دعا و نیایش را چگونه می توان فهم کرد؟

اشاره: متن کوتاهی ک در پی می آید، گزیده و در واقع سر فصلهای سخنرانی من است در مراسمی که در شنبه شب جمعه 3 مرداد 1393 (25 جولای 2014) بیست و هفتم ماه رمضان 1345 هجری قمری در جمع شماری از دینداران ایرانی در پاریس که به همت «جمعیت رحمان» برگزار شده بود. به دلیل ضیق مجال و نیز به دلیل گسترده بودن بحث، بخشی از مبحث مورد نظر در سخنرانی مطرح شد و بقیه ناگفته ماند. هرچند این اختصار چندان وافی به مقصود نیست با این حال به تعبیر عامیانه ما «کاچی به از هیچی است» از این رو آن را در اینجا منتشر می کنم.
گفتنی است در قسمت پایانی این یادداشت جملاتی مفید و قابل تأمل در باره نیایش از مقاله «نیایش» آلکسس کارل، ترجمه دکتر علی شریعتی منتشر شده در مجموعه آثار شماره 8) نقل می شود.

اول نظریه و فهم خود را به عنوان حرف آخر و جمع بندی بگویم تا اگر مجالی برای تفسیر و تحلیل کافی پیدا نشد سخن نهایی من گفته شده باشد.

دعا و نیایش بهانه ای است برای حرف زدن و حرفها را زدن و این بهانه ها برای تعالی اخلاقی و تصعید روحی و معنوی انسان است. در این نگاه اصل عاملیت انسان است و استجابت دعا نیز همین است یعنی وقتی آدمی به هستی مطلق و گوش شنوایی و چشم بینایی به «مکالمه» و «مفاهمه» می نشیند، تصعید اخلاقی صورت گرفته است و این یعنی همان تحقق «ادعونی استجب لکم».
در این تحلیل از نیایش دعا با مفهوم «عبادت» نیز هم خانه می شود. از قضا در همان آیه ادعونی استجب لکم این هم خانگی آمده است. آیه 60 غافر: «قال ربُّکم ادعونی استجب لکم انّ الذین یستکبرون عن عبادتی سیدخلون جهنّم داخرین».

پیش فرضهای دعا:
«دعا» به معنای خواندن است که در فارسی باستان «یَزِش» است (یزدان) و فارسی کنونی «نیایش» گفته می شود. در دهخدا آمده است: دعای نیکو، آفرین. نیایش کنان: دعا کنان، در حال تعظیم کردن و نماز بردن.

در چهارچوب تحلیل مفهومی نیایش دو پیش فرض در آن نهفته است:
1-کسی که سخن ما را می شنود و توان برآوردن طلب ما را دارد
2-ما نیازهایی داریم که او می تواند برآورده کند

او «او» یعنی مخاطب کیست؟
هرچند در تلقی ما خداوند یکتای قادر و حکیم و علیم مطلق است ولی با توجه به کارکردهای عینی نیایش در پویه تاریخ، می توان مخاطب را ارواح، نیاکان، فرشتگان و یا بتان و یا هر چیز دیگری باشند.

اما نیازهای ما چیست و ما از او چه می خواهیم؟
نیازها و خواسته ها می توانند متفاوت و حتی متعارض باشند. گاه امور معنوی طلب می کنیم، گاه امور مادی، گاه نیایش برای صرفا ستایش است، گاه سپاسگذاری است و . . .

اما به گمانم دعا و نیایش اصولا و بالذّات باید برای برآوردن دغدغه های وجودی آدمی است و طرح نیازها و خواسته هایی که در نهایت به کمال انسان مدد می رساند.

اما به نظر می رسد که فهم ما از دعا و عبادت و خواسته ها و استجابت و استغفار و مانند آنها و در یک سطح عام تری از دین و کارکرد آنها به فهم و تلقی و تفسیر ما از خداوند بر می گردد. واقعا چه تصور و تصویری از خداوند داریم؟ او در جهان چه کاره است؟ ارتباط خداوند با جهان و به طور ویژه با انسان چگونه است و با چه ابزارهایی انجام می شود؟ ما در این عالم چه کاره ایم و غایت و یا غایات فلسفه وجودی ما در این دنیا کدام اند؟

هر دیدگاهی در این موارد داشته باشیم، فکر می کنم نقطه عزیمت این مباحث، پاسخ به پرسش خدای متشخص و غیر متشخص است.

اگر به ظواهر آیات قرآن و دلالات الفاظ نگاه کنیم، هر دو تفسیر از خداوند و الله مشاهده می شوند. هم آیات تنزیهی که خدا را از تمام پدیده ها فراتر می برد و در نهایت تصویر خدایی بی صورت و غیر متشخص به رخ می کشد و هم آیات تشبیهی که خدا را انسان وار می نماید و در نهایت خدایی متشخص و با صورت می نمایاند.
هرکدام از این دو نظریه محاسنی قابل دفاع دارند و البته معایبی غیر قابل دفاع، اما من به نظریة سومی تمایل دارم که بینابین است و در واقع جمع بین دو نوع آیات ظاهرا متضاد است. بدین صورت که خدای قرآن خدای منزه از تمام شوائب مادی و لاجرم غیر متشخص است اما به ضرورت تنزیل (لسان قوم) و نیز ایجاد پل و یا مفروض گرفتن ریسمانی برای برشدن به بام آسمان و غیب، خدایی انسان وار تصویر شده که می شوند، جواب می دهد، خشم می گیرد، مهر می ورزد، ثواب دارد و عقاب، بهشت دارد و جهنم و . . .
اگر این این مفاهیم را واقعی و عینی بشماریم، چگونه می توان بین خدایی تنزیهی و خدای تشبیهی جمع کرد؟ اصولا چگونه می توان به ابهامات و پرسشهای ستبری چون تغییر پذیری خداوند (در اراده و عمل)، و یا دوستی و دشمنی و یا مکار بودن و جبار بودن و منتقم بودن و مانند آنها پاسخ داد؟ و یا استفاده از تعابیری چون عبد و مولا و حتی محب و محبوب برای بیان رابطه خلق و خالق چگونه تفسیری معقول و مقبول می یابد؟

در ارتباط به موضوع دعا و عبادت این فرضیه تا حدودی گره گشاست چرا که:
ضمن ایمان به این گزاره که «خدا هست» اما بین ما و ذات باری از صفر تا بی نهایت فاصله هست ولی از دو طریق این فاصله نه تنها برداشته می شود بلکه قطره به دریا می پیوندد (نه ظل و ذی ظل):
اول. حضور خداوند در دل هستی (با تفسیر اقبال: حیات خدا در تجلی اوست، و تجلی او در طبیعت است، و طبیعت رفتار خداست)،
دوم. تمثیلی دانستن صفات انسان وار برای خداوند (تصویر خدای متشخص) در زبان دینی و از جمله در قر آن.

در این دستگاه فکری و معرفتی، انسان عامل و خلّاق است و گشوده به امر قدسی مطلق و بی نهایت و مظهر همه توانایی ها و نیکی ها و خیرها، چرا که او نیازمند است و اهل طلب و نیایش و ستایش و عبادت نیز تنها ریسمانی است برای عروج به معراج اخلاق و معنویت و این معراج نیز همان تحقق کمال آدمی است و کمال هم عبارت است از: بالفعل شدن استعدادهای نهفته در درون آدمی (گرایش به فضیلت و خیر و تعقل و . . .).
کلمات و یا آداب خاص در دعا و عبادت چیزی نیستند جز راهی و بهانه ای برای بیان دغدغه ها و آرزوها و آرمانهای فردی و اجتماعی و همین امر اگر با شرط همراه باشد اثر وضعی و گریزناپذیر دارد:
نیاز (مضطر، فقر، استغاثه، استغفار، و . . .)
طلب
شدت و استمرار
اخلاص
عشق
تحقق چنین دعایی، لزوما همان اجابت است. هم دعا از تو اجابت هم ز تو. تمام حرف من همان جمله مولاناست که وقتی توفیق دعا پیدا کرده اید، یعنی دعایت مستجاب شده است. در این تحلیل اصولا اجابت خواسته های مادی و غیر مرتبط داخل در موضوع دعا و استجابت نیست اما این بدان معنا نیست که دعا آثار و پیامدهای مادی و عینی ندارد ولی آن هم به تعبیر مسیح محصول همان ایمان و روح نیایش است نه امر دیگری.
اگر دعا را چنین بفهمیم، دیگر نباید انتظار داشته باشیم که هر خواسته مادی درست و نادرست برآورده و حداقل فورا برآورده شود.

فقراتی از کتاب نیایش آلکسس کارل، ترجمه علی شریعتی

ما از دکارت پیروی می کنیم و پاسکال را رها کرده ایم
نیایش به جهان روح مرتبط است و روح غیر مادی است اما می توان تجلیات آن را از طریق آن را از طریق فیزیولوژی در جهان مادی دید.
نیایش کشش روح است به سوی کانون غیر مادی جهان
نیایش نمودار کوشش انسان است برای ارتباط با آن وجود نامرئی، خیر مطلق، پدر منجی هریک از از ما.
نیایش باید همچون گفتگوی طفلی باشد با پدرش یا خود را آن چنان بنماید که هست.
در اشکال نیایش: افروختن یک شعله شمع خود یک نوع نیایش است.
کاملا مشروع است که برای کسب نیازمندیهای خود از خدا کمک بگیریم ولی در عین حال نامعقول است که از او بخواهیم تا به هوسهای ما جامه عمل بپوشاند و یا آنچه را به کوشش میسر است به دعا عطا کند.
خواهش اگر مداوم و سمج باشد و صورت یک نوع تهاجم را به خود بگیرد برآورده می شود.
در همه جا می توان نیایش کرد . . .اما بهتر است هر کس در اتاقها، در کوهستانها و جنگلها یا در خلوت اتاقش نیایش کند.
نیایش باید مداوم باشد. بیش از آنچه نفس می کشی به خدا بیندیش. صبح نیایش کردن و بقیه روز را همچون یک وحشی به سر بردن بیهوده است.
پاس خواهشهای ما و عشق ما معمولا به صورت بطئی، نامحسوس و تقریبا غیر مسموع داده می شود. این پاسخ که با زمزمه بسیار نرمی به اندرون ما پا می گذارد با قیل و قال جهان خارج به آسانی خفه می گردد.
مثلا کسی که دعا می کند تا خدا او را از یک بیماری عضوی شفا دهد، بیمار می ماند ولی در عوض یک تحول عمیق و تفسیر ناپذیر روحی و اخلاقی به وی دست می دهد.
فقدان نیایش در میان ملتی برابر است با سقوط قطعی آن ملت.
آثار نیایش واهی و خیالی نیست. نباید احساس عرفانی را تا سطح اضطراب یک انسان در برابر خطرات و مجهولات جهان پایین آورد. نباید نیایش به آسانی یک شربت مسکن و یک داروی ضد ترس-ترس از درد، بیماری و مرگ-تهیه کرد.

Share:

More Posts

Send Us A Message