مقدمه ضروری
این روزها همایشی تحت عنوان «شریعتی و امر ملی» به صورت مجازی برگزار شده است. در حدی که در این روزها متوجه شده ام این همایش بازتاب متنوع و متضادی پدید آورده است. از جمله برخی برآشفته و بر این نظر پای می فشارند که شریعتی را با ملیت و ایرانیت چه کار؟! حتی گفته شده که او ضد ملیت بوده و مجموعه آموزه های او در تعارض با امر ملی است. حتی دیدم این تعبیر به کار رفته است که شریعتی و ملیت یعنی جن و بسم الله!
به نظر رسید که در اینجا چند خطی از نوشته های شریعتی را، که خود آن را «اصول کلی مکتب فکری»اش نامیده، عینا بیاورم که به گمانم گزیده ترین مدعیات اوست و شاید هم در سالیان پسین عمر کوتاهش تهیه کرده باشد. در اینجا محض اطلاع کسانی که صرفا در مقام جستجوگر حقیقت قرار گرفته اند و توانسته اند ولو به صورت نسبی خود را از کینه و نفرت و خشم دور کنند. هیچ گونه اظهارنظری اثباتا و نفیا نمی کنم.
«اصولِ کلیِ مکتبِ فکری ام را شعاروار ترسیم می کنم :
1 – در برابرِ استعمار و امپریالیسمِ سرخ و سیاه، تکیه گاه ام ملیت است.
2 – در برابرِ سلطهٔ فرهنگیِ غرب، تکیه گاه ام تاریخ و فرهنگِ خودم.
3 – در برابرِ ایدئولوژی های مارکسیسم، اِگْزیسْتانسْیالیسم، نیهیلیسم، ماتریالیسم، ایدئالیسم، تصوفِ شرقی، عرفانِ هندی، زهدِ اخلاقیِ مسیحی، اومانیسمِ مادیِ غربی و همهٔ موجها یا جریان های ایدئولوژیکِ گذشته و حال: اسلام.
4 – از میانِ همهٔ فرقه ها و تلقی های مختلفِ اسلامی، تشیع و از اقسامِ آن: تشیعِ علوی.
5 – با کاپیتالیسم که ملیت را تجزیه می کند و انسان را دو قطبی و استثمار را تشدید و فقر و فساد و حق کشی را همیشگی می سازد و طبیعی و روزافزون، با دیکتاتوریِ فردی، فکری، مذهبی و طبقاتی که رشدِ آزادِ انسان و اندیشه و احساس و هنر و خلاقیتِ انسان را می کُشد و به جُمود می کشاند، با مارکسیسم که تعمیمِ بورژوازی از یک طبقه به تمامِ اندامِ جامعه است و سلطهٔ فراگیرنده و همه جانبه و پایان ناپذیرِ دولت و پوششِ تمامِ جامعه و تمامیِ ابعادِ زندگیِ مادی و روحیِ انسان ها در یک شبکهٔ پیچیدهٔ بروکراتیک و دیکته کردنِ عقیده و ذوق و علم و فلسفه و هنر و ادب
و حتی زیبایی و زندگیِ خصوصی از جانبِ یک سازمانِ رسمی و دولتی و از هستیِ مادی و معنوی ساقط شدنِ همهٔ افرادِ انسانی در برابرِ قدرتِ رَبانی و ولایتِ مطلقهٔ دستگاهِ حاکم و غالبی شدنِ همه کس و همه چیز در یک نظام و نصب شدن انسا نها در یک سازمان و بالاخره ادغامِ فرعون و قارون و بلعمِ باعور است در یک رهبر، و جانشینیِ رئیس پرستی است به جای خداپرستی، محکومیتِ مطلق و ابدی و جبریِ انسانیت است به ماتریالیسمِ دیالکتیکِ بخش نامه شدهٔ دولتی… مخالفم ) مجموعه آثارِ 1، صفحه 96-97 (.
شنبه 21 تیر 1404