حمید مهرزاد
پاسخ به نقد آقای حسن یوسفی اشوری
پژوهشگران زمانه ما در ابتدای بررسی هر پرسشی معمولا قلمرو و روش شناسی مربوط به آن را تعریف می کنند. چه بدون تعریف این دو مهم، خطر فروافتادن در تاس لغزان مناقشه کلامی بسیار فراوان و پیامد چنین امری سازنده نخواهد بود. یکی از کاستی ها مناقشه کلامی این است که انصاف قربانی توانائی کلامی گوینده و قانع کنندگی فدای انسجام ظاهری گزاره ها و قدرت آنها میشود. کار کرد کلام در انديشه مذهبی معمولاً اين است که خلل و فروج های يا شکست و بست های موجود در متون را به پوشاند و به شکلی به روتوش تصوير واقعاً موجود دست می زند و به اصطلاح به شبهات پاسخ می گوید. بدین ترتیب باید پرسید. گزاره «وثاقت متن قرآن» در کدام قلمرو می گنجد و با کدام روش شناسی قابل بررسی است؟ این پرسش اساسی چگونه باید کاویده شود؟ وثاقت مفهوم روشنی ندارد، تعریف استاندارد و مورد اجماعی هم برای آن یافت نمی شود. ترسیم مرز روشن برای آنهم بدون دشواری نیست. چراکه این اصطلاح میتواند برای اشاره به مدلول های گوناگونی بکار گرفته شود(مشترک لفظی). مثلا وثاقت میتواند به عنوان صدق گزاره های مندرج متن تاویل شود. وثاقت همچنین میتواند به عنوان یکپارچگی درونی متن، صحت استناد محصف کنونی به پیامبر و غیره تلقی شود. ناگفته روشن است که هیچ کدام از این مدلولها با دیگری هم معنا نیست. حتی اگر منظور از «وثاقت متن» به معنی تطابق مصاحف فعلی با مصاحف گذشته باشد در این صورت باز مفهوم آن مبهم است. چون مدلول این یکدستی میتواند، سازگاری میان مصحف فعلی با مصحف عثمان باشد، ولی میدانیم که در مورد انطباق مصحف عثمان با مصحف ابوبکر و مصاحف دیگر، و همچنین قرآن مدون پیامبر نیز تردید وجود دارد. از سوی دیگر برای تحدید گفتگو و دقت آن، این نوشته بجای مفهوم «قرآن» که مبهم است و شامل مصحف و متن گفتاری و محتوای معنایی آن است، تنها بروی موضوع مصحف متمرکز میشود. اما هنوز ابهام در باره موضوع گفتگو کم نیست. از این رو بجای استفاده از «وثاقت متن» و یا «تحریف» که کلی و مشترک لفظی هستند در اینجا اصطلاح جایگزین یعنی «همگونگی و دگرگونی مصاحف » بکار گرفته میشود. همگونگی و دگرگونی مصحف در عین حال حامل داوری ارزشی کمتری نسبت به وثاقت متن(با جهتگیری مثبت) و تحریف(با جهتگیری منفی) است. دگرگونی احتمالی مصحف امری ملموس بوده و میتواند موضوع مشاهده جمعیِ و همزمان(Collective and simultaneous observations) باشد، بنابراین قابلیت اجماع بیشتری را دارا است.
ناهمگونی (تشتت) و دگرگونی مصاحف( بجای وثاقت متن و تحریف قرآن)(1) از گذشته های دور موضوع گفتگوی مسلمان پیشین بوده است. برخی از منظر روائی به این پرسش پرداخته اند(مثلا ابو داود سجستانی، متولد 202، در کتاب المصاحف). روش کلامی اما بر گفتگوی برخی دیگر قرآن شناسان غلبه دارد( مثلا طباطبائی،۱۲۸۱ – ۱۳۶۰ هجری خورشیدی، در المیزان و همچنین قرآن در اسلام از همو). بنا به اجماع قرآن شناسان مصحف کنونی مطابق قرائت عاصم کوفی به روایت حفص میباشند. این قرائت تنها یکی از قرائت های هفت گانه مشهور است که بوسیله کسانی همچون ابن کثیر مالکی، نافع مدنی، حمزه کوفی عرضه شده است. به جز این روایت های هفت گانه البته روایت های نادر(شاذ) دیگری از قرآن وجود داشت که در دوره پس از فوت پیامبر اسلام مورد توافق و توجه واقع نشد و به تدریج به فراموشی سپرده شد. ناهمگونی مصف ها که بعضا ناشی از دگرگونی آنها در فرایند ثبت و ضبط، تدوین، دگرگونی رسم الخط و عوامل دیگر است کم نیست و امری پذیرفته شده است. مثلا ابن کثیر آیه چهارم از نخستین سوره قرآن را «مَلِكِ یوم الدّین» قرائت نمود، حال آنکه همین آیه به روایت «عاصم» «مالِكِ یوم الدّین» است. نمونه چنین ناسازگاریها کم نیست. مثلا آیه شش سوره نخست یعنی (اهدِنا الصراط) را عبدالله (أَرشِدنا) قرائت نمود(سجستانی، کتاب المصاحف). ابن مسعود نیز آیه (صراط الذين أنعمتَ عليهم) را (صراط من أنعمت) قرائت نموده است(نگاه کنید مثلا به الدر المنثور ازسيوطي). کلمه صراط نیز از سوی برخی سراط(با سین) قرائت شده است(سجستانی، کتاب المصاحف). به نوشته سجستانی عایشه بر این باور بود که نویسندگان قرآن در هنگام انتقال گفتار به نوشتار در مورد آیه های سورة طه ،63، سورة النساء 162، سورة المائدة 69 دچار اشتباه شده اند(السجستاني ، كتاب المصاحف ص43). اما مشکل تنها به دگرگونی برخی از کلمات و یا حرف محدود نمی شود. چون سعید بن جبیر سوره های حمد و دو سوره معوذتین را جزء قرآن نمی دانست(سجستانی، کتاب المصاحف). و دو آیه آخرین سوره توبه نیز به توصیه زید بن ثابت بر آن افزوده شد(همان). خلیفه دوم نیز – در هنگام تدوین مصحف ابوبکر- مدعی بود که آیه ای در مورد سنگسار زناکار محصن در قرآن وجود داشته که حذف شده است و تلاش او برای گنجاندن آیه در قرآن با مقاومت سایر صحابه روبرو شده و نافرجام ماند(سیوطی: الإتقان في علوم القرآن). افزون بر این ترتیب آیات و سوره ها نیز محل مناقشه اهل فن بوده است. چون به گواهی ادبیات موجود و روائی، خلیفه چهارم مسلمانان، قرآن را بر اساس ترتیب نزول دسته بندی کرده بود، حال آنکه مصحف عثمان از این ساختار بی بهره و دارای 114 سوره است. دگرگونی ساختارمتن نوشتاری کم اهمیت نیست و البته بر چگونگی فهم مصحف موثر است. به همین دلیل است که تلاش برخی از مفسران- همچون مولف مجمع البیان:طبرسی- برای کشف تناسب آیات گوناگون با یکدیگر، در موارد قابل توجهی کارآمد نیست. و یا تکرار برخی آیات دستاویز نویسنده فصل الخطاب فی تحريف کتاب رب الارباب: طبرسی، شده تا قرآن را تحریف شده بداند(فصل الخطاب فی تحريف کتاب رب الارباب: طبرسی).
بطور کلی میتوان نظریه های موجود در مورد دگرگونی محصف.را به چهار گروه دسته بندی کرد. نظریه هایی که بر همسانی و سازگاری مصحف کنونی با مصحف پیامبر ناظر است( نظریه غالب ، مانند نویسندگان سلفی و برخی از شیعیان امروزی). دوم نظریه هایی که بر دگرگون شدن هدفمند بخشی از قرآن ناظر است(مانند نویسنده فصل الخطاب فی تحريف کتاب رب الارباب: طبرسی). دسته سوم این نظریه ها بر دگرگونی غیر سازمان یافته و یا غیر هدفمند و محدود مصحف مبتنی است(مانند نویسنده کتاب المصاحف: السجستاني). نظریه چهارمی یعنی دگرگونی غیر هدفمند و یا هدفمند و سازمان یافته همه مصحف نیز قابل تصور است. اما در ادبیات موجود، مناقشه پیرامون چنین موضوعی طرفداران جدی چندانی ندارد.
هرکدام از این نظریه ها دارای پیش فهم های خاص خود است و نوعی پیوند با معرفت شناسی و فلسفه زبان و همچنین فلسفه سیاسی دین شناسی و فلسفه اخلاق خاص خود را داراست که بررسی گسترده آن مجال و مقال دیگری را طلب می کند. مثلا نظریه نخستین- همسانی و سازگاری مصحف کنونی با مصحف پیامبر- مبتنی بر معرفت شناسی جزمی، فلسفه زبان سنتی و فلسفه سیاسی مبتنی.براقتدار گرائی، تمامیت طلبی و البته نابرابری خواهی است. مصحف و منبع ضمیمه آن یعنی روایات برای طرفداران چنین گرایشی همانا منبع مدیریت همه جوانب زندگی فردی و اجتماعی است. روشن است که بنا به چنین گرایشی افراد بنا به تناسب نزدیکی به قوائد مصاحف به بد و خوب و بهتر تقسیم شده حقوق اجتماعی و سیاسی آنها نیز بر اساس همین طبقه بندی تعیین می شود. طرفداران چنین نظری در فلسفه زبان به نظریه تطابق گرایش نشان میدهند (Traditional Reference theories of meaning). در چارچوب چنین نگاهی شناخت بر زبان مقدم بوده و واقعیت بیرونی مرجع درستی و نادرستی گزاره هاست و تطابق گزاره با این واقعیت شرط صدق آن محسوب میشود. بر همین پایه، روشن تاویلی مناسب برای فهم متن نیز ظاهرگرا خواهد بود. همین ظاهرگرائی یا سلفی گراست که انگیزه جدل های بی پایان این نحله برای اثبات همسانی و سازگاری مصحف کنونی با مصحف پیامبر است. چون بدون اثبات این مهم اساس اصالت و اعتبار دین شناسانه این نحله ها به زیر سوال خواهد رفت.
معرفت شناسی هر دوره و حتی هر گروهبندی اجتماعی علیرغم هر شباهتی با دوره های پیشین و گروهبندیهای دیگر، دارای ویژگهای معینی است. از این رو دلایلی که در چارچوب معرفت شناسی غالب یک دوره معین، قانع کننده است، برای دگر دوره های دیگر از این کارائی برخوردار نیست. همچنین دلایلی که در چارچوب نظام معرفت شناسی یک گروه خاص که یک جامعه معرفتی را تشکیل میدهد (مثلا جامعه معرفتی محدثین) مقبولیت دارد، برای قانع کردن گروه دیگر- مثلا پزشکان و یا پژوهشگران علوم اجتماعی که دانش آنها مبتنی بر آزمون کلینیکی و امپریک است- کارائی ندارد. معرفت شناسی غالب دوره نخستین پس از فوت پیامبر، معرفت سمعی یا روائی است. پس از این دوره معرفت شناسی کلامی بر مناقشات میان صاحبنظران مسلمان غالب میشود. در هرکدام از از این دوره ها، مباحثه پیرامون دگرگونی متن قرآن(مصحف) تابعی از معرفت غالب آن دوره است. مثلا در دوره نخست طرفداران دگرگونی متن قرآن و منتقدان آنها غالبا به روایات و احادیث(معرفت نقلی و سمعی) متوسل میشوند. عیار جدل کلامی و بکارگیری روش تجربی در این گفتگوها ناچیز است. در دوره دوم این معرفت کلامی است که علیرغم بکارگیری معرفت شناسی دوره قبل(معرفت شناسی نقلی و سمعی) برآن چیره میشود. دوره ما با غلبه معرف شناسی تجربی همراه است. پیشرفت دانش تجربی از سوئی و افزایش سهم این دانش در مدیریت زندگی بشر، امتیاز بسیاری را به این دانش داده است. به گونه ای که جامعه کلی ما و گروه بندیهای خاص آن کم یا بیش بیشترین ماده معرفتی خود را از این گونه دانش برگرفته و آن را مرجع پذیرش یا عدم پذیرش گزاره ها می داند.
قلمرو بررسی ناهمگونی و دگرگونی مصحف های نخستین با مصحفی که هم اکنون در درست مسلمانان است، دانش تجربی و گروهی است. چنین دانشی میتواند نوعی تجربه گروهی را فراهم آورد تا بتوان بر اساس آن به بررسی گمانه های احتمالی مربوطه همت گمارد. چنین دانشی تلاش می کند تا صرفنظر از باورها و داوریها با استناد به آزمون تجربی مصحف های موجود دگرگونی تاریخی آن را آشکار کند. بر مبنای چنین دانشی گزاره ها به حق و باطل یا درست و نادرست طبقه بندی نشده بلکه به گمانه های مورد تایید یا غیر تاییده شده تقسیم میشوند. در راستای همین هدف است که پیدایش نوعی باستانشانی مصحف ضروری می نماید. چنین دانشی به مثاله یک دیسپلین مبتنی بر دانش تجربی تاکنون در نزد مسلمین پدید نیامده است. در فقدان چنین دانشی که مبتنی بر آزمون تجربی است موضوع پرسش مربوط به ناهمگونی و دگرگونی احتمالی مصاحف- که موضوعی بیرون ذهنی و برون زبانی است- قابل بررسی نیست. گزاره های مربوطه نیز به زبان منطق صوری سنتی، قضیه خارجیه و شخصیه است و با مناقشات ذهنی- و فراهم آوردن- قضایای کلیه و ذهنیه- به سرانجام نیکی نخواهد رسید. به همین دلیل هم هست که معرفت روائی و کلامی، برای پاسخ به پرسش از ناهمگونی و دگرگونی مصاحف کارائی ندارد. از این گذشته ادله مبتنی بر معرفت روائی و کلامی دارای ناسازگاریهای فراوان است. دوره های تدوین قرآن: تدوین ابتدائی قرآن در سه دوره انجام پذیرفته است. دوره نخست: دوره قرائت شفاهی قرآن از پیامبر بر صحابه و نویسندگان نخستین. دوره دوم: دوره ابوبکر دوره سوم: دوره عثمان. برای اینکه بتوان بررسی قابل قبول- از منظر معرفت شناسی علوم تجربی جدید- در مورد سازگاری مصحف کنونی و با مصحف های این سه دوره را انجام داد باید به اطلاعات دقیق و کرونولوژیک دسترسی داشت. در علوم انسانی جدید دسترسی به اطلاعات (Data access) یک شرط مهم مقبولیت هر داوری در مورد رخدادهای گذشته به شمار می آید. افزون بر این شرط موجه بودن گزاره های مقبول مبتنی بر معرفت تجربی زمانه ما در باره ناهمگونی و دگرگونی مصاحف سازگاری آن با قوائد پذیرفته شده فلسفه و روش شناسی علم به شرح زیر است:
مانند اصالت شک(Skepticism) در مقابل اصالت باور و ایمان
شمول و همگانی بودن دانش تجربی(Universalism) در مقابل خصوصی بودن آن
دانش به مثابه ساختار اجتماعی(Social constructionism) در مقابل دانش به مثابه انعکاس حقایق جاودانه در ذهن که آئینه امین واقعیت است. مصداق این ادعا یکی این است که آیات مصحف فعلی بر اساس توافق صحابه – که ساخته روابط اجتماعی است- انتخاب و سازماندهی شده است. برخی دگرگونی های احتمالی صرفی و نحوی نیز مبتی بر ساختار زبان عربی است که آنهم امری اعتباری بوده و جزء ساختارهای اجتماعی محسوب میشود.
عین گرائی(Objectivism) یعنی تاکید به مدارک و منابع عینی در مقابل تکیه بر استدلال ذهنی و یا اطلاعات نقلی و سمعی
جمعی بودن تولید دانش(Collectivism) در مقابل فردی بودن یا کشفی و شهودی بودن آن.
بنا به این قوائد موضع اصولی هر پژوهش- و نه تبشیر و تبلیغ- شک کردن به اطلاعات و گزاره هاست. این دانش محصول تجربه گروهی و خطا پذیر انسان و ساخته اوست. دانش به معنی تجربی کلمه میبایست در همه جا و هر شرایطی قابل آزمون بوده و نتایج حاصله نیز باید در شرایط گوناگون و بوسیله افراد مختلف قابل تایید باشد. چنین دانشی شخصی نیست بلکه امری عمومی است یعنی اعتبار آن مشروط به این است که افراد گوناگون در شرایط گوناگون بتوانند به تجربه مشترک و همزمان در مورد موضوع معینی برسند. به همین دلیل است که تجربه عمومی مستقل از تجربه خاص فردی معتبر شمرده میشود(Objectivity). افزون بر این هر گذاره در مورد همگونی و سازگاری مصاحف به شرطی پذیرفته شدنی است که با مبانی فلسفه زبان نظیر دگرگونی پذیری زبان(در عرصه سینتاکس Syntax و سمانتیک Semantics آن) سازگاری داشته باشد. ادعای نظریه جزم گرا مبنی بر اینکه مصحف کنونی کاملا و دقیقا بازتاب همان قرآن گفتاری نبوی است، با قاعده تغییر پذیری ساختار زبان سازگاری ندارد. در نهایت به نظر میرسد که روایان و متکلمان نخستین قرون پیدایش اسلام سعه صدر بیشتری در برخورد با پرسش از ناهمگونی و دگرگونی مصاحف داشتند.
پانوشت ها:
1- بطور نظری میتوان ادعا کرد ناسازگاری اولیه میان مصاحف با چند فرایند قابل توضیح باشد:
دگرگونی تلاوت پیش از تدوین به دلیل ناهمگونی و دگرگونی گویشها
دگرگونی و ناهمگونی به دلیل تغیر خطی از خطی حیری به خط کوفی و از خط کوفی به خط نسخ
دگرگونی صرفی و نحوی
دگرگونی و ناهمگونی ساختار و ترکیب سوره ها که مناقشه بر سر توقیفی یا توقیفی نبودن آن وجود دارد.
دگرگونی معنا در فرایند تاویل
افزودن توضیح آیات مصحف به خود متن آن در هنگام استنساخ
و فرایندهای دیگر.
جرس – 5 آبان ماه 89