پاسخ هایی برای اندیشیدن 76-مناظره مکتوب در باب ریشه های اسلامی داعش (بخش نخست)

اشاره: چندی قبل (18 فروردین/8 آوریل 2015) در برنامه افق صدای آمریکا شرکت کردم و در ذیل عنوان «بریدن سر: تاریخ و مذهب» با همراهی جناب آقای دکتر عباس میلانی گفتگویی انجام شد و من نیز مطالبی به تناسب پرسش های مجری برنامه گفتم. در پی آن دوست گرانقدرم جناب آقای دکر فرهاد بهبهانی (از مؤمنان مخلص و از پیرایشگران دینی شناخته شده) از طریق دوست ارجمند دیگر جناب آقای مهندس عبدالعلی بازرگان نقدنوشته ای برای من فرستاد و در آن به برخی از گفته هایم ایرادهایی وارد دانستند. من نیز پاسخی برای ایشان نوشتم و فرستادم. ایشان نیز پاسخی دیگر و در نهایت این سلسله مناظره مکتوب به شش مکتوب رسید. هر چند در نهایت به جمع بندی واحدی نرسیدیم ولی نفس چنین گفتگویی بسیار پر ارزش و مغتنم است و در شرایط کنونی و به ویژه در میان دوستان دور افتاده به ندرت رخ می دهد. از آنجا که نفس چنین گفتکویی را مفید تشخیص دادم، با اجازه جناب آقای بهبهانی، شش مکتوب را در سه قسمت در سایت شخصی ام منتشر می کنم. البته من در متن دو مکتوب نخست ایشان به صورت مزجی در هر بخشی پاسخم را نوشته ام ولی در مکتوب سوم ایشان، به دلیل این که هدف پاسخ گویی موردی نبود، در پایان متن ایشان پاسخی نگاشته ام. با سپاس از جناب آقای دکتر بهبهانی.n nخدمت دوست ارجمند جناب آقای دکتر بهبهانیnبا عرض سلام و آرزوی سلامتی و شادکامی برای شما و خانواده محترمnنقدنوشته حضرتعالی را هرچند خطاب به برادر عزیز و معزز جناب آقای مهندس بازرگان دریافت کردم. ضمن ابراز خرسندی از رسیدن خبری خوش از جنابعالی و سپاس از این که متعهدانه به سخنان من توجه نشان داده و اوقات شریف تان را مصروف نقد آن کرده اید، در پاسخ شما نکاتی را یادآوری می کنم. البته پاسخ را به صورت مزجی در متن نوشته شما یادداشت می کنم. بیفزایم که می کوشم پاسخ های ارائه شده مصداق «قلّ و دلّ» باشد و گرنه مثنوی هفتاد من کاعذ شود. nnجناب آقاي مهندس بازرگانnخدمت دوست و برادر گرامي سلام عرض مي‌كنم.nپيرو مذاكره تلفني دو سه شب پيش درباره‌ي برنامه‌ي “افق” از صداي آمريكا كه برادر گرانقدر جناب آقاي يوسفي اشكوري به اتفاق آقاي عباس ميلاني در آن شركت داشتند و ظاهراً موضوع بحث در ارتباط با عملكرد “داعش” و سر بريدن‌هاي آنها بود، مي‌خواستم چند نكته اي را با عرض معذرت، بنا به دغدغه هاي ايماني كه بين ما مشترك است، خدمتتان عرض كنم.nبنده فكر مي‌كنم اساس كار ما در اين گونه موقعيت ها بايد رجوع به قرآن باشد. متأسفانه چند بار مجري برنامه تأكيد كرد كه آنچه داعش انجام مي‌دهد با استناد به آيات قرآن است؛ و پاسخ اين نكته‌ي مهم داده نشد. بلكه برعكس آقاي اشكوري با تأييد اينكه ذكر «ضرب الرّقاب» در قرآن رفته، به گونه اي عكس العمل نشان دادند كه چه بسا بيننده‌ي بي اطلاع از ديانت، برداشت نمايد كه واقعاً زمينه اي براي سر بريدن هاي داعش در قرآن هست! در صورتي كه ايشان بهتر از بنده مي‌دانند كه ذكر «ضرب الرّقاب» در آيه‌ي 4 سوره‌ي محمد معطوف به شرايط جنگي است، چنانكه متعاقباً از اسيران سخن مي‌گويد و مي‌فرمايد «فامّا منّاً بعد و امّا فدا حتي تصنع الحرب أوزارها= يا بر آنها منت نهاده (آزادشان كنيد) يا فدا گيريد تا حال جنگ از ميان برخيزد».در هيچ كجاي قرآن نيامده كه مي‌توان سر مجرمي را همچون مرغ و گوسفند گرفته بريد! در عربستان هم هيچگاه چنين كاري نكردند، بلكه سر محكومين به اعدام را به ضرب شمشير قطع مي كرده اند و اين همان كاري بوده كه در فرانسه تا دهه‌ي 60 ميلادي به وسيله‌ي گيوتين انجام مي دادند. اما هيچ كجا در قرآن از مجازات اعدام به صورت «سر بريدن» سخن نرفته و همواره از مجازات محكومين به اعدام به صورت «جزاي‌شان اين است كه كشته شوند» سخن گفته است. بنابراين سر بريدن محكومان، هيچ زمينه اي در اسلام (اسلام ايماني، نه اسلام تاريخي) نداشته و اين عمل شنيع، فقط بنا به روحيه‌ي جنايتبار داعش –كه براي جلب توجه و نمايش قدرت دست به هر كاري مي‌زنند- از آنها سر زده است.nnاشکوری: در مورد داعش و داعشیسم و نسبت آن با اسلام، سخن فراوان است ولی اجمالا فکر نمی کنم کسی منکر باشد که داعشیسم نیز (مانند خوارج و شیعه و سنتی و صدها فرقه دیگر) خوانشی از اسلام است و این سخن بدان معناست که حداقل برخی از افکار و اعمال اینان در برخی آموزه های اسلامی (اعم از قرآن و سنت و فقه و شریعت) ریشه دارد و یا از آنها الهام گرفته است. nاز جمله به طور مشخص همین سنت گردن زدن که مورد مناقشه شماست. در قرآن (مانند ادبیات یهودیت و مسیحیت) داستان «ذبح» اسماعیل داریم و در قصص اسلامی ماجرای عهد عبدالمطلب را داریم که اگر خداوند به او چند پسر بدهد یکی را «قربان»ی کند و روشن است که در آن زمان ذبح و قربانی با گردن زدن بوده است. در تمام جوامع بشری در جنگ تن به تن و یا به عنوان شکلی از مجازات از سر بریدن استفاده می شده و در میان اعراب نیز کم و بیش چنین بوده است. در میان مسلمانان نیز همین گونه بوده است. این امر به خودی خود نه بد است و نه خوب، سنتی بوده که مانند بسیاری از سنت های دیگر در دوران اخیر برافتاده و حتی نفرت انگیز می نماید. هرچند مردمان روزگار پیشین، احساس امروزین را نداشتند و آن را عادی و طبیعی تلقی می کردند. nحال داعش نیز با رویکر سلفی و ارتجاعی خود (تفکری که گویا گمان می برد هرچه قدیمی تر است اسلامی تر است)، همان کار را می کند (چنان که عربستان نیز هنوز مجرمان و محکومان به مرگ را در جلو مسجدالحرام گردن می زند). طبق سنت قرآنی و اسلامی، گردن زدن یا در جنگ بوده و یا به عنوان ابزاری بر ای اجرای حکم اعدام و مجازات و جنابعالی هم بدان اذعان کرده اید. داعش نیز در همین دو مورد چنین می کند. با این تفاوت که این وحوش معنا و میدان جنگ را توسعه داده هر مخالفی را (اعم از مسلمانان و به ویژه شیعیان و غربیان ولو خبرنگار و امدادگر) دشمن در میدان جنگ تفسیر می کند. همین طور به عنوان ابزار مجازات اعدام، از این سنت دیرین استفاده می کند. با توجه به این نکات گردن زدن داعش هم در قرآن ریشه دارد و هم در سنت اسلامی (چنان که در قرن اول نیز چنین بوده و از جمله گردن زدن گروه حجربن عدی در سال 51 هجری به فرمان معاویه و بعدها گردن زدن امام حسین و یارانش در کربلا در سال 61 هجری ). این کاری بوده که قرنها انجام می شده و هنوز هم می شود ولی این که رفتار داعش این همه موجب جنجال در جهان شده و این همه نفرت ها را برانگیخته، به این دلیل است که داعشی ها این اقدام را خودشان برای تحقق اغراض سیاسی شان (النصر بالرعب) فیلم کرده و با بهترین تصویر در رسانه های تصویری خود و بعد جهان منتشر می کنند. البته سیاست غربیان و نیز دولت هایی مسلمان از جمله عربستان (که خود در شمار ولینعمتان همین داعش و همتایانشان بوده اند) فعلا افشاگری و مبارزه با این گویا فرزندان ناخلف خودشان است. nبا این همه، من در سخنان خود تصریح کردم که چنین روشهایی امضای سنت زمانه بوده و شارع (خدا و یا رسول) در مقام جعل حکم شرعی نبوده است. بنابراین، نمی دانم ایراد حرف من کجاست؟ nnnبهبهانی: موضوع ديگر اينكه جناب اشكوري سعي داشتند با توضيحاتي، حساب فقه را از قرآن جدا كنند كه كار درستي است، ولي بايد عرض كنم كه حتي در همان فقه نيز هيچ زمينه اي براي آنكه يك عده قبطي يا يزداني را به خاطر مسلمان نشدن‌شان بگيرند و بكشند، وجود ندارد. اين مطلبي بود كه خوب بود –علي‌رغم عنايت كمتر ما به فقه- تصريح مي‌شد كه متأسفانه ايشان نه تنها اين كار را نكردند، بلكه با كمال تأسف دو سه بار به تضاد در آيات و احكام قرآن اشاره كردند كه مايه‌ي بسي تعجب بنده شد. زيرا از جمله دلايلي كه قرآن در اثبات مأخذ الهي خود مي‌آورد اين است كه «ولو كان من عند غير الله لو جدوا فيه اختلافاً كثيرا= اگر از جانب غير خدا مي‌بود اختلاف فراوان در آن مي‌يافتيد». بنابراين اختلاف و تضادي در آيات قرآن نبوده و نيست و اگر در مواردي چنين برداشتي شده، در نتيجه‌ي سوءتفاهم در استنتاج معاني آيات بوده كه به اشكالاتي در اين زمينه بارها اهل قرآن پاسخ داده اند.nnاشکوری: بله! شاید بهتر بود تصریح می شد که بخش قابل توجهی از رفتار داعشیان حتی با فقه سنتی شیعی و سنی نیز در تعارض است (چنان که تا کنون بارها در گفته ها و نوشته های دیگرم گفته ام) اما جای انکار ندارد که برخی رفتارهای داعشیان هم در قرآن ریشه دارد و هم بیشتر در فقه. می دانیم که محور دینی جنگهای و ستیزه جویی های داعشیان، اصل «جهاد ابتدایی» است که مورد توافق عموم فقیهان گذشته و حال شیعه و سنی است. به احتمال زیاد شما نیز (مانند من و برخی دیگر) به جهاد ابتدایی باور ندارید، ولی اگر جهاد ابتدایی را عملی کنیم، همین می شود که داعش می کند. فقیهان اسلام فتوا داده اند که بر خلیفه (یا امام مسلمین) فرض است که حداقل در سال یک بار در سرزمین کفار جهاد کند. جهاد ابتدایی بدین معناست که بدون سابقه به غیر مسلمانان اعلام جنگ و حمله کنیم، یا مسلمان شوند و در امان بمانند و یا اهل کتاب جزیه بپردازند و جان و مال و حداقل آزادی های مذهبی خود را حفظ کنند و گرنه همه کشته خواهد شد. به عبارت عریان تر تحقق ایده «اسلام و یا شمشیر»! البته در شرایطی دشمنان می توانند پیمان صلح ببندند و به عنوان «معاهد» و «مستأمن» در بلاد اسلامی زندگی کنند. درست است که در قرآن از عناوینی چون جهاد ابتدایی و دفاعی استفاده نشده است، اما از همان آغاز با امویان (و حتی از جهاتی با فتوحات پس از پیامبر) جهاد ابتدایی آغاز شد و هم اکنون نیز عموم فقیهان شیعه و سنی بدان باوری عمیق دارند. شاید بتوان گفت سنگ بنای چنین سنت سیئه ای با جنگهای رده در آغاز خلافت ابوبکر نهاد شد. nامروز داعشی ها (مانند طالبان و بوکوحرام و . . .) با غیر مسلمانان اعلام و همین طور با شیعیان و روافض (که طبق دیدگاه مذهبی آنان اصلا مرتد اند و خارج از دین) جهاد کرده اند و به همین دلیل بکوحرام وقتی بیش از سیصد دختر جوان غالبا مسیحی را به اسارت می گیرد پیشنهاد می کند مسلمان شوند و گرنه به عنوان اسیر جنگی و برده فروخته خواهند شد. داعش نیز ایزدی ها و قبطی ها را خارج از اسلام می داند و طبق آیات قرآن و فقه اسلامی در باب احکام جهاد، اموال و زنان و کودکان دشمن را تحت عنوان قرآنی غنائم جنگی حق مشروع خود می شمارد و زنان جوان را یا به عنوان کنیز به خانه و رختخواب می برد (ولو این که دارای همسر باشند) و یا به فروش می رسانند و تجارت می کنند. قانون اسیران جنگی و غنائم که در قرآن نیز آمده است. nاما وجود تناقض و عدم تناقض، بحث دراز دامنی است و فعلا مجال پرداختن به این مهم نیست؛ به ویژه که طرح آن نیز ارتباط مستقیمی با موضوع مانحن فیه ندارد. من هم در مجموع معتقد به تفسیری سازوار از مجموعه آیات قرآن هستم ولی توفیق در این کار کار چندان آسانی نیست و به ویژه در حد اطلاع من بسیاری که از گذشته تا کنون چنین کرده اند، غالبا همراه با تکلف فراوان بوده است. اگر قرآن مؤلف داشت و به صورت کتاب و متنی واحد و سامان یافته تدوین شده بود، کار راحت تر بود. این که در قرآن آمده که «لو وجدوا . . .» صرفا از منظر مسلمانان متعبد قرآنی معتبر است ولی به لحاظ ادبی و تقسیری مصادره به مطلوب است و در هرحال تناقض و یا عدم تناقض در قرآن، منطقا در قلمرو مبحث علمی و بیرون دینی قرار می گیرد و باید مستقلا مورد بحث و مداقه قرار داد. n nبهبهانی: • مطلب ديگر اينكه جناب اشكوري چند بار – هماهنگ با آقاي ميلاني _ ابراز داشتند كه احكام قرآن مربوط به جامعه اي در آن نقطه‌ي به خصوص دنيا با فرهنگ و رسوم خاص خود و زمان‌هاي گذشته بوده است. مثل اينكه ما اكنون به خاطر غلطكاري هايي كه به نام اسلام انجام شده، خود را ملزم مي‌بينيم كه در پاره‌اي موارد در برابر پشت كردگان به ديانت، موافقت هايي ابراز كنيم! ولي به عقيده‌ي بنده چنين نيست. هيچ يك از احكام قرآن نه امضاي «مستقيم» سنت عرب و نه برداشت «مستقيم» از ديانت يهود است (به استثناي تأييد ماههاي حرام).nخدمت جناب اشكوري از همان دو آيه‌ي داغ مربوط به قطع دست سارق و مجازات محارب مثال مي‌آورم:n• در آيه ي مربوط به قطع دست سارق اولاً همه‌ي فقها و مفسران گفته اند كه «سارق» غير از «لص= دزد» است و به افرادي اطلاق مي‌شود كه از نهانگاه با اسلحه حمله مي‌كنند. ثانياً آيه‌ي مزبور همه‌ي تبصره ها را كه ميدانيم (بالغ بر 18 مورد در ارتباط با سرقت از سر ناچاري و غيره) در بر دارد كه در هر يك از آن شرايط حدّ ساقط است، ولي مهمتر از همه (ثالثاً) اينكه آيه‌ي بعد مي‌گويد «فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فان الله يتوب عليه ان الله غفورٌ رحيم= و هر كه پس از ستم كردنش توبه آورد و به صلاح آيد خداي‌اش ببخشد كه خدا آمرزگار و رحيم است» (مائده/39). در دنياي امروز مي‌توان از اين آيه استفاده كرد. به عبارت ديگر خداوند متناسب با شرايط زمان و مكان حكم قطع دست را براي سارق گذاشته ولي كانه مي‌دانسته كه زماني با تغيير شرايط و شكل زندگي، آن نحوه اجراي حكم براي سارق عملي نخواهد بود و بنابراين جا گذاشته كه به تناسب شرايط يا بخشيده شوند و يا به گونه‌ي ديگري مجازات گردند.n• در مورد آيه‌ي مربوط به محارب و مفسد في الأرض نيز چنين است. اولاً بنا به غالب مفسران با قطاع الطريق و امثال آن مرتبط است و نه با مخالفت ها و قيام هاي سياسي. ثانياً آنجا هم راه گريز و گزينه هاي مختلف هست كه چنان افرادي را مي‌توان – غير از قطع دست و پا- به نحوي معدوم نمود (يقتلوا) يا به نحوي كه مايه‌ي عبرت شوند بر دار مجازات آويخت (يصلّبوا) يا از سرزمين تبعيدشان نمود (ينفوا من الأرض). ثالثاً درآيه‌ي بعد استثنا قايل مي‌شود كه «مگر كساني كه توبه كرده و دست بردارند، كه خداوند (بر آنها) آمرزگار و رحيم است».nبنابراين مسلمانان قرآني مثل ما لازم نيست كه بگويند احكام قرآني زماني بوده و در دنياي امروز جاي آنها نيست، بلكه مي‌توانند بگويند احكام قرآن دو جنبه دارد (1) جنبه اي كه در روزگار نزول مي‌توانست مطرح باشد و (2) جنبه اي كه زمينه‌ي استفاده از فلسفه‌ي آنها را با شكل اجرايي متناسب با زمان به دست مي‌دهد.nدر مورد حكومت نيز به نظر من موضع ما – به عنوان مسلمان قرآني – روشن است. حكومت و قوانين بايد به رأي مردم باشد. زيرا هيچ تحميلي از ديدگاه قرآن پذيرفته نيست. بنابراين مردمند كه انتخاب مي‌كنند، چه احكام و چه قوانين را. اگر در جريان تدوين قوانين توسط منتخبين مردم- بنابه رأي مردم- تصميم بر پذيرش نقطه نظرهاي اسلامي بود، آن نقطه نظرها مي‌تواند در قوانين اعمال شود و لا غير. اين موضع است كه به عقيده بنده «دموكراسي» است، نه موضع لائيك كه مي‌گويد مردم بخواهند يا نخواهند بايد قوانين اجتماعي از مواضع ديني تهي گردد!nارادتمندnفرهادnnnاشکوری: در مورد تغییرپذیری احکام شرعی در قرآن سنت، دامنه سخن فراخ است و واقعا در چند جمله نمی توان فیصله اش داد. من نیز بدون پرداختن به موارد جزیی و مصداقی (از جمله تفاسیری از که از برخی آیات الاحکام در متن شما آمده است)، به چند نکته در سطح کلان تر در باب روش برخورد با این نوع احکام اشاره می کنم و می گذرم. nاول بگویم که دیدگاه من در این باب و اعلام آن در برنامه مورد اشاره، هیچ ربطی به هماهنگی با آقای میلانی و موافقت منفعلانه با «پشت کردگان به دیانت» ندارد؛ من حدود بیست و پنج سال است که در این باب گفته و نوشته ام و تمام اسناد آن موجود و در دسترس است و شما می توانید مراجعه کنید از جمله در همان سخنان کنفرانس برلین که سندی شد بر حکم ارتداد و اعدام من در سال 2000.nظاهرا در این توافق داریم که حداقل شماری از احکام اجتماعی اسلام (جز احکام عبادی که از منطق درونی دیگری پیروی می کنند) و مصرح در قرآن و سنت و سیره نبوی فرازمانی و از این رو جاودانه نیستند و می توانند تعطیل شوند و به هر صورتی تغییر کنند. احتمالا اختلاف در چگونگی و چرایی این تحول پذیری و تبیین این دیدگاه است. دیدگاه جنابعالی در متن آمده است اما من بر این گمانم که احکام اجتماعی (به تعبیر فقهی معاملات) که در عصر نبوی جعل و اجرا شده اند، ابتدائا و بالذات با عنایت به الزامات فرهنگی زمانه و رعایت گریزناپذیر محیط و مقتضیات عرب قرن هفتم میلادی حجاز موقت بوده و منطقا و عملا ممکن نیست قانونی در قلمرو جامعه و سیاست فرازمانی و فرامکانی و در واقع برای همیشه بوده باشد. به عبارت دیگر اصل بر این بوده که این شمار مقررات (از جمله مقررات جزایی و احکام مربوط به زن و خانواده) موقت بوده مگر خلافش ثابت شود. شما ظاهرا خلاف این فکر می کنید. تازه مواردی را که تغییرپذیر می دانید محدود می شود در گزینه های مختلف که باز در شرع مشخص شده و یا حداقل در فلسفه احکام آمده است. حال استدلال های درون دینی و بیرن دینی من چیست، طبعا در اینجا قابل طرح و بیان نیست. نمی خواهم چیزی را اثبات و یا نفی کنم، فقط در حد تحریر محل نزع این چند کلمه گفته شد. اجمالا معتقدم با دو معیار اساسی: غایات کلان دینی (چون اخلاق و عدالت) و نیز فلسفه احکام (علل الشرایع و مقاصدالشریعه)، می توان اجتهادهای تازه کرد و در پرتو دیانت اسلام، قانونگذاری را به خردمندان جامعه (مثلا پارلمان و کارشناسان) سپرد و از این مخمصه ها و چالش های خودساخته، رهایی یافت. nمن معتقدم پیامبر در مجموع از سنت های اجتماعی و حقوقی اعراب حجاز پیروی کرده و به همین دلیل فقیهان به درستی این نوع احکام را «احکام امضایی» نام نهاده اند. چنان که من در تحقیق دیگر (که متن مبسوط آن را به پیوست تقدیم می کنم) نشان داده ام، تقریبا هیچ حکمی در اسلام نبوده که پیش از آن وجود نداشته باشد. حال گزاره «برداشت غیر مستقیم»، نیز چندان تفاوتی در ماهیت قضیه ایجاد نمی کند. طبق اسناد موجود و شواهد فراوان، پیامبر به عنوان یک انسان خردمند و یک مصلح اجتماعی و فرمانروای قانونگزار، شماری از مقررات و سنت های عرب جاهلی را عینا پذیرفته و شماری را قاطعانه مردود اعلام کرده و شمار بیشتری را نیز با تبصره ها و اصلاحیه هایی تأیید کرده است. از قضا بهتر است که به جای پرداختن ذهنی و غیر تاریخی به قرآن و تاریخ اسلام (کاری که عموم علما و فقها می کنند)، تاریخی به اسلام و قرآن نظر کنیم و در یستر داده های تاریخی چشمان ما بازتر می شود و غث و ثمین را بهتر تشخیص می دهیم. در مباحث تاریخی و علمی نمی توان صرفا مؤمنانه نگریست و نظر داد. تاریخ و کلام دو موضوع جداگانه و در پاره ای موارد متناقض اند.nدر باب حکومت و دولت نیز اختلاف نظری وجود ندارد. هرچند حتی اگر صرفا دیدگاه قرآنی معیبار باشد، حل و فصل آن با دشواری هایی مواجه است. به ویژه اگر حکومت پیامبر را الهی بدانیم و شأن حکومت را نیز شأنی از نبوت بدانیم، که البته من نمی دانم.nدر هرحال بار دیگر از لطف شما ممنونم و از قصور و تقصیر احتمالی پوزش می خواهم.nپنجشنبه 27 اردیبهشت 94 (16 آوریل 2015)nارادتمند یوسفی اشکوری n

Share:

More Posts

Send Us A Message