تأملاتی ترمینولوژیک،متدولوژیک و محتوایی در باب ایده پیامبر: عارف مسلح

محمد منصورنژادnمدخل سخنnرا تعقیب می کنم » عبدالکریم سروش « بیش از سه دهه است که مواضع استاد گرانقدر، دکترnو ضمن استفاده، اتفاقا بر اکثر مباحث جدی اش )به ویژه رویاهای رسولانه(، کامنت هایnاساسی دارم که برخی از آنها تا کنون در بیان و بنانم هم آمد. با این همه، به فرضیه ای باورnدکتر ،» تغییرِ محتوای اندیشه، متناسب با مقتضیات عصر « دارم: به نظرم، بر اساس متغیرnسروش، به تنهایی به اندازه همه متفکران حوزوی و غیر حوزی، بر اندیشه حوزویان وnماموران « نواندیشان ایرانی تاثیر گذاشته است. هر نوشته و گفته جدیش، طیف وسیعی ازnتا اندیشمندان مستقل دینی را به عکس العمل انتقادی می کشاند و …. »! معذورnکاش نظام جمهوری اسلامی ایران، در دهه های اخیر، به جای حمله به علم و عالم، قدر امثالnاین استادان را می شناخت و فرصتی می داد تا اینان با درافکندن پرسش های سهمگین،nحوزویان )که اکثر در خوابی عجیب و عمیق فرو رفته اند!( را به تفکر و تولید علم به معنایnواقعی می کشاندند! و….nو خشونت در اسلام )مقارنِ رحلت » دین و قدرت « و اما سخنان این ایام دکتر سروش، در بابnاستاد مصباح یزدی، نظریه پرداز خشونت در اسلام!(، هم همانگونه که انتظار می رفت، بازتابnهای مختلف داشت و نکات زیر هم جنبه انتقادی به این نقطه نظرات دارد:nمجموعه نقدهای بر این ایده و بحث را به سه دسته می توان تقلیل داد: یک: اشکالاتnترمینولژیک؛ دو: اشکالات متدلوژیک؛ سه: اشکالات محتوایی.n)1 با » قدرت « اشکال ترمینولژیک: از جهت لغوی، درباره خلط معنای واژه و اصطلاحِnو… چون در همان نشست، اشکال اساسی وارد شد، دیگر نکته ای گفته نمی » اقتدار «nکه می تواند با نگاههای ( » قدرت مدار « شود، جز اشاره به این مطلب که پیامبرn» اوتالیتری « که با نگاه ( » اقتدار گرا « نسبت داشته باشد( کجا! و پیامبر » توتالیتری «nمربوط است( کجا!؟ خلط در مفهوم بندی و مقوله بندی » لویاتان « در » هابز « امثالnمورد تذکر قرار گرفته است و دکتر » فلسفه تحلیلی « همان نکته ای است که به حق درnسروش در نظر )نه در عمل!( به خوبی بدان وقوف دارند.nرا به » اسلام « اما در این نوشتار، مایلم درباره مفهوم دیگری توضیح دهم. دکتر سروشnگرفتند! می توان از این استاد پرسید، کدام » تسلیم در برابر قدرت و حکومت « معنایnفرهنگ لغات مرتبط با اسلام )مجمع البحرین، العین، لسان العرب، التحقیق، مفرداتnراغب، قاموس قرآن، و….(، چنین معنایی از اسلام را در خود دارند؟ بله. در منابع مختلفیnولی با توضیحات بعدی معلوم می شود که مراد معانی ؛» تسلیم « آمده که اسلام، یعنیnدیگری غیر از آنچه گفته شده می باشد. مثلا امیرالمومنین در نهج البلاغهnالتسلیم، « ولی بلافاصله می آورد که ،» الاسلام هو التسلیم « : )حکمت/ 121 (، می گویدnتسلیم، یقین است و این داستان در همان کلام ادامه دارد و در این معانی ؛» هو الیقینnدر قرن » نحاس « همه چیز هست، به جز تمکین در برابر اصحاب قدرت سیاسی! و…. و یاnکه مورد ( » قالت الاعراب آمنا « ج 4، ص: 141 (، ذیل آیه ،» إعراب القرآن « چهارم )در کتابnالإسلام، فی اللغه، الخضوع و « : استشهاد دکتر در همین بحث هم بود( از جمله آوردهn» التذلّل لأمر اللّه جلّ و عزّ و التسلیم له و الإیمان و التصدیق بکلّ ما جاء من عند اللّه جلّnاین معانی )خضوع نزد خداوند و….(، چه ربطی به تسلیم شدن در برابر قدرت ظاهری وnسیاسی حکام دارد؟ )عین اشکال وارد شده لغوی، یعنی طرح مدعایی بدون دلیل، را بهnتعریف اصطلاحی- انتزاعی هم می توان تعمیم داد.(nهمین جا ممکن است گفته شود که مراد از اسلام، یعنی تسلیم در برابر قدرت، اصلاnمعنای لغوی و ترمینولژیک نیست، بلکه یک واقعیت مربوط به صدر اسلام است. اماnواقعیات تاریخی فراوانی وجود دارد که این مدعا را نیز براحتی ابطال می کند. مثلا پیامبرnدر طول مدت دعوت در مکه، در گیر دهها مشکل حاد )از داستان شعب ابی طالب تاnبود، » موضع ضعف « مهاجرت به حبشه، شکنجه و….( بود و در این مقطع پیامبر کاملا درnچرا اهالی مکه به صورت رو به تزایدی )تنها تعداد مهاجرین به حبشه در آن مقطع حدودn111 نفر ذکر شده است(، علیرغم فشار قدرتمندان قریش! مسلمان می شدند؟ اسلامnچه ارتباطی با قدرت داشت؟ آیا سلمان ها، اباذر ها، اویس قرنی ها و…. بر ،» مهاجرین «nاساس قدرت اسلام آوردند؟ حال آنکه فرد کافر، همین که شهادتینی بگوید، مسلمانnاست، چه پای حکومت و قدرتی در میان باشد یا نباشد. در بهترین صورت، حتی اگر درnصدر اسلام مسلمان آوردن برخی از افراد، از روی ترس هم باشد، اولا: جریان غالب درnعصر پیامبر نبود و ثانیا: بخشی از تاریخ اسلام است، نه همه تاریخ اسلام که بر اساس آنnبا مغالطه، چنین نظریه پردازی داشت که اسلام را باید )و یا می توان( بر اساس قدرتnسیاسی توضیح داد!n)2 اشکال متدلوژیک: دکتر سروش در جایی می گوید که می خواهد با نگاهی تازه و از منظرnاز اقدامات پیامبر، تفسیری تازه ارایه کند. اگر تا کنون ،» جامعه شناختی و علوم سیاسی «nبر مدار قدرت، اسلام را تفسیر نمی کرد )از تاثیر معرفت غیر دینی بر معرفت دینی میnگفت(، اکنون قصد دارد تا در گفتمان قدرت و مرتبط با آن، صدر اسلام و آموزه هایnدیرینه شناس( ( » میشل فوکو 1 « دینی را تحلیل کند. می دانیم این مسیری است که درnقواعد ،» دیرینهشناسی « تبار شناس(، در زندگیش پیموده است. در ( » میشل فوکو 2 « تاnعناصر » تبارشناسی « حاکم بر گفتمان می باید عناصر درونی خود آن باشند، اما درnبیرونی، یعنی کردارهای غیر گفتمانی، متاثر از قدرت اجتماعی، سیاسی در تشکیلnگفتمانها دانش، روی آوردند » تبار شناسی « نقش جدی دارند. اینکه دکتر سروش نیز بهnنه تنها مذموم نیست، بلکه این اعلام بر تغییر مواضع و موضع شفاف، خود امتیاز بزرگیnپدیدار « است. اما اشکال کار آن است که ایشان مدعی است که می خواهد در این تحلیلnو…. به ما آموختند که در » هوسرل « فنومنولژیک( بحث کند. بزرگانی چون ( » شناسانهnاین روش، پدیدارشناس خود را تبدیل به ناظر بی طرف می کند. برای شروع تأمّل، بایدnرا به کار برد. یعنی باید علایق را به حال تعلیق درآورد و بی طرف شد. » اپوخه « عملnاپوخه، آن چه را در پیش مسلّم فرض کرده بودیم، مورد سؤال قرار می دهد. اما دکترnسروش، اشکال کارش اولا: آن است که بیطرف نیست، بلکه به صراحت می گوید بدنبالnمدلل کردن این مدعاست که بر دین و اسلام در ابعاد گوناگون )متافیزیک، اخلاق و…(،nقدرت تاثیر گذاشته است! این مدعا با کار پدیدار شناسانه و اپوخه در تعارض است؛nثانیا: اضافه شود که کاش در استشهادات، دست کم مشی علمی و درست پیموده می شد!nدر احادیث، « 3( مبنایی را مطرح ساخت که ( » مدرسه مولانا « دکتر سروش در ذیل درسnجدای از صحت وسقم این مدعا(، چگونه ( » اصل بر رد و نفی است، مگر خلافش ثابت شودnاست که برای آزمون فرضیه اش به سراغ احادیثی می رود که براحتی می توان بی بنیادی وnای نشان داد! اگر از نگاه دکتر سروش » درایه « و » رجالی « عدم توثیق آنها را در کاریnاست )که در این سخنرانی ادعا می کند( در فرهنگ اسلامی، آیا » تاریخی « ، مجموعه دینnدر میان مسلمانان وجود دارد؟ کدام آیه قرآن این مدعا را ،» قرآن « سندِ تاریخی محکم تر ازnتایید می کند که پیامبر مامور بود با خشونت و قدرت دیگران را به اسلام بخواند؟ مگر درnأُمِرْتُ أَنْ « تعیین وثاقت حدیث سازگاری آن با قرآن اصل نیست؟ کدام آیه قرآن، حدیثnرا تایید می کند؟ حال آنکه برای عکس این تز، می توان گفت که اتفاقا قران … » أُقَاتِلَ النَّاسَnاین است و جز این نیست(، تصریح دارد که پیامبر برای همه جهانیان تنها ( » حصر « با تعبیرn/ است )و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین: انبیا/ 111 ( و یا در سوره آل عمران 111 » رحمت «nتصریح دارد که اگر تو ای پیامبر، فرد خشن و سختگیری بودی، افراد از دورت پراکنده میnشدند، که مفهوم مخالفش آن است که رمز و راز گسترش اسلام را باید در مدارا و رحمتnپیامبر جست و نه خشونتش!؛nثالثا: اشکال دیگر روشی آن است که کجای کار علمی یک متفکر تا این حد گزینشی وnجهاد ابتدایی و اصالت جنگ یا « بخشی عمل می کند؟ مثلا در نگاه متفکران اسلامی دربابnدر میان متفکران شیعی دست کم 3 دیدگاه وجود دارد )یک: طرفداران اصالت جنگ، ،» صلحnدر کتاب جهاد در اسلام و سه کسانی » صالحی نجف آبادی « دو: طرفداران اصالت صلح، مثلاnبا این وصف، آیا با ،)» سید محمد حسین فضل الله « که اقتضایی حکم می دهند، مثل علامهnکه طرفدار تنها یکی از تزهای بالا )اصالت » علامه طباطبایی « ارجاع دادن به دیدگاه امثالnجنگ( هستند، می تواند مدعایی علمی را آزمود و نظریه ای را به پیامبر و اسلام نسبت داد؟.nاگر اسلام سراسر تاریخی است، چرا تا این حد گزینشی عمل کنیم؟ پس از جهت روشی دکترnو برخلاف هر کار عالمانه، نه بیطرف ،» پدیدار شناسی « سروش برخلاف مدعایش در شیوهnاست، نه به منبع موثق ارجاع می دهد و نه حتی همه منابع در موضوع را می بیند!n)3 از جهت محتوایی: در نکات بالا به برخی مباحث محتوایی هم اشاره شد. اما مباحثnمناقشه برانگیز این سخنرانی )از مناسبات عرفا و سیاست، تا مباحث مربوط به ارتداد و….(nفراوانند و قصد آن نیست که به همه آنان پرداخت و چنین کاری، فرصت موسع دیگر میnطلبند. اما در ادامه اجمالا تنها به چند موضوع اشاره می گردد.nیک: قرآن مجید شیوه اصلی دعوت دینی را سه مجرا معرفی می کند: حکمت، موعظهnزیبا و جدال احسن )نحل 121 ( در این شیوه ها جنگ و اعمال زور کجا قرار دارند؟ بهnدر دین شده )سوره بقره/ 212 ( که گام اول دین، اسلام آوردن است » نفی اکراه « صراحتnجبار « و با گسترش دین با شمشیر ناسازگار است؛ آیاتی از این دست که: ای پیامبر، توnو بر دیگران سیطره نداری و…. در قرآن بسیار پُرتعداد هستند و بر اساس آن » نیستیnدر میان شیعیان، نتیجه ،» مهدی حایری « در اهل سنت و دکتر ،» علی عبدالرازق « امثالnگرفتند که پیامبر اصلا رسالت ذاتی سیاسی نداشت! نیز در روایات فروانی درباره اسلامnآمده است که ناقض مدعای دکتر سروش است. مثلا از حدیث نبوی که: الا انبئکم منnالمسلم؟ المسلم من سلم النّاس من یده و لسانه،)بحار الانوار، ج 12 ، ص 141 (. آیا خبرnدهم کیست مسلمان؟ مسلمان کسى است که مردم از دست و زبان او در امان باشند. اینnمعنای از اسلام و مسلم کجا و معنای اسلام و مسلمانی که دیگران باید از قدرتشnبهراسند و تمکین کنند کجا؟پرسشی که جای طرح دارد آن است که این گونه آیات وnروایات، در کجای نظریه سروش در بحث مناسبات دین و قدرت، قرار می گیرند؟nدو: پیامبر اسلام آیا رسالتش را با جنگ شروع کرد یا با فرهنگ؟ غیر از این بود که او حامل پیامی ازnجنس کتاب و گفتار بود که معجزه اش نیز قلمداد می گردید و به خاطر آن پیام ها تبعید و تهدیدnشد؟ در حدی که اگر شبی دیرتر از مکه خارج شده بود، بدست سران اعراب کشته شده و قربانیnخشونت طلبی های کور آنان می شد. حتی وقتی پیامبر با طی حدود 411 کیلومتر از مکه به مدینهnرسید، مشرکان این همه راه را لشگر کشیده و آرامشش را برهم زدند. بارها با پیامبر جنگیدند و حتیnیک بار حضرت رسول و یارانش برای حفظ جان خود مجبور شدند با امکانات اولیه آن روز دور مناطقnحساس شهری بزرگ چون مدینه را خندق حفر کنند. و….؛ آیا از این موارد نمی توان برخلاف ایدهnدکتر سروش، نتیجه گرفت که جنگ بر پیامبر تحمیل شد؟nسه: پس از صلح حدیبیه در سال ششم هجری، رسول خدا )ص( نامه ها و نمایندگانى به سران اطرافnجزیره و سلاطین خارج فرستاد که مبیّن اصول رسالتش بودند. در همه نامه ها دعوت به اصل توحید وnتسلیم به حق و عدل و صلح بود و اشاره به جنگ یا جزیه نداشت و آشکارا مى رساند که رسالتشnزمینه براى قدرت و سلطنت و یا تسلّط قومى نبود.nدرباره نامه های پیامبر به زمامدارن آن عصر و نخبگان دینی آن زمانه نکته قابل توجه، عکس العملnدریافت کنندگان نامه است. برابر گزارش های تاریخی تعداد نامه های یاد شده 32 مورد بوده است کهnجز دو مورد، همگی بدان پاسخ محترمانه،مسالمت جویانه و متواضعانه دادند. نکته قابل توجه متناسبnبا این نوشتار آن است که چرا باید صاحبان قدرت سیاسی و به ویژه امپراتوران عصر و نیز آبای ادیانnمختلف )حتی پاپ عصر(، در مقابل نامه پیامبر اسلام، محترمانه برخورد نمایند؟ آیا اگر لحن نامهnپیامبر اسلام تند، تحقیر آمیز، خشونت آلود بوده و حال و هوای تهدید و جنگ داشت نیز امکانnدریافت پاسخ مسالمت آمیز می رفت؟ پس این نامه ها نشان می دهد که حتی در گسترش اسلام نیزnمجرای فرهنگی )و نه خشونت و جنگ( در اولویت بود.nچهار: اینکه چرا کار پیامبری )به تعبیر ایشان اعمال سلاح، کار سلطانی، ایجاد رعب در دیگران و….(nهم با ،» مفهومش « و » منطوق « پس از پیامبر نمی توان کرد، را تنها به یک آیه ای )احزاب/ 41 ( کهnمدعای دکتر سروش، تطابق ندارد، مدعای بدون دلیل دیگر این ایده است. اینکه نهال اسلام در عصرnپیامبر نیرومند شد، اولا: سخنی است که با نگاه پدیدارشناسانه و بیطرفانه نمی خواند، چون پیشnفرضی در بحث است و نه خالی الذهن بودن و ثانیا: ادله فراوانی وجود دارد که اتفاقا آن نهال لرزان بودnجانشین بلافصل پیامبر(، مسلمانان زیادی از دین بازگشتند و او هم ( » ابابکر « و برای همین در عصرnاحکام سلطانی مرتدین را اجرا کرد و… و امیرالمومنین خود )از جمله در خطبه شقشقیه( دلیل سکوتn21 ساله اش پس از پیامبر را ترس نابودی اسلام به جهت نوپایی می دانست، چون اسلام هنوز نهالnتثبیت شده ای نبود. خود مدعای نشست دوم ایشان که اقدامات مسلمانان در کشور گشایی، هم بسطnتجربه نبوی بود، خلاف مدعای پیشین است که این تجربه به تعبیر ایشان اقتدارگرایانه نباید استمرارnیابد! اما در نگاهی پدیدار شناسانه، معلوم است که مسلمانان صدر اسلام برداشت مثل دکتر سروش ازnخاتمیت، نداشتند!nپنج: به نظرم خلط هایی عجیب، که در نشست دوم بحث بیشتر ظهور و بروز داشت، سبب این نتیجهnگیری های غیر موجه گشته است. در این زمینه از جمله می توان گفت: اولا: این که خدا مقتدر وnهستند، حکایت از » عبد « مهیمن است؛ ضمایر مربوط به خدا، در قرآن مع الغیر است و… و بقیهnمناسبات سلطانی دارد را اگر هم بپذیریم )که البته به شکلی که ایشان مطرح نمودند پذیرفتنی نیست؛n121 بار در قرآن » رحمان « چون این نکته قابل تامل در برابر همگان است که مثلا خداوند با وصفnتنها یک بار! کدام منطق علمی حکم می کند که از آن، با تکیه بر وصف » جبار « تکرار شده، و با وصفnدومی، نتیجه گرفت خدای اسلام به زبان قرآن، خدای مقتدر است و…؟(، نیز مساله مهمتر آنکه به چهnدلیل همین شئون مفروض را به نبی مکرم اسلام می توان تعمیم داد و نتیجه گرفت پیامبر هم برnهمان اساس، سلطانی و هژمونیک عمل می کرد؟ چه خوب شیخ محمود شبستری گفت که:nز احمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندر این یک میم غرق استnپیامبر هم مثل ما آدمیان عبدی است از سایر بندگان و بردگان خدا که در هر نماز مسلمانان بدانnشهادت می دهند )اشهد ان محمدا عبده و رسوله( و هیچیک حق ندارد بنده کسی، حتی پیامبر باشدn)ایاک نعبد( و به تعبیر حضرت امیر: لا تکن عبد غیرک، فقد جعلک الله حرا؛ بنده غیر خدا نباش، چراnکه خداوند همگان را آزاد آفرید و…. پس معبود و قاهر فقط خداست و لاغیر؛ ثانیا: خلط دیگر تسری وnاست. بدرستی برخی از متفکران، شئون مختفی » ولایت ظاهری « با » ولایت معنوی « تعمیم دادنnبرای پیامبر قایل بودند و مرز بین این دو ولایت را تفکیک کردند. ولایت اعتباری، لزوما نتیجه ولایتnنمی ،» فاطمه « معنوی نیست. به همین دلیل بنا به فتوای اکثریت فقهای شیعه در حالیکه حضرتnتواند ولایت ظاهری داشته، شان سلطانی و حکمرانی داشته باشد، اما بلا شک از نگاه آنان ایشان دارایnابن « ولایت معنوی در اوج بود! و یا به همین دلیل حضرت علی، در حالیکه کفشی وصله می زد بهnگفت: قسم به خدا که حکومت بر شما ارزشش از این کفش برایم بی ارزشتر است، مگر آنکه » عباسnاعاده حقی بکنم )خطبه 33 /نهج البلاغه(. ولایت ظاهری، از سویی جدا از ولایت معنوی بوده و از سویnدیگر، امری کم ارزش است، حال آنکه ولایت معنوی هم ارزش بالاتر دارد و هم قطعا از پیامبر، جداnنبی، به خود حق می داد که فرزندی را بکشد )جدای از اینکه به طبق » خضر « شدنی نیست. اینکهnنیاز به تعبیر دارد!( ، بر اساس ولایت معنوی است که چند دهه ،» رویای رسولانه « نظر دکتر در بحثnپیش هم ایشان می گفت، اما خضر پیامبر، صاحب شریعت نیست که این قاعده ای باشد تا دیگران همnاز آن تبعیت کنند، پیامبر صاحب شریعت، حضرت موسی است که او و پیروانش باید چند و چونnکنند و منطقی عمل نمایند! و پیامبر اسلام هم از پیامبران صاحب شریعت است و از این رو باید بهnروش متعارف )نه بر مبنای ولایت معنوی( حکومت کند! دامنه ولایت معنوی اصلا به سیاست نمیnرسد که مبتنی بر ولایتی اعتباری است!nعرفا نیز وقتی عمدتا ولایت معنوی پیامبر را راهنمای عمل دیدند، از این رو دنیاگریز و سیاست ستیزnبودند )دغدغه هژمونی سلطانی نداشتند( و…..مغالطه عجیب و خطرناک دکتر در اینجا آن است که ازnمقدمات ولایت معنوی، برای ولایت ظاهری و سیاسی، نتیجه گرفت، حال آنکه نتیجه ربطی به مقدمهnندارد! پس دو خلط مبحث در اینجا اتفاق افتاده است: یکی آنکه پیامبر، جای خدا نشانده شده و دیگرnآنکه از ولایت معنوی پیامبر، نتیجه برای ولایت ظاهری گرفته شده است؛nشش: نکته شگفت انگیز آنکه، استادی که پرچم دار روشنفکری دینی است پس از بیش از سه دههnتلاش برای نفی اندیشه بنیادگرایانه و نهیب زدن به اسلام عبوس، هم اکنون در داوری نسبت به صدرnاسلام و پیامبر، با عقب نشینی از مواضع سابق، به همانجایی رسیدند که استاد تازه درگذشته خشونتn،» مصباح یزدی « طلبان )مرحوم مصباح یزدی( از سالها پیش تا آخر عمر، بر این موضع بود. استادnوقتی که در سال 11 در خطبه های نماز جمعه تهران می گفت: اسلام با خشونت هم تلازم دارد وnنواندیشان و روشنفکران و … بی مهابا به میدان ،» در قرآن دستور غلظت و ارهاب وارد شده است «nآمدند و بر او سخت تاختند! و اما اکنون خود به همانجا رسیدند که او رسیده بود! جالبتر آن است کهnدر سال 2112 میلادی در باره پیامبر اسلام اعلام » پاپ بندیکت شانزدهم « محافظه کاران حوزه، وقتیnغیرت نشان ،» او حکم می کرد که ایمانى که او وعظ می کند باید با زور شمشیر گسترش یابد « : کردnتولید ادبیات نمودند و اما اکنون برجستگان روشنفکران دینی، برای » اسلام رحمانی « داده و در بابnاسلام سلطانی، و مبتنی بر شمشیر، تولید ادبیات می کنند!nهفت: در خاتمه بد نیست این نکته را یادآوری داشته باشم که به جهت همکاری قوی و پیوسته ای کهnبا انجمن های صلح )به ویژه با رویکردی دینی( دارم، در نشست های متنوع درباب اسلام و صلح سخنnطرح و « گفتم و می گویم و نوشته های متعددی هم در موضوع دارم.آخرین آن کتابی تحت عنوانnاست که همین روزها به بازار می آید. در همه این آثار، با دو » تحلیل صلح و آشتی در منابع اسلامیnتز مخالفم و از تز سومی دفاع می کنم: 1( مخالف نظر کسانی هستم که می گویند اسلام خشونتnندارد و دین اسلام دین سراسر رحمت است؛ نیز مخالف نظر کسانی هم هستم که اسلام را دینnشمشیر می دانند، از رحمت گسترده آن غفلت می کنند؛ و از این تز دفاع می کنم که در اسلام )نص،nفهم و عملکرد(، رحمت و خشونت با هم و هر دو وجود دارند، با این توضیح که در این دین، اصل وnتقدم با رحمت و آشتی است و اما خشونت و جنگ، جنبه طفیلی، عارضی و استثنایی دارند. طبیعیnاست که نمی توان این نکات را در این فضاهای محدود توضیح داد.

Share:

More Posts

Send Us A Message