سخنرانی در مسجد امام رضا در نیویورک و در واشنگتن

قرار بود شام شماری از دوستان قدیم و جدید به اینجا بیایند. آقای دکتر رضا صدر به دلیل بیماری نتوانست بیاید. آقایان مهندس نورالدین غروی با صرف دوساعت وقت برای رانندگی و نیز آقای گنجی و همسرشان و یک آقا و خانم شان که پیش از آن نمی شناختمشان (گرامیان) به منزل علی آبادی آمدند و شام را با هم صرف کردیم. مباحث مختلفی مطرح شد و بیشتر گنجی مورد سؤال و انتقاد بود. من کمتر در گفتگو شرکت کردم زیرا نمی خواستم مجادله تندی بین من و گنجی شکل بگیرد و نمی خواستم در یک دیدار دوستانه و پس از سالها کدورتی پدید آید. به هر حال دیدار و گفتگوی خوبی بود. من به طور خصوصی برخی انتقادهایم را به ایشان گفتم البته پاسخ ایشان نیز فقط سکوت بود.

صبح روز بعد آقای علی آبادی ما را به دیدار یک کتابفروشی بزرگ بود و در آنجا با شماری از آثار مهم و مفید در موضوع کارم یعنی تاریخ و سیره پیامبر و علم الحدیث به قلم پژوهشگران آمریکایی آشنا شدم و افسوس خوردم که زبان نمی دانم تا از آنها استفاده کنم.

عصر برای انجام سخنرانی به شهر لانگایلنگ رفتیم و در مسجد امام رضا سخنرانی کردم. از مدتها پیش آقای دکتر شریفی تماس گرفته بود و برای ایراد یک سخنرانی از من دعوت کرده بود. اما در آنجا دیدم که محل سالن یک مدرسه است و اصلا محل مسجد که هیچ سالن نهاد امام رضا هم نیست. به هرحال ابتدا نماز جماعت خواندیم و پس از آن شام صرف شد و بعد سخنرانی انجام شد. حدود پنجاه – شصت نفری آمده بودند که البته با توجه به سردی هوا و دوری راهها در عین حال دور از انتظار میزبانان بود. عنوان صحبت نیز جنبش سبز و آیندة آن بود که به پرسشها نیز پاسخ داده شد. در مجموع جلسه خوبی بود. پس از مراسم به منزل آقای شریفی آمدیم و فردا صبح با همراهی همسرشان به ایستگاه قطار آمدیم و سوار شدیم. چهار بعد از ظهر به واشنگتن رسیدیم. برقعی لطف کرده به ایستگاه آمده و به منزل ایشان رفتیم. اینجا واقعا راهها طولانی و کلافه کننده است. معمولا راهها کمتر از یک ساعت نیست.

عصر برنامه سخنرانی بود. طبق قرار بنا بود برنامه در سالن یک مدرسه باشد اما به دلیل نزول برف سنگین و تعطیلی تمام اداره ها مدرسه نیز تعطیل شد و از این رو جلسه در یک رستوران ایرانی برگزار شد که گویا گاهی از این مکان برای نشست ها نیز استفاده می شود. به دلیل برفی بودن شهر و دوری راهها و دشواری عبور و مرور افراد دیر آمدند و البته زیاد هم نبودند. سرانجام حدود شصت – هفتاد نفری آمدند. جلسه با یک ساعت تأخیر آغاز شد. با توجه به شرایط موضوع اعلام شده یعنی «بررسی تطبیقی آموزه های سه جریان سنت گرایی اسلامی، بنیادگرایی اسلامی و نوگرایی اسلامی» را کنار گذاشتم و موضوع جنبش سبز و آینده آن را به بحث گذاشتم. ساعتی سخن گفتم و بعد پرسش و پاسخ. در مجموع جلسه خوب برگزار شد. اما شخصی از گروه سابق پیکار سخنان تندی دربارة بازرگان و یزدی و چمران گفت و جلسه کمی متشنج شد و در پایان جلسه علی افشاری با او به جدل پرداخت و کمی مانده بود که کار به زد و خورد بکشد. قرار بود که علی افشاری و سید علی اکبر موسوی خوئینی چند شب قبل به دیدنم بیایند ولی به دلیل برف نتوانستند بیایند و امروز هم فقط افشاری آمد و موسوی نیامد و نمی دانم چرا. اما به هرحال با افشاری کمی گپ زدیم و خاطرات زندان انفرادی 59 را مرور کردیم.

صبح روز بعد آقای جلوانی با تاکسی خود ما را به فرودگاه آورد و از آنجا به ارواین پرواز کردیم. اما در فرودگاه سانفرانسیسکو هواپیما عوض کردیم. هر چند هواپیما حدود سه ساعت تأخیر داشت و ما سرانجام پس از دوازده ساعت به مقصد رسیدیم.

علاقه داشتم که در این سفر دکتر سید حسین  نصر را هم ببینم و آقای علی آبادی که ارتباطی با ایشان داشت تلاش کرد وقتی بگیرد اما به دلیل عدم وقت ایشان در هفته جاری موفق به دیدار با ایشان نشدم.  

یادداشت های روزانه – ادامه قسمت یکصدو نودو هشتم

جمعه 7 شهریور 1404

Share:

More Posts

Send Us A Message