اشاره: مفاله با عنوان «درسی برای امروز-شباهت عوامل فتنه دیروز و امروز-» به قلم آقای دکتر حبیب الله پیمان است که در شماره 94 مجله «چشم انداز ایران» منتشر شده و اکنون در اینجا بازنشر می شودnnهر چند وضعیت اجتماعی و سیاسی امروز جامعه مسلمانان با آنچه در زمانهای که واقعه عاشورا رخ داد به لحاظ شکل رویدادها و بازیگران صحنهها متفاوت است اما از نظر محتوا شباهت بین آنها زیاد است؛ تشابهی بنیادی که به ما امکان میدهد تا از آن برای مقابله با بحرانهای مهلک امروز جوامع مسلمانان تجربه بیندوزیم. بحرانهائی که کوتاه زمانی بعد از رحلت پیامبر به تدریج دامنگیر مسلمانان شدند و به بروز و گسترش تفرقه، خشونت و فساد و ظلم در جامعه نوپای مسلمانان انجامید.nnآن بحرانها از یک منظر، حاصل ظهور و فعالیت سه جریان عمده فرهنگی، اجتماعی و سیاسی بودند که نه فقط آنروز بلکه امروز هم در کشورهای اسلامی دست در کار تخریب حیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم این جوامع و بیاعتبار کردن نظام ارزشهای اصیل توحیدی هستند. آنها در زمینهای متأثر ازمناسبات و فرهنگ برجای مانده از جامعه اشرافی و شرکزده قبائلی و تضادهای درونی رو به رشد جامعه نوپای اسلامی، شکل گرفتند و باعملکرد خود، سه انقیاد تاریخی را که در جریان روشنگریها و تحولات اجتماعی و فرهنگی دوران بعثت بهشدت ضعیف شده بودند، احیا کرده و جان تازه بخشیدند. انقیاد «فکری- فرهنگی» را جریان به لحاظ فکری و دینی قشری و متصلب و خشونتگرای خوارج (به تعبیر علی (ع)، مارقین)، انقیاد «اجتماعی- اقتصادی» را طبقه اشرافی و ثروتمند جدید، مرکب از تعدادی از مهاجران و انصار (ناکثین) و افرادی از امویان متظاهر به اسلامخواهی و انقیاد «سیاسی» را حزب اموی حاکم در شام (سوریه کنونی) به رهبری معاویه (قاسطین) نمایندگی کرده، پیش می بردند.nnمسدود کردن راه آزادی و خلاقیت فکریnnخوارج و اخلاف امروزیشان، افرادی خشکه مقدس، شکلگرا با ذهنی بستهاند که دین را در احکام شریعت (جداشده از ظرف زمان و مکان تشریع) خلاصه کرده، به آن اصالت میدهند و از آموزههای نظری و ارزشی و اخلاقی قرآن، چیزی نمیدانند و به آن ملتزم نیستند. هر فرد در کلام یا عمل از ظواهر احکام «ثابته» شریعت، تخطی کند، کافر و مهدورالدم شمرده میشود که اگر به قتل نرسد، از بسیاری حقوق انسانی خویش محروم میشود. حال آنکه علی (ع) و فرزندش حسین (ع)، از منظر ارزشهائی بنیادین، نظیر آزادی و عقلگرائی، حقیقت و عدالتجوئی، تکریم و برابری حقوق آدمیان و مدارا و صلحطلبی، به انسانها مینگریستند و همه را صرفنظر از تفاوتهای مذهبی و قومی و جنسیتی، از این حقوق بهرهمند می خواستند و به استثنای افراد متجاوز و ستمپیشه، همه را شایسته دوستی و همکاری میدانستند.nnنزد گروههای متحجرمذهبی، معیار تشخیص و داوری، ظواهر احکام شرع است که از نظر آنان، قابل تغییر و تجدید نیستند و فهم و پیروی از آنها نیازی به تفکر و ابتکار و آفرینش فکری ندارد. درحالیکه ایمان و دیندای اصیل، بر آزادی (شعور یا من خودآگاه) درونی و تفکر و تعقل و التزام درونی و خودانگیخته به ارزشهای اخلاق الهی استواراست. اما آنها همه رابه پیروی بی چون و چرا از ظواهر احکام شریعت، به همانگونه که اسلاف عمل میکردند و مرجع و فقیه مذهبشان نقل میکند، تقلیل میدهند.nnمشخصه بعدی این جریان، استفاده از ابزار خشونت برای اجرای احکام شریعت است. هرگز برای روشن شدن حقیقت، تن به گفتوگوی مستدل و انتقادی نمیدهند؛ چنانکه همین رویکر دشکلگرایانه، باعث شد تا با دیدن قرآنهائی که بهدستور معاویه بر نیزه کرده بودند، علی را مجبور به پذیرش حکمیت کنند و بعد که حکمها به نفع معاویه رأی دادند، برای نپذیرفتن آن، تحت فشار قرار دهند و چون به حرفشان گوش نداد، وی را تکفیر و به مخالفت با وی برخیزند. علی بارها آنان را به گفتوگو و تعقل در آموزههای قرآن فراخواند؛ تعدادی به راه آمدند و از خشونت بازایستادند ولی بیشترشان با لجاجت و خشک مغزی علیه وی دست به اسلحه بردند.nnضعف قدرت تفکر و تحلیل، به این افراد اجازه نمیدهد از خلال زبان و ظواهر آیات، معانی و حقایق انضمامیشان را فهم کنند و یا بین دین و شریعت تمایز قائل شوند. حال آنکه نزد امام حسین، دین و دینداری با التزام به ارزشهائی مثل حقیقتطلبی، عقلگرائی، عدالت، آزادی، استقلال فکر و وجدان شناخته میشود.nnاثرات مخربی که گروههای مذهبی متحجر، چه در قرن اول هجری و چه در حال حاضر به صوت رواج تعصب و قشریگری و تقلید در ذهنیات مردم ناآگاه، برجای گذاشته و میگذارند و شکاف خونینی که از روی تعصب و کوردلی در میان امت پدید آوردهاند، بهسهولت ترمیم نخواهد شد.nnعاملان بازتولید انقیاد اجتماعی، اقتصادیnnاهداف طبقه اشرافی جدید در صدر اسلام و همتاهای امروزی آنان در جوامع اسلامی، در گردآوری هرچه بیشتر دارائی، کسب اقتدار اقتصادی و زندگی در تجمل و رفاه و لذتجوئی خلاصه میشود. ثروتهائی که عموماً از راههای خلاف قانون، حقوق، عدالت و برابری و اخلاق، انباشت میکنند. در نتیجه اکثریت مردم را به فقر و فلاکت مینشانند و تضاد و اختلاف طبقاتی را در جامعه تشدید میکنند و چون بیشترشان متظاهر به دینداری و عامل به آداب و شعائر دینی هستند و همچنین احکام شرع را وسیله کسب مشروعیت و توجیه مظالم و مفاسد و تجاوز به حقوق خلق قرار میدهند، از این راه لطمات شدیدی بر اعتماد و ایمان مردم به ارزشهای دینی و اخلاقی وارد میآورند و جامعه را گرفتار بحرانهای اجتماعی و بیزاری و گریز از دین و اخلاق میکنند.nnعاملان تجدید انقیاد و استبداد دینی و حکومت مطلقه فردیnnدر صدر اسلام و دوران زندگی و فعالیت امام حسین، این حزب اموی به رهبری معاویه بود که بهمرور بنا به عادت و رسم دیرین ریاست بر قبیله، و خصلت خودمداری و سروری جوئی و به تقلید از امپراطوری روم در همجواری شام، به سوی رسم سلطنت مطلقه موروثی میل کرد و دستگاه پرشکوه و جلالی برای خود برپا کرد و طبقهای از خواص را پیرامون خود گردآورد و دست آنها را در غارت بیتالمال و تجاوز به حقوق مردم باز گذاشت.nnحکومت و خلافت اسلامی شام، همانند همتاهای امروزیشان هیچ نوع مخالفتی را تحمل نمیکرد و معترضان رابا قساوت تمام، سرکوب میکرد؛ چنانکه حجر بن عدی و یاران آزادهاش را که به قصد گفتوگو و انتقاد از سیاستهای استبدادی، ناعادلانه و زورمدارانه وی عازم پایتخت بودند را پیش از رسیدن به مقصد، به دستور معاویه، حاکم شام قتلعام کردند.nnخودکامگی و استبداد رأی و بیپروائی حکومتهایی دینی از این دست، درحیف و میل ثروتهای عمومی و تزویر و زورگویی، همه از موضع رهبری دینی و جانشینی پیامبر و زیر پوشش مصالح دستگاه خلافت اسلامی انجام میگیرد که به نوبه خود به رواج فساد و خشونت و تجاوز و بیزاری بسیاری از مردم از دین و اخلاق، کمک میکند.nnظرف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی قیام امام حسین (ع)nnگسترش استیلای این سه جریان درجامعههای مسلمان، از سده اول هجری به بعد و تا امروز، باعث از بین رفتن همبستگی و روابط دوستانه و عادلانه و انسانی میان مردم شده و «تحجر و انسداد فکری» و «شریعت- مداری» را به قیمت پایمال کردن ارزشهای بنیادین دین، یعنی اخلاق و معنویت، آزادی و آزادگی، عدالت و برابری و مدارا و رعایت کرامت و حقوق خدادادی انسانها، بر اندیشه وعمل کثیری از افراد جامعه غالب کرده است.nnوقتی افرادی، آن هم از میان بزرگان، با ظاهری آراسته با تظاهر به دینداری، اهداف ضد انسانی، اخلاقی و دینیشان را پیگیری و ثروتاندوزی و خشونتورزی پیشه کردند، در باور مردم، نسبت به درستی آن تعالیم، تردید ایجاد و اعتمادشان به ارزشهای اخلاقی و میراث فکری وعملی پیامبر(ص) متزلزل شد؛ رویدادهایی که ضربه مهلکی به اعتماد جامعه زد.nnاز سوی دیگر مردم در نتیجه این اتفاقها منفعل و سیاستزده شدند، به این معنی که نسبت به سرنوشت خود و جامعه حساسیت نشان نداده، از انجام مسئولیتهای اجتماعی و تعهدات اخلاقی و ایمانی خود، شانه خالی میکردند. بخشی از صحابه که به قاعدین معروف شدند، به همین دلیل و با این استدلال که نمیتوانند حق را از باطل تشخیص دهند، منفعلانه از برخورد مسئولانه با مسائل عمومی جامعه، سرباز زدند.nnآسیب دیگر غلبه انگیزههای مادی بر انگیزههای معنوی بود که به رواج دنیاطلبی در جامعه دامن زد. حقایق دینی مثل عدالت، همبستگی، مدارا، صلح و … که پیامبر(ص) بر آنها تأکید داشتند، قربانی خشونت، فریب، بردهداری، ثروتاندوزی و … شد. در چنین شرایطی تعداد افراد آزاده و با ایمان بهقدری کم بود که امام حسن(ع) در برابر تجاوزات معاویه، مصلحت را در پذیرش صلح و ترک مخاصمه دیدند.nnانسداد کامل سیاسی و برقراری حکومت مطلقه فردیnnمعاویه کوتاه زمانی بعد از صلح با امام حسن (ع)، التزام صوری و زبانی خود را نه فقط به رویه خلفای راشدین درتعیین خلیفه از طریق شورای مهاجر و انصار یا اهل حل وعقد و اخذ بیعت ازمردم، زیر پا نهاد بلکه با نقض مهمترین ماده صلحنامه، خلافت را به سلطنت موروثی، و شورا و بیعت را به تعیین ولیعهد و اخذ اجباری و زورمدارانه بیعت از مردم تبدیل کرد. تعدادی از نخبگان، از جمله امام حسین از بیعت خودداری کردند. اما مانند هر حکومت مطلقهای که تحمل هیچ مخالف و دگراندیشی را هرچند مسالمتجو وغیربرانداز ندارد و تا همگان را تسلیم و مطیع نبیند، احساس امنیت نمیکند، دستور داد تا امام حسین (ع) را به هر قیمت مجبور به بیعت کنند. امام، پاسخ را به روز بعد موکول کرده، برای پرهیز از درگیری و آغازستیزی تازه، شبانه به مکه که سرزمین امن محسوب میشد، عزیمت کردند. اما در همین زمان، نامههایی از جانب مردم کوفه رسید که خبر از بیرون راندن حاکم دست نشانده یزید و حاکمیت خود مردم بر شهر میداد. آنها از امام خواسته بودند برای رهبری و راهنماییشان به کوفه بروند. امام این دعوت را پذیرفت و بدون آرایش جنگی و بسیج نیرو، بلکه به همراه خانواده و معدودی از یاران نزدیک به سمت کوفه حرکت کرد. اما پیش از رسیدن به مقصد، خبر رسید که قیام، سرکوب شده، رهبران مقتول و مردم به خانههایشان پناه بردهاند. امام که چنین دید، قصد بازگشت کرد ولی گروهی سپاهی بهدستورعبیدالله بن زیاد، وی را در نزدیکی کربلا متوقف و مانع از رفتن به کوفه یا بازگشت به مکه یا مدینه شدند. آنها به توضیح امام، دائر بر اینکه قصد جنگ باحکومت و بهدست گرفتن قدرت ندارد بلکه به دعوت شما آمدهام و حالا که نمیخواهید، باز میگردم، وقعی ننهادند و به دستور یزید، بین بیعت یا جنگ مخیر کردند. ولی حسین (ع) که حاضر به بیعت نبود، ناگزیر به مقابلهای تن داد که فرجام آن شهادت خود، فرزندان و یاران وفادارش بود.nnحال سه سؤال در اینجا مطرح است؛ اولاً چرا امام حسین (ع) با یزید بیعت نکرد؟ ثانیاً چرا دعوت کوفیان را برای رهبری پذیرفت؟ ثالثاً چرا درنهایت بین شهادت و بیعت، اولی را برگزید؟nnآیا انگیزههای مبنائی قیام و شهادت حسین (ع)، درونی بودند؟nnدر پاسخ به این پرسشها سه نظریه عمده مطرح شده است. در نگاه مرسوم و متداول، خداوند، شهادت را در سرنوشت امام حسین مقدر کرده بود و او (میباید) در چنین مکان و زمانی شهید میشد و او جز تسلیم شدن به تقدیر الهی چارهای نداشته است. مطابق خوانش دوم، (از روانشادعلی شریعتی) حسین (ع) شهادت را به این خاطر برگزید که فکر میکرد تنها با این وسیله میتواند خواب از سر توده تخدیر و افسونشده بپراند و پرده ریا و تظاهر به دینداری را از چهره یزید و دیگرسردمداران خلافت اسلامی کنار زده، رسوایشان سازد. در روایتی متفاوت از مرحوم صالحی نجفآبادی، امام حسین (ع) از ابتدا برای بهدست گرفتن حکومت که حق خود میدانست، قیام کرد. دو برداشت اخیر هر یک مفسر وجوهی از پدیدارهای مرتبط با واقعه عاشورا و با برخی دیگر درتناقض هستند.nnدر هر سه برداشت، حرکت حسین نه خودانگیخته و درونزا بلکه اساساً واکنشی به محرکها و حوادث درون محیط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و بطور کلی بیرون از من خودآگاه وی به عنون خاستگاه ارزشهای الهی انسانی و ابتکارات و خلاقیتهای وجودی او بودهاند. اما حسین، انسانی آزاده و صاحب منش آزاد، وجدان مستقل و شعور خودآگاه بود که به وی اجازه نمیدادند تن به ذلت بدهد و روح و اراده خود را تسلیم قدرتهای باطل و متجاوز و جبار کند. او هستی خود را با این ارزشها میشناخت. اگر تسلیم زور و مقهور اراده فرد دیگر و مرجع و اقتداری بیرون از وجدان و روح الهی خویش میگشت، وجودش از شعور الهی و گوهر انسانی تهی و دچار مرگ معنوی میشد. بههمین خاطر برای حراست از حیات حقیقی خود، از بیعت سر باز میزند، بیآنکه در این کار با توجه به مجموعه شرائط، قصد قرارگرفتن در مسند امارت و ریاست داشته باشد. همچنین، او موجودی طبیعی و بیاراده و محروم از آگاهی از خویش نبود که چشم و گوش بسته بهسوی سرنوشت از پیش مقدر حرکت کند. خدا آدمیان را آزاد و مختار آفریده و مسئول انتخابهای خود، قرار داده است. بنابراین در مقام انسانی آزاد، مختار و آگاه بر نفس خویش، تصمیم به خودداری از بیعت و ایستادگی در برابر اقتدار، زورگوئی حکومت جبار میگیرد؛ هرچند به شهادت وی بینجامد.nnبرخلاف تصورافراد ظاهربین، حسین نه مرگ که زندگی حقیقی پایدار و شعورمند فکری- روحی و معنوی را برگزید. وی زمانی تصمیم به عزیمت گرفت که اطمینان یافت مردم کوفه با یک اقدام جمعی، زمام اداره شهر را بهدست گرفتهاند و اکنون برای حراست از آزادی وخودمختاریشان از وی درخواست کمک کردهاند. در این تصمیم نیز به اقتضای ارزشهای وجودی و تعهدات اخلاقی و انسانی و حس همدری و دیگردوستی درون خویش عمل کرد. چراکه پیش از آن، هیچ عملی که نشان از قصد سرنگون کردن حکومت و بهدست گرفتن قدرت سیاسی بدهد، از وی سرنزده بود. وی به این توصیه اخلاقی قرآن عمل کرد که مردم را به تعاون و همبستگی و یاوری در انجام امر خیر و هر آنچه که به رهائی از پلیدیها و نیل به آزادی و رستگاری میانجامد، دعوت میکند. حسین (ع) به این حقیقت، ایمان داشت که هیچ هدف خیرخواهانه و عادلانهای با خشونت وشیوههای ناعادلانه، تحقق نمییابد و اگر مردم، خود نخواهند و آمادگی ذهنی وعملی و اخلاقی لازم برای زیست آزاد و براساس برابری، آزادی، مشارکت و خرد جمعی و مسئولیتپذیری نداشته باشند، کسی از بیرون و بالا نمیتواند این موهبتها را به آنان ارزانی دارد. به همین دلیل در این حرکت، قصد جنگ برای قبضه کردن قدرت نداشت و زمانیکه متوجه شد، مردم کوفه صحنه را ترک کردهاند و قرار نیست او به تنهائی نقش نجات دهنده را ایفا کند و اگر راهی را که آمده تا آخر ادامه دهد، از مردم جدا میافتد و تلاش او در سطح یک رقابت سیاسی و ماجراجوئی نظامی بیفرجام، تقلیل پیدا خواهد کرد، تصمیم به بازگشت میگیرد.nnیزید میدانست که امام قصد جنگ با حکومت ندارد و تشنه کسب قدرت و ریاست نیست و اگر مورد تجاوز، قرار نگیرد، برای پیشبرد هدف خود، به خشونت چنگ نمیزند . با این حال، حضور او را در میان مردم و گفتوگو و تعامل با آنها را تهدیدی جدی برای ادامه حاکمیت نامشروع و زورمدارانه خود تلقی میکرد. لذا از موقعیت باریک و دشواری که برای حسین (ع) پیش آمده بود، برای وادار کردن وی به بیعت و درغیر اینصورت حذف وی از صحنه استفاده کرد و دستور داد تا راه بازگشت را بر رویش مسدود کنند و بین بیعت و جنگ (ولاجرم کشته شدن) یکی را انتخاب کند. پیدا بود که حسین بنا به همان دلائل ازبیعت که ملازم مرگ معنوی و درونی او بود، خودداری خواهد کرد و برای دفاع از خویشتن خویش و ارزشهای انسانی الهی با شجاعت تمام با گروه متجاوز، درگیر و تا مرز شهادت ایستادگی میکند.nnحسین (ع) در توضیح دلائل قیام خویش، میگوید که اقدام من نه برای کسب ریاست یا حتی تغییر و اصلاح ساز و کارحکومت، بلکه در اصل برای اصلاح دین امت جدم است.nnبرای فهم درست معنای این سخن، باید توجه داشت که عموم مردم از حکومتگران تا افراد عادی، چه آن روز و چه در ظل حکومتها، خلافتها و امارتنشینهای اسلامی کنونی، آداب و شعائر مذهبی را انجام میدهند؛ در نمازهای جمعه و جماعات حاضر میشوند، روزه میگیرند، به حج میروند و از تظاهر به فسق و فجور نظیر زنا و شرابخواری دوری میگزینند و از سوی دیگر در همه شهرها و کوی و برزن صدای تلاوت قرآن و بانگ اذان به گوش میرسد. در یک جمله، احکام شریعت مو به مو به اجرا گذاشته میشود. با این احوال باید دید حسین درآن روز، قصد اصلاح چه وجهی از دین امت پیامبر را داشت؟ در واقع او هم نشانههای ظاهری «تسلیم» به حاکمیت مذهبی را در رفتار مردم و سردمداران حکومت میدید و شاهد اجرای احکام شریعت بود، ولی آنچه از نگاه وی مفقود بود، «ایمان» حقیقی و عمل به ارزشهای راستین دین در جامعه بود. میدید که اکثریت آنان از تقوا و راستی، آزادگی وعدالتجوئی، وحدت و همبستگی انسانی، خیرخواهی و همدردی و اراده ایستادگی برای حقیقت و عدالت و آزادی و بالاخره مدارا و مسالمتجوئی با غیرخودی که از لوازم توحید و ایمان به خدا است، فاصله گرفتهاند؛ فراموش کردهاند که جز خدا نباید هیچ انسانی را ارباب و صاحب اختیار خود، قرار دهند و افسار بندگی و اطاعت او را برگردن بیندازند. حسین میخواست آئین و شیوه زندگی مردم را که ظاهری آراسته به شریعت داشت ولی در محتوا با قدرت یا شخصپرستی و بندگی شهوات نفسانی (شرک) آمیخته شده بود، به مسیر درست بازگرداند و در این کار، نقطه عزیمت را عرصه عمومی و گفتوگوی انتقادی و روشنگرانه همراه با تعامل و همدردی و همبستگی با مردم قرار داد. هدفش هدایت گفتوگوها در مسیری بود که مردم را خودآگاه سازد و بستری برای نهادینه شدن رفتار آزادمنشانه و برابر انسانی با یکدیگر و اصول اخلاقی و عقلانی مدیریت جمعی امورعمومی فراهم کند. یاد بگیرند که چگونه بیاعتنا به تفاوتهای هویتی و فرهنگی و قومی، مذهبی و جنسیتی، بین خود روابطی دوستانه براساس برابری حقوق و مشارکت همگانی در پذیرش مسئولیتها و اصول عدالت و انصاف و اخلاق، برقرارکنند و اختلاف نظر و مشی در امورعمومی و مسائل مشترک را از طریق تعامل و گفتوگوی مستدل و عقلانی فیصله بخشند. این گفته معروف وی که اگر دین ندارید، مردمی آزاده باشید، ناظر بر جایگاه بنیادی آزادی فکر و وجدان و اراده یا همان آزادی درونی در شکلگیری ایمان و ارتقاء به مرتبه انسان خودآگاه و خودآئین و متکی و مستظهر به شعور الهی است.nnدرسی برای امروزnnدر دهههای اخیر، شاهد حوادث تلخ و توفانی در جوامع اسلامی هستیم؛ همانند عصر امام حسین، گروههای افراطی خشکه مقدس، سلفی، شریعتگرا و قشری سر بلند کردهاند. آنها با اصالت دادن به ظواهر احکام شریعت، هر فرد و گروهی را که دست بیعت با آنان را نفشارد، میکشند یا به بردگی میگیرند. خشونت، ابزار اصلی آنها برای تحمیل عقاید خود به دیگران و نیل به هدف است. حال آنکه قرآن، کاربرد زور و اکراه و استفاده از ابزار قدرت سیاسی را برای تغییر عقاید و گسترش آئین الهی، اجرای احکام شریعت یا تحقق عدالت و آزادی، بکلی منع کرده است. از سوی دیگر در همین کشورهای مسسلمان و در پیرامون حکومتهای اصطلاحاً اسلامی، قشرهای فاسد و فرصتطلبی شکل گرفتهاند که با کنترل مناصب کلیدی و تسلط بر منابع ثروتهای عمومی، به غارت و حیف و میل دارائیهای ملی و تضییع حقوق مردم مشغول هستند و از این طریق موجبات رواج فقر، بیکاری، فحشا، اعتیاد و دیگر مفاسد و آسیبها را فراهم میکنند.nnغلبه شیوه زندگی انگلی و معیشت غارتی، پیوسته بر شکافهای طبقاتی و تفرقه و تضاد در جامعه میافزاید و بهسوی فروپاشی اخلاقی و دور شدن از معنویت و خردورزی و دیگر بنیانهای آئین توحیدی سوق میدهد. آنچه این وضعیت ناگوار را همانند دوران زندگی و قیام حسین، پیچیده و دشوارمیسازد و بر شدت بحرانهای اجتماغی و اخلاقی و مصائبی چون کشتار و آوارگی دستهجمعی میافزاید، وجود و عملکرد خلافتها، امارات و حکومتهای متمرکز وغیردموکراتیک و فاسد و مطلقالعنان، نظیر حکومت شام در عصر امام حسین است که با یدک کشیدن پسوند «اسلامی» یا «اسلامگرائی»، تجاوزات و جنایتها و اقدامات خلاف حق و عدالت و آزادی خود را به حساب دین و شریعت میگذارند. آنان تحت عنوان جانشینان و وارثان پیامبر و صحابه و پیشوایان اصیل، ارزشها و اصول راستین الهی را از حیات اجتماعی و فرهنگی مردم میزدایند و بر بیاعتمادی مردم نسبت به این ارزشها و اخلاقیات و تعهدات انسانی میافزایند تا آنجا که بسیاری از فرط نومیدی و احساس ناتوانی درغلبه برمشکلات و مفاسد، به خشونت و ارتکاب جرم وغارت و تجاوز روی میآورند یا منفعلانه کاشانه و موطن خویش را ترک کرده، آواره دیارغربت میشوند. گروهی نیز در دژ تنهائی و تفرد درون خویش، پناه میگیرند و برخی در دام اعتیاد فرو میغلطند و عدهای هم به ناتوانی و مقهوریت خویش اذعان کرده، به مراجع واقعی یا خیالی بیرون از خود (من دون الله) میآویزند. در این میان، قدرتهای بزرگ سرمایه داری با یک دست، میلیاردها دلاری را که در ازای خرید نفت و دیگر ثروتهای ملی به سران این کشورها دادهاند را با دست دیگر، پس میگیرند و در ازای آنها اسلحه و بمب و هواپیما میدهند تا یکدیگر را بکشند و تأسیسات حیاتی و زیربنائی کشورهای خود را ویران سازند و زمانیکه بهطور موقت، آتش جنگ فروکش کرد، مابقی آنرا هم برای بازسازی به جیبهای گشادشان خالی کنند.nnاگر امروز امام حسین (ع) حضور داشت، چه می کرد؟nnتردید نداریم که در اینصورت، وی برای اصلاح عقیده و رفتار مردم یا قرار گرفتن در رأس حکومت، به زور و خشونت توسل نمیجست و به سهم خود، آتش خصومت و تفرقه را تیزتر نمیکرد و بر بیاعتمادی و نومیدی مردم نمیافزود. در مکتب وحی کاربرد قهر، جز برای دفع متجاوز، مجاز نیست. اصلاح را از اندیشه و رفتار فردی و اجتماعی مردم و از طریق آنچه امروز تعامل و گفتوگوی انتقادی، عقلانی و مستدل و روشنگرانه در عرصههای عمومی و در بسترهای تعاملهای زیست فکری و فرهنگی مینامیم، آغاز میکرد. همچنین همزمان با ترغیب مردم به همبستگی و یاری متقابل میان خود، آنان را در غلبه بر مشکلات مادی و روانی و اجتماعی، کاستن از رنجها و ایجاد امنیت جسمی و روحی یاری میکرد. زیرا تنها با این راهبرد است که مردم میتوانند از سلامت روح، اندیشه و عواطف خویش از آسیب شعلههای آتش فتنهای که گروههای قشری مذهب، حاکمیتهای مطلقه فردی، گروهها و باندهای فاسد و دزد وغارتگر و قدرتهای سلطه جو و مداخلهگر سرمایهسالار، برافروختهاند، محافظت کرده و با احراز استقلال از هر اقتدار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بیرون ازخویش، میان خود روابطی مبتنی بر آزادی، برابری و عقل و اخلاق و معنویت و عدالت و مدارا، برقرار کنند. بنابراین آنان در انجام این مهم همانند حسین، پیشوای آزادگان، تنها به شعور الهی درون خود استناد و اعتماد کرده، از خرد جمعی و رهنمودهای رهائیبخش و اخلاقی پروردگار خویش راه بجویند.nnــــــــــــــــ
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این