پاسخ هایی برای اندیشیدن 78-مناظره ای در باب ریشه های اسلامی داعش (بخش سوم)

دوست عزيز و گرانقدر جناب آقاي اشكوريn nعذر مي خواهم كه جنابعالي را به زحمت افكندم. ولي با توجه به اوضاع زمانه – با اعمال ناشايستي كه متأسفانه از ناحيه‌ي مسلمانها سر مي زند و تيغ حمله ي دشمنان را به روي اسلام هر روز تيزتر مي گرداند – امثال بنده و حضرتعالي با دغدغه ي ايمان مشترك، در شرايط بس حساسي قرار داريم. احساس مي كنم اين آزمايش بزرگ الهي است و بايد همه به هم كمك كنيم تا به لطف خدا، از عهده ي آزمايش به در آئيم. از اين رو اميدوارم زحمات وارده را بر بنده ببخشيد. با جنابعالي موافقم كه گفتگوي مكاتباتي دشوار است و اميدوارم پس از اين، توفيق صحبت حضوري دست دهد و بتوانيم به قول معروف، رخ در رخ درد دلها را دنبال كنيم. به سهم خود در موضع قدرشناسي از الطاف جنابعالي كه با بزرگواري عرايض بنده را تاكنون تحمل كرده و پاسخ داده ايد، مختصراً مطالبي را زحمت مي دهم.n1- در مورد مطالبي كه حول و حوش اختلاف نظر و برداشت هاي مختلف از قرآن و لزوم نگاه به دين در بستر تحولات تاريخي ابراز فرموده ايد، مختصراً عرض مي كنم كه:nاولاً چنان كه مي دانيم به طور كلي، نفوذ دوست داشتني ها و نفرت ها در اعمال و رفتار آدمي بسيار قوي است تا آنجا كه عند اللزوم، فرامين عقلي و مباني اعتقادي را به يكسو نهاده پيرو علائق و انزجارهاي خود مي شود؛ يا هشدارهاي عقل و اعتقادات را در جهت پيشبرد علائق خويش، به نوعي توجيه نموده و خاموش مي سازد. اين بلايي است كه ضايعات بزرگ در جوامع انساني به بار آورده و تصادفاً قرآن نسبت به آن هشدار داده و آن همه تذكرات به افراد كه نسبت به وساوس شيطاني بر حذر باشند، همه به نظر من در اين راستا تبلور مي يابد.nثانياً و با توجه به واقعيت فوق، همه ي متدينين و حتي متقيان، در اين خطر هستند كه خواست خود را حكم خدا پندارند، يا به خود حق دهند كه به جاي خدا نشسته و تهديدات او را در مورد عذاب و عقاب مردمان به اجرا درآورند، يا آرزوها و دعاهاي انبياء را كه بايد خدا –بنا به حكمت خويش – به استجابت رساند، آنها پيش‌دستي كرده و محقق سازند.nثالثاً به عقيده ي بنده، ديانت در طول تاريخ با مخاطرات فوق روبرو بوده است. نوح پيامبر در استيصال از دشمني ها و عنادهاي قومش، دعايي به درگاه خدا مي كند. هزاران سال بعد، عده اي خوارج در عربستان، يك زن و شوهر را (كه ظاهراً جرمشان فقط اين بوده كه علي‌ع را به عنوان خليفه قبول داشتند) از جمله مصاديق قوم بدكار نوح دانسته و خود را موظف مي بينند كه معطل دعا به درگاه پروردگار و صبر براي بروز عكس العمل الهي نشوند، بلكه خود – با توجه به اين كه خداوند دعاي نوح را آن زمان مستجاب نمود – در پي اقدام برآمده كلك آن زن و شوهر را بكنند! غافل از آن كه برخي دعاي نوح را هم – مثلاً در مورد پسرش – خداوند مستجاب نكرد! nحالا آيا اين درست است كه ما بعد از 1400 سال به عملكرد خوارج بنگريم و بگوئيم اين هم برداشتي از دين به مانند برداشت هاي من و شماست و بايد قبول كرد كه جائي براي چنين برداشت هايي از دين وجود دارد؟ بنده فكر مي كنم اين كار درستي نيست. نه اينكه افراد و گروهها چنين كارهايي نمي كنند، البته مي كنند و به قول جنابعالي داعش نيز از همين رده است، ولي بايد با آنها مقابله كرد و محكومشان شمرد و نشان داد كه برداشت هايشان از قرآن و سنت و حتي از فقه فقهاي شناخته شده – اعم از سني و شيعه – غلط است.nرابعاً در اين مقوله كه كدام تفسير درست است و كي گفته كه تفسير من و امثال من صحيح و nبرداشت‌هاي خوارج و داعش و القاعده و طالبان و بوكوحرام و امثال آنها غلط است و معيار كجاست؟ بنده چند نكته دارم:nاول آنكه مسلماً همه ي آنچه گروه هاي مزبور انجام مي دهند غلط نيست. آنها نماز مي خوانند، روزه nمي گيرند، دور قمار و شراب نمي گردند، كسي نمي گويد اين كارها غلط است. بلكه بحث بر سر nثانياً و با توجه به واقعيت فوق، همه ي متدينين و حتي متقيان، در اين خطر هستند كه خواست خود را حكم خدا پندارند، يا به خود حق دهند كه به جاي خدا نشسته و تهديدات او را در مورد عذاب و عقاب مردمان به اجرا درآورند، يا آرزوها و دعاهاي انبياء را كه بايد خدا –بنا به حكمت خويش – به استجابت رساند، آنها پيش‌دستي كرده و محقق سازند.nثالثاً به عقيده ي بنده، ديانت در طول تاريخ با مخاطرات فوق روبرو بوده است. نوح پيامبر در استيصال از دشمني ها و عنادهاي قومش، دعايي به درگاه خدا مي كند. هزاران سال بعد، عده اي خوارج در عربستان، يك زن و شوهر را (كه ظاهراً جرمشان فقط اين بوده كه علي‌ع را به عنوان خليفه قبول داشتند) از جمله مصاديق قوم بدكار نوح دانسته و خود را موظف مي بينند كه معطل دعا به درگاه پروردگار و صبر براي بروز عكس العمل الهي نشوند، بلكه خود – با توجه به اين كه خداوند دعاي نوح را آن زمان مستجاب نمود – در پي اقدام برآمده كلك آن زن و شوهر را بكنند! غافل از آن كه برخي دعاي نوح را هم – مثلاً در مورد پسرش – خداوند مستجاب نكرد! nحالا آيا اين درست است كه ما بعد از 1400 سال به عملكرد خوارج بنگريم و بگوئيم اين هم برداشتي از دين به مانند برداشت هاي من و شماست و بايد قبول كرد كه جائي براي چنين برداشت هايي از دين وجود دارد؟ بنده فكر مي كنم اين كار درستي نيست. نه اينكه افراد و گروهها چنين كارهايي نمي كنند، البته مي كنند و به قول جنابعالي داعش نيز از همين رده است، ولي بايد با آنها مقابله كرد و محكومشان شمرد و نشان داد كه برداشت هايشان از قرآن و سنت و حتي از فقه فقهاي شناخته شده – اعم از سني و شيعه – غلط است.nرابعاً در اين مقوله كه كدام تفسير درست است و كي گفته كه تفسير من و امثال من صحيح و nبرداشت‌هاي خوارج و داعش و القاعده و طالبان و بوكوحرام و امثال آنها غلط است و معيار كجاست؟ بنده چند نكته دارم:nاول آنكه مسلماً همه ي آنچه گروه هاي مزبور انجام مي دهند غلط نيست. آنها نماز مي خوانند، روزه nمي گيرند، دور قمار و شراب نمي گردند، كسي نمي گويد اين كارها غلط است. بلكه بحث بر سر nثانياً و با توجه به واقعيت فوق، همه ي متدينين و حتي متقيان، در اين خطر هستند كه خواست خود را حكم خدا پندارند، يا به خود حق دهند كه به جاي خدا نشسته و تهديدات او را در مورد عذاب و عقاب مردمان به اجرا درآورند، يا آرزوها و دعاهاي انبياء را كه بايد خدا –بنا به حكمت خويش – به استجابت رساند، آنها پيش‌دستي كرده و محقق سازند.nثالثاً به عقيده ي بنده، ديانت در طول تاريخ با مخاطرات فوق روبرو بوده است. نوح پيامبر در استيصال از دشمني ها و عنادهاي قومش، دعايي به درگاه خدا مي كند. هزاران سال بعد، عده اي خوارج در عربستان، يك زن و شوهر را (كه ظاهراً جرمشان فقط اين بوده كه علي‌ع را به عنوان خليفه قبول داشتند) از جمله مصاديق قوم بدكار نوح دانسته و خود را موظف مي بينند كه معطل دعا به درگاه پروردگار و صبر براي بروز عكس العمل الهي نشوند، بلكه خود – با توجه به اين كه خداوند دعاي نوح را آن زمان مستجاب نمود – در پي اقدام برآمده كلك آن زن و شوهر را بكنند! غافل از آن كه برخي دعاي نوح را هم – مثلاً در مورد پسرش – خداوند مستجاب نكرد! nحالا آيا اين درست است كه ما بعد از 1400 سال به عملكرد خوارج بنگريم و بگوئيم اين هم برداشتي از دين به مانند برداشت هاي من و شماست و بايد قبول كرد كه جائي براي چنين برداشت هايي از دين وجود دارد؟ بنده فكر مي كنم اين كار درستي نيست. نه اينكه افراد و گروهها چنين كارهايي نمي كنند، البته مي كنند و به قول جنابعالي داعش نيز از همين رده است، ولي بايد با آنها مقابله كرد و محكومشان شمرد و نشان داد كه برداشت هايشان از قرآن و سنت و حتي از فقه فقهاي شناخته شده – اعم از سني و شيعه – غلط است.nرابعاً در اين مقوله كه كدام تفسير درست است و كي گفته كه تفسير من و امثال من صحيح و nبرداشت‌هاي خوارج و داعش و القاعده و طالبان و بوكوحرام و امثال آنها غلط است و معيار كجاست؟ بنده چند نكته دارم:nاول آنكه مسلماً همه ي آنچه گروه هاي مزبور انجام مي دهند غلط نيست. آنها نماز مي خوانند، روزه nمي گيرند، دور قمار و شراب نمي گردند، كسي نمي گويد اين كارها غلط است. بلكه بحث بر سر nخشونت‌هايي است كه انجام مي دهند و مظالمي است كه مرتكب مي شوند. بنابراين در پاسخ به سوال جنابعالي كه پرسيده ايد آيا بنده گروه هايي چون طالبان و القاعده و بوكوحرام و داعش را مسلمان نمي دانم؟ بايد عرض كنم كه آري، بنده آنها را به اعتبار اين كه شهادتين را بر زبان رانده اند مسلمان مي دانم. ولي نه به اعتبار تشكيلاتي كه به پا كرده اند و اعمال جنايتباري كه مرتكب مي شوند. در آن موضع، همگيشان مستحق تكفيرند.nدوم آنكه بنده – با عرض معذرت، بر خلاف جنابعالي – معتقدم كه فهم قرآن جز در موارد معدود، نيازمند رويكرد تاريخي نيست. آياتي به تناسب شرايط و حوادث نازل مي شده ولي لحن آيات كلي است و به قول معروف «ميخكوب» بر شرايط نزول نيست. به مانند آيات مجازات زناكار و تهمت كه به تناسب n«افك عايشه» نازل شد ولي حتي اسم عايشه در آنها برده نشده است.nسوم آنكه قرآن به عقيده ي بنده يك «متن» است و لازمه ي فهم درست هر متني چند چيز است: (1) با ذهن خالي از پيش داوري ها و تعلقات به سوي متن رفتن (2) دقت در لغات و معاني آنها (3) ارتباط لغات با هم در هر جمله (يا آيه) و ارتباط آيات با يكديگر (سياق) (4) توجه به اصطلاحات و استعارات و تشبيهات رايج در زبان و (5) در نظر گرفتن محور ها و اساس و به قول معروف محكمات متن.nبنده مطمئنم كه بنده و جنابعالي و هر مسلماني از هر كجاي دنيا اگر با رعايت موارد فوق سوي قرآن رويم، حداقل در بيش از نود درصد موارد به توافق مي رسيم و قدر مسلّم آن است كه به اختلافاتي همچون شيعيان با داعشيان نمي رسيم. اما متأسفانه مأنوسات، خواست ها و تعلق خاطر به اشخاص و روايات و اجمالاً آنچه كه در بندهاي اولاً و ثانياً عرض كردم، مانع است و نمي گذارد. بنده البته حق تفسير متفاوت را از ديگران نمي گيرم، ولي آنگاه كه گروهي تفسيري داشته و بر طبق آن وارد عمل شده و دست به جنايت و آدم كشي مي زنند، اين مقوله ي ديگريست و بايد با آن به مقابله برخاست و محكوم و مطرودشان شمرد، نه آنكه بگوئيم اين هم تفسيري و برداشتي همچون فرق ديگر است. چنين كاري به نظر بنده نه به حق و درست و نه به صلاح است و نه منطبق با علايق و دلبستگي هاي ايماني كه بنده و حضرتعالي هر دو دنبال مي كنيم.nچهارم آنكه قرآن خود را «فرقان = جداكننده حق از باطل» ناميده، بنابراين مي‌توان و بايد در تشخيص حق از باطل، به قرآن رجوع كرد. جنابعالي نيز به محوريّت قرآن اذعان داشته‌ايد و لازمه اعتقاد بر محوريت قرآن اين است كه حوادث و عملكردها را با آن بسنجيم و آنچه را خلاف قرآن است دور بريزيم. جنايات داعش نه تنها كوچكترين ريشه‌اي در قرآن ندارد، بلكه ضدّ آن است و بنابراين بي‌هيچ گفتگو، بايد آنها را سواي اسلام دانست. مي‌پرسيد اسلام چيست؟ خدمت شما عرض مي‌كنم كه به نظر بنده اسلام چيست. اسلام در اعتقاد بنده يعني قرآن و 23 سال عملكرد پيامبر(ص) به قرآن. اين، اسلام ايماني است كه با وفات پيامبر دفترش بسته شد. آنچه بعد از فوت پيامبر(ص) روي داد (و تاكنون نيز ادامه دارد) اسلام تاريخي است كه هيچ‌گونه التزامي به آن نيست. به نظربنده نمي‌توان اسلام ايماني را با اسلام تاريخي در هم آميخت و گفت اين، اسلام است. عملكرد مسلمانها در تاريخ، حق و باطل را مخلوط دارد. نمي‌توان آن مجموعه را به عنوان بخشي از دين ايماني خدا ارائه داد.n n2- در مورد مطالب مربوط به ماجراي اسماعيل و عبدالمطلب و ذبح انسان، بنده واقعاً نمي فهمم – احتمالاً قصور از بنده است – كه چطور اموري كه اتفاق نيافتاده، با اين فرض كه اگر پيش مي آمد اين چنين مي شد، ايجاد سابقه در دين مي كند؟n3- البته بنده با مجازات اعدام، در موارد و با توجه به شرايطي كه قرآن تعيين كرده كه منحصر به موارد جنايي و بنا به عمد و قصد و طراحي از قبل مي باشد (و در عين حال توصيه به عفو و گذشت توسط خانواده مقتول شده است) موافقم، ولي در مورد نحوه ي آن لزوم پيروي از هيچ شكل خاصي را – چون در قرآن نيست – ضروري نمي بينم، فقط بنا به مجموعه ي آثار قرآني و احاديث معتبر نبوي (چنانكه شواهدي در نامه ي قبل ارائه دادم)، معتقدم نبايد قساوت آميز باشد، حتي در مورد قاتليني كه به قساوت عمل كرده اند.nاما كار داعش و داعشيان كه مردماني را در ممالكي دزديده و بي آنكه هيچ جرمي مرتكب شده باشند، به صرف آنكه مسيحي يا يزداني هستند و يا دولتشان فلان مظالم را در دنيا مرتكب مي شود گرفته و سر ببرند – چه اصل و چه نحوه ي كشتار- به نظر بنده به ضرص قاطع، هيچ ريشه اي در قرآن ندارد.n4- فرموده ايد «جهاد ابتدايي براي گسترش اسلام است… اگر قرار باشد با غير مسلمانان همواره در صلح باشيم ديگر گسترش اسلام بلاموضوع است… طبق گزارش منابع تاريخي معاويه در طول دوران بيست ساله خلافتش هر سال دو جنگ با روم داشته بدون اين كه روميان به قلمرو مسلمانان تجاوز كرده باشند. در دوران امويان و عباسيون و عثمانيان نيز همين گونه بوده است… ما مسلمانان عموماً به اين فتوحات افتخار مي كنيم و البته در همان زمان به طور پارادوكسيكال مدعي هستيم اسلام بدون زور شمشير پيش رفته است».nدر برابر اين مطالب بايد عرض كنم كه:nاولاً چطور گسترش اسلام بدون جهاد ابتدايي بلاموضوع مي شود؟ مگر نقش تبليغ را فراموش كرده ايم؟ چطور اسلام به اندونزي و صفحات آفريقا گسترش يافت؟ اين گسترش ها كه از طريق جهاد ابتدايي نبوده است.nثانياً هيچگاه جنگ و آدم كشي موجب مسلمان شدن افراد نگرديده و نخواهد شد. كما اينكه برخي كشور هاي اروپايي به مانند اسپانيا كه اسلام با جنگ و خونريزي به آنجا وارد شد، بعد از مدتي – با عملكرد ناشايست دست‌اندركاران _ از اسلام خارج گرديد. در مقابل كشوري به مانند ايران كه ورود اسلام را با جنگ تجربه كرد، اگر مردم خود نمي خواستند، طي پنج قرن بعد از فتح اعراب، رفته رفته مسلمان نمي شدند (و من و شما هم اكنون اين بحث را با هم نمي داشتيم).nثالثاً هيچگاه بنده و امثال بنده به فتوحات امويان افتخار نمي كنيم. بنده شخصاً افتخارم به مالزي مسلمان است كه بي هيچ جنگي اسلام را پذيرفت و امروز در خط ترقي و تعالي پيش مي رود.n5- در مورد ارتباط عملكرد داعش با فقه و مقاله اي كه لطف نموده و ارسال داشته ايد (مباني تئوريك داعش در فقه سنتي به قلم سيد محمد موسوي عقيقي) نيز چند كلمه اي عرض كنم:nاولاً جالب است كه نويسنده حساب فقه سنتي را از اسلام جدا دانسته و صريحاً در ابتدا مي گويد «فقه سنتي فقط بخشي از نظريات منسوب به اسلام است نه عين اسلام» و در نتيجه گيري خاطر نشان مي سازد كه: « فقه سنتي، فقه روايت محور است كه گروهك داعش مباني فقهي خود را از آن گرفته است، موقع آن است كه بايد از فقه اخبارگرا به فقه اصيل و تفقه قرآني كوچ كنيم». از اين سخن به دست مي آيد كه كار داعش هيچ زمينه‌اي در قرآن و فقه قرآني ندارد – كه مؤيد همان عرض بنده است.nثانياً آقاي عقيقي به مانند جنابعالي مي گويد خمير مايه ي كار داعش جنگ ابتدايي است كه فقهاي اهل سنت و شيعه بر آن فتوا داده اند. آنگاه چند خصوصيّت براي جهاد ابتدايي – بنا به فتواي فقها – برمي‌شمرد كه به قرار زيرند:n(1) در صورت مصلحت اسلام با دستور حاكم يا فقيه وقت مي باشد (شيخ رأس داعش نه حاكم يك كشور اسلامي است و نه فقيه زمان كه حداقل فقيه ديگري او را تأييد كرده باشد).n(2) از نظر فقهاي عامه پيش از شروع جنگ لازم است با نامه و پيغام مردم كشور مورد نظر را به اسلام دعوت نمايند (كه داعش هرگز چنين كاري نكرده است).n(3) از نظر فقه شيعه جهاد ابتدايي در مقابل سه گروه واجب است:n باغيان به جهت خروج از پيمان و بيعت با امام، و وا داشتن آنان به پيمان مجدد (كه كسي با شيخ داعش اساساً بيعت نكرده بود تا به بيعت مجدد در آيد!)n- جهاد با كفار غير كتابي با هدف گسترش اسلام (كه داعش با هيچ غير كتابي نجنگيده و همه‌ي غير مسلمانهايي را كه گرفته و سر بريده – غير از شايد يك ژاپوني بدبخت- همه كتاب داشته اند).n- كفار دو راه دارند پذيرش اسلام يا تن دادن به جنگ(كه بنا به آنچه كه گريختگان از چنگ داعش در مصاحبه‌ها گفته‌اند حتي وقتي افراد اعلام مي‌داشتند كه اسلام را پذيرفتند، باز آنها را مي‌كشتند).nثالثاً آقاي عقيقي مي‌گويد داعش سنّي است و فقهاي اهل سنّت چون شيعيان را قبول ندارند و آنها را فضي مي‌‌دانند، رأي به كشتن شيعه داده‌اند. از اين رو داعش شيعيان را مي‌كشد( ولي در بين سربريدن‌هاي داعش، بنده يك شيعه را هم نديده ‌ام و همگي يا مشتي يزداني بدبخت و يا كارگران و خبرنگاران مسيحي بوده اند).nرابعاً آقاي عقيقي معتقد است كه گروه داعش خبرنگار را مي‌كشد، چون در روايات شيعه و اهل سنت خون جاسوس هدر است و خبرنگار همان حكم جاسوس را دارد (ولي اولاً داعش خود بيش از هر خبرنگاري اخبار جنگ‌ها و كشتارهايش را منتشر مي‌سازد و ثانياً خبرنگاراني را كه از دم تيغ گذارند، نه بخاطر جاسوسي بلكه به خاطر تلافيِ كاري بوده كه كشور آنها با داعش انجام داده بود).nبنابراين و با توجه به آنچه به عرض رسيد، بنده مجدداً تكرار مي‌كنم كه كار داعش نه تنها فاقد هرگونه ريشه و زمينه‌اي در قرآن، بلكه با فقه سنتي نيز منطبق نيست و همه‌ي تهاجمات و كشتارها و اعمال وحشيانه‌اي كه آنها انجام داده‌اند از ديدگاه قرآن و فقه سنتي ( اعم از سنّي و شيعه) محكوم است و اين امر هيچ ارتباطي به آن كه آنها در اين ميان نمازي مي‌خوانند و روزه‌اي هم مي‌گيرند، ندارد. زياده عرضي نيست.n n nدوستدار و ارادتمندnفرهاد بهبهانيnبرادر ارجمند جناب آقای دکتر بهبهانیnبا سلام و تحیتnاز آنجا که احساس می کنم بحث دارد به اصطلاح دور می افتد و تکرار مکررات می شود و نیز به دلیل ضیق مجال، با عنایت به مکتوب آخرین حضرتالی، با چشم پوشی از برخی حواشی کم اهمیت، با یک جمع بندی اجمالی (البته از منظر خودم) نقطه پایانی به بحث می گذارم و اگر توفیقی بود در جای دیگر و مجالی بیشتر گفتگو را ادامه خواهیم داد.n1-در این که گروههایی چون داعش و توسعا دیگر فرقه ها و جریانهای مشابه در تاریخ اسلام (که متأسفانه کم نیستند) برداشت هایی نادرست و حتی فاجعه باری از اسلام داشته و دارند حرفی نیست و نیز در ضرورت مقابله فکری با اینان از سوی تمام مسلمانان و به ویژه روشن اندیشان دلسوز و مخلص اختلافی بین من و جنابعالی وجود ندارد (و من خود عمری است که در همین راه گام می زنم) اما زاویه اختلاف نظر بنده و شما از این نقطه آغاز شد که آیا این گروهها صرفا با انگیزه های نفسانی و جنایتکارانه و جاه طلبانه دست به چنین کارهایی می زنند و یا نه در هرحال تفاسیر اینان از دیانت (به اصطلاح ژیگلولی تر «خوانش از دین») نیز در این میان نقش دارد؟ ظاهرا شما هیچ جای پایی برای تفاسیر دینی این جریانها نمی بینید ولی من، ضن اذعان به انگیزه های نیرومند شخصی و نفسانی و جاه طلبانه، معتقدم که چنین محمل هایی وجود دارد و قابل ردیابی است. از جمله در مورد داعش حداقل در سه مورد مستندات قرآنی غیر قابل انکار است: گردن زدن در جنگ و یا نوعی ابزار اعدام (البته طبق فهم من امری عرفی است و نه شرعی)، جهاد با کفار و طبق قانون اسلامی منعکس در قرآن و در سیره نبوی اسیرگرفتن و به کنیزی بردن زنان و کودکان و حتی فروختن آنان. قابل توجه این که داعشیان ایزدی ها را نه مسلمان می دانند و نه اهل کتاب. از قضا این گروه تبهکار هم مردم جهان و هم ایزدیان را اول دعوت به قبول اسلام کنند و آنگاه با آنان می جنگند. اما شگفتا! که حضرتعالی، به رغم این که اصل گردن زدن را به عنوان نوعی مجازات در مکتوب نخست تان پذیرفته و بدان تصریح کرده اید، اما همچنان اصرار دارید که چنین سابقه ای در قرآن و اسلام وجود ندارد. n2-حضرتعالی مرتب بر برداشت های نادرست از قرآن و دین تکیه می کنید، سخن حقی است، اما چنان که قبلا تصریح کرده ام مراد از تفسیر و یا برداشت از دین لزوما درست بودن آن نیست، مراد هر نوع برداشت و تفسیر از دین است. اصولا ما چیزی به نام اسلام ناب در عالم واقع نداریم، هرچه هست، تفاسیر مختلف ما مسلمانان است. هیچ آیه ای از قرآن بدون تفسیر به فهم ما در نمی آید (ولو در محدوده ترجمه تحت الفظی). همان شروط معقولی و غیر دینی ای که جنابعالی به درستی برای فهم آیات قرآن بر شمرده اید؛ اولا-طبق تشخیص و سلیقه شماست و تقدسی ندارد، و ثانیا-قواعد دیگری نیز می توان بر آنها افزود و اینها مجموعا در فهم و استنتاج ها اثر می گذارند؛ و ثالثا-مشکل اصلی در همان پیش فرضهاست، چرا که همان پیش فرضهاست که به فهم های مختلف و چه بسا متضاد منتهی می شود. در هرحال در چهارچوب درک و تشخیص من، که البته اندک است و چه بسا غلط، هر نوع تفسیری از قرآن و گزاره ای اسلامی، غث و ثمین، پسوند اسلامی دارد و به همین دلیل روشن در تفاسیر و در کتب ملل و نحل ثبت و گزارش شده اند. گفتن ندارد هر مسلمانی که تفسیر مسلمان دیگری را نادرست و انحرافی می داند، کاملا حق اوست که با تفاسیر غلط و انحرافی به نحو مستند و معقول مقابله و مبارزه کند. برداشت خوارج از داستان دعای نوح پیامبر، تفسیری است اسلامی اما کاملا غلط و انحرافی. به بیان روشن تر پسوند «اسلامی» بار ارزشی ندارد و صرفا توصیفی است و گویا جنابعالی از چنین پسوندی در نوشتارهای من برداشت ارزشی و هنجاری کرده اید. احتمالا با توجه به همین دقیقه بود که امام علی خوارج را حق طلبانی می دانست که در تشخیص حق دچار اشتباه و انحراف شده اند. در هرحال اگر برداشت من درست باشد، تفاوت این است که من در مورد داعش و گروههای دیگر، اول به ریشه های نقلی برخی افکار و رفتارشان (نه تمام شان) اذعان می کنم و آنگاه تلاش می کنم با استفاده از قواعد درون دینی و بیرون دینی تفاسیر نادرست شان را تصحیح کنم و جنابعالی اساسا ریشه های قرآنی و دینی آنان را نکار می کنید. این البته تفاوت بسیار مهمی است که صد البته به نتایج بسیار مهمی در دین شناسی و در تحولات اجتماعی و سیاسی منتهی می شود. n3-نکته آخرین این که، به رغم محوریت معیار یگانه و بی مانندی چون قرآن در دین شناخت ما، تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلام را نمی توان به صرف چند آیه و یا حتی تمام آیات قرآن فهم و تحلیل کرد. اگر چنین بود، این همه اختلاف فکری و عقیدتی و جنگ های بی پایان و خونین از نخستین لحظه رحلت نبی گرامی اسلام تا کنون، از کجا برآمده است؟ و اصولا این همه اختلاف را چگونه می توان تحلیل کرد؟ همه اینان نفسانی عمل کرده و مغرض بوده اند؟ من اصلا باور ندارم که اگر به توصیه جنابعالی عمل کنیم و با همان قواعد تفسیری پیشنهادی شما به تفسیر قرآن اقدام کنیم، هشتاد درصد اختلاف مان حل خواهد شد. کسی منکر قرآ ن و حجیت آن نبوده و نیست، تمام مشکل در همن قواعد و در همان تفسیرهاست. گفته اند شیطان در جزئیات است و نه در کلیات. ساده ترین کار این است که خوش خیالانه شانه هایمان را بالا بیندازیم و (به ویژه از منظر تشیع ناب) بگوییم که اکثریت صحابه و مسلمانان از اسلام ناب و قرآنی فاصله گرفته و در واقع منحرف شده و در نهایت به ارتداد عموم دست پروردگان پیامبر و مخاطبان قرآن فتوا دهیم! (چنان که داده اند) اما هیچ آدم عاقلی در دینا اعم مسلمان و غیر مسلمان چنین چیزی را از ما نمی پذیرد. n4-در باب جهاد ابتدایی و جز آن، اکنون نمی خواهم تجدید مطلع کنم، فقط از باب رفع یک اشتباه عرض کنم که دعوی بنده این بود که اولا-شرط «گسترش اسلام» شرط جهاد ابتدایی است و گرنه تفاوتی بین ابتدایی و دفاعی نمی ماند و ثانیا-من هرگز معتقد نیستم که اسلام صرفا با شمشیر و جهاد پیش رفته است؛ اما بر این باورم که فتوحات فرمانروایان مسلمان (از عصر عمر به امویان و عباسیان و عثمانیان و . . .) نقش فائقه ای در گسترش قلمرو اسلام و امپراتوری عربی-اسلامی داشته است. می توان انکار کرد که فتوحات در گسترش اسلام بی تأثیر بوده است؟ قلمرو اسلام که فقط در مالزی و خاور دور دور نیست، ایران و بیزانس و اروپای پس از فتوحات طارق و بعدها اروپای عصر عثمانی را چه می فرمایید؟ اگر عثمانی ها پشت دیوارهای وین متوقف نشده بودند، به احتمال زیاد امروز اروپا تماما و یا غالبا مسلمان بود. چگونه می توان انکار کرد که گسترش تشیع و سپس رسمی شدن مذهب شیعه در ایران صفوی عمدتا و در آغاز مدیون شمشیر شاه اسماعیل و بعدتر سربازان خشن قزلباتش بوده است؟ انکار و یا افتخار ما واقعیت ها را تغییر نمی دهد. در هرحال ماندگاری اسلام عمدتا معلول عوامل مختلفی است که یکی از عوامل نخستین آن البته جهادها و فتوحات بوده است. nدر نهایت، تنها چیزی که می ماند این است که اکنون از ورای قرون پر تنش و بدون جزمیت و تعصب، آسیب شناسانه ریشه های معرفتی فهم های دینی را اعم از درست و نادرست بشناسیم و آنگاه به طور موجه و معقول و مستند با فهم های نادرست و غلط مقابله کنیم و شاخ و برگهای نادرست و انحرافی را (حداقل به زعم خودمان) حرس کنیم و درخت تنومند دیانت را شاداب و سالم تر حفظ کنیم تا خود و دیگران از میوه های شیرین آن تغذیه کنیم و به رستگاری برسیم. بمنّه و کرمهnبا احترام و اخلاص n16 اردیبهشت 94/4 مه 2015 nارادتمندnیوسفی اشکوری n

Share:

More Posts

Send Us A Message