مردی که نماد یک راه بود

مردی از میان ما رفت که نشانة یک ایمان، یک راه و یک نهاد بود: ناصر میناچی.
هرچند میناچی در زندگی پر تکاپوی نه چندان کوتاه خود در زمینه های مختلف پر تلاش بود و کارنامة پر بار و برگی دارد که مهم ترین فصل آن مربوط می شود به شغل او یعنی شغل وکالت. او حقوق خوانده بود و یک حقوقدان برجسته و صاحب نام بود و تمام عمر خود را در کار وکالت به سر آورد. او در ارتباط با دانش و تخصص و شغل خود در نیم قرن اخیر نقش های مختلف و متنوع و در مواردی مهم و تاریخی و ماندگار ایفا کرد. در دوران پیش از انقلاب او بارها وکالت زندانیان و متهمان سیاسی و مبارز بر ضد استبداد را بر عهده گرفت و در این مسئولیت با تمام توان و ابزارهای حقوقی و قانونی از حقوق متهمان و آسیب دیدگان حمایت و دفاع کرد. در همین زمینه مهم ترین نقشی که میناچی بر عهده گرفت همکاری در تدوین پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی بود. هرچند آن پیش نویس بعدها به دلایلی و از جهاتی از محتوا تهی شد و حتی در مواردی به ضد خود تبدیل شد. بعد نیز مدتی در کابینة مهندس بازرگان در مقام وزیر ارشاد ملی (وزارت ارشاد و فرهنگ بعدی) ایفای نقش کرد.
اما از منظری که من اکنون به زندگی و شخصیت و علایق میناچی نگاه می کنم، بی گمان سیمای ماندگار این بزرگمرد تاریخ دینی-فکری معاصر میهن ما در ارتباط با حسینیه ارشاد و دکتر علی شریعتی نقش بسته است. نام و زندگی میناچی چنان با این دو نام آمیخته است که تفکیک این سه ناممکن است. ارشاد، شریعتی و میناچی، سه ضلع جدایی ناپذیر یک راه و یک فکر و یک نماد و یک نهاد اند که هر سه نام و یاد و خاطره خود را در تاریخ دینی-فکری ایران معاصر جاودانه کرده اند.
می دانیم که حسینیه ارشاد در اوایل دهه چهل با همت عالی و حمایت مادی و معنوی بزرگمردی دیگر یعنی محمد همایون و همکاری ناصر میناچی و برخی دیگر از اهل خیر و خدمت به منظور ایجاد نهادی مدرن و نو و متفاوت برای تعلیم و تبلیغ و ترویج اندیشة نوین اسلامی در تهران بنیاد نهاده شد و پس از چند سال این نهال نوپا به درخت تنومند و سر فرازی تبدیل شد به گونه ای که تمام ایران و بعدتر جهان اسلام را کم و بیش تحت تأثیر قرار داد. در مجال کنونی نمی خواهم در مورد حسینیه ارشاد، تاریخچه، ماهیت و نقش دینی و فکری و انقلابی آن در این نیم قرن اخیر حرفی بزنم (چرا که آن همه در این مجال نمی گنجد) اما به اشاره می گویم که اگر شریعتی نبود حسینیه ارشادی که اکنون می شناسیم وجود نداشت و اگر ناصر میناچی نیز نبود شریعتی در کار خود کامیاب نبود. اگر تاریخ ارشاد و تحولات آن از آغاز تا کنون را مرور کنیم، به روشنی آشکار می شود که این مدعا کاذب نیست.
تاریخ حسینیه ارشاد را می توان به دو دورة مشخص تقسیم کرد: دورة پیش از شریعتی و دورة پس از او. ارشاد در در دورة نخست فعالیت های فکری و فرهنگی اش، یک روند آرام داشت و در مجموع برای سنتگرایان قابل تحمل بود چرا که سخنرانی ها و آموزه های فرهنگی و دینی آن هم غالبا به دست سخنرانان کم و بیش سنتی ایراد و انجام می شد و هم محتوای سخنان یا تکرار همان آموزه های معارف اسلامی رایج بود و یا نوگرایی آنها نیز در مجموع از آموزه های اسلام سنتی حوزوی خارج نمی شد. اما پس از بازشدن پای شریعتی به حسینیه در واخر دهه چهل، به تدریج برنامه ها و فضای این نهاد دینی تغییر کرد و به لحاظ کمّی و کیفی دچار دگرگونی شد. هم علاقه مندان و مخاطبان به شکل بی سابقه ای فزونی گرفت و هم به لحاظ محتوایی و آموزه های غالبا انتقادی رادیکال او از چهارچوب آموزه های سنتی فاصله گرفت و این امر، به دلایلی کاملا روشن، به شدت با واکنش حاملان سنت و حامیان نهادهای دینی سنتی و حوزوی مواجه شد. در دوره نخست حسینیه عمدتا با اندیشه و سلیقه مرحوم مرتضی مطهری ادراه می شد اما با حضور فعال شریعتی و تبدیل ارشاد به پایگاه مهم تعلیمی و تبلیغی آموزه های او و واکنش تند سنتگرایان و اعمال فشار روز افزون بر ارشاد و مدیران آن، کار به جایی رسید که حسینیه بر سر دوراهی مطهری یا شریعتی قرار گرفت. گرچه مطهری خود در آغاز از حامیان شریعتی بود و تا مدتی نیز در برابر سنتگرایان از او و حسینیه حمایت کرد اما سرانجام به گروه فشار خارجی و مخالفان پیوست و تلاش کرد شریعتی از ارشاد اخراج شود. در این زمان دو کس از مدیران ارشاد با تمام توان و امکان در برابر گروه فشار ایستادگی کرده و از شریعتی حمایت کردند و مانع تعطیلی برنامه های گستردة آموزشی شریعتی شدند. یکی همایون به عنوان بانی معتبر ارشاد و دیگر ناصر میناچی به عنوان مدیر و مسئول ارشاد. در این زمان شریعتی هم کلاس های آموزشی داشت (تاریخ ادیان واسلام شناسی) و هم کنفرانس های مختلف مناسبتی و هم برنامه های هنری با کمک دانشجویان خود (از جمله با همکاری میرحسین موسوی و زهره کاظمی=زهرا رهنورد بعدی=). سرانجام مطهری و گروه همفکر او به کلی از ارشاد رفتند و تنها دو روحانی تا پایا کار شریعتی (آبان 51) با وی ماندند: سید مرتضی شبستری و صدر بلاغی. میناچی خود بارها به تاریخچه ارشاد و سیر تحولاتش پرداخته و از جمله تمام رخدادهای آن را در کتابی مفصل همراه با اسناد مکتوب و خاطرات شخصی اش آورده است.
با توجه به این گزارش کوتاه است که می گویم اگر میناچی نبود، شریعتی نیز با آن حجم آثار و اثرگذاریش نبود، چرا که با حمایت های جانانه و بی دریغ میناچی، به ویژه پس از درگذشت همایون که این حمایت منحصر به میناچی بود، شریعتی چند صباحی توانست از امکانات ارشاد برای پراکندن افکار و گسترش آموزه هایش استفاده کند. از این رو موفقیت های شریعتی در بعد تبلیغی و آموزشی عمدتا مدیون امکانات ارشاد است و ارشاد نیز بدون حمایت همه جانبه و صادقانه مدیر با نفوذ آن یعنی ناصر میناچی ممکن نبود. پس از تعطیلی ارشاد به وسیلة ساواک و چندی بعد بازداشت شریعتی، باز میناچی بود که هم در برابر بازجویی های ساواک مقاومت کرد و از ساحت بی خدشه ارشاد دفاع کرد و هم به عنوان وکیل شریعتی از دوست و همفکر زندانی و محبوسش دفاع کرد. اگر شریعتی در اواخر می گفت حسینیه ارشاد دیگر یک ساختمان و قطعات آجر و سیمان و سنگ نیست، یک نماد، یک فکر و یک راه است، در بعد عملی و اجرایی این تبدل ساختمان به یک ایمان و یک راه و یک جریان و یک اندیشه، بیش از همه مدیون فداکاری ها و مقاومت ها و ایثارگری های میناچی بود.
پس از بازگشایی ارشاد در دوران انقلاب، باز این میناچی بود که نام بلند شریعتی را بر منارة ارشاد آواز داد و با همان پیام و کلام و اندیشه و مسیر و جهت گیری ها برنامه های ارشاد را پی گرفت و ادامه داد. در دوران پر مخاطره و پر تب و تاب دهه شصت و پس از آن باز این میناچی بود که با صبوری و هوشمندی و تدبیرهایش مانع از آن شد که حسینیه به دست نا اهلان بیفتد و حداقل استقلال و اصالت اولیه و اقعی اش را حفظ کند. او آگاه بود که دیگر حسینیه ارشاد به زمان شریعتی باز نخواهد گشت اما در حد ممکن دست کم نماد همان راه باقی بماند. در این بیش از سه دهه برنامه های ارشاد کم و بیش (جدای از برنامه های اجاره داده شده گاه و بیگاه آن) در سطوحی تداوم همان راه بود و احیای همان عهد کهن. به ویژه از دوران اصلاحات به بعد تا چند سال پیش، که فضای فرهنگی اندکی بازتر شده بود، این ارشاد بود که جایی برای ترویج و تعلیم اندیشه های نوین و آموزه های رهایی بخش متفکران مسلمان آزادی خواه ایرانی بود. پناه دانشجویان بود و امید استادان. در این سه دهه میناچی یار و مددکار و مایة دلگرمی همة ما بود و اکنون دریغا که دوستی صادق و همراهی وفادار و همکاری فداکار را از دست داده ایم و در این شرایط این غم اندکی نیست.
میناچی چنان دلبسته شریعتی بود و به او باور عمیق داشت که در این سالهای سخت هر جایی که حمله ای و هجمه ای خلاف مروت به شریعتی می شد و به ویژه اتهامات ناروایی متوجه او می شد، بی گفتگو به میدان می آمد و با تمام توان از او حمایت می کرد. مخصوصا در این سالهای اخیر کار نارواگویی و حتی می توان که بدطینتی به جایی رسید که حسین نصر، افزون بر متهم کردن شریعتی به همراهی و همکاری با رژیم پهلوی و ساواک، حسینیه ارشاد را نیز متهم کرد به گرفتن پول از رژیم برای بنای حسینیه و میناچی باز دلیرانه به میدان آمد و به طور مستند دروغ پردازی های این کارگزار وفادار رژیم مستبد و فاسد پیشین را بر ملا کرد.
تا آنجا که من از نوشته ها و به ویژه دیدارها و مصاحبت های شخصی با زنده یاد میناچی به دست آورده ام، او به دو دلیل با شریعتی پیوند عمیق داشت و همین دو موجب شده بود که از آغاز تا پایان مدافع و حامی جدی و صادق او باشد. یکی دلبستگی شخصی و دیگر باور به اندیشه ها و آموزه ها و مکتب فکری او. نمی دانم دلبستگی شخصی اش محصول آشنایی نزدیک و روابط شخصی و دوستانه بوده و یا معلول شیفتگی فکری و یا هر دو ولی هرچه بود نام و یاد شریعتی او را به جنبش و حرکت وا می داشت و بارها شاهد بوده ام که گاه چنان عواطفش تحریک می شد که بغض گلویش را می فشرد و اشکهایش بر گونه هایش جاری می شد. او خود متفکر و نظریه پرداز نبود اما این را به خوبی دریافته بود که راه نجات مسلمانان و ایرانیان دیندار همان راهی است که کسانی چون سید جمال و اقبال و بازرگان و شریعتی آغاز کرده و ادامه داده اند. به همین دلیل در دهه اخیر به طور خاص ارشاد پایگاه متفکران و نواندیشان دینی کنونی ایران بود. وصیت شریعتی این بود که در حسینیه ارشاد دفن شود و در مراسم بیستمین سالگرد شریعتی سنگ مزاری بر دیوار بیرونی حسینیه به طرف حیاط نصب شد تا روزی کالبد او از زینبیه برسد و در آرامگاه نهایی خود آرام گیرد و میناچی نیز وصیت کرده است تا او را نیز در کنار دوست دیرینش مدفون سازند و سنگ قبری نیز برای خود بر دیوار نصب کرده است. (اما گویا گزمگان از انجام این وصیت و علاقه آن مرد بزرگ دریغ کرده اند. گویا قرار نیست میناچی ها حتی پس از مرگ نیز از ستم و گزند حاکمان در امان باشند)
جز اینها، میناچی با کار سترگی که در حسینیه ارشاد کرده و این نهاد را اکنون به صورت یک مرکز مهم علمی و فرهنگی ایران و جهان اسلام تبدیل کرده است، از خادمان فرهنگ و دانش ایران به شمار می آید و از این منظر نیز او جایگاهی والا و ماندگار دارد.
ضایعة درگذشت جبران ناپذیر ناصر میناچی را به خانواده محترم او و به «خانوادة بزرگ حسینیه ارشاد» و ارشادیان قدیم و جدید تسلیت و تعزیت می گویم. برای آن زنده یاد غفران الهی و برای بازماندگان شکیبایی و پاداش نیکو طلب می کنم
اکنون که میناچی نیست امیدواریم که باز بنای استواری که بزرگانی چون همایون و او برپا داشته شده همچنان به مثابة پایگاهی بلند و استوار اندیشه های رهایی بخش نوین دینی در کمرگاه خیابان بلند شریعتی مقاوم و استوار بماند و همچنان راه بنماید چرا که حسینیه ارشاد دیگر یک ساختمان نیست.

Share:

More Posts

دنیای دیوانه / دیوانه / دیوانه

دیشب در برنامه «شصت دقیقه» تلویزیون بی بی سی فارسی مطلبی شنیدم که به راستی هنوز هم باورش سخت است. فردی تاجیک تبار اما روسی

Send Us A Message