سیما و سیره محمد در قرآن ۱۸ –بخش چهارم- فصل اول: ارتباط متقابل پیامبر و مؤمنان ایمانی
بدست حسن یوسفی اشکوری • 12 می 2011 • دسته: سيما و سيره نبوىبا بعثت پیامبر و نخستین ایمان آورنده (حضرت خدیجه) جامعه دینی و اسلامی یعنی امت بنیاد نهاده شد. دراین جامعه نوبنیاد دریک سو امت قرار دارد که مؤمنان و پیروانند و درسوی دیگر امام قرار دارد که همان پیامآور است و رهبری فکری و دینی پیروان را برعهده دارد. درگذشته در عربستان چنین نظام عقیدتی- اجتماعی استواری وجود نداشت چراکه اعراب دارای دین واحد و رسمی نبودند و نیز دارای حاکمیت سیاسی واحد و حکومت و دولت نبودند و لذا تکثرگرایی دین وجود داشت و آزادی دینی هم رایج بود و کسی متعرض دین دیگر نمیشد. درست مانند ایران پیش از عصر ساسانی و یا روم پیش از رسمیت یافتن مسیحیت درروم (بیزانس). اما جالب است که در قرآن هیچگاه به پیامبر امام خطاب نشده است. امام به معنای پیشوا و رهبر است و به کتاب «موسی» نیز امام اطلاق شده است: «وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَهً …» (احقاف/ ۱۲) درآیه ۱۲ سوره یس آمده است: « … وَکُلَّ شَیْءٍ أحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ » که امام به معنای « لوح محفوظ » دانسته شده است ولی میتواند به معنای همان الگو و نمونه و مسطوره باشد به هرحال درقرآن پیامبر امام دانسته نشده و به نظرمیرسد بعدها که جامعه دینی و ایدئولوژیک تقویت شد و رسمیت یافت، واژه امام در فرهنگ دینی اهمیت پیدا کرد و درمعنای گسترده آن یعنی رهبری دینی و سیاسی به کارگرفته شد در واقع طرح اصل « اسلام دین و دوله » استعمال واژه امام را ضروری ساخت. به ویژه در تشیع این عنوان بسیار مهم شد و به صورت کلید واژه تاریخ و عقیده و فرهنگ شیعی درآمد. به هرحال با توجه به هم ریشه بودن امت و امام، مناسب است که رهبر جامعه دینی را امام بنامیم و آن را در هر دو عرصه روا بشماریم. البته کاربرد این عنوان در ارتباط با حاکمیت و دولت، درجامعه مدرن لغو و خالی از محتوا است.
اکنون ابتدا نقش و رسالت پیامبر را در برابر مؤمنان ( امت ) بیان میکنیم وآنگاه نوع ارتباط مؤمنان با پیامبر را بر میشماریم.
ما پیش از این تا حدود زیادی حضرت رسول را معرفی کرده و خطوط اصلی سیمای او را به تصویر کشیدهایم و تمام خصوصیات و نقشها در ارتباط با دینورزان و به طور عام آدمیان است. چرا که بدون مخاطبان دیندار بسیاری از آن نقشها و تکالیف بیمعنی و لغو خواهد بود. القابی چون: نبی، نبیامی، رسول و رسالت، بشیر و بشارت، نذیر وانذار، شاهد، شهید، داعیالیالله، سراج منیر، رحمه للعالمین، خاتم النبین، جملگی بیانگر نوعی ارتباط با انسانها و به ویژه مؤمنان و جامعه ایمانی است. درعین حال برخی از ویژگیهای امامت حضرت رسول درحوزه جامعه و امت ازاهمیت زیادی برخوردار است و ارتباط مستقیم با عنوان بحث کنونی دارد و لذا آنها را بار دیگر با تأکید و ذیل عناوین مستقل میآوریم:
۱- نهی از ودار کردن مردمان به ایمان آوردن. آیه ۹۹ سوره یونس: « وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ ». آیه ۳۸ سوره احزاب « مَّا کَانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا ».
۲- نهی از وکالت پیامبر بر مومنین. (آیه ۶ سوره شوری) : « … وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ ». آیه ۶۶ سوره انعام: « … قُل لَّسْتُ عَلَیْکُم بِوَکِیلٍ ».
۳- نهی از نگبانی پیامبر برمؤمنین. (آیه ۱۰۴ سوره انعام) : « قَدْ جَاءکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ».
۴- نهی از خودکامگی و چیرگی پیامبر برمومنین. (آیات ۲۱ و ۲۲ غاشیه) : « فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ / لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ.»
۵- نهی از ایجاد تکلیف و زحمت برای مؤمنین. (آیه ۸۶ سوره ص) : « قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ »
۶- نهی از چشمداشت پاداش ازمؤمنان. درقرآن هشت بار مطلبی با « قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ … » آمده است که تأکیدی است بر این نکته که پیامبران و از جمله پیامبر اسلام نقش خود را به عنوان نبی و رسول بدون چشمداشت از کسی انجام میدهند و فقط ازخداوند توقع پاداش دارند: « ان اجری الا علی رب العالمین » فقط دریک جا ( آیه ۲۳ شوری) آمده است: «… إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى …». جوهر فعل اخلاقی خدمت بی چشمداشت پاداش است.
۷- نهی از جباریت و زورگویی بر مؤمنین. آیه ۴۵ سوره ق: « … وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ … ».
۸- نهی از تندخویی پیامبر برمؤمنین و رأفت و رحمت برمؤمنان. آیه ۱۵۹ سوره آلعمران: « فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ …/[۱]» نیزآیه ۱۲۸ سوره توبه:
« لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ[۲] »
۹- توصیه به مشورت با مومنان. دنباله آیه ۱۵۹ آل عمران: « … وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ … ».
۱۰- ولایت پیامبر بر مؤمنان. آیه ۵۵ سوره مائده : « إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ».[۳] البته ولایت به معنای دوستی است که جمع آن اولیاء است اما پیامبر به ویژه در مدینه سرپرستی امت را هم داشت و لذا تحت عنوان « اولی الامر» معرفی شده است.
در روایتی از پیامبر نقل شده است که میفرمود: « ان الله امرنی بمدارادت الناس کما امرنی باقامه الفرائض » خداوند مرا به مدارا با مردم، همانند بر پا داشتن واجبات، فرمان داده است.
و اما تعهدات وتکالیف مؤمنان در برابر پیامبر و ولی امر مسلمانان :
۱- ایمان به محمد (ص) . آیه ۲۸۵ سوره بقره: « آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ … »[۴] البته به مصداق آیه ۲ سوره محمد ایمان به نبی ایمان به دعوت و احکام الهی اوست.
۲- اطاعت از پیامبر به مثابه نبی و اسوه. آیه ۲۱ سوره احزاب:« لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ … »
در آیه ۴ سوره ممتحنه آمده است: « قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنکُمْ … »[۵] در آیه ۶ نیز آمده است: « لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ … » این اسوه بودن محمد و ابراهیم به معنای داشتن عصمت مطلق نیست چراکه پیروان ابراهیم نیز اسوه هستند و لذا اسوه بودن امری نسبی و در مقام مقایسه است. آیات زیادی در قرآن است که مؤمنان را به اطاعت از پیامبر دعوت میکند. ازجمله آیه ۱۳ سوره نساء « … وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ … »[۶]. به هرحال اطاعت از پیامبر به چند اعتبار لازم است، به اعتبار نبوت، به اعتبار اسوه بودن اخلاقی و به اعتبار اولیالامر بودن. اما چنان که پیش از این به تفصیل گفته شد، این اطاعتها مقید و مشروط است، شروط آن نیزعبارت است از: ۱- قطعیت نبوت و انزال وحی به نبی، ۲- قطعیت صدق نبی و استمرار آن، ۳- رعایت تمام شرایط و شروط نبوت و امامت در امر حکومت.
اما باید تأکید کرد که پیامبر دو شأن دارد: شأن نبوت و شأن بشری، درمقام اول. «محمد رسولالله» است که سخن میگوید و در شأن دوم «محمدبن عبدالله» است که سخن میگوید، در مقام اول ایمان و اطاعت واجب است در مقام دوم نیز، که مقام حکومت هم هست، حقوق متقابل حاکمیت و مردم برقرار است و لذا اطاعت دربرابر مشروعیت قدرت سیاسی است و حق انتخاب و کنترل و نظارت و در نهایت حق تغییر حاکم و رژیم سیاسی برای مردم محفوظ است.
۴- نهی از خیانت به پیامبر. « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِکُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ »[۷] (انفال /۲۷)
۵- حفظ حریم نبوی. درقرآن آیات مکرری هست که به مؤمنان سفارش میکند که حریم نبوت و پیشوایی امت را محترم بشمارید و حرمتها را نگه دارید. از جمله درآیات اول تا چهارم سوره حجرات اشاره شده است که : ۱- ای مومنان برحکم خدا و رسول او پیشدستی نکنید، ۲- ای ایمان آورندگان صدایتان را از صدای پیامبر بلندتر مسازید و آن گونه با هم سخن میگویید، با پیامبر سخن مگوئید ۳- از پشت در حجرهها پیامبر را صدا نزنید. درآیه ۶۲ سوره نور به مؤمنان توصیه شده است که: « لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم بَعْضًا …» یعنی آن گونه که بین خودتان همدیگر را میخوانید، پیامبر را صدا نزنید. درآیات ۹ و۱۲و۱۳ ممتحنه نیز توصیه شده است که در برابر پیامبر و همدیگر زیر گوشی (نجوا) حرف نزنید. درباره شأن نزول این آیات آرای مختلفی ذکر شده است اما انگیزه نزول این آیات هرچه باشد، یک امر مسلم است و آن اینکه با پیامبر توهین آمیز برخورد نکنید و حرمت و حریم او را در گفتار و رفتار نگه دارید.
۶- نهی از آزار پیامبر. « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا »[۸] (احزاب /۶۹)
۷- نهی از نفاق با خدا و رسول. در آیات مختلف قرآن از گروه منافقان سخن رفته است و به مؤمنان سفارش شده است که با خدا و رسول نفاق نورزید. از جمله در آیه ۱۰۱ سوره توبه از منافقان پیرامون پیامبر و مردمان مدینه یاد شده و گفته شده است که تو آنها را نمیشناسی و ما میشناسیم و دوباره عذابشان خواهیم کرد.
۸- نهی از خواستههای معقول از پیامبر. « أَمْ تُرِیدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن یَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ »[۹] (بقره /۱۰۸)
۹- نهی از پرسشهای دردسرساز از پیامبر. « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْیَاء إِن تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَإِن تَسْأَلُواْ عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ »[۱۰] (مائده / ۱۰۱)
[۱] . به لطف رحمت الهی با آنان (فراریان جنگ احد) نرمخویی کردی، واگر درشتخویی سخت دل بودی بی شک از پیرامون تو پراکنده میشدند، پس از ایشان درگذر و بر ایشان آمرزش بخواه و [ دراین کار] با آنان مشورت کن.
[۲] . آری پیامبری از میان خودتان به سوی شما آمده است که هر رنجی که شما میبرید بر او گران میآید، و سخت هواخواه شما است و به مؤمنان رئوف و مهربان است.
[۳]. همانا سرور شما خداوند است و پیامبر او و مؤمنانی که نماز را برپا میدارند و درحال رکوع زکات میدهند.
[۴]. پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است، ایمان آورده است و مؤمنان هم با همگی به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان آوردهاند.
[۵]. برای شما در ابراهیم و همراهان او سرمشقی نیکوست، آنگاه که به قومشان گفتند ما از شما و آنچه به جای خداوند میپرستید، بری و برکناریم.
[۶]. و هر کس از خداوند و پیامبر او اطاعت کند، او را بوستانهایی که جویباران از فرودست آن جاری است، در میآورد.
[۷]. ای مؤمنان آگاهانه به خداوند و پیامبر و درامانات خود خیانت مکنید.
[۸] . ای مؤمنان مانند کسانی که موسی را آزار دادند مباشید که خداوند از آنچه میگفتند [وبهتان میزدند] بری و برکنارش داشت، و نزد خداوند آبرومند بود.
[۹] . گویی میخواهید از پیامبر درخواستهایی بکنید، همچنانکه پیشترها ازموسی درخواست شد؟ و حال آنکه هر کسی کفر را جانشین ایمان سازد، به راستی که از راه راست بیرون شده است.
[۱۰] . ای مؤمنان از چیزهایی پرس و جو نکنید که چون برشما آشکار شود، شما را اندوهگین کند، و اگر در زمانی که قرآن نازل گردد، بپرسید، غبر شما آشکار میگردد، خداوند از گذشتهها گذشته است و خدا آمروزگار مهربان است.