اول بگویم من از استفاده از واژه «مظلوم» به جد ابا دارم و دیری است که معمولا از آن استفاده نمی کنم. زیرا این واژه چندان دستکاری شده و به ویژه در سنت ویژه شیعی امامی خودمان در ایران به ابتذال کشیده شده است. از «حسین مظلوم» سال 61 گرفته تا «شهید مظلوم» در سال 1360.
با این وصف در فضای چند دهه اخیر و به طور خاص در وضعیت فعلی دو گروه از مردمان روزگار ما به راستی مورد ستم فاحش قرار دارند یعنی مصداق اتم «مظلومیت»: فلسطینی های غزه و افغانستانی های هزاره. عمدا مذهب شان را عمده نمی کنم چرا که برای من باورهای مذهبی (هرچه که باشد) اهمیت تعیین کننده ای ندارد؛ آنچه مهم است و اساسی، انسانیت است و حق و حقانیت. از شما چه پنهان واژه ای مناسب تر این فعلا پیدا نمی کنم. از آنجا که از گذشته تا این لحظه بارها و بارها در باره ستمدیدگان غزه، که تحت ظالمانه ترین سرکوبی ها قرار دارند و هر لحظه شان برابر است با روزها و ماه ها و حتی سال های پرجنایت و تحمل فاجعه، در این یادداشت کوتاه چیزی نمی نویسم، فقط اشارتی می کنم به مردمان ستمدیده هزاره افغانستان که چند روز پیش بار دیگر مورد حمله تروریستی قرار گرفته و شماری بیگناه کشته شده اند.
جان کلام آن است که مردمان هزاره در کشور همسایه افغانستان حداقل چندین دهه است که از جهات مختلف مورد تبعیض و ظلم و کشتار و غارت قرار دارند. به ویژه اینان در سی سال اخیر تحت ستم مضاعف بوده اند. به طور خاص طالبان جزم اندیش و بنیادگرا در این سه دهه پر رنج بیشترین فشارها و رنج ها را بر مردمان بی پناه هزاره اعمال کرده اند. پیوسته از سوی جزم اندیشان ستمگر و ستم پیشه، که جز به افکار پوسیده و قرون وسطایی و سراسر تبعیض و آزادی کش خود التزام ندارند، مورد تجاوز و ترور و کشتار قرار گرفته اند. این وضعیت در زمان حاکمیت تروریستی و غاصبانه طالبان وجود داشته و در زمانی که این وهم اندیشان بنیادگرا با توهم مبارزه با غرب و غربیان نیز چنین بوده است. اکنون که ظاهرا بار دیگر طالبان حاکمیت یافته اند و ناگزیر البته به انگیزه جلب حمایت های جهانی و همان غربیان و آمریکایی که دعوی مبارزه با آنها را دارند و از این رو اندکی از خشونت های ظاهری شان کاسته اند، باز مردمان هزاره و شیعه هستند گوشت دم توپ هستند و هر روز و هر هفته مورد تجاوز و کشتار ضد انسانی قرار می گیرند. هرچند گویا طبق ادعا شاخه ای از همان طالبان با عنوان «داعش خراسان» هستند که مرتکب چنین جنایاتی می شوند. آیا این نوعی تقسیم کار است بین دو جریان بنیاگرا و تروریست؟!
اما جرم این مردمان بیگناه و بی دفاع چیست که پیوسته کشته می شوند و هر لحظه مساجد و حسینیه ها و مراسم های مذهبی و غیر مذهبی شان مورد حمله تروریستی قرار می گیرد؟ چنین می نماید که دو عنصر در این میانه نقش بیشتری دارد: مذهب و زبان و قومیت. از نظر بنیادگرایان مذهبی، جز مذهب خودشان و باورهایی جز باورهایشان، کفر است و شرک و مستوجب هر نوع فشار و ستم و کشتار و تجاوز. همین طور قومیت غیر پشتون هزاره ها و عمدتا زبان فارسی آنان و پیوند دیرینشان با ایران و ایرانیان شیعی مذهب و فارسی زبان از نظر قوم گرایان واپسگرا و جزم اندیش و متعصب، خود جرم مضاعفی است که زمینه های ذهنی کشتارشان را فراهم می کند.
در هرحال متأسفانه جهان مدعی آزادی و دموکراسی و عدالت و حقوق بشر نیز هزاره ها را به کلی از یاد برده است. همان گونه که فلسطینی ها و مردمان غزه را فراموش کرده و فاجعه بارتر این که سران اغلب کشورهای غربی از جنایات و نسل کشی و کودک و زن کشی و ویرانی کامل یک شهر کهن و دارای آثار باستانی پرشمار یهودی و مسیحی و اسلامی، حتی آشکارا حمایت می کنند.
راستی چه جهان ترسناکی است این جهان مدعی دموکراسی و حقوق بشر!!
جمعه 14 اردیبهشت 1403