محمد و سایر پیامبران از کجا می فهمیده اند که از جانب خدا به پیامبری مبعوث شده اند؟
پاسخ: واقعیت این است که نه برای پیامبران راهی روشن و قاطع برای انکشاف درستی و نادرستی ارسال وحی از جانب خداوند وجود داشته و نه برای دیگران چنین انکشافی ممکن بوده است. با استناد به تجارب شخصی و یا تجارب عرفانی و شهود باطنی اهل باطن می توان گفت که با دریافت نخستین پیامها (که نمی دانیم چگونه بوده)، گیرندگان پیام دچار تردید و تشویش شده و مدتها در بحران روحی و فکری و هویتی به سر می برده و در یک روندی به صحت و اصالت پیام مطمئن شده و دعوت دینی خود را با اطمینان و اعتماد به نفس فوق العاده آغاز کرده و ادامه داده اند. این را هم می توان از تجارب شخصی (مثلا خوابها و یا دریافت های شهودی درونی) فهم و تحلیل کرد و هم طی چنین روندی در گزارشهای قرآنی و روایی ما قابل استنباط است.
از باب نمونه ما چگونه به صحت خوابهایمان مطمئن می شویم؟ فکر می کنم دو رخداد صحت خوابمان را تأیید می کند. یکی نوع خواب و نشانه شناسی آن، و دوم، تکرار رؤیاهای صادقه. وقتی در خواب نشانه هایی می بینم که هرچند با نمادهای مناسب عالم رؤیا عینا و یا در حدود غیر قابل انکاری با عالم واقع منطبق است، دیگر در صحت شهودی آن تردید نمی کنیم. برای خود من چنین خوابهایی (رؤیاهای صادقه و غیر قابل خدشه) رخ داده است. شخصا در مورد صحت و ثاقت باطنی و شهودی آن (البته برخی خوابها نه همة آنها) کمترین تردیدی ندارم. دیگر این که تکرار این گونه خوابها و دریافت های شهودی مکرر، آدمی را در پیوند باطنی او با عالم دیگر مطمئن می کند و به تدریج هر نوع شبهه ای بر طرف می شود.
در مورد شخص نبی اسلام نیز همین گونه روایت شده است. گفته اند وقتی نخستین بار در حالات جذبات روحی و معنوی و باطنی در حرا به او پیامی می رسد، او به شدت تکان می خورد و به شدت پریشان می شود و آشفته و از این رو پس از حدود یک ماه «تَحَنُّث» (=ایام عبادت و نیایش زاهدانه در مکانی مقدس=سنتی دیرپا در اعراب حجاز=)، به خانه باز می گردد و احوالش را با همسر هوشمند و فرهیخته اش (خدیجه) در میان می گذارد. او ضمن دلداری او، وی را نزد پسر عمویش، ورقه بن نوفل، که از زاهدان و عارفان یکتاپرست-به روایتی مسیحی-بود، می برد و او هم بشارت می دهد که او نبی است و از منبع غیب عالم به او پیام رسیده است. با این همه این تردید بر طرف نشد و مدتها (شاید چند سال) طول کشید. گفته اند مدتی پیام وحیانی قطع شد و این امر بار دیگر محمد را دچار پریشانی و تردید جدی کرد.
اما مردم چگونه به دعوی نبی ایمان می آوردند؟ آنچه مسلم است این است که برای مردم نه راهی برای انکشاف صدق دعوت نبی وجود داشت و نه مباحثه علمی و تحقیقی در این زمینه ممکن بود و از این رو نمی شد دعاوی نبی را به گونه ای کاملا علمی و عینی و استدلالی رد و اثبات کرد. هرچه بود صرف ادعای شخصی یک انسان بود و آن هم به استناد پیامها و روابطی که در جهان درونش، که نه برای دیگران چندان شناخته شده بود و نه امکان داشت نبی آن عوالم و آن رخدادهای درونی و شخصی را برای مخاطبان بازگو و مدلل کند. آنان «گنگ خوابدیده» ای بودند که هم خود از بیان ماوقع نا توان بودند و هم «خلق از شنیدنش» در این میان تنها راه ایمان به گفته های نبی «صدق نبی» یعنی اعتماد به شخصیت و منش والای اخلاقی و مقام معنوی او بود. گرچه در قرآن بارها از مخالفان و منکران خواسته شده که «برهان» بیاورند و با پیامبر به مباحثه و گفتگو بنشینند و یا به پیامبر توصیه شده با منکران با «جدال احسن» (گفتگو و مباحثه به نیکوترین شکل و بیان) برخورد کند، و در آن دوران نیز گاه چنین مباحثه هایی رخ داده، اما بسیار بعید است که کسی به صرف این نوع استدلالها و یا مباحثه صرفا عقلی و برهانی به دعاوی نبی و به نبوت ایمان آورده باشد. حداقل چیزی که به گواهی تاریخ می توان گفت این است که عموم و اکثریت قریب به اتفاق مردم اول به صدق و راستی و راستگویی نبی ایمان آورده و آنگاه به مدعیات و سخنان و اموزه های او ایمان آورده اند.