یک خاطره در حاشیه نوشتار در نیک و بد فقیهان سنتی

در نظر داشتم در ادامه نوشتار «در نیک و بد اسلام سنتی و فقیهان سنتی» خاطره ای بگویم که به دلیل اطاله کلام گفته نشد و حال به طور جداگانه تقدیم خواهد شد. nبه یاد می آورم که در اواسط جنگ (احتمالا سال های 64 – 65) بوده که یک بار مرا برای مشورت و […]

یک خاطره در حاشیه نوشتار در نیک و بد فقیهان سنتی

در نظر داشتم در ادامه نوشتار «در نیک و بد اسلام سنتی و فقیهان سنتی» خاطره ای بگویم که به دلیل اطاله کلام گفته نشد و حال به طور جداگانه تقدیم خواهد شد. به یاد می آورم که در اواسط جنگ (احتمالا سال های 64 – 65) بوده که یک بار مرا برای مشورت و […]