مزدک بامدادان
اشاره: نقدنوشته دوم جناب مزدک بامدادان را عینا در اینجا می آورم. گرچه احتراز دارم از این گفتگوهای بی فرجام (و شاید هم بدفرجام) اما محض اطلاع ایشان عرض می کنم که اولا من هیچ چیز را فراتر از نقد نمی دانم و حتی پیامبران را (حال که ایشان به این موضوع علاقه مندند می توانند در فصل دوم بخش سیما و سیره محمد در قرآن-موضوع عصمت- مراجعه کنند) و ثانیا از قضا بیشترین دوستان و طرفهای گفتگوهای من (به ویژه در این چند سال اخیر در خارج از کشور) نادینداران و گاه دین ستیزانند (به زودی درباره مفهوم دین ستیزی شرحی خواهم نوشت) و از این رو حداقل دعوی ایشان در مورد من نادرست و خلاف واقع است. هرچند به طور کلی اشارات ایشان به موانع نقادی جدی در دینداران و مؤمنان درست و قابل توجه است و جای انکار ندارد و قطعا نشانه هایی از آن در من هم هست و از این رو خودم را مجسمه آزادی نمی دانم. البته همان پیشنهاد اخیر جناب مزدک بامدادان راهشگاست و از قضا در همان مباحث و گفتگوها روشن می شود که یک دیندار نواندیش تا کجا ظرفیت نقادی و حدقل آمادگی شنیدن دعاوی منتقدان را دارد. در هرحال امیدوارم که فضای مناسبی برای گفتگوهای سالم و واقعا علمی به قصد انکشاف حقیقت و رهیدن از اسارتهای ذهنی و عینی در گروههای مختلف فکری فراهم شود. با سپاس از جناب بامدادان.
چگونه با مسلمانان نواندیش گفتگو کنیم؟
آقای یوسفی اشکوری مهر ورزیده و نوشته مرا (نشستن در آماج) در تارنمای خود بازپخش کرده و همانگونه که پیشبینی کردهبودم به این بهانه که از “انگیزه” درونی من و “داستان” این نوشتهها آگاهی دارد، از پاسخگوئی و گفتگو سر باززدهاست. ایشان در دیباچهای بر نوشته من مینگارد: «چون «داستان» دیگر است و «انگیزهها» دیگر، پاسخ نخواهم داد. اکنون نیز نوشته جناب آقای مزدک بامدادان را عینا و بی کم و کاست در اینجا بازنشر میکنم و از ارائه پاسخ خودداری میکنم. چرا که این نوشته نیز در حد و اندازه دو نوشته قبلی است و انباشته از دعاوی درشت و بی بنیاد و ادبیات به کار رفته در آن به روشنی از انگیزههای نویسنده پرده بر میدارد و از این رو هر نوع محاجه علمی با این مدعی نیز از پیش محکوم به شکست است و آدم عاقل کاری عبث نمیکند. ایشان پنداشتهاند واقدی و طبری را تازه کشف کرده و با چند نقل قول ابتر از اینان برای اثبات دعاوی شان کفایت میکند. ایکاش امکان گفتگوی علمی و دوستانه بود تا روشن میشد این مدعیات و مستندات چه وزنی از اعبتار دارند. من هم مانند آقای بامدادان از بگو مگو بیزارم و طبعا وقتم را تلف نمیکنم اما اگر فایدهای در مباحثه و گفتگویی ببینم قطعا مشتاق شنیدم و در صورت نیاز گفتن».
این رویکرد ایشان به پرسشگران (که من یکی از آنانم) بهانهای شد برای نگاشتن این نوشته، با این پرسش بنیادین که چگونه میتوان با یک مسلمان “مؤمن” به گفتگوی بیپرده نشست، بیآنکه او پرسشگری و نگاه خردهگیر را ستیزهجوئی ننامد؟ پیش از آن ولی گفتن چند سخن را تهی از هوده نمیبینم:
در آن نوشته من بدنبال واکاوی درونمایه سخنان ایشان درباره اسلام و دموکراسی نبودم. من تنها دو فراز از سخنان ایشان را بزیر نگاه خردهبین گرفتهبودم و از ایشان خواستهبودم اگر یافتههای نوینی در زمینه استوانه کوروش و یا دربار ساسانیان در دست دارد، آنرا با همگان در میان بگذارد. حتا با پذیرش اینکه حق با آقای اشکوری است و من “انگیزه”هایی اهریمنی و ناپاک در سر دارم و بدنبال “داستان”ی پلید هستم، استوانه کوروش بازنویسی نمیشود و آقای اشکوری که در تارنمای خود “کلاس درس ایران باستان” (۱) برگزار میکند، دیر یا زود ناچار از پاسخگوئی به این پرسش خواهد شد که در کدام نوشته برجای مانده از کوروش خواندهاست ایشان «به خدای واحد و برتر (=اهورامزدا) باور عمیق داشت […] و فتوحات و اعمال خود را همزمان هم به فرمان اهورامزدا میدانست و هم به فرمان مردوک بزرگ و برتر خدای بابل و هم یهوه خدای یهود؟». همچنین و باز هم در جایگاه یک استاد “کلاس درس ایران باستان” ایشان باید به شاگردان خود نشاندهد که چادر را در کدام آفریده هنری بازمانده از ساسانیان بر سر زنان درباری دیدهاست. انگیزه من هر اندازه که پلید و ناپاک هم باشد، واژه “اهورامزدا” یا در “کتیبه فتح بابل در ۵۳۹” ایشان هست، و یا نیست. همچنین “داستان” نهفته در پشت پرسش من هر اندازه پیچیده و هراسناک هم که باشد، زنان دربار ساسانی یا چادر بسر میکردند و یا نمیکردند. آقای اشکوری اگر از گفتگو با من و ما گریزان است، دستکم به شاگردان کلاس باستانشناسی خود پاسخی درخور بدهد.
اینکه آقای اشکوری و بسیارانی چون او در پشت هر پرسشی یک “انگیزه” پنهان و یک “داستان” پلید میبینند، ریشه در فرهنگ قرآنی دارد. الله در قرآن بارها و بارها بر این سخن انگشت مینهد که: «اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ» / خداوند بر آنچه در دل آنها است آگاهتر است، هود آیه ۳۱ و یا «وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى» / اگر سخن به آواز گويى او نهان و نهانتر را مىداند، المائده آیه ۷. این سخن سدها بار در قرآن به گزارههای گوناگون آمدهاست (۲) چنین به چشم میآید که آقای اشکوری نیز با برخورداری از دانشی که در میان دینداران بنام “علم لدنّی” شناختهمیشود، انگیزههای پنهان پرسشگران را میشناسد و از آنجایی که در قرآن دارنده این “علم لدنّی” (که الله باشد) بر آغاز و انجام هر کاری آگاه است، ایشان نیز با آگاهی بر بیفرجامی این گفتگوها از آنها تنمیزند و بگفته خود «طبعا وقتش را تلف نمیکند»، ولی ای کاش ایشان دستکم برای سیهروی شدن دینستیزانی که من و ما باشیم و در راستای روشنگری هم که شده پرده از روی این “انگیزه” و آن “داستان” برمیداشت تا پیمان خدایش را که میگوید « يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ * فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَلَا نَاصِر* / روزی که رازها همه آشکار گردند * پس او را نه نیروئی ماند و نه یاری، الطارق آیه 9 و 10» بجای آوردهباشد.
واژه پارسی “انگیزه” که ایشان بارها آنرا بکار میبرد، همانندی شگفتآوری با واژه لاتین “انگیزاسیون” (۳) دارد. انگیزاسیون یا در گویش لاتین آن “اینکویزیسیون” از ریشه “اینکویرِرِه” (۴) به معنی “کاویدن و بازرسی” است. بنابر این شاید بتوان برای این واژه هراسانگیز لاتینی برابرنهاد “انگیزهکاوی” را پیشنهاد کرد. تا هنگامی که پرسششوندگان (در اینجا آقای اشکوری) پاسخ خود را به “انگیزه” پرسشگران پیوند میزنند، باید کار آنان را “انگیزهکاوی” یا همان “انگیزاسیون” خواند. بگمان من اندیشهای که هنوز به قدرت نرسیده دست به کاوش در انگیزه پرسشگران میزند، بیگمان اگر به قدرت برسد جامه بازرسان “انگیزهکاو” (5) را بر تن خواهد کرد و آنگاه دیگر کار به همین اندک پایان نخواهد یافت.
———————-
چرا گفتگو با دینورزان چنین سخت است؟ بگمان من نخستین سنگ پیش پای یک دیندار برای دستیافتن به اندیشهای آزاد همان “ایمان” او است. همانگونه که در نوشته پیشین آوردم، ایمان دستیافتن به یک پناهگاه استوار است که تنها با چنگ زدن در ریسمان الله فراچنگ میآید (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ، آلعمران آیه ۱۰۳). نشستن در چنین پناهگاهی، بویژه پناهگاهی چون اسلام که برای همه پرسشهای گروندگان و باورمندانش پاسخهای از پیش آماده دارد، نیاز آنان را به پرسشگری از میان میبرد، چرا که «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ» (و هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در كتاب مبين است، الانعام آیه ۵۹).
دو دیگر آنکه “دین” و بویژه دینهایی که آنان را ابراهیمی مینامیم، گوهره بنیادین خویش و فرمانها و باورهای برگرفته از آن را در چادری کلفت از “تقدس” میپیچند، تا راه بر پرسشگری دینداران بستهشود. برای نمونه هنگامی که یک مسلمان باورمند پیش از بدست گرفتن قرآن دست به یک شستشوی آئینی (وضوء) میزند و نخست قرآن را میبوسد و بهنگام خواندن آن نیز تلاش میکند که انگشتانش بروی نوشتههای آن نلغزند (بکار بردن چوب الف)، پیشاپیش راه هرگونه پرسشگری را بر خود بستهاست، چرا که قرآن در اینجا دیگر از جایگاه یک کتاب بیرون آمده و آسمانی و “قدسی” شدهاست، پدیدهای که هرگونه گمانه در گوهر و درونمایه آن، ستیز با جهان “قدسی” بشمار میرود. اینکه قرآن بوارون تورات و انجیل سخن بیمیانجی الله شمردهمیشود، بر این پوسته “قدسی” آن میافزاید (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا / بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد، الاسراء آیه ۸۸). کسی که محمد را پیوسته “پیامبر گرامی اسلام” (دیندارترین مسیحیان نیز پیامبر خود را که او را پسر خدا نیز میدانند، تنها “عیسا” مینامند) میخواند و پس از بزبان آوردن نامش بر او و خاندانش درود میفرستد، پیشاپیش راه هرگونه خردهگیری بر کارهای او را بر خود بستهاست. چرا که نگاه کاوشگر و اندیشه کنجکاو تنها در جایگاهی برابر میتواند در خود توان پرسشگری را بیابد، پدیده “قدسی” پرسشپذیر نیست.
اندیشه دینی (بویژه گونه اسلامی آن) نخست از پیامبر خود یک “اَبَرمرد آرمانی” میسازد و سپس او را به سنجهای برای ارزیابی خوب و بد پدیدهها فرامیرویاند. برای نمونه اگر پیشاپیش کسی را به دادگری بشناسیم، آنگاه با دیدن کاری بیدادگرانه از او، در پی دگرگون کردن نگاه خود به آن کار میرویم و نه در پی نگاهی نو به آن انسان. در اینجا ریشه اندریافت ما از “بیداد” نه در خود این پدیده، که در رفتار کسی است که او را به دادگری میشناسیم و پذیرفتهایم. سنجه دادگری دیگر خود دادگری نیست، که انسان دادگر است.
پس جای شگفتی نیست که آقای اشکوری بر من ریشخند میزند که گویا «واقدی و طبری را تازه کشف کرده و با چند نقل قول ابتر از اینان برای اثبات دعاوی [ام] کفایت میکند». از دیدگاه من کسی که در ده سال بیش از یکسد و ده بار (یازده جنگ در هر سال، نزدیک به یک جنگ در هر ماه) با دیگران جنگیده، بکار بردن زور و شمشیر زدن را برای گسترش دین روا میداند. سنجه من در این میان خود پدیده و درونمایه واژه ستیزهخوئی و جنگجویی است و نه کسی که دست به اینکار یازیده. برای دیندارانی که پیامبرشان را ابرمرد آرمانی خود میدانند ولی، این محمد است که باید سنجهای برای کاوش در تاریخ باشد. آنان بدون پژوهش و تنها از سر “ایمان” پذیرفتهاند که او انسانی آشتیجوی و نرمخوی بودهاست، پس باید به این جنگها و کشتارها از نگرگاه دیگری بنگرند. تا بینمونه سخن نگفته باشم، آقای اشکوری در تارنمایش مینویسد: «پیامبر از بریره کنیز عایشه پرسید و او به بیگناهی عایشه شهادت داد. آوردهاند که علی کنیزک را کتک زد تا راست بگوید. […] پیشنهاد و کتک زدنش دو علت داشت، یکی این که از طریق شهادت کنیز بیگناهی عایشه آشکار شود و دوم اینکه از نظر علی مصالح اسلام و پیامبر بالاتر از یک زن بود» (۶). کتک زدن یک زن بیپناه (بَرده) بویژه هنگامی که هیچ گناهی از او سر نزده باشد، در همه فرهنگها کاری بس نکوهیده و زشت است. ولی از آنجایی که یک شیعه باورمند نیکوبد را با علی میسنجد و نه علی را با نیکوبد، پس باید برای این کار علی بهانه ای بتراشد و بگوید: «از نظر علی مصالح اسلام و پیامبر بالاتر از یک زن بود» بدینگونه کتک زدن یک برده بیپناه کاری درست خوانده میشود (۷)
همانگونه که پیشتر گفتهام گفتگو با دینورزان بسیار سخت است. ریشه این سختی را ولی باید در این نکته جست که برای کسی چون من، هیچ پدیدهای (انسان، کتاب، ..) مقدس و پرسشناپذیر نیست. من اگر اندیشههای زرتشت، یا مزدک بامدادان را میستایم، راه خردهگیری بر آنان را نیز بر خود نمیبندم، چرا که در آنان نه پدیدههایی ورجاوند و آسمانی، که مردمانی اندیشمند میبینم که کردار و گفتار و پندارشان تهی از کاستی نبودهاست، پس اگر کسی این کاستیها را باز گفت، نیازی در خود نمیبینم که او را “مزدکستیز” یا “زرتشتهراس” بنامم. کوروش در همسنجی با همزمانان خود بسیار روادارتر و انساندوستتر بود. با این همه نمیتوان همه کارهای او را، تنها از آن رو که او “کوروش” است ستود و یا برای زشتیهایشان بهانه تراشید.
اندشورزان مسلمان –چه نواندیش و چه کهنهاندیش – ولی پدیدههای قدسی خود را سنجهای برای واکاوی دیگر پدیدهها میدانند. آنان با باور بر اینکه قرآن سخن الله است، نمیتوانند کاستیهای آنرا بپذیرند، چرا که سخن خداوند نمیتواند کاستی داشتهباشد و یا در گذر زمان درستی خود را از دست بدهد، “کاستی” و “وابستگی به زمان” از ویژگیهایی هستند که دینداران آنها را “اوصاف سلبیه” مینامند (ویژگیهایی که با داشتنشان خدا، جایگاه خداوندی خود را از دست میدهد). الله – وبناچار سخن او – از نگر آنان “لازمان و لامکان” است.
چگونه میتوانیم با مسلمانان نواندیش گفتگو کنیم؟ اینان بهر روی بخشی از نیروی کنشگر جامعه ما هستند و در آینده نیز همچنان خواهند بود. بگمان من راه گفتگو بر سر گوهره اسلام و گنجایش آن برای دموکراسی، و همچنین حقوق زنان، دگراندیشان و دگرباشان در آن اگر بسته نباشد، دستکم بسیار دشوار است. “ایمان” و “تقدس” بخودیخود و پیشاپیش راه را بر هر گفتگویی میبندند. چنانکه دیدیم، پرسشگر باید پیش از هر گفتگویی نخست در برابر چشمان “مؤمن” برهنه شود و انگیزه پنهان خود را بدو نشان دهد، که اگر نکند، پاسخی از “مؤمن” نخواهد گرفت. پس باید گوی گفتگو را از سپهر آسمانی فروکشید و به میدان زمینی کشاند، به جایی که پرسشها گوهره دین را نشانه نروند و “مؤمن” را بر سر ایمانش ملرزانند، چرا که او نیز باشتاب دروازههای دژ ایمان را میبندد و در پشت باروهای آن سنگر میگیرد. با این دسته از کنشگران باید بر سر پرسمانهای اینجهانی مانند برابری زنومرد، حقوقبشر و حقوقشهروندی گفتگو کرد و بر سر آزادی شهروندان در گزینش دین، آئین، پوشش و هزاران حق اینجهانی دیگر. همانگونه که بارها نوشتهام، هرکسی با هر باور و اندیشه و ایمانی تا هنگامی که به این حقوق پذیرفتهشده جهانی پایبند باشد، بخشی از جنبش بزرگ آزادیخواهانه مردم ایران است،
در این چارچوب با هر کسی میتوان گفتگو کرد.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
مزدک بامدادان
2. همچنین و برای مشتی نمونه خروار بنگرید به:
رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ ِ / پروردگارا ! یقیناً تو آنچه را ما پنهان مىداریم و آنچه را آشکار مىکنیم ، مىدانى، ابراهیم آیه 38
أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ ِ / من به آنچه پنهان مىداشتید و آنچه آشکار کردید داناترم، ممتحنه آیه 1
وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور / از خدا پروا کنید که براستی او بر راز دلها آگاه است، المائده آیه 7
قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ / بگو اگر آنچه در سینههاى شماست ، پنهان دارید یا آشکار کنید ، خدا آن را مىداند، آل عمران آیه 29
3. Inquisition
4. Inquirere
5. اینکویزیتورها نخست تنها از میان “اسقفها” برگزیده میشدند، در گذر چند سده قاضیان نیز می توانستند به این جایگاه دستیابند.
6. http://yousefieshkevari.com/?p=2098
7. شوخی آنجا است که آقای اشکوری گفتاوردهای تاریخی و با نام و نشان مرا “چند نقل قول ابتر” مینامد. آیا من در یک نوشته دو برگی باید 551 برگ از تاریخ طبری (از تبارنامه تا مرگ محمد) و 948 برگ تاریخ المغازی (سرتاسر کتاب) را در زیر نوشته خود بنویسم؟