فکر می کنم حدود ده شب روز ششم تیر 1360 بود که ناگهان صدای انفجار عظیمی در حوالی منزل ما در میدان بهارستان به گوش رسید. منزل ما در خیابان ایران – کوچه تقوی – در پشت مسجد سپهسالار قدیم بود. تمامی اهالی منزل هراسان شدیم. زمزمه پیچید که چه اتفاق افتاده است. لحظاتی بعد یکی از نمایندگان مجلس تماس گرفت و خبر داد که دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر شده که در اواخر خیابان چراغ برق قدیم واقع شده بود. خیلی وحشتناک بود. دودی غلیظ همراه با گردو غباری انبوه فضای منطقه را فرا گرفته بود. هرچند شب بود و تاریک ولی، ضمن این که محل انفجار در تاریکی فرور فته بود، نور لامپ های آویخته بر تیر برق های خیابان ها اطراف بر اثر گردو غبار تیره شده بود به گونه ای که گویی نور لامپ ها در مه غلیظ فرورفته است. لحظاتی بعد بوق اتومبیل ها و آژیر امبولانس ها برخاست و هیچ قطع نمی شد.
روشن بود که فاجعه ای بزرگ رخ داده است. برای اطلاع بیشتر از واقعه مرتب با دوستان تماس گرفتم. تصمیم گرفتم به محل حادثه بروم ولی یکی از دوستان گفت به آنجا نروید چرا که اولا چندان شلوغ است و اوضاع به هم ریخته که نمی توانید خیلی نزدیک شوید و ثانیا مأموران اجازه ورود و حتی نزدیک شدن را نمی دهند. آن دوست پیشنهاد کرد که به بیمارستان طرفه بروم. با شتاب به طرف بیمارستان راه افتادم. بیمارستان در نزدیکی ما و در فاصله میدان بهارستان و پیچ شمیران قرار دارد.
پس از ورود به بیمارستان وقتی کارت شناسایی نشان دادم، به طرف یک سالن راهنمایی شدم. شماری از همکاران نماینده نیز در آنجا بودند. همه نگران و پریشان بودند و غالبا گریه می کردند. متوجه شدم که مصدومین را به بیمارستان می آورند. همه نگران بودند چه کسانی زخمی اند و چه کسانی احیانا کشته شده اند. در همان لحظات ورود، شنیدم که جلسه حزب جمهوری اسلامی برگزار بوده و شمار زیادی از مقامات دولتی و نیز نمایندگان مجلس در آن جلسه حضور داشتند. بهشتی نیز ریاست جلسه را بر عهده داشته است. این اطلاعات بیش از پیش بر نگرانی افراد حاضر افزود.
پس از لحظاتی کسی (به یاد نمی آورم از نمایندگان بود و یا فرد دیگری) از داخل بیمارستان آمد و خبر داد که چند نفر را به بیمارستان آورده اند و چه کسانی درگذشته اند. این رفت و آمد ادامه یافت. هر بار که او خبر آورد و روشن می شد که چه کسی یا کسانی کشته شده اند، آه از نهاد افرد بر می آمد و موجب تأثر و تأسف همه می شد. هرچند بعدا روشن شد که تمامی اخبار مقتولان درست نبوده است. این اخبار اشتباه حتی روز بعد در روزنامه ها نیز انعکاس پیدا کرد. یک بار فرد مورد اشاره از داخل خبر آورد که محمد منتظری نیز در شمار کشته شدگان است. از آنجا که در میان اخبار کشته شدگان تا آن لحظه محمد منتظری هم از شهرت بیشتری برخوردار بود و هم از محبوبیت فزون تری، بیش از همه عواطف و تأثر حاضران را برانگیخت. یکی از نمایندگان محمد نصراللهی (نماینده آبادان)، به محض شنیدن خبر فوت محمد منتظری، صیحه ای زد و نقش زمین شد و بیهوش افتاد. لحظات دردناکی بود و سخت هراس آور. پس از مدتی با تلاش افراد حاضر محمد نصراللهی به هوش آمد. چیزی که موجب شد در آغاز خبر محمد درست نباشد آن بود که او با حزب جمهوری اسلامی میانه ای نداشت و باورپذیر نبود که او در جلسه حزب شرکت کرده باشد. ولی به هر تقدیر خبر راست بود.
من خود با محمد منتظری در مجلس از نزدیک آشنا شده و شش ماه در کنار هم قرار داشتیم. بحث و گفتگوهایی داشتیم که باید در جایی دیر گزارش شود.
پیروزی نظامی و شکست اخلاقی
واقعیت مکرر تاریخی این است که حکومتی و حتی فردی به پیروی از قاعده رایج «الحق لمن غلب» با توسل به انواع ابزار از جمله