طلاع حاصل شد که متفکر نواندیش مسلمان مصری حسن حنفی درگذشت. کم و بیش با آثار و افکارش آشنا هستم. پس از کنفرانس برلین در بهار سال 2000 در نظر داشتم به مصر بروم. یکی از انگیزه های من دیدار و آشنایی با حسن حنفی و نصر حامد ابوزید بوده است. در کتاب «از برلین تا اوین» که خاطرات آن کنفرانس و دوران زندان من است به این موضوع پرداخته ام که اینک آن قسمت را البته باد اندکی تغییر به عنوان ادای دین و احترام به آن شخصیت ارزشمند در اینجا بازنشر می کنم
فکر دیگر این بود که اندیشیدم اگر قرار به ماندن در خارج از کشور باشد به مصر بروم و در آنجا مقیم شوم. دلیل این فکر این بود که اولا از روزگاران گذشته به مصر علاقه فراوان داشته و دارم. مصر سرزمین کهن و بلندآوازهای است. محور نوگرایی و اصلاحطلبی نوین جهان عرب و جهان اسلام است و امروز نیز از جهاتی رهبری جهان عرب را در خاورمیانه بر عهده دارد و کانون تحولات جهان عرب و اسلام به شمار می آید.
از قدیم دوست داشتم که با الازهر از نزدیک آشنا شوم و در صورت امکان در آنجا تحصیل کنم و فکر میکردم الان هرچند خیلی دیر است اما در هرحال موقعیتی است کم و بیش مناسب. با خود گفتم حال که مجبورم سالیانی در خارج از وطن باشم، بهتر است از این فرصت استفاده کنم و حداقل دیداری از مصر داشته باشم.
نیز فکر کردم اقامت در مصر به تقویت زبان عربیام کمک میکند و این به خودی خود مفید است و لازم.
برای بررسی این فکر دیداری داشتم با یکی از استادان مدعو مصری که در سوربن تدریس میکرد. ایشان، که اکنون نامش را فراموش کردهام، از دوستان دکتر احسان شریعتی بود و در سفر اول به پاریس در سال 97 با او آشنا شده بودم. با احسان در بارة فکر مهاجرت به مصر مشورت کردم و گفتم ترتیبی بدهد تا با این دوست مشورتی داشته باشیم و ببینیم این کار ممکن است یا نه و خود او چه کمکی میتواند بکند.
روزی به دیدارش رفتیم. حاصل چند ساعت صحبت این بود که در مرحله اول توصیه کرد از تحصیل در الازهر منصرف شوم. چرا که به گفتة او اولا الازهر به مراتب از حوزه قم محافظهکارتر است و با افکار شما به مراتب بیشتر ضدیت و مخالفت دارد از این رو شما را نخواهد پذیرفت. ثانیا از آنجا که شما به دلیل نظریات دینی و سیاسیتان به وسیله دادگاه روحانیت و حکومت ایران محکوم شده و تحت تعقیب هستید، الازهر برای این که رابطهاش را با ایران خرابتر نکند و حداقل برای جلوگیری از خشم تهران حاضر نخواهد شد شما را قبول کند.
او افزود حتی دولت مصر هم به احتمال قریب به یقین به همین دلیل به شما ویزا نخواهد داد. با این حال او پیشنهاد کرد به دانشگاه عین شمس بروم که از جهاتی بهتر و مناسبتر است. از آنجا که گفته بودم با حسن حنفی و برخی آثار و افکارش (البته از دور) آشنا هستم، ایشان گفت از قضا حسن حنفی استاد عین شمس است و میتواند به شما کمک بکند. نیز از آنجا که در بارة معیشت صحبت شده بود، او گفت شما میتوانید در این دانشگاه فارسی تدریس کنید و از این طریق درآمدی داشته باشید. او گفت بخش فارسی عین شمس خیلی فعال است.
در نهایت او گفت برای ورود به عین شمس از من کارهایی بر میآید و انجام خواهم داد اما در مورد ورود به مصر و ویزا هیچ کاری از من ساخته نیست. او گفت دو هفته دیگر حسن حنفی در پاریس است و با او هم دیداری داشته باشید و با وی هم مشورت کنید مفید خواهد بود. او گفت حسن حنفی رابطهاش هم با حکومت مصر خوب است و هم با تهران و جمهوری اسلامی و بهتر میتواند کمک کند. اما موفق به دیدار با حنفی نشدم چرا که دو روز پیش از ورود وی به فرانسه، من عازم ایران شدم. البته با قطعی و عملی شدن بازگشت، دیگر موضوع سفر به مصر عملا بلاموضوع بود.
شنبه 1 آبان 400