سفر به ایالت تگزاس (دالاس)

دوشنبه 26 بهمن 88 / 15 فوریه 2010

 1

در این مدت نتوانستم یادداشت روزانه داشته باشم. زیرا مرتب در سفر بودم و اگر گاه در منزل بودم به دلیل برخی کارهای ضروری مجال نگارش روزانه نبود. به هرحال اکنون که مجالی پیدا شده است تا به ثبت برخی حوادث و یا خاطرات اقدام کنم، هم بخش قابل توجهی از رخدادها از دست رفته و هم وقت کافی برای نگارش تمام آنها باقی نمانده است. با این همه می کوشم ابتدا به سفرها به اجمال بپردازم و آنگاه به برخی موارد از رخدادها اشاره کنم.

 سفر نخست به ایالت تگزاس بود که در تاریخ جمعه دوم بهمن صورت گرفت. طبق قرار با آقای بازرگان به فرودگاه جان وین ارواین رفتیم اما گفته شد به دلیل بدی هوا دو پرواز شرکت هواپیمایی کنسل شده است و ما ناچار اطلاع دادیم که نمی توانیم به دالاس بیاییم و بعد منزل برگشتیم. اما دوساعت بعد اطلاع دادند که بلیط دیگری تهیه شده و ما باید به فرودگاه برویم تا به دالاس پرواز کنیم. این کار انجام و ساعت سه بعد از ظهر به مرکز تگزاس پرواز کردیم. من و همسرم. غروب به مقصد رسیدیم. همراه دوستانی که به فرودگاه آمده بودند یک راست به مرکز اسلامی (کانون توحید) رفتیم. قرار بود برنامه سخنرانی در ساعت هفت غروب باشد اما ساعت هشت شب آغاز شد و ساعت ده تمام شد. من از دو روز پیش دچار حساسیت شدید شده بودم و به دلیل سرفه های زیاد سینه و گلویم به سختی گرفته و تارهای حنجره به شدت آسیب دیده بود و از این رو واقعا حرف زدن تقریبا ناممکن به نظر می رسید. با توجه به این مشکل به آقای دکتر محمود صدری که دوست و میزبان ما بود گفتم نمی توانم صحبت کنم و در نهایت قرار شد چند دقیقه ای صحبت کنم اما پس از آن که سخنم آغاز شد گویا اندک امکانی نیز برای صحبت پیدا شد و من به هرحال توانستم محبث مورد نظر را به خوبی اما به زحمت به پایان ببرم. مبحث نیز سنگین بود و انجام آن به صرف انرژی زیادی احتیاج داشت. بحث عقل و وحی ذیل عنوان «خرد در ضیافت دین و دین در ضیافت خرد» عنوان گفتار بود [گفتنی این است که «خرد در ضیافت دین» عنوان کتابی از من است که در سال 1380 در تهران منتشر شده است]. به هر تقدید گفتار به پایان رسید و از قضا به شدت مورد توجه و استقبال قرار گرفت. به چند پرسش نیز پاسخ داده شد.

پس از انجام سخنرانی به حدود پانزده نفر به رستورانی ایرانی رفتیم و شام صرف شد و این برنامه تا ساعت یک از نیم شب گذشته طول کشید. در این دیدار نیز چند ساعتی حرف زدیم و کلی خسته شدم و در واقع از پا افتادم. اما خوشبختانه دکتر داروخانه دار شربتی داد و آن مداوا خیلی خوب و مفید واقع شد. شب را در هتلی خوابیدیم و صبح به فرودگاه رفتیم تا از آنجا به هوستون برویم. اما در فرودگاه به دلیل برخی از اشکالات و از جمله طولانی شدن بازرسی بدنی و تمام عیار ما دو نفر پرواز را از دست دیدیم و بلیط دیگر تهیه شد و به فرودگاه دیگر رفتیم و با چند ساعت تأخیر به هوستون رفتیم.

ما دو نفر [من و همسرم] را در تمام فرودگاهها به صورت ویژه بازرسی بدنی می کنند و نیز چمدانها و دیگر وسایل همراه را می بینند. به محض این که پاسپورت ایرانی و نام اسلامی و روسری را می بینند روی کارت پرواز چهار اس انگلیسی (به علامت سکیوروتی = چهار بار مراقبت) نوشته می شود و بیسم ها به کار می افتند و ما دو نفر را از صف مسافران جدا می کنند و به محلی می برنند و خانمی همسرم و مردی من را با دقت تمام بازرسی بدنی می کنند و این وضعیت واقعا ناراحت کننده است. گاه چند بد و بیراه نثارشان می کنم.گرچه این مأموران تقصری ندارند. اخیرا به دلیل این که یک جوان مسلمان اهل نیجریه می خواسته است هواپیمایی را در آمریکا منفجر کند مقررات سخت تر شده است. 

یادداشت های روزانه – ادامه قسمت یکصدو نودو هشتم

چهارشنبه 1 مرداد 1404

Share:

More Posts

Send Us A Message