تهران – رم – کیوسی

یادداشت های روزانه از شهریور 87 تا دی 96
قسمت دوم

چهارشنبه 27/6/87/ 17 سپتامبر 2008
اکنون در رم هستم و ساعت پنج بعد از ظهر است و من در یک هتل اقامت دارم. بالاخره پس از طی مقدمات و «اما» و «اگر» های فراوان مبنی بر این که بگذارند به خارج سفر کنم یا نه، ساعت نه صبح (البته با حدود یک ساعت تأخیر) با ایران ایر از فرودگاه امام خمینی تهران به مقصد رم پرواز کردم و ساعت حدود یازده و نیم به وقت محلی (2 بعد از ظهر به وقت تهران) در فرودگاه رم به زمین نشستیم. احتمال داده می شد که ممنوع الخروج باشم اما به لطف خدا چنین نشد و مانعی ایجاد نگردید. از آنجا که چنین احتمالی قوی بود، برادرم لطف الله و همسرم تا آخرین لحظه از طریق تلفن همراه با من در تماس بودند و از وضعیت من با خبر می شدند.
فرودگاه جدید تهران بسیار شیک و مدرن است و من برای اولین بار بود که از این فرودگاه استفاده می کردم. اما به گفته درست یکی از مسافران ایرانی مقیم ایتالیا، این فرودگاه از نظرمعماری آثاری از هویت ملی و ایرانی ندارد. با این همه ایران و تهران به چنین فرودگاه بزرگ و مجهزی محتاج بود.
در سالن انتظار با دوستی به نام . . . آشنا شدم. ایشان مرا از سالیان پیش از انقلاب می شناخت و گویا چند بار در انتشارات بعثت (مرتبط با فخرالدین حجازی) هم را دیده بودیم ولی من به یاد نمی آوردم. در طول حدود شش ساعت مصاحبت با ایشان، که اهل اندیشه و قلم و سیاست بود و با طیف ملی – مذهبی و بویژه شریعتی و بازرگان همدلی و همفکری داشت، بسیار مغتنم و دلنشین بود و لذا این مدت به سرعت گذشت و ما به مقصد رسیدیم. وی اطلاعات جالب و مفیدی نیز از ایتالیا و تاریخ و جغرافیای آن داد که شنیدنی بود. از جمله نخستین بار از ایشان شنیدم که «مافیا» یک اصطلاح عربی است و «مافی» یعنی «چیزی نیست» است که بعدها اصطلاح شده است. به گفته ایشان این جریان و یا گروه در قرون وسطی و در زمان ارتباط نزدیک و سیستم ایتالیایی ها با مسلمانان و اعراب پدیده است. اینان گروهی از عیاران بودند ( مانند یعقوب لیث در تاریخ ایران) که اموال ثروتمندان را به سود نیازمندان و تهیدستان مصادره می کردند اما بعدها به گروههایی دزد و تبهکار و حتی جانی تبدیل شدند و تغییر ماهیت دادند. در عین حال هنوز هم از آن معیارها تهی نشده و فی المثل هرگز با طبقات فرو دست کاری ندارند و حتی در صورت لزوم به آنان کمک نیز می کنند. اما راز نگهداری و اتحاد خود را همچنان حفظ کرده و اگر کسی راز آنان را بر ملا کند و به اصطلاح همکاران و همراهان را «لو» بدهد سزایش مرگ است. «مافی» همچنان حفظ می شود
در فرودگاه رم قرار بود که دوست قدیمی من علی ایزدی به استقبال بیاید و مرا به شهر ببرد اما او یکی از دوستانش را فرستاده بود و به هر حال به شهر رم وارد شدیم. گفتنی است که در فرودگاه ایرانیان را مورد بازرسی قرار دادند و امامی می گفت که اخیرا با ایرانیان چنین می کنند که روشن است تحت تأثیر شرایط نامساعد سیاسی ایران و دولت اصولگرا ی احمدی نژاد است ناهار را درمنزل ایزدی خوردم و برای استراحت به هتل آمدم و استراحت کردم و اکنون منتظر آمدن فرزندم روح الله هستم که قرار است از برلین به این جا بیاید.

پنجشنبه 28 شهریور 87 / 18سپتامبر 2008
شب گذشته روح الله با تأخیر آمد و حدود ساعت یازده شامی خوردیم و خوابیدیم. بلیط قطار گرفتیم و ساعت یازده و دوازده دقیقه از ترمینی (ایستگاه مرکزی قطار رم) حرکت کردیم و ساعت یک در ایستگاه شهر کیوسی پیاده شدیم. این ایستگاه در بین راه رم- و فلورانس قرار دارد. در ایستگاه قطار سه نفر از بخش فرهنگی شهرداری کیوسی (کمونه) به عنوان میزبان به استقبال آمده بودند. نام یکی آقای نیکلا و دومی آقای مارکو بود و سومی را اکنون به یاد نمی آورم. با دو اتومبیل به سوی مقصد حرکت کردیم. در بین راه توضیحاتی در باره شهر کیوسی دادند. کیوسی از دو بخش جدا و کاملا قابل تمیز تشکیل شده است. کیوسی بالا و کیوسی پایین. قسمت بالا و قدیم آن یعنی کیوسی واقعی حدود دو کیلومتر از کیوسی جدید فاصله دارد و کاملا بافت قدیمی دارد و قسمت جدید آن در سطح پائین تر و در دامنه واقع شده و کنار خط راه آهن است. اما ساختمان ها نشان می داد که این بخش نیز چندان جدید نیست و اغلب بناهای آن قطعا کمتر از صد سال قدمت ندارند. در عین حال کیوسی قدیم واقعا قدیم است.
میزبان ما ما را به محل اقامت آوردند و به اصطلاح جای ما را تحویل دادند و با توضیحاتی و راهنمایی هایی در باره ساختمان و محل اقامت محل را ترک کردند. گفته شد محل اقامت، که در طبقه دوم یک ساختمان خیلی قدیمی و مربوط به عصر رنسانس در مرکز شهر کیوسی قدیم واقع شده است، متعلق به یک خانمی است و او آن را در اختیار شهرداری قرار داده است تا در اختیار نویسندگان مهاجر دعوت شده به وسیله شهرداری قرار بگیرد. محل اقامت از پله هایی که از هال طبقه اول می گذرد، در طبقه دوم قرار گرفته و دارای سه اطاق نسبتا بزرگ و یک راهرو و یک آشپزخانه است. در دو اتاق چهار تخت خواب نهاده شده است. (در هر اتاق دو تخت) و اتاق دیگر کار و پذیرایی است و در وسط آن یک میز و کنار آن چهار صندلی نهاده شده است و چهار کاناپه برای نشستن نیز وجود دارد. یک دراور و یک تلویزیون خاموش و قدیمی نیز در گوشه اتاق دیده می شود. کمدهای بزرگ برای لباس و اشیای دیگر است. سرویس بهداشتی (حمام و دستشویی) نیز هست. از نورکافی برخوردار است هر چند که اطراف ساختمان ساختمان های دیگر قرار دارند و مناظر طبیعی زیبایی اطراف دیده نمی شوند اما در مجموع چشم انداز بیرون خوب است و بویژه درختان حیاط، که از پنجره آشپزخانه و اتاق خواب دیده می شوند، زیبا و دلنشین و چشم نواز است.
پس از رفتن میزبانان، با سرعت ناهاری خوردیم و چند ساعت استراحت کردیم. غروب برای گردش و راه پیمایی به بیرون رفتیم. واقعا شهر زیبایی است و باید گفت در زیبایی و طراوت کم نظیر. گفتم که شهر قدیمی کیوسی روی تپه مرتفعی قرار دارد و ساختمان های آن جملگی چند سده قدمت دارند. خانه ها، کلیساها و دیگر بناهای دولتی و غیر دولتی یادگار اعصار کهن اند و از نماهای معماری آن ها به راحتی می توان دریافت که تمام آن ها کمتر از چند قرن قدمت ندارند. خیابان ها به ویژه کوچه ها خلوت و آرام است. اتومبیل ها نیز چندان زیاد نیستند. رفت و آمد اندک است. شهر مشرف است به دشت ها و تپه های بزرگ و کوچک در نزدیک و دور دست ها و سرسبز و پوشیده از درختان کوتاه و بلند و زیبا و افق های باز و چشم نواز و خانه ها و آبادی های کوچک در دل جنگل ها و در آغوش دشت ها. در مجموع حال و هوای روستا دارد و به نظر می رسد محیطی است روستایی و کشاورزی. یک ساعتی راه افتادیم و از کیوسی قدیم به کیوسی جدید رفتیم و البته با اتوبوس باز گشتیم. کمی برای معیشت خرید کردیم. گفتنی است که مغازه داران کوچک محلی که غالبا خانم های مسن و یا میان سال بودند، مطلقا انگلیسی بلد نبودند و روح الله در برخی موارد هر چه تلاش کرد که به مغازه دار بگوید که چه می خواهد موفق نشد. دریک مورد هرچه کوشید به مغازه دار، که اتفاقا مردی بود در یک سوپر مارکت، حالی کند که روغن زیتون بابو است یا بی بو، موفق نشد. تخم مرغ را هم نتوانست حالی کند. آخر کار روح الله صدای مرغ را در آورد و گفت قد، قد، قد……اما باز وی متوجه مرادمان نشد. کلی خندیدیم.

Share:

More Posts

Send Us A Message