می گویند روشنفکر «وجدان بیدار» جامعه است. درست می گویند. چرا که روشنفکر با کسب مراحل آگاهیهای لازم (خودآگاهی، جهان آگاهی و جامعه آگاهی) و دستیابی به طرحی برای جامعة مطلوب (نه لزوما ایدئال) از یک سو به نقد وضع موجود (نقد ثروت و قدرت و منزلت) اهتمام جدی و پیگیر دارد و از سوی دیگر در حد دانش و تخصص خود راهی برای خروج از بن بستهای نامطلوب و رسیدن به اهداف مطلوب نشان می دهد.
دیروز (چهارشنبه 4 آوریل) نوشته کوتاهی از نویسنده و شاعر نامدار آلمانی گونترگراس در برخی مطبوعات جهان انتشار یافت که نمونه ای از یک اندیشه و اقدام روشنفکرانه در جهان و به ویژه در حهان غرب بود. از آن نوع نوشته ها و نقدهای ماندگار که اقدامات روشنفکران و آزاداندیشان و آزادیخواهانی چون ولتر و امیل زولا و اخیرا سارتر را به یادها می آورد. عنوان نوشته گونترگراس این است: «آنچه باید گفته شود». محتوای این نوشته سخن مشهور ولتر را به یاد می آورد: «رسوایی را بکوبید» که او و با این سخن و تکرار و پی گیری آن با نهاد کلیسا درافتاد و رسواییهای آن را بر آفتاب افکند.
موضوع سخن گراس اما وضعیت دولت اسرائیل و تهدیهای مکرر حمله نظامی به ایران است که داستان آن بر سر هر کوچه و بازاری هست. سخن گراس این است که چرا اسرائیل مجهز به سلاحهای اتمی می خواهد به کشوری حمله کند که فقط احتمال داده می شود به فکر کسب سلاح اتمی است؟ چرا اسرائیل با این پیشدستی در حمله می خواهد صلح شکننده جهانی را به خطر بیاندازد؟ وی از سیاست غرب و از جمله دولت متبوعش آلمان مبنی بر حمایتهای بی دریغ و یک جانبه از اسرائیل انتقاد می کند و خواهان پایان دادن به آن است. گراس از این که تا کنون، به دلایلی که شرح می دهد، سکوت کرده ناخرسند است و اعلام می کند «دیگر سکوت نمی کنم زیرا از دورویی غرب بیزارم». در پایان پیشنهاد می کند که «از عاملان این خطر آشکار بخواهند که از خشونت چشم بپوشند و همزمان اصرار بورزند که دولتهای هر کشور اجازه دهند توانایی اتمی و تأسیسات اسرائیل و ایران توسط مرجع بین المللی مورد بررسی مداوم و بدون مانع قرار گیرد». گراس از تمام صلح طلبان و آزاد اندیشان جهان خواسته است که در این باب سکوت نکنند و شریک جرم نشوند.
گرچه می توان در درستی سخن گراس نه یک مقاله که یک کتاب نوشت، اما اکنون نه می خواهم در این مورد چیزی بگویم (چرا که چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است) و نه می خواهم از سیاستهای ماجراجویانه و ضد ملی دولت کنونی جمهوری اسلامی در قبال منطقه و جهان دفاع کنم؛ آنچه اکنون در مقام بیانش هستم صرفا حمایت از اقدام شجاعانة گونترگراس این روشنفکر و نویسندة 84 سالة آلمانی است و انگیزة من نیز همانند گراس جلوگیری از جنگ و خشونت و تقویت صلح در جهان و در خاوریانه است و بس.
چنان که گفته شد روشنفکر وجدان بیدار جامعه است. روشنفکر دما سنج جامعه شمرده می شود. روشنفکر عرصه عمومی فقط مصالح مردم و عدالت و آزادی و صلح و امنیت را برای تمام مردم در نظر دارد نه مصالح موقتی و گاه نادرست و ضد انسانی و سلطه طلبانه دولتها و قدرتهای داخلی و یا جهانی را. گراس در زمانی درست و به موقع آژیر خطر را به صدا در آورده است. او سیاست متناقض و به تعبیرخودش «دورویی» غربیان در قبال برنامه هسته ای ایران و اسرائیل و نیز حقوق مردم فلسطین را بار دیگر افشا کرده و روشنفکران جهان را نیز به شکستن سکوت فراخوانده است. این شورش شخصیتی چون گونترگراس، برندة صلح ادبیات، از یک سو زنگ خطر را زیر گوش جهانیان به صدا در آورده و از سوی دیگر بیداری وجدانها را نوید می دهد و بشارت می دهد که مرم جهان و حداقل روشنفکران و صلح خواهان جهان، با هر مرام و مسلکی و گرایشی، تا دیر نشده و احیانا جنگ جهانی دیگر بشریت را به نابودی نکشانده، «دست به کاری زنند که غصه سر آید».
روشنفکران بپرسند که چرا یاغی ترین دولت جهان و عضو سازمان ملل یعنی اسرائیل آشکارا تمام قوانین بین المللی و قطعنامه های سازمان ملل را نادیده می گیرد و نقض می کند (مانند شهرک سازیهای غیر قانونی در اراضی اشغالی فلسطینیان) و کوچکترین حقوق مردم فلسطین را رعایت نمی کند؟ چرا دولت اسرائیل به قراردادهای صلحی که خود پای آنها را امضا کرده وفادار نیست؟ چرا و به چه دلیل به بهانه هایی موهوم می خواهد به یک کشور (ایران) حمله نظامی کند و در عین حال دولتهای غربی و به ویژه آمریکا نه تنها مانع این همه یاغیگیری نمی شوند بلکه در اشکل مختلف مورد حمایت قرار می دهند؟ چرا دولتی که بیش از دویست کلاهک اتمی دارد و عضو آژانس هم نیست و کمترین نظارت بین المللی را بر نمی تابد و اصولا تا کنون در این باب به روشنی سخنی نگفته است، مدعی دولتی دیگر است که رسما عضو آژانس است و تا کنون زیر نظارت نهادهای ذیربط عمل کرده و حد اقل به اعتراف تمام نهادهای قانونی و رسمی و غیر رسمی غربی تا این لحظه به سلاح اتمی دست نیافته است؟ چرا و با چه منطقی اسرائیل که آشکارا و پیوسته ایران را مورد تهدید نظامی قرار می دهد و قصد حمله نظامی اش را فریاد می کند هر گز مورد مؤاخذه قرار نمی گیرد و حتی تلویحا و گاه تصریحا از این اقدام تحت عنوان دفاع مشروع حمایت می شود اما در مقابل نیت و قصد احتمالی مقامات ایران مبنی بر محو اسرائیل (سخن لغوی که همه می دانند که صرفا به قصد مصرف داخلی گفته می شود) چنان بزرگ و برجسته می شود که گویی باید فورا به چاره برخاست؟ این همان «دورویی» غربی است که گراس از آن سخن می گوید و تا به این دورویی پایان داده نشود، نه تنها صلحی پیدا نخواهد آمد بلکه بر تنازع و تخاصم افزوده خواهد شد و چه بسا زمینه های جنگ آماده تر می شود. چگونه می توان انتظار داشت که در روابط اعراب و فلسطین و اسرائیل صلحی حاکم شود اما حداقلی از عدالت در میان نباشد؟
در هرحال امید می رود در شرایط کنونی جهان، که متأسفانه از سیاستمداران چندان انتظاری نیست، روشنفکران جهان صرفا به انگیزة صلح و عدالت بپا خیزند و و وجدانها را بر انگیزند و همت ها را تقویت کنند و به همراهی و همدلی و صلح در میان آدمیان در پنج قارة جهان یاری رسانند.
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این