مروری بر تاریخ اصلاح دینی در ایران معاصر – قسمت چهاردهم
درآمد
بی تردید صالحی نجف آبادی یکی از برجسته ترین و اثرگذارترین مصلحان دینی و فکری در قلمرو جریان نوگرایان سنتی در ایران معاصر است.
این بخش ذیل چهار فصل مطالب سامان می یابد:
فصل اول – زندگی نامه
فصل دوم – فهرست آثار
فصل سوم – تحلیلی کلی از آثار و افکار
فصل چهارم – ویژگی های شخصی
فصل اول. زندگی نامه
نعمت الله صالحی نجف آبادی در سال 1302 خورشیدی در نجف آباد زاده شده است. ایشان در زادگاه خود آموزش دید و دانش مقدماتی را از برخی معلمان حاضر در نجف آباد آموخت. سپس وارد حوزه اصفهان شد. از استادان وی دایی اش شیخ محمدحسن نجف آبادی بوده است. استادان دیگر وی در اصفهان عبارت بودند از: میرزا علی آقا شیرازی، فیاض اصفهانی (استاد حوزه اصفهان) و از همه شناخته تر شده حاج آقا رحیم ارباب. احتمالا بینش و روش فهم دینی و سلوک اخلاقی ارباب در اصفهان بر نوع تفکر و گرایشات علمی و اخلاقی بعدی صالحی مؤثر بوده است. در سال 1325 عازم قم شد و در حوزه قم در سطوح عالی اصول فقه و فقه و فلسفه و ادبیات آموخت آیات: سید محمد محقق داماد، خمینی و بروجردی استادان وی در سطوح عالی بودند. در منطق و فلسفه از علامه سید محمدحسین طباطبایی تعلیم دید. همزمان با تحصیل معمول در سطوح عالی، به تدریس رسائل و مکاسب و کفایه (اصول و فقه) پرداخت.
افراد زیادی در شمار شاگردان صالحی بوده و از او تعلیم دیده اند. در این میان می توان به افرادی چون سید جلال الدین طاهری اصفهانی و احمد جنتی (طلاب اصفهانی در اصفهان) و بعد در قم کسانی چون مهدوی کنی، محمدی گیلانی، هاشمی رفسنجانی، ربانی املشی، محمد یزدی، رضا استادی، مصطفی خمینی، سید حسین مدرسی طباطایی، حسن لاهوتی اشکوری و محمدعلی کوشا اشاره کرد. در دوران پس از انقلاب ایران، صالحی در سطح خارج فقه و رجال و علم الحدیث و شرح نهج البلاغه در قم اشتغال داشته و شاگردان زیادی در درس او حضور می یافتند.
از اواخر دهه سی تحقیق و تألیف را آغاز کرد. در نشریات مختلف قم از جمله مجموعه حکمت، مجله مکتب اسلام، سالنامه معارف جعفری و . . . قلم زد. این تحقیق و نویسندگی را تا پایان عمر ادامه داد.
صالحی از همان آغاز نهضت روحانیت همراه جنبش شد و از اوایل دهه چهل از حامیان آیت الله خمینی بود و تا مقطع انقلاب این حمایت و مبارزه سیاسی را ادامه داد. در سال 1352 دستگیر و اندکی بعد از قم تبعید شد و سه سال دوران تبعید را در شهرهایی چون تویسرکان، ابهر و مهاباد گذراند. طبق گزارش خود او این دوران بر او بسیار سخت گذشت. ظاهرا بهانه آن بود که افرادی صالحی را دشمن امام حسین می دانستند. البته این اتهام در ارتباط بود با موضوع کتاب شهید جاوید که به زودی در باره اش سخن خواهیم گفت. حتی ایشان روایت کرده که خانه اش سنگباران شد.
در پایان بگویم که خاطرات ایشان با عنوان «شوکران اندیشه (خاطرات و اندیشه هایی از آیت الله صالحی نجف آبادی) با همت آقای مجتبی لطفی و مقدمه آقای محمدعلی کوشا در سال 1395 انتشار یافته که زندگی نامه و فعالیت های متنوع آموزشی و علمی و سیاسی صالحی را تقریر کرده و چون آن را ندیده و نخوانده ام توفیق استفاده از این منبع را نیافته ام.
فصل دوم. فهرست آثار
صالحی نجف آبادی نسبتا کثیرالتألیف بوده است. آثار مشهور وی از این قرارند:
1- ترجمه قرآن مجید (که با ویراستاری و همت آقای محمدعلی کوشا انتشار یافته است).
2- شهید جاوید
3- نگاهی به حماسه حسینی (در نقد کتابی از مرتضی مطهری ذیل همان عنوان)
4- حدیث های خیالی در تفسیر مجمع البیان (همراه چهار مقاله تفسیری)
5- ولایت فقیه حکومت صالحان
6- غلو – درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین
7- جمال انسانیت (تفسیر سوره یوسف)
8- قضاوت زن در فقه اسلامی و چند مقاله دیگر
9- جهاد در اسلام
10- عصای موسی یا درمان بیماری غلو (پاسخ به هشت منتقد کتاب شهید جاوید)
11- مجموعه مقالات سیاسی، تاریخی و اجتماعی (چهارده مقاله که در دوران پیش از انقلاب منتشر شده بودند)
12- پژوهشی جدید در چند مبحث فقهی
13- تأثیر روایات در تفسیر و فهم قرآن
برخی رساله های کم حجم و مهم نیز از صالحی منتشر شده اند مانند «نامه سرگشاده در باره کنفرانس طائف و مسائل مربوط به جنگ» که در سال 1359 خطاب به هاشمی رفسنجانی و در واقع خطاب به نمایندگان مجلس اول نوشته شده است و حاوی نکات فقهی و سیاسی قابل توجهی است.
افزون بر آنها چهار مجموعه از نوشته ها و آثار مخطوط و منتشر نشده ار صالحی با همت آقای کوشا در سال 1397 به وسیله انتشارت کویر در تهران انتشار یافته که بسیار مغتم است که از این قرارند:
نقد و نظر
پژوهشهای فقهی
پژوهشهای قرآنی
پژوهشهای تاریخی
ضمنا از آثار منتشر نشده صالحی اثری است با عنوان «نگاهی دیگر / در باره نامه 1/6» که در باره نامه مشهور و پر مناقشه ششم فروردین آیت الله خمینی به آیت الله منتظری است.
فصل سوم. تحلیل کلی آثار و افکار صالحی نجف آبادی
واقعیت این است که بررسی و تحلیل منصفانه و جامع آثار و افکار صالحی و به ویژه نقش و اثرگذاری مهم ایشان در گستره اندیشه دینی – حوزوی معاصر ایران در این مجال نمی گنجد و در واقع محتاج اثری مستقل و مبسوط است. از این رو، به تناسب سنت این سلسله گفتار / نوشتارها، به اجمال مروری بر آثار و افکار ایشان خواهیم داشت.
اگر بخواهم بنیادی ترین محور اندیشه اصلاحی صالحی را معرفی کنم می گویم: مبارزه با جریانهای غلوّ به مثابه انحراف در اسلام و تشیع.
به عنوان ارائه نمونه وار این سراندیشه، جملات آغازین کتاب غلو ایشان را، که در قالب اهدای کتاب تحریر شده و از قضا از آخرین آثار ایشان است، در اینجا عینا می آورم:
تقدیم به فرزانگانی که به راه اعتدال می روند و از هر گونه افراط و تفریط در افکار و عقاید دینی برکنارند؛
به خردمندان تیزبین که اسلام را دین وسط می دانند و از افکار غلوآمیز در باره پیغمبر و امام به دورند؛
به روشنفکران آزاد که عقیده افراطی کسانی را که می گویند علم امام غیر متناهی است محکوم می کنند و معتقدند علم امام محدود به حدی است که بیش از آن نمی داند؛
به فرهیختگان ژرف¬اندیش که فکر افراطی آنان را که می گویند امام علم حضوری به همه کائنات دارد و علمش با علم خدا یکی است مردود می دانند و معتقدند علم امام حصولی و محدود است؛
و سرانجام به غالیانی که امید می رود به راه صحیح بازگردند و به قربانیان غلو در همه تاریخ.
به گمانم این جملات بیانگر دغدغه های دینی و اجتماعی حاج شیخ نعمت الله صالحی نجف آبادی در تمام عمر فکری و علمی اش بوده است. عناوین برخی کتابها و مقالات و محتوای آنها گواه این مدعاست.
می کوشم این دغدغه را در ذیل پنج محور موضوعی در آثارش نشان دهم:
الف. تاریخ اسلام
بی گمان صالحی را نمی توان «تاریخ نگار» به معنای دقیق و مصطلح کلمه دانست و چنین ادعایی نیز نداشته ولی وی، به هر دلیل، به تاریخ و تحولات تاریخی برای فهم و درک دقیق تر و درست تر مجموعه دستگاه اعتقادی دین اسلام و معارف متداول آن (فقه و کلام و حدیث و تفسیر و رجال و فلسفه و . . .) توجه داشت و می کوشید در اعماق تاریخ اسلام فرو برود تا گوهرهایی را برای فهم و تفسیر زلال تر و معقول تر از اصول و یا فروع دین به دست بیاورد. از این رو تقریبا هیچ اثری از ایشان نیست که به شکلی (مستقیم و غیر مستقیم) بدون ارجاع به تاریخ آغازین و یا میانه اسلام بوده باشد.
در قلمرو تاریخ اسلام، بی تردید، مهم ترین و اثرگذارترین اثر صالحی، کتاب مشهور «شهید جاوید» است. این اثر و موضوع محوری آن هنوز پس از حدود نیم قرن از انتشار آن از عرصه مطالعه و نقد و بررسی خارج نشده است. البته در خارج از محدوده فعالیت های فرهنگی حکومتی و یا رانت خواران نظام سیاسی که حسابی جداگانه دارد، کمتر کتابی است که در نیم قرن اخیر پیوسته چاپ و منتشر شده باشد. من اکنون چاپ پانزدهم شهید را در اختیار دارم که در سال 1368 منتشر شده است. طبق آخرین اطلاع این کتاب تا کنون بسیار به طور رسمی انتشار یافته و بارها به صورت دیجیتالی نیز بازنشر شده است.
از آنجا که از یک سو مخاطبان کم و بیش از این کتاب و ماجراهای آن اطلاع دارند و از سوی دیگر مجال بحث و بررسی محتوای کتاب و تحلیل انتقادی نظریه نویسنده محتاج بحث گسترده ای است، به اجمال اشارتی به شهید جاوید می کنم و می گذرم.
کتاب در باره قیام امام حسین (اگر بتوان بدان قیام گفت) و واقعه کربلا و شهادت 72 تن است. به گمان من در تاریخ اسلام دو حادثه اند که هنوز هم پس از این همه سال و پس از این همه تحقیق و کتاب و مقاله و بحث و مناقشه، همچنان رازآلود می نمایند و بیش از دیگر وقایع مبهم اند و از این رو جای نقد و بررسی جدی دارند. اول داستان امام حسین و کربلاست و دوم (که از قضا آن نیز دنباله کربلاست) جنبش مختار ثقفی است و این هر دو در کوفه رخ داده اند.
شهید جاوید در سال 1349 رسما منتشر شد. البته گفته شده نسخه اولیه این نظریه در قالب مقاله در سال 1347 در «سالنامه معارف جعفری» قم انتشار یافته است. این کتاب منشاء اختلافات مذهبی و سیاسی عمیقی در حوزه قم و در میان علما و واعظان و مداحان و طبعا مؤمنان سنتی شد. اختلافی که از 49 تا حوالی انقلاب همچنان داغ بوده و حتی به برخوردهای فیزیکی بین موافقان و مخالفان نیز کشیده شد. خود شاهد بودم که روزی قرار بود نویسنده شهید جاوید را در مدرسه فیضیه کتک بزنند که البته خوشبختانه عملا چنین نشد. مراجع قم البته با پیشگامی آیت الله سید محمدرضا موسوی گلپایگانی سردمدار مخالفت با شهید جاوید بودند. در آن زمان مخالفان به طعن می گفتند «شهید جدید». داستان هدفی ها و سید مهدی هاشمی در اصفهان و قتل یک روحانی آن شهر به نام شمس آبادی (که قبلا در فصل مربوط به آیت الله غروی اصفهانی بدان اشارت رفت) از حواشی این برخوردها بوده است. به ویژه حکومت و به طور اخص ساواک نیز آتش بیار معرکه بود و تلاش می کرد دامنه اختلاف و دشمنی از دو سو شعله ورتر شود. زیرا روشن است که چنین اختلافی به تضعبف و فرسایش توان فکری و تزلزل موقعیت اجتماعی هر دو سوی منازعه منتهی می شد. صالحی پس از انقلاب اسناد به دست آمده از ساواک تحت عنوان «توطئه ساواک بر ضد امام خمینی» را منتشر کرده است. من در خاطرات پیش از انقلابم ذیل عنوان «گرد آمد و سوار نیامد» (که انشاءالله به زودی منتشر خواهد شد) شرح مفیدی از رخدادهای این دوران حول شهید جاوید را گزارش کرده ام.
مرحوم صالحی نجف آبادی در کتاب شهید جاوید، کتابی که به گفته نویسنده آن در پی هفت سال تحقیق پدید آمده است، نظریه نسبتا تازه ای را پرورانده است و آن این است که انگیزه حرکت امام حسین از مکه به عراق و کوفه، اساسا برای برکناری یزیدبن معاویه (خلیفه ناصالح اموی وقت) و در سطح کلان تر برانداختن خلافت اموی و تأسیس امامت علوی با زعامت بالفعل خودش در آن مقطع زمانی بوده است. به لحاظ روش شناسی و نقطه عزیمت تحلیل، صالحی مدعی است که می خواهد جدای از مقام الهی و ملکوتی امام و شئون ویژه «امام» در کلام شیعی (مانند نصب و نص و علم و عصمت)، اقدام دینی – سیاسی امام را در بستر واقعیت ها و با معیارهای متعارف تحلیل تاریخی و عینی و عقلی بررسی کند و بگوید که امام چرا اقدام کرد و در نهایت چرا شکست نظامی خورد و خود و یارانش به شهادت رسیدند. به عبارت دیگر، ایشان مدعی است که می خواهد امام حسین را به عنوان یک سیاستمدار عادی و متعارف در نظر بگیرد و در این بستر افکار و اعمال و گفتار امام را مورد تحقیق و برسی قرار دهد. این اساس مدعاست و نویسنده تلاش وافر کرده تا با زیر و رو کردن روایات و اخبار فراوان در این زمینه در قالب یک کتاب کمتر از پانصد صفحه ای، مدعیات خودش را مدلل کند.
هرچند چنین نظریه ای مسبوق به سابقه بوده و شخصیت های مهمی چون سید مرتضی و شیخ طوسی (در قرن پنجم هجری) نیز کم و بیش همین را گفته بودند و صالحی نیز به صراحت خود را پیرو آن بزرگان دانسته و در پایان کتاب شهید جاوید نیز متن آن دو محقق متقدم شیعی را عینا آورده و ترجمه کرده است (حتی ابن طاوس در قرن هفتم در «لهوف» و امین عاملی در قرن چهاردهم هجری در کتاب «اعیان الشیعه» نیز اقوال دانشمندانی چون مرتضی و طوسی را نقل کرده اند). پس از مشروطیت و به ویژه پس از شهریور 1320، که فضای دینی و سیاسی کشور تغییر کرد، نیز تفسیر سیاسی و انقلابی داستان کربلا و عاشورا و ایده ظلم ستیزی و حتی آرمان تشکیل حکومت اسلامی، ولو به تلویح و بالملازمه، مطرح شده بود. اما به تعبیر یکی از منتقدان «کتاب هفت ساله چرا صد درآورد؟»، موج عظیم مخالفت ها اساسا به دو دلیل بر می گردد. دلیل اول مذهبی بود. چنین تفسیری از واقعه کربلا، با تفاسیر سنتی و تاریخی از این واقعه و امام حسینی که در منابر و در محافل روضه خوانی ها معرفی شده بود و گریه و اشک می طلبید تا به شفاعت امت جدش اهتمام کند، آشکارا در تعارض بود. مخالفان و منتقدان به انبوه روایاتی استناد می کردند که نشان می داد نه تنها خود امام حسین می دانست که در زمان معین و در مکان مشخص کشته خواهد شد، بلکه جد و مادر و پدرش و برادرش و عموم اصحاب و اهل بیت و حتی فرشتگان آسمان و جنیان نیز از این مصیبت عظمی با خبر بودند و انتظارش را می کشیدند. این نوع روایات در منابع سنی و شیعی چندان زیاد است که نمی توان آنها را نادیده گرفت. از این رو نویسنده به ویژه پس از انتشار کتاب و ایجاد جنجال تکفیری علما، تلاش فراوان کرد تا به نوعی به انتقادات پاسخ دهد. ایشان شماری از این روایات را با معیارهای علم الحدیث و رجال مردود دانست که البته در نهایت چندان افاقه نکرد.
دلیل دوم مخالفت ها، البته سیاسی بود. شاید اگر چنین نبود، ماجرا این قدر داغ و جنجالی نمی شد. اساس قضیه آن بود که در آن زمان چنین تفسیر شد که شهید جاوید زمینه ساز و در واقع تئوری حکومت اسلامی در عصر غیبت است و چنین اندیشه ای در تفکر سنتی علما و شیعیان باورمند به انتظار و ظهور جایی نداشته و ندارد و حتی می توان گفت در تعارض با اعتقادات آنان است.
در آن زمان چند عامل به این تفسیر دامن زد. اول و مهم تر از همه، مضمون و ایده اصلی خود کتاب شهید جاوید و ادبیات و اصطلاحات معنادار این کتاب است که انگیزه سیاسی و انقلابی نویسنده را تقویت می کند. اصولا ادبیات و اصطلاحات کتاب کاملا با ادبیات سیاسی دهه سه تا پنجاه ایران عصر پهلوی دوم منطبق است. دوم، شخصیت نویسنده است که از گذشته ها از شاگردان شناخته شده آیت الله خمینی و از چهره های حامی ایشان پس از آغاز نهضت روحانیت (1340 به بعد) و از علمای مبارز آن دوران به شمار بوده است. سوم، تقریظ دو تن از عالمان شناخته شده مدافع مرجعیت و نیز اندیشه های سیاسی و انقلابی آیت الله خمینی یعنی آیات منتظری و علی مشکینی بر کتاب است. این دو، از کتاب و ایده های نویسنده به تصریح و یا به تلویح حمایت کرده بودند. هرچند پس از انتشار کتاب و ایجاد جنجال پیرامون آن، علی مشکینی، به دلیل اعمال فشار جناح سنتی و مخالف کتاب، با انتشار اطلاعیه ای به شکلی از آن تبّری جست و کناره گرفت ولی منتظری با قدرت به حمایت خود ادامه داد. چهارم (و از آنها مهم تر)، تقارن انتشار کتاب شهید جاوید با طرح اندیشه ولایت فقیه به عنوان بدیل نظام کهن سلطنت ایرانی در سال 1348 در نجف به وسیله آیت الله خمینی است. در سالهای 49 تا آستانه انقلاب این مقارنه چندان نیرومند و اثرگذار بوده است که تقریبا کسی تردید نداشت که کتاب شهید جاوید ارائه مدل تاریخی و شیعی اصیل و معتبر برای همان نظریه ولایت فقیهان و تشکیل حکومت شیعی در عصر غیبت است که خمینی طراح آن بود. قابل تأمل این که آیت الله خمینی نیز در این مورد سکوت کرده بود و سخنی نمی گفت. در اواخر نیز یک و یا دو بار اشارتی به این کتاب و جنجال پیرامون آن کرد که البته بیشتر به سود کتاب و محتوای شهید جاوید بوده است. با این حال بعید می دانم که تقارن ارائه دو نظریه مشابه و یا مکمل، عمدی و با نقشه بوده باشد ولی هرچه بود تقارن مهم و اثرگذاری بوده است..
با توجه به این ملاحظات بوده است که در آن زمان عموم علما و طلاب حامی آیت الله خمینی و مروج اندیشه او از شهید جاوید حمایت می کردند و عموم مخالفان خمینی و مخالف تز حکومت اسلامی او، در صف مخالفان شهید جاوید قرار گرفته بودند. البته در آن زمان انگیزه های سیاسی، به دلیل حساسیت موضوع و در واقع امنیتی بودن آن، چندان برجسته و حتی علنی نبود ولی زیر پوست اختلافات نقش خود را بازی می کرد. با این حال، برخی از حامیان آیت الله خمینی (از جمله داماد ایشان آقا شهاب اشراقی) با موضع شهید جاوید مخالف بوده و علنا بر آن نقد نوشتند. برخی نیز به مصلحت سکوت کردند. برخی از عالمان نیز در یادداشت هایی (که بعدتر در مقدمه کتاب شهید جاوید منتشر شد) در مجموع از کتاب و مضمون آن حمایت کردند که شاید بتوان معتبرترین آنان را آیت الله سید ابوالفضل مجتهد زنجانی دانست. هرچند اینان بیشتر از تحقیق و روش تحقیق نویسنده تجلیل کرده بودند و این که نویسنده تلاش کرده قیام امام حسین را عقلانی و باورپذیر برای عاقلان جدید و معاصر تفسیر کند، اظهار خوشنودی کرده بودند.
اما دو نقد بر شهید جاوید تا حدودی از لون دیگر بودند و از این رو صالحی نیز با آن دو برخوردی متفاوت داشت. یکی نقد کوتاه دکتر شریعتی بود و دیگر نقدهایی از مرتضی مطهری. با این حال این دو مخالفت از دو منظر متفاوت بوده است. شریعتی در سخنرانی «شهادت» خود در حسینیه ارشاد، ضمن تجلیل فراوان از نویسنده شهید جاوید و کار او و به ویژه تکریم از جرأت نقد و نظر نویسنده کتاب، اما نظریه او را بر نمی تابد نقدهایی بر آن وارد می داند و در مقابل نظریه مختار خود را توضیح می دهد. دیدگاه شریعتی کم و بیش همان است که بسیاری دیگر نیز گفته اند و آن عدم امکان تحقق حکومت مطلوب امام حسین و این که در آن زمان فضا و شرایط به گونه ای بوده که راهی جز انتخاب شهادت آگاهانه و افشاگرانه بر ضد نظام فاسد و ظالم اموی نبوده و حسین بن علی ناگزیر همین راه را انتخاب کرده است. با این حال، نکته مهم آن است که نظریه شریعتی، برخلاف مبانی رایج و سنتی شیعی، بر علم غیب و روایات و مانند آنها مبتنی نیست، بلکه یکسره بر ضرورت اقدامی انقلابی و قهرمانانه استوار است که صد البته لزوما دینی هم نیست. اما نقدهای مطهری کم و بیش بر همان مبانی کلامی و در عین حال آمیزه ای از بینش عرفانی (شهادت عارفانه) و البته تحلیل تاریخی بنا شده است.
صالحی به هر دو پاسخ داده است. پاسخ وی به شریعتی در جزوه ای با عنوان «پیرامون نظر دکتر شریعتی در باره شهید جاوید» که در سال 1359 منتشر شده و البته بعدها نیز در اشکال مختلف از جمله در مجموعه «نقد و نظر» با عنوان «پیرامون نظر دانشمند مجاهد دکتر علی شریعتی در باره کتاب «شهید جاوید» بازنشر شده است. پاسخ صالحی به مطهری نیز در کتاب «نگاهی به حماسه حسینی» به تفصیل آمده است.
اما پاسخ های نویسنده شهید جاوید به مخالفان و منتقدان متنوع سنتی در جاهای مختلف و به مناسبت هایی ارائه شده ولی مهم ترین و مدون ترین شان در کتاب «عصای موسی یا درمان بیماری غلو» به تفصیل آمده است. در این کتاب به دیدگاههای نویسندگان هشت کتابی که مستقلا به شهید جاوید پرداخته بودند، پاسخ داده شده است.
به گمان من، ضمن این که در دیدگاه های مخالفان و منتقدان نظریاتی معقول وجود دارد، اما نظریه صالحی را درست ترین و معقول ترین تحلیل از واقعه کربلا می دانم و با تحقیقات من هم کم و بیش منطبق است. با این حال، به گمانم یک ایراد اساسی دارد و آن هم در نهایت نویسنده در زیر سقف اعتقادات رایج شیعی (امامت منصوص و علم و عصمت امام)، که در احادیث و اخبار پر شمار و غیر قابل انکار به وفور یافت می شوند، دچار تناقضات بنیادین می شود و تا پایان نمی تواند از آنها رها شود. چنین می پندارم که تاریخ را باید مطلقا از اعتقادات پیشینی و کلام دینی جدا کرد. نقدی بر شهید جاوید نوشته ام که قبلا منتشر شده است.
در پایان این قسمت فکر می کنم این تحلیل و داوری حمید عنایت درست و واقع بینانه باشد: «از میان چند کار معدودی که تا کنون منتشر شده جسورانه تر و مؤثرتر از همه شهید جاوید نعمت الله صالحی نجف آبادی از علمای قم است. آنچه شهید جاوید را از آثاری که در اینجا بررسی کردیم، و نیز سایر شیعه در این زمینه متمایز می سازد، روش کمابیش محققانه آن است». عنایت نتیجه نظریه شهید جاوید را چنین توضیح می دهد: « . . . دیگر با آن دسته از نویسندگان شیعه که معتقدند امام حسین (ع) – که طبق اراده الهی مقرر شده بود و طبق علم انحصاری امام به او رسیده بود – نه کاملا قابل فهم است، نه می باید الگوی رفتار سیاسی، یعنی مورد تقلید و تبعیت سایر مردم قرار گیرد». اما جمع بندی عنایت این است: «هرچند نجف آبادی بدین ترتیب در بی اعتبار نمودن بسیاری از احادیث درجه دوم شیعه راجع به علم امام به شهادت خویش، موفق می گردد، موضعش نهایتا آسیب پذیر است. چرا که این رد و انکارش، شاید آگاهانه، با منابع دست اول شیعه در این زمینه، یعنی مجامیع معتبر و مفصل کلینی، و شیخ صدوق سازگار نیست». اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1365، چاپ دوم، ص 325، 327 و 329-330.
در مجموعه «پژوهشهای تاریخی» نیز 14 عنوان عمدتا تاریخی آمده که این مقالات نیز در قلمرو افکار و آثار تاریخی صالحی مفیداند.
ب. علم الحدیث
علم الحدیث یکی از مفیدترین و جذاب ترین علوم و معارف اسلامی است که روزگاری برای نقد و پالایش احادیث و تمیز احادیث معتبر و نامعتبر تأسیس شده بود ولی این علم اکنون، اگر نگوییم به کلی متروک است، حداقل آن است که از رونق افتاده و جز نام و عنوانی بیش نمانده است. مجامیع حدیثی البته زیاد است و حتی در روزگار اخیر نهادهای دانشگاهی و پژوهشی فراوانی با تخصیص بودجه هایی گزاف برای تحقیقات حدیث شناسی راه اندازی شده ولی عمدتا جز تألیفات جدید و گاه بسیار مفصل از همان داده های کهن کمتر نشانی از پژوهش و نقد و پالایش جدی حدیث است. با این حال کسانی چون محمدباقر بهبودی تا حدودی به پالایش منابع حدیثی کهن همت کرده اند. کسانی چون عبدالحسین امینی و سید مرتضی عسکری نیز در مواردی به جعل احادیث در متون و متون کهن دست زده اند و حتی آصف محسنی (از علمان شیعی افغانستانی) مجموعه 110 جلدی «بحارالانور» مجلسی را از منظر اعتبار روایات بررسی کرده و در نهایت احادیث معتبر را به سه جلد تقلیل داده ولی واقعیت این است که بررسی سختگیرانه این نوع احادیث عمدتا معطوف است به جدالهای فرقه ای و به طور خاص دفاع از مقام ولایت امامان شیعه و در جرح و رد برخی از شخصیت های محترم برای اهل سنت و جماعت و از این رو چندان کارآمد نبوده و نیست. لازم است با معیارهای نقد علمی جدید، علم الحدیث نو و علمی و روشنگر و کارآمد تنظیم و تدوین شود.
در هرحال صالحی نجف آبادی از معدود عالمان دینی شیعی متأخر است که غالبا به طور موردی به نقد و بررسی و پالایش حدیث دست زده است. علم رجال در علم الحدیث و در فقه و اجتهاد بسیار مهم است. صالحی در این علم سنتی توانا بود و در مباحث تفسیری و قرآنی و فقهی و اجتهادی از این دانش بسی استفاده می کرد. این علم در نزد صالحی بسیار مهم بوده و او از این طریق تلاش می کرد از یک سو از تاریخ اسلام غبارزدایی کند و از سوی دیگر برای تمیز سره از ناسره به نقد و پالایش افکار و آموزه های دینی در حوزه اعتقادات و شعائر و احکام شرعی و فقهی بپردازد. اگر گفته شود صالحی نجف آبادی در زمان ما به نوعی و در حدی علم رجال را زنده کرده و بدان اعتبار بخشیده است، گزاف نیست.
هرچند ابن نوع کاوش های علمی در علم رجال و حدیث شناسی در تمام حوزه های پژوهشی سنتی (از جمله اجتهاد و فقه و تفسیر و تاریخ) صالحی مورد توجه بوده و در تمامی این عرصه ها کم و بیش دیده می شود ولی به دو نمونه مکتوب اشاره می کنم. یکی «حدیث های خیالی در تفسیر مجمع البیان» است و دیگر در کتاب «غلو – درآمدی بر افکار غالیان در دین» شمار قابل توجهی از بررسی احوال راویان و جعل احادیث اشاره شده است. البته در موضوعات تاریخی از جمله در همان شهید جاوید نیز نمونه هایی از این نوع پژوهش دیده می شود. او نشان داده است که چگونه حتی نام راوی را نیز جعل کرده اند. انگیزه های جعل البته متفاوت بوده است. بخش قابل توجهی از این جعلیات به دست جریان غلات شیعه رخ داده ولی تنها عامل جعل اینان نبوده اند. این توجه به علم الحدیث و رجال حدیث عمدتا به این دلیل بوده است که معارف سنتی ما (فقه و تفسیر و سیره ها و . . .) به طور اساسی بر دوش اخبار و روایات مذهبی استوار شده است. این نوشته صالحی «تأثیر روایات در تفسیر و فهم قرآن» عطف توجه به این مهم است.
ج. اجتهادهای فقهی
صالحی نجف آبادی بی تردید «مجتهد» به معنای دقیق کلمه بوده است. هرچند «اجتهاد» در تاریخ و ادب اسلامی از پربسامدترین واژه هاست. نخستین خلیفه یعنی ابوبکر خود را مجتهد می دانست و بعد خلفای بعد جملگی در تصمیم گیری های خود مدعی گره گشایی از طریق مکانیسم اجتهاد بوده اند. با این حال اجتهاد به عنوان یک علم با سازوکارهای معین از اوایل قرن دوم هجری آغاز شد و طی سه قرن تبدیل شد به یک دانش کم بیش شناسنامه دار و دارای قواعد معین و این دانش هنوز نیز تا حدودی استوار است و ذیل عنوان فقه و اجتهاد و یا در شیعه عمدتا ذیل عنوان «مرجعیت» به حیات خود ادامه می دهد.
به رغم اهمیت فراوان اجتهاد اما در عمل دیری است که به معنای دقیق کلمه اجتهاد چندان انجام نمی شود. اجتهاد آن است که هر مجتهدی بر اساس ادله (در شیعه کتاب، سنت، عقل و اجماع) قادر باشد برای مسائل نو (مسائل مستحدثه) راه حل های نو ارائه کند و گرهی بگشاید ولی امروز چنین اجتهادی بسیار اندک رخ می دهد. در قرن اخیر پاسخ های ظاهرا اجتهادی و فتوایی تکرار همان پاسخ های کهن و قدیم است. بگذریم که اجتهادات تازه محتاج بازنگری جدی در مبانی کلامی و نیز بازسازی علم اصول به مثابه روش شناسی اجتهاد و فقاهت است که هنوز چندان جدی گرفته نمی شود.
با این مقدمه می خواهم بگویم که مرحوم صلحی نجف آبادی از نوادر قرن اخیر ایران است که به جد می کوشید در قلمرو فقه و احکام متعارف شرعی اجتهاد کند یعنی به نظری تازه و غالبا مفید و به روز و کارآمد برسد. البته این نوع اجتهاد وی در حوزه های دیگر از جمله در تفسیر نیز وجود دارد.
بخش قابل توجهی از آثار پژوهشی ایشان به طور خاص به موضوعات فقهی و اجتهادی اختصاص دارد. به عنوان نمونه می توان به جهاد در اسلام، قضاوت زن در فقه اسلامی (و چند مقاله ضمیمه آن) و پژوهشی جدید در چند مبحث فقهی اشاره کرد. افزون بر آن، در مجموعه «پژوهشهای فقهی» نیز 6 مطلب غالبا بلند در ابواب مختلف فقهی آمده است. شرح نوآوری های اجتهادهای صالحی در این مجال نمی گنجد.
فقط اشاره می کنم که به گزارش آقای احمد کاظمی موسوی در مقاله «بازاندیشی در مفهوم جهاد» (که چند سال قبل در وب سایت جرس منتشر شد و اکنون در اختیار نگارنده است) این کتاب به انگلیسی ترجمه شده و متن آن در برخی دانشگاههای آمریکا و کانادا به صورت متن درسی درآمده است. به گفته این نویسنده ترجمه انگلیسی آن خیلی زود نایاب شد. صالحی در این تحقیق نشان می هد که جهاد ابتدایی به شکلی که در فقه اسلامی (سنی و شیعی) در آمده محصول دیدگاه فقیه مشهور نیمه دوم قرن دوم امام شافعی است. دقت اجتهادی صالحی می تواند برخی معضلات فکری و فقهی را در باب جهاد اسلامی برطرف کند و گامی در جهت خشونت زدایی از اسلام و فقاهت به جلو باشد. هرچند من بر این باورم که اصولا جهاد ابتدایی برآمده از پیوند دین و فقاهت و فقیهان با نهاد قدرت و خلافت است که از همان قرن نخست شکل گرفته است. در واقع، فقیهان (آگاهانه و یا ناآگاهانه) برای توجیه شرعی فتوحات و لشکرکشی ها و کشورگشایی های خلفای اموی و عباسی، دست به نظریه پردازی زده اند.
با این همه، مهم آن است که صالحی از آغاز تا پایان به عنوان یک محقق و پژوهشگر دینی و فقهی باقی ماند و سودای مرجعیت و فتوا نداشت. به گمانم این یک انتخابی آگاهانه و سنجیده بود. زیرا تجربه نشان می دهد که احراز مقام مرجعیت و نشستن در مسند فتوا و مقلدپروری، مجتهد را (البته اگر به واقع شمّ اجتهادی داشته باشد) به محافظه کاری می کشاند و عملا مانع اجتهادهای تازه وی می شود. اجتهاد غالبا با نوآوری و احیانا با نوعی تابوشکنی همراه است و این در عمل با حفط مقلد و دریافت سهمین سازگار نیست. چگونه ممکن بود پژوهشگری نوپرداز چون صالحی نجف آبادی (مثلا با شهید جاویدش) تحت عنوان «آیت الله العظمی» بر مسند فتوا بنشیند؟ آیا مقلدان سنتی اجازه می دادند که مرجع تقلیدشان از امام حسینی بگوید که با تفاسیر تاریخی سنتی شان در تعارض است؟
د. اجتهادهای تفسیری
معمولا از جمله ترکیبی «اجتهادهای تفسیری» استفاده نمی شود ولی در اینجا از آن سود می برم تا بگویم اجتهادات صالحی نجف آبادی در تمام حوزه ها از جمله در قلمرو موضوع علم تفسیر نیز وجود داشته است. ایشان نوآوری های اجتهادی مهم و راهشگایی در باب برخی موضوعات قرآنی نیز دارد.
احتمالا کتاب مستقل تفسیری ایشان همان کتاب «جمال انسانیت» باشد که تفسیری نوآورانه از سوره یوسف در دهه چهل قرآن است. اما در مجموعه «پژوهشهای قرآنی» بیست مطلب در موضوعات متنوع قرآنی و تفسیری آمده است.
در این میان شاید مهم ترین آنها، تفسیر آیه تطهیر باشد. می دانیم که یکی از موضوعات مورد اختلاف شیعه و سنی در باب مفهوم و مصداق آیه مشهور تطهیر است (آیه 33 سوره احزاب). ایشان طی بحثی مفصل با بررسی مضامین آیه و نیز انبوه روایات در این باب، به این نتیجه می رسد که اولا مفهوم «رجس» و «تطهیر» در آیه به معنای عصمت نیست و ثانیا مصادیق اهل بیت منحصر به پنج تن (پیامبر و فاطمه و علی و حسن و حسین) نیست بلکه تمامی بستگان خاندانی نبی اسلام (حتی عموزادگان) را نیز شامل می شود. از آنجا که یکی از مستندات دیرین عالمان شیعی برای اثبات دعوی مقام عصمت مطلق برای پیامبر و به ویژه پنج تن آل عبا (کساء) هین آیه و روایات حول آن است، دیدگاه اجتهادی صالحی نجف آبادی، بسیار مهم است و اگر چنین تفسیری پذیرفته شود، می تواند در رفع اختلافات دیرین مسلمانان مفید واقع شود و به تقریب کمک کند.
گفتنی است که تفاسیر ایشان از آیه مودت، آیه اولوالامر، آیه محاربه، آیه رفث و تفسیر سوره انسان نیز مهم قابل توجه اند.
ه. کلام
علم کلام در تاریخ اسلام مهم است. هرچند برخی اسلام شناسان غربی علم کلام اسلامی را معادل «تئولوژی» یا همان الهیات مسیحی دانسته اند ولی تأمل در این دو اصطلاح و تاریخچه آنها نشان می دهد که این دو معادل نیستند. در هرحال علم کلام (برخی گفته اند مبحث کلام اسلامی با بحث در باره مفهوم «کلام الله» شکل گرفته است) مهم است و در واقع کلام مبنای دیگر معارف اسلامی چون اجتهاد و تفسیر و حتی علم الحدیث است. گزاف نیست گفته شود که اختلاف بنیادین شیعه و سنی از آغاز تاکنون عمدتا حول مقولات کلامی (اعتقادی) امامت و ولایت و علم امام و عصمت و در پی آنها غیبت و انتظار و ظهور و احیانا رجعت شکل گرفته است.
صالحی نجف آبادی به عنوان یک عالم مسلمان شیعه در هرحال زیر سقف اعتقادات مرسوم و رایج شیعی تحقیق کرده و اجتهاد کرده است. از شهید جاوید گرفته تا دیگر موارد. با این حال او از این دلیری و انصاف علمی برخوردار بود که اگر در جایی خلاف نظریه رایج شیعی داشت آن را اظهار کند و ابایی از ملامت ها و احیانا آزارها نداشته باشد.
هرچند موضوعات کلامی در اغلب آثار پژوهشی صالحی قابل رؤیت است ولی شاید بتوان کتاب «ولایت فقیه حکومت صالحان» را در شمار موضوعات کلامی ایشان آورد. البته باید افزود کلام سیاسی. زیرا اساس کلام شیعی امام و امامت است و می دانیم که امام در اندیشه شیعی ابعاد مختلف دارد که یکی از ابعاد بنیادین آن خلافت و حق حاکمیت سیاسی انحصاری و الهی امام است برجامعه مسلمانان. به همین دلیل است که پس از آغاز غیبت کبری امام غایب در قرن پنجم، دعوی «نیابت عامه فقیهان» مطرح شد و در تداوم آن از اوابل عصر صفوی، به مقتضای شرایط اجتماعی و سیاسی جدید در ایران، از نظریه نیابت عامه، ولایت سیاسی فقیهان و یا همان نظریه حق جانشینی انحصاری امام معصوم و غایب در عصر غیبت، مطرح شد. این نظریه در سیر تاریخی خود در نیم قرن اخیر در قالب سلطنت فقیه و آن هم با پسوند «مطلقه» در ایران مطرح و در جمهوری اسلامی متحقق و متعین شده است.
صالحی نجف آبادی در سالهای آغازین جمهوری اسلامی مبحث ولایت فقیه را عنوان درس خارج خود قرار داد و در آن این موضوع را در چهارچوب فقه و اجتهادهای خود به بحث گذاشت و نتیجه مکتوب آن شد کتاب «ولایت فقیه حکومت صالحان».
صالحی در این کتاب به طور اساسی و از منظر فقه و کلام شیعی به زعامت و یا همان سلطنت فقیه باور دارد و از آن دفاع می کند ولی او نیز مانند آیت الله منتظری به ولایت فقیه انتخابی اعتقاد دارد و نه ولایت فقیه انتصابی که مدل مختار آیت الله خمینی و عموم پیروان فکری و سیاسی ایشان است. از آنجا که مبنای استدلالی و معرفتی نظریه صالحی و منتظری مردم و انتخاب مردم و ملت است، لاجرم به پیامدهای منطقی و عملی آن نیز کم و بیش التزام دارند و به همین دلیل از استبداد دینی فاصله می گیرند و برای مردم حداقل مشروط به شرایطی آزادی فکری و سیاسی و مدنی و در واقع حق انتخاب قایل اند. دیکتاتوری فردی را بر نمی تابند. یکی از نمونه های طرح چنین دیدگاهی نامه مفصل صالحی به هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در سال 1359 است که پیش از این بدان اشارت رفت. برای اطلاع از زمینه های این نامه، به اشاره می گویم که در آن زمان کنفرانس اسلامی در طائف عربستان برگزار می شد و قرار بود که مقامات ایران به عنوان عضو این کنفرانس نیز در آن شرکت کنند ولی به دلیل اختلافات داخلی و جناحی، در نهایت اعلام شد به دلیل حضور صدام حسین رئیس جمهور عراق ایران در شرکت نمی کند. در این زمان صالحی در نامه یاد شده تلاش کرد مسئولانه و عالمانه و با مستندات قرآنی و اسلامی نشان دهد که چنین امتناعی مشروع و مسموع نیست و به زیان انقلاب و کشور است. او توصبه کرد که لازم است نمایندگان ایران در چنان مراسم مهمی حضور پیدا کنند و از حقوق خود دفاع کنند.
برای اطلاع از پشت صحنه این اختلاف بیفزایم که جناح خط امامی با حضور رئیس جمهور وقت ابوالحسن بنی صدر در این کنفرانس مخالف بود و ظاهرا در فرجام کار با طرح بهانه های واهی دیگر از شرکت در کنفرانس خودداری شد. راه حل های ساده و رایج جمهوری اسلامی یعنی پاک کردن صورت مسئله.
در هرحال نمی دانم صالحی در اواخر در باب ولایت فقیه چگونه می اندیشیده و مثلا با اصل مدعا موافق بوده و یا مخالف ولی هرچه هست به گمانم ولایت فقیه انتخابی هرچند در مبنا و لوازم منطقی و عملی آن کم هزینه تر است ولی در نهایت نسبتی با مدل حکومتی دموکراسی و یا به اصطلاح قدیمی تر حاکمیت ملی ندارد و با هیچ استدلال حقوقی و حتی دینی قابل دفاع نیست. حداقل آن است که حتی در عالم نظر نیز، ولایت فقیه لزوما معادل «حکومت صالحان» نیست. اگر در صدر انقلاب این نظریه آزموده نشده بود، اکنون کاملا آزموده شده و در عمل پیامدهای آن ظاهر شده است.
جمع بندی نهایی من از کارنامه فکری و جهد و جهادها و اجتهادهای علمی زنده یاد صالحی نجف آبادی آن است که حول باور سنتی به امامت منصوص و منصوب و علم و عصمت و غیبت و ظهو، نمی توان اصلاح دینی و از جمله خرافه زدایی و مبارزه با غلوها را تا پایان منطقی آن پیمود. هرچند کارها و تلاش های علمی صالحی نجف آبادی از جهاتی از مصلحان دینی معاصر جدی تر است و کارنامه مفید و اثرگذارتری دارد، اما او همچنان در زیر سقف باورهای کلام شیعی می اندیشیده و تحقیق می کرده و این البته از اهمیت کار او می کاهد. کسانی غروی اصفهانی و یا حسینی طباطبایی از این نظر تا حدودی تکلیف و موضع شان روشن است. در اینجا مسئله داوری در باب درستی و نادرستی دیدگاههای صالحی و دیگران نیست، بلکه مسئله آن است که برخی مصلحان دیگر، به دلیل این که تکلیف خود را در مبانی اعتقادی تا حدودی روشن کرده اند، پروژه های اصلاحی آنان با مشکلات معرفتی و نظری کمتری مواجه است. در آینده به این موضوع مهم بازخواهیم گشت.
فصل چهارم. ویژگی های شخصی
مرحوم صالحی نجف آبادی از معدود شخصیت هایی است که می توانم از او تحت عنوان «استاد» یاد کنم. زیرا در سالهای حضور در قم و آشنایی با حضرت ایشان (که البته هیچگاه در کلاس رسمی نبوده است) بسیار از او آموختم. نگاه تاریخی من به تاریخ اسلام تا حدود زیادی ملهم از نگاه ایشان است. بگذارید شفاف بگویم صالحی نجف آبادی از معدود محققان و نویسندگانی است که هنوز هم حتی یک سطر از او را از دست نمی دهم و به تجربه دریافته ام که هر نوشته او حرفی برای گفتن و چیزی برای آموختن دارد.
با این حال، می خواهم بیفزایم که آموختن من منحصر به دانش و بینش ایشان نبوده و نیست بلکه شاید بتوان گفت شخصیت و سلوک و به یک معنا برخی ویژگی های فردی ایشان بسیار اثرگذار بوده است.
از آنجا که نوشتار به درازا کشیده ناگزیر به فهرستی از این ویژگی ها بسنده می کنم:
1- دقت نظر. صالحی در موضوعات و مباحث تأمل می کرد و با دقت نظر تحقیق می کرد و احیانا به داوری می رسید. هیچ گاه در سخن گفتن و اظهارنظر و در پاسخ به دیگران شتاب نداشت.
2- جستجوگری بی امان و تحقیق مداوم. این مدعا با مروری به کارنامه او از آغاز تا پایان روشن می شود.
3- التزام به نتایج منطقی تحقیق. در این مورد نیز مراجعه به آثارشان مفید است.
4- مشورت علمی. ایشان معمولا مقالات و کتابهای خود را پیش از انتشار به برخی افراد مورد اعتماد می داد و به نظریاتشان توجه می کرد. چنین سلیقه ای در حوزه و در نحله نویسندگان دینی (و حتی غیر دینی و مدرن) کمتر دیده می شود.
5- نثر خوب پارسی. پارسی نویسی و مفهوم نویسی در سلسله علمای دینی اهل قلم (به ویژه در جریان سنتی های پنجاه – شصت سال قبل) چندان رایج نبود و صالحی نسبتا قلمی روان و نثری پیراسته داشت و این بر علاقه خوانندگان آثارش می افزود و در عین حال گزیده گوی بود.
6- استقلال رأی. او در حد مطلوبی استقلال رأی داشت و از این رو از مخالفت با آرای شخصیت های بزرگ پروا نداشت. از ویژگی های عموم علمای دینی رعایت ملاحظات مقلدان و عوام الناس است و همین از آزادگی اخلاقی و دلیری شان در نقد و نظر و اجتهاد می کاهد و صالحی از این نیز ممتاز بوده است.
7- بلندنظری و شرح صدر.
8- تواضع فوق العاده و نمونه وار. مرحوم صالحی نجف آبادی از فروتنی تحسین برانگیزی بهره داشت به گونه ای که شاگران و علاقه مندانش را مفتون می کرد.
منابع:
جز نقل قول مستقیم از کتاب حمید عنایت (که در متن آمد) و اطلاعات شخصی، از زندگی نامه ای که به قلم آقای کوشا از صالحی نجف آبادی در مجموعه «پژوهش های قرآنی» آمده استفاده شده و نیز اطلاعاتی که در چهار مجموعه ای که در متن به آنها اشاره شده و باز با همت جناب کوشا انتشار یافته استفاده شده است.
جز آن از کتاب «جریان های سیاسی – مذهبی ایران» اثر رسول جعفریان نیز به تفاریق استفاده شده است.
همچنین مقاله آقای کاظمی موسوی با عنوان «بازاندیشی در مفهوم جهاد» مورد استفاده بوده است.