طي سه فصل گذشته تا حدودي با سيره نبوي در خانواده و در ارتباط با همسران آشنا شديم و در چهارچوب آيات محدود قرآن از رفتار متقابل زنان با پيامبر ياد كرديم و دانستيم كه زنان غالباً هم با يكديگر رقابت و حسادت ميكردند و هم گاه با پيامبر اختلاف پيدا ميكردند و موجب آزار وي ميشدند. اما در اين ميان دو نكته قابل ذكر است، يكي اين كه اين زنان عموماً همسرشان را دوست داشتند و برخي از آنها (مانند امسلمه و ميمونه) در علاقه به پيامبر شهره بودند و حتي در ساليان دراز پس از مرگ پيامبر علاقه وافر خود را آشكار ميكردند، و ديگر اين كه پيامبر هرگز با همسران رفتاري خشن و تند نداشت بلكه همواره كريمانه با آنان رفتار ميكرد.
n
اما پيش از ورود به جمعبندي نهايي، لازم است به يك مطلب مهم ديگر هم اشاره بشود آن رفتار پيامبر با فرزندان است كه به يك معنا هسته اصلي خانواده به شمار ميآمدند. چنان كه گفته شد پيامبر مجموعاً هفت فرزند داشتند، شش فرزند از خديجه و يك فرزند از ماريه قبطي، چهار دختر و سه پسر. پسران دركودكي درگذشتند ولي دختران بزرگ شدند و همسر اختيار كردند و تشكيل خانواده دادند اما آنها، جز حضرت فاطمه، شهرت پيدا نكردند و اكنون نام و نشاني از آنها در تاريخ نيست. حتي از زندگي آنها چيز زيادي دانسته نيست. دليل و يا دلايل آن از نظر تاريخي چيست، روشن نيست، اما تا آنجا كه به حضرت رسول و سيره نبوي مربوط است، وي شديداً فرزند دوست بود و نسبت به آنها عواطف سرشار داشت. البته در اين ميان فاطمه زهرا، كهترين دختر، يك موقعيت استثنايي دارد و از پيوند و عواطف عميق متقابل پدر و دختر در تاريخها و سيرهها بسيار ياد شده است. حتي بعدها نسل و تبار پيامبر از طريق فاطمه و همسرش عليبن ابيطالب تداوم يافته است. از منظر تاريخي و يك تاريخنگار، قطعاً اين تداوم تباري و منزلت خانوادگي ويژه «بني فاطمه» و «آل علي از نسل فاطمه»، تحت تأثير تحولات سياسي و ديني پس از در گذشت پيامبر و حوادث سه قرن اول اسلام است، اما نميتوان انكار كرد كه مقام معنوي و منزلت اخلاقي حضرت فاطمه و همسرش علي نيز در اين تحول تا حدودي استثنايي تاريخي دخالت داشت.
n
و اما جمعبندي نهايي و پاسخ به اين پرسش اساسي كه ما اكنون از سيره نبوي در محدوده خانواده چه ميآموزيم؟ آيا تمام آن رخدادها و يا رفتارها و سنتها هم اكنون و يا براي هميشه معتبر است و بايد به عنوان يك سنت ديني و يا احكام شرعي همواره مورد عمل واقع شوند؟ پاسخ اين پرسش را در بخش چهارم و در ارتباط با سيره ملكداري پيامبردادهام و گفتهام تمام آن روشها و رفتارها در حوزه مديريت جامعه ثبوتاً واثباتاً نميتوانند جاوانه باشند چنان كه تاكنون نيز به تدريج برخي از آن سنتها يا به كلي حذف شدهاند و يا متحول گشتهاند. در توضيح و بسط بيشتر اين رويكرد، به چند مورد اشاره ميكنم:
n
1- اگر صرفاً از منظر تاريخي به سياست خانوادگي و رفتار پيامبر اسلام با همسران و زنان به طور كلي نگاه كنيم و او را نه تنها با مردان ما قبل و ما بعدش در تمام جوامع بلكه حتي با فيلسوفان و متفكران بزرگ تاريخ تا همين نيم قرن اخير جهان مقايسه كنيم، قطعاً ديدگاه و رفتار عملي وي از اكثريت قريب به اتفاق مردان و شخصيتهاي مهم فكري و سياسي جهان انسانيتر و عادلانهتر و حتي مساوات طلبانهتر است. در طول تاريخ پس از عصر كشاورزي عموم مردان نگاه منفي نسبت به جنس زن داشتهاند و فكر ميكنم هنوز هم اين نگاه غلبه دارد. بررسي افكار و ادبيات تمام اقوام جهان اين مدعا را ثابت ميكند. البته پيدايش چنين ديدگاهي از سر توطئه يا بدنيتي و توطئه مردان نبوده است بلكه برآمده از شرايط اجتماعي و ضرورتها و واقعيتهاي هر عصري بوده است. بايد افزود احترام عميق به مادر داستان ديگري است كه نبايد آن را با مسأله جنسيت و يا مفهوم زن به طور عام يكي شمرد.
n
2- در قرآن و سيره نبوي و طبعاً اسلام، توحيد جنسيتي به صورت آشكاري و با تأكيدهاي فراوان پذيرفته شده است. يعني زن و مرد، به عنوان دو عضو يك پيكر و دو جنس مكمل هم (لباس هم)، از ارزش و منزلت و حقوق انساني برخوردارند. در قرآن و سيره پيامبر، تمام فضايل نژادي، طبقاتي، جنسيتيو … لغو شده و هر نوع تبعيض و ستم در مورد هركس، اعم از زن و مرد، تحريم و منع شده است. در قرآن معيار برتري معنوي و اخلاقي مهم است كه آن هم با سه معيار شناخته ميشود: 1- تقوي (حجرات/13)، علم (زمرد/9) و جهاد در راه خدا(نساء/95).
n
3- اما در سیره نبوي و يا در قرآن و به طور كلي سنت اسلامي صدر اسلام، برخي مقررات وجود دارد كه ممكن است با آن نگاه كلي و كلان قرآني و نبوي سازگار نباشد و حداقل در شرايط كنوني چنين به نظر ميرسد. در اين موارد اولاً بايد طي يك تحقيق كامل و جامع و علمي روشن كرد كه واقعاً فلان حكم و يا رفتار با فلان اصل نظري و انساني اسلام تفاوت و يا تعارض دارد يا نه؟ در صورت اثبات تفاوت و تعارض، آنگاه بايد پاسخ داد كه چرا چنين است، آيا فيالمثل در دين تناقض وجود دارد؟ تعدد زوجات، به رسميت شناختن كنيزي و خريد و فروش و يا هديه دادن زنان (و البته مردان نيز)، به رسميت شناختن سنت اسيرگرفتن و تقسيم زنان و كودكان قوم مغلوب در ميان فاتحان ولو زنان شوهردار، تفاوت ارث در زن و مرد، قبول شهادت چهار زن به ازاي يك مرد در دعاوي، عقد و ازدواج دختران خردسال، حجاب و توصيههايي به زنان پيامبر و … از اين شمارند.
n
در ارتباط با اين بخش از احكام شرعي (احكام اجتماعي)، مدلهاي مختلفي براي تحليل و فهم و حل پرسش پيشنهاد شده است (از جمله مسأله مكي و مدني بودن قرآن، احكام ثابت و احكام متغير، تفكيك بين دين و شريعت، ذاتي و عرضي دين، دين حداكثري و دين حداقلي، تأثير زمان و مكان در اجتهاد و…)، اما در اين مجال فقط به دو نكته اشاره ميكنم:
n
اولاً اين يك قاعده است كه ارزشها و جهتگيريها همواره ميتوانند ثابت و مطلق باشند اما تحقق آنها نيز همواره نسبي و متغير ومتحول خواهد بود. فيالمثل ارزشهايي چون عدالت، خير، نيكي و نيكويي، فضيلت، انصاف و … كلي، انتزاعي، مطلق و براي هميشه و همه جا مطلوباند اما در واقعيت هميشه به صورت نسبي و زماني- مكاني تجلي و تعين پيدا ميكنند.
n
ثانیاً با توجه به مستندات تاريخي و شواهد و قراين میتوان نشان داد كه قرآن و پيامبر اسلام، در تمام احكام اجتماعي و تنظيم روابط حقوقي بين آدمها و به ويژه در حوزه جنسيت و حقوق زنان، گامهاي استواري در جهت تحقق همان ارزشهاي عام و مطلق برداشته و پيامبر با گفتار و رفتارش هم منزلت زنان عرب و مسلمان را ارتقاء بخشيد و هم حقوق بيشتري براي آنان در نظر گرفته است.
n
حال با توجه به دو نكته مهم بايد گفت كه آنچه براي ما مسلمانان اهميت اساسي و ماهوي و جاودانه دارد و بايد داشته باشد، همان اصول جهانبيني (عقايد) و ارزشهاي انساني و اخلاقي و عدالت طلبانه و آزاديخواهانه در جهت تحقق كرامت ذاتي آدميزاد است، اما احكام عملي در حوزه جامعه و سياست و حقوق، تابعي از آن اصول بنيادين يا «اصول پايه» است. يعني احكام اجتماعي همواره نسبي است و تابع شرايط زمان و مكان و اقتضائات زمانه و اگر هر حكمي و برنامهاي در هر زمان جامعه را يك قدم به عدالت و آزادي و اخلاق و كرامت نزديك كند، همان مطلوب خدا و رسول است، زماني كه شرايط متحول شد و اقتضائات دگرگون گشت، طبعاً به تناسب آن، مسلمانان مقررات تازه و راههاي مناسب جديد وضع خواهند كرد. چنان كه تاكنون نيز كم و بيش چنين كردهاند. در اين ميان معيار اساسي، همان ارزشها و اصول است. ضمن اين كه قرآن و اسلام نيز به تجربه بشري اهميت بسيار داده است و در واقع تجارب نو به نوي انساني نيز مورد تأييد دين اسلام است. مسأله «سيره عقلا» و يا «عرف» در فقه و اجتهاد نيز جايگاه بلندي دارند.
n
در اين چهارچوب، احكام مربوط به زنان در صدر اسلام و يا برخي موارد در سيره نبوي در اين زمينه، قابل فهم و تحليل و داوري است. ارتقاي سطح حقوق و احياي منزلت جنس زن در آن دوران چنان مهم و انقلابي و بدعت آميز بود كه هم شگفتي اعراب و بزرگان قبايل و حتي مسلمانان با سابقهاي چون عمر را بر ميانگيخت و هم مقاومتهايي را در پي داشت، تا آنجا كه مردان مسلمان عموماً در برابر رفتار مساوات طلبانه جنسيتي حضرت رسول موضع ميگرفتند و گاه به پيامبر اعتراض ميكردند و عمر به پيامبر ميگفت ما در مكه بر زنانمان مسلط بوديم ولي در مدينه اين زنان، ما هستند كه بر ما مسلط هستند. تعدد زوجات در سيره نبوي محدود شده و مشروط به شرايطي است كه در آن زمان بسيار به سود زنان بوده است. اما به نظر ميرسد كه جهتگيري كلان اسلامي و قرآني، تك همسري است و لذا چند همسري، تاريخي است و با رفع نيازها و ضرورتها، منتفي ميشود. درست مانند بردهداري است. مهريه نوعي قيمت دختران بوده است كه معمولاً پدران ميگرفتند ولي در اسلام آن را حق زن شمردند و اين به نفع زنان بود اما اين بدان معنا نيست كه مهريه و صداق يك سنت جاودانه است و بايد هميشه باشد. مسأله قبول نکردن شهادت زن به دليل ضعف عقلاني و فقر تجربه عملي و حقوقي زنان عرب آن روزگار است و اگر جامعه متحول شد و زنان از رشد و تجربه كافي برخوردار بودند، چه دليلي دارد كه شهادت زن همتاي مرد نباشد. اسيرگرفتن زنان و كودكان و تقسيم آنان بين مجاهدان مسلمان، كاملاً تابع آن شرايط بود و هرگز نميتوان و نبايد آن را جاودانه دانست. چنان كه بعدها نيز به سرعت اين سنت ناديده گرفته شد و امروز ديگر هيچ آدم عاقلي نميتواند آن را بپذيرد. چگونه ميتوان امروز از انتقال زني كه شوهرش را چند ساعت قبل در جنگ از دست داد، و يا هنوز شوهردار است، به خانه مردي ديگر، دفاع كرد و آن را حكم خدا و قانون شريعت و سنت پيامبر دانست؟ مسأله كنيز و خريد و فروش انسان نيز چنين است. ارث نيز چنين است. آوردهاند زماني كه حق ارث زنان و دختران به رسميت شناخته شد، عدهاي اعتراض كردند چرا بايد كسانيكه جنگ نميكنند و كار نميكنند، ارث ببرند؟ مسأله ازدواج دختران خردسال نيز مشمول اين تحليل است. مسأله توصيههاي خداوند به زنان پيامبر مبني بر رعايت پوشش و پردهنشيني و رعايت سخن گفتن نيز، چنين است. در واقع اين توصيهها با توجه به منزلت و جايگاه آنان است و ميتواند براي زنان مسلمان الهامبخش باشد اما نميتوان از آن حكم فقهي جاودانه استخراج كرد و اين كار در عمل نيز شدني نيست.[1]
n
به نظر میرسد از آیاتی که در مورد توصیه به زنان پیامبر نازل شده است میتوان گزارههای اخلاقی استنباط کرد و نه گزارههای فقهی چراکه این نوع آیات ماهیت اخلاقی دارند و در صورت حقوقی شدن مشکلاتی را پدید میآورند که قابل حل نیستند و در نهایت نقض میشوند.
n
نكته آخر: اين است اساساً چرا بايد انتظار داشت كه دين در تمام امور جزئي زندگي ما دخالت كند و فتوا بدهد به اين انتظار حداكثري عمدتاً پس از صدر اسلام پديد آمده و به وسيله فقها گسترش يافته و بدان دامن زده شده است. به هرحال بايد به چند پرسش مهم پاسخ دهيم: چه انتظاري از دين داریم؟ (يعني حدود و ثغور دين در زندگي دينداران) تعيين نسبت دين و دنيا و نيز تعيين نسبت عقل و علم با وحي و روشن کردن جایگاه شرع و عرف. پس از ادامه پاسخ روشن به این چند پرسش، پاسخ گزارههای مربوط به حقوق و مسائل مربوط به زنان در قرآن آسانتر خواهد بود.
n
nn
nn
[1] . مرحوم آیهالله شیخ هادی معرفت برای توجیه زمانی- مکانی بودن برخی از احکام اجتماعی اسلام و از جمله احکام مربوط به زنان، از اصطلاحی استفاده کرده است که مهم و قابل توجه است و آن اصطلاح « نسخ تمهیدی » است. ایشان معتقد است، این شمار آیات و احکام در بستر یک سلسله زمینهسازیها نسخ شده یا قابلیت منسوخ شدن دارند. به روایت حجهالاسلام مهدی مهریزی، آقای معرفت معتقد است که اسلام برای ریشهکن کردن برخی رسوم جاهلی مانند بردهداری و نیز نوع برخورد با زنان، چارهاندیشیهای درازمدت و یا کوتاهمدتی برگزیده است. وی سپس چنین توضیح میدهد : آغاز چنین روش و تدبیری برای ریشهکن کردن عادتهای حکمفرمای جاهلی را ما در اصطلاح نسخ تمهیدی زمانبندی شده نامیدهایم. نسخی که زمینههای آن در صدر اسلام و در عهد پیامبر فراهم شده است. مسأله قوامیت مرد بر زن نیز در محدوده عام که شامل زدن شدید دردآور زن شود، از جمله همین مسائل است. بنابراین اگرچه که در قرآن آمده اما از سوی آورنده شریعت به گونهای تفسیر شده که تعدیل آن را در آن زمان و ریشهکن ساختن آن را در دراز مدت موجب شود. بنابراین دستاویز کردن ظاهر آیه ( آیه 34 سوره نساء )، منسوخ است و مخالفتی صریح با نهی پیامبر و سفارشهای رسا و گویای آن حضرت و امامان پس از او. ( شماره اول، سال دوم فصلنامه « تحقیقات علوم قرآن و حدیث »، ، صفحه 24 ، 1384 )
nn
n