پنج میلیون درهم است مستثنی می باشد و تسلیم حکومت، شامل آن نمی شود و معاویه هر سالی دو میلیون درهم، برای حسین بفرستد و بنی هاشم را از بخشش¬ ها و هدیه¬ ها بر بنی ¬امیه امتیاز بدهد و یک میلیون درهم در میان بازماندگان شهدایی که در کنار امیرالمؤمنین در جنگ¬های جمل و صفین کشته شده اند بدهد.[29]
ماده(5): مردم در هر گوشه از سر زمین ¬های خدا چون شام، عراق، یمن یا حجاز باید، در امن و امان باشند و شیعیان و اصحاب علی(ع) درهر نقطه ای که هستند در امن و امان باشند و کسی از شیعیان علی مورد آزار و اذیت واقع نشوند و یاران علی بر جان، مال، ناموس، و فرزندان شان بیم ناک نباشند و کسی ایشان را تعقیب نکند و هر آنچه در دست اصحاب علی است، از آنان باز پس گرفته نشود و به قصد جان حسن بن علی و حسین بن علی و هیچ یک از اهل بیت رسول خدا توطئه چینی نشود.[30]
بن قتیبه می نویسد: عبدالله بن عامر فرستاده معاویه قیود و شروط امام حسن را به همان صورتی که آن حضرت بدو گفته بود برای معاویه نوشت و فرستاد. معاویه هم آن را به خط خود نوشت و مهر کرد و پیمان های مؤکد و سوگندهای شدید، بر آن افزود و همه سران شام را بر آن گواه گرفت و آن را برای نماینده خود عبدالله فرستاد و او آن را به حسن بن علی(ع) تسلیم کرد.[31]

با مطالعه مواد صلح نامه به اهداف امام حسن علیه السلام پی می بریم، امام با تنظیم چنین صلح نامه ¬ای معاویه را در شرایط سخت و دشوار قرار داد که در هر صورت (عمل کردن یا نکردن به مفاد صلح نامه) به نفع امام حسن بود؛ زیرا در صورت تحقق یافتن شروط قرارداد صلح منافع و مصالح اسلام و تشیع محقق می¬ شد و در صورت عمل نکردن معاویه به مفاد صلح نامه محکومیت تاریخی را در پی داشت. امام هم به این نکته واقف بود که معاویه به مفاد صلح نامه ترتیب اثر نخواهد داد؛ زیرا مواد صلح نامه صد در صد به نفع شیعیان و کاملا به ضرر بنی امیه بود و معاویه با دست خود کاری که به ضررش باشد انجام نمی داد و هدفش از ادعای صلح خواهی، صرف رسیدن به حکومت و قدرت بود؛ اما امام حسن(ع) می خواست بطلان ادعاهای معاویه آشکار شده و چهره پرفریب او برای مردم روشن و برای همگان واضح شود که صلح خواهی او کذب محض است و حربه ای است برای رسیدن به قدرت و حکومت.
معاویه با زیر پاگذاشتن تمام مواد صلح نامه، خود را در برابر افکار عمومی و وجدان های بیدار تاریخ قرار داد و با این کار خود عملا صلح را به هم زد و با آخرین حلقه آن، یعنی تعیین جانشین برای خودش نقض تمام مواد صلح کامل شد؛ چون در یکی از مواد آمده بود که معاویه حق تعیین جانشین برای خود را ندارد. اینجا بود که دیگر بهانه ای برای سکوت و زمینه ای هم برای تبلیغات و شایعات بنی امیه باقی نمانده بود و بستر برای یک نهضت و قیام، علیه بنی امیه مساعد شده بود. مردم هم بنی امیه را خوب می شناختند که چه کسانی هستند و چه می خواهند. پس از مرگ معاویه و روی کارآمدن یزید حضرت امام حسین(ع) علیه بنی امیه اقدام کرد و حماسه عاشورا و حادثه کربلا را خلق کرد.
کوتاه سخن اینکه روش و رفتار امام حسن یک روش صحیح و درست متناسب با مقتضیات عصر و زمان بود و هر روش دیگری جز صلح و پذیرفتن آتش بس در آن شرایط، به ضرر اسلام و مسلمین بود. این صلح زمینه ساز قیام عاشورا شد، قیام عاشورا قبل از آنکه حماس حسینی باشد، حماسه حسنی است.[32]
توضیحی پیرامون مواد صلح نامه
بندهاى قرارداد مصالحه كه از سوى سبط اكبر پيامبر مطرح شده، داراى امتيازات بسيارى است كه در هر زمان، جايگاه والاى سياسى – الهى خود را باز مى ‏كند و منشور اصلاح و انقلاب تدريجى را پى ‏ريزى مى‏ نمايد. امام(ع)در اين قرارداد، كوشيد پرده از چهره معاويه بردارد و تبليغات دروغينى كه جهت تثبيت موقعيت اجتماعى او انجام گرفته، خنثى كند.
بند اول: اعمال و كردار وى را مخالف قرآن و سيره پيامبر(ص) و خلفاى صالح دانسته و از وى خواسته است تا بعد از واگذارى حكومت، برنامه‏ هاى آينده خويش را بر اساس قرآن و روش پيامبر قرار دهد.
بند دوم: به موقت‏ بودن حكومت معاويه اشاره مى ‏كند و اينكه او نمى ‏تواند سرنوشت آينده مسلمانان را بر عهده گيرد، بلكه آينده از آن خود يا برادرش حسين(ع) و يا شورايى از مسلمانان است كه خط و مشى را تعيين مى كنند.
بند سوم: بيانگر كينه معاويه به اهل بيت پيامبر(ص) است او آغازگر سب و نفرين عليه شخصيتى همچون على بن ابى‏ طالب(ع) بود.
بند چهارم: بر بى ‏تقوايى، ستمگرى و نژاد پرستى معاويه اشاره مى‏ كند و از او تعهد مى‏ گيرد امنيت را برقرار سازد و متعرض مردم، بويژه مردم عراق و علاقه مندان به اهل بيت(ع) نگردد، زيرا بسيارى از آنان حامى و ياور پدرش على(ع) بودند.
بند پنجم: خواستار حفاظت و امنيت ويژه‏اى براى ياران على(ع) است و سپس تصريح مى‏ كند:
بر معاويه است پاكباختگانى چون حجربن عدى، ميثم تمار، عمرو بن حمق و … را ارج نهد و حقشان را ادا كند، نه اينكه، به خاطر حق‏گويى، آنان را تعقيب كند و ترس و وحشت را حاكم سازد.
بند ششم: تاكيدى است‏ بر دو بند پيشين و هشدارى است‏ بر ترك توطئه آشكار و پنهانى حاكمان شام عليه امام و اهل بيت(ع)، زيرا آنان مشعل هدايت اين امتند و معلوم بود كه معاويه و بنى اميه براى رسيدن به اهداف شوم خود سراغ آنان را خواهند گرفت.
امام مجتبى(ع) در بند هفتم، بالاترين ضربه روحى را بر پيكر معاويه و بنى ‏اميه وارد كرده است، زيرا:
ولا: اقامه شهادت بايد نزد افراد عادل، مطمئن و مورد وثوق انجام گيرد و معاويه از اين خصال نيك به دور است. مرحوم مجلسى در اين باره مى ‏نويسد: شهادت بايد نزد حاكم عادل و قاضى فصل(تميز دهنده بين حق و باطل) اقامه شود و درباره او اطمينان حاصل شود كه حق را احيا و با باطل مبارزه مى‏ كند.
امام با آوردن اين قيدها خواسته است، معاويه را فاقد صفات مذكور معرفى كند.
ثانيا: اگر معاويه خود را اميرالمؤمنين نداند، مسلما امام(ع) كه خود يكى از افراد مؤمن است، تحت ولايت و سرپرستى او نخواهد بود، به همين ترتيب، ديگر افراد متدين، متعهد و دلسوز شيعه پس در آن صورت او حقى بر گردن هيچ مؤمنى پيدا نخواهد كرد.
اما بند هشتم، كه در برگيرنده مسايل مالى، بيت المال، پرداخت‏ سالانه به حسين بن على(ع) و پرداخت‏ بدهى‏ هاى حضرت و رسيدگى به بازماندگان شهداى صفين و جمل است، از اساسى‏ ترين شروط قرارداد صلح به شمار مى ‏آيد.
نقد وبررسی
علامه باقر شريف قرشى شرط هشتم قرارداد صلح را غير واقعى مى ‏داند، زيرا طبق استدلال ايشان، بيت المال در اختيار امام مجتبى(ع) بود و درخواست معنا ندارد و ديگر اينكه اين بند با سيره اميرالمؤمنين(ع) كه بيت المال را هر شب مى‏ روبيد، سازگار نيست. در پاسخ بايد گفت: اولا: امام(ع) با اين حركت، صداقت‏ خويش را ثابت كرد و براى هميشه از اتهام اختلاس بيت المال رهايى يافت و هيچ كس نتوانست آن حضرت و برادرش و ديگر دست اندركاران حكومتش را متهم كند.
ثانيا: مگر مى ‏شود مملكتى كه گرفتار جنگ‏ هاى پرهزينه‏ اى همچون صفين و جمل و… بود و پيوسته به اسب، شتر، لباس و شمشير و سپر و نيزه نياز داشت پشتوانه‏ اى در بيت المال نداشته باشد؟ آنهم جنگى كه بيش از هشتاد هزار نيرو و جنگجو در آن شركت جسته است.
ثالثا: سيره على(ع) افزون كردن بيت المال است «توفير فيئكم عليكم‏» به طورى كه پشتوانه ‏اى قوى براى مسلمانان باشد و فئ غنائم، ماليات و زكوات را شامل مى شود.
ابعا: صدقات و حق فقرا، كه على بن ابى ‏طالب(ع) آن را نگه نمى ‏داشت و به فقرا مى‏ رساند و سعى مى‏ كرد چيزى از آن را نگاه ندارد، جزئى از بيت المال عمومى كشور بود نه همه آن.
و اما در مورد درخواست 2000000 درهم در سال براى حسين(ع)، بايد توجه داشت كه اين مبلغ براى مصرف شخصى خود امام حسين(ع) نبوده، بلكه جهت فقرا و درماندگان هزينه مى ‏شد، زيرا خانواده‏ هاى فقير و آبرومندى در كوفه بودند كه غير از امام و برادرش(ع)كسى آنها را نمى ‏شناخت.
نكته قابل توجه اينكه چون دين و بدهكارى امام مجتبى(ع) مربوط به بيت المال بوده از اين رو پرداختنش را به معاويه محول مى‏ كند.
بنابراين، روشن شد كه شرايط و موراد صلح نامه بسيار دقيق و اساسى بود و با درايت و پيش بينى امام مجتبى(ع) انجام گرفته است.

________________________________________
[1] محمد ری¬ شهری، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، چ اول، بی¬تا، ج2، ص 1158.
[2] ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ، دارصادر، 1386ق، ج3، 407.
[3] آل یاسین، شیخ راضی ، صلح امام حسن، ترجمه آیت الله خامنه ¬ای، ص 93-113.
[4] همان، ص 142.
[5] محمد ابن نعمان مفید، ارشاد ، مؤسسه آل البیت، بیروت، دارالمفید، ج 2، ص 11.
[6]ابن اثیر، اسد الغابه ، انتشارات اسماعیلیان، ج2، ص 13؛ محمد باقرمجلسی ، بحار الانوار، بیروت ، مؤسسه الوفا، ج44، ص 21.
[7]ابن اثیر، اسد الغابه، تهران، انتشارات اسماعلیان، بی تا، ج3، ص14-13.
[8] محمدابن نعمان، مفید، ارشاد، ج2، ص10 .
[9]ابن اثیر، الکامل، ج2، ص 107.
[10] مفید، ارشاد، ج2، ص12؛ جواد قيومی، صحيفة الحسن (ع)، چاپ اول، 1375، دفتر انتشارات اسلامی،جز 4، ص34-36.
[11] قیومی، ص 305.
2]بیهقی، المحاسن والمساوی ، ج1، ص 60 -65.
[13] محمد باقر مجلسی، بحار ، ج44، ص 147.
[14] مفید، ارشاد ، ج2، ص 13.
[15]ابن اثیر، الکامل فی التاریخ،ج3، ص 404.
[16] مفید، ارشاد، ج2، ص 9 .
[17]. احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، قم، موسه نشر فرهنگ اهل بیت، ج2، ص 214.
[18] مفید، ارشاد، ج2،ص 12.
[19]قرشی، حیات الامام الحسن، ج2، ص 277.
[20]نعمان بم محمد تمیمی، شرح الاخبار، قم، مؤسسه نشر اسلامی، بی¬تا، ج3، ص 105.
[21] بحار الانوار، ج44، ص 26.
[22] ابی حنیفه احمد بن داود الدینوری، اخبار الطوال، داراحیاء التراث، بی تا، ص 221 .
[23] محمدباقر مجلسی، بحار،ج44، ص 19 .
[24]سیدشرف الدین، النص والاجتهاد، سیدالشهدا، چاپ اول ، 1404، ص 516.
[25]بحار الانوار،ج10،ص 115.
[26]ابن کثیر،ج8، ص 41.
[27] ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه،ج4 فص 8.
[28]اصفهانی،ابوالفرج، مقاتل الطالبیین،ص26.
[29] طبری،ج6،ص92.
[30]مجلسی، بحارالانوار،ج10،ص 115.
[31] الامامه و السیاسه،ص20.

Share:

More Posts

Send Us A Message