خبر ترور و قتل سردار قاسم سلیمانی و چند شخصیت نظامی عراقی در صبح امروز (جمعه 13 دی 98 ماه) همه را در سطح جهان در بهت فرو برد و بسیاری را از جهات مختلف نگران کرد. برای ما ایرانیان بیش از هر چیزی خطر جنگ شوم را به یاد می آورد که می تواند به نابودی کشور ایران منتهی شود. در این باب تحلیل ها و نظرها و در نهایت داوری ها چندان متفاوت و حتی متضاد است که جمع آنها ناممکن است. گروهی خشمگین و سوگوارند و در مقابل شماری نیز خرسند و حتی رسما به قاتل دست مریزاد می گویند. من در این مختصر قصد ورود به این موضوعات را ندارم و فقط می خواهم از این فرصت استفاده کرده به یک نکته مهم اشارتی بکنم.
اما در آغاز ناگزیر به چند نکته اشاره می کنم. اولا، با گرفتن جان آدمی زاد تحت هر عنوانی مخالفم و البته هر کس که مرتکب جرم و جنایتی شده باید پس از دادرسی عادلانه و قانونی و تعیین مجازات کیفر ببیند. ثانیا، از این که یک ایرانی (با هر اتهامی) به وسیله یک دولت و یا نیروی خارجی و بیگانه در هرکجای جهان کشته شود و حتی مجازات گردد سخت مخالفم. ثالثا، این اقدام دولت کنونی آمریکا بار دیگر نشان داد که مهم ترین نوع ترور در همه جای جهان تروریسم دولتی است و دولت های مختلف آمریکا از گذشته تا کنون سردمدار بزرگ تروریسم دولتی بوده و هستند. به تعبیر درست یرواند آبراهیمیان اگر تا کنون ایرانیان آمریکاییان را عامل کودتای 28 مرداد علیه دولت ملی دکتر مصدق می دانستند، از این پس آنان را عامل تروریسم دولتی نیز خواهند شناخت.
اما نکته ای که انگیزه تحریر این وجیزه شد، این است که به گمانم یکی از خوش بیاری های جمهوری اسلامی این است که آمریکا در این جهل سال اخیر هر کاری که به ظاهر علیه جمهوری اسلامی انجام داده، در نهایت به سود این نظام و حاکمانش تمام شده است. اشتباه نشود مرادم صرفا سیاست های آمریکا در منطقه و در قبال ایران است و نه ارزیابی عملکرد جمهوری اسلامی در جهان و در منطقه و به ویژه در داخل و با مردمش و در نوع مدیریتش که داستان دیگری است. ساده بگویم جمهوری اسلامی تا آنجا که مربوط به خودش است و افکار و اعمالش، ناکام بوده و می توان گفت بدیاری داشته ولی تا آنجا که مربوط به دشمن شماره یک اش (که آن را «شیطان بزرگ» می خواند) مربوط می شود، خوش شانس بوده است. اما برخی از عملکردهای آمریکایی ها در این چهل سال، که در نهایت به سود حاکمان جمهوری اسلامی بوده است، را فهرست می کنم تا چند نمونه داده باشم:
یکم. حمله نظامی به ایران به قصد نجات گروگانها و سرانجام شکست در صحرای طبس.
دوم. طراحی کودتای نوژه و یا پشتیبانی از آن.
سوم. نمی دانم جنگ عراق علیه ایران در آغاز چه اندازه با نقشه و یا حمایت دولت وقت آمریکا بوده ولی سیاست این دولت تا پایان حمایت از عراق بوده و شاید می خواسته اند نوعی توازن قوا ایجاد کنند تا در نهایت دو رژیم ایدئولوژیک مخالف اسرائیل یکدیگر را نابود و حداقل تضعیف کنند.
چهارم. واقعه هفتم تیر و هشتم شهریور سال 60. هرچند این یک نوع جنگ داخلی بوده ولی اقدامات مجاهدین کاملا به زیان خودشان و به سود تقویت و تحکیم نظام متزلزل جمهوری اسلامی در مقطع عزل نخستین رئیس جمهوری بوده است. این یک قلم البته داخلی است و ظاهرا ربطی به آمریکا ندارد.
پنجم. حمله آمریکا به افغانستان و اسقاط طالبان. در این ماجرا حتی رژیم ایران (از جمله سپاه) رسما و علنا به کمک ارتش آمریکا آمد.
ششم. حمله به عراق و اشغال یک کشور عربی و اسلامی منطقه. خدمت بزرگی این اشغال به جمهوری اسلامی کرد که هنوز هم ادامه دارد.
هفتم. خروج از برجام کمک بزرگی بود به جناح افراطی و ضد آمریکایی در ایران. این بلاهت سیاسی ترامپ دلواپسان را از معضل بزرگی رهایی بخشید.
هشتم. و آخرین این سلسله دراز ترور قاسم سلیمانی و برخی دیگر در خاک عراق است که اکنون روی داده است.
این از عجایب است که آمریکایی ها در این چهل به طور اساسی و در مقاطع حساس به یاری مقامات ایران آمده و عملا برخلاف ادعایشان به تقویت تندروترین جناح حاکم به رهبری آقای خامنه ای کمک کرده اند. از قضا سرکنگبین صفرا فزود.
باید براین فهرست عدم مشروعیت بخشی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی به ویژه در خارج از کشور افزود که رسما و نهانی به نهاد دولتی آمریکا متصل اند و از حمایت آنها برخوردارند. آمریکایی ها و متحدان ترامپیست ایرانی شان هنوز درنیافته اند که هر نوع مارک آمریکایی بودن در نهان و آشکار به مشروعیت زدایی از آنان و کمک به تبلیغات و پروپاگاندای مقامات ایران منتهی خواهد شد.
جمعه 13 دی 98
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این