طالقانى و راز گریز از حوزه!!

سخن از زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمود طالقانی در میان بود و اینكه او در جوانی از حوزه قم به تهران كوچید و در فضای فكری و اجتماعی دیگری زیست و دیگر به حوزه قم و حتی حوزه كهن تهران بازنگشت و ارتباط وی از آغاز تا انجام با حوزه‌ها و روحانیان سنتی و عالمان حوزوی نیز چندان مستقیم و مستمر نبود...

با دوستی سخن از زنده‌یاد آیت‌الله سیدمحمود طالقانی در میان بود و اینكه او در جوانی از حوزه قم به تهران كوچید و در فضای فكری و اجتماعی دیگری زیست و دیگر به حوزه قم و حتی حوزه كهن تهران بازنگشت و ارتباط وی از آغاز تا انجام با حوزه‌ها و روحانیان سنتی و عالمان حوزوی نیز چندان مستقیم و مستمر نبود. از دلیل یا دلایل آن پرسش شد. از من، به عنوان دانش‌آموخته حوزه قم خواسته شد تا پاسخ پرسش مطرح شده را بدهم و نظرم را بگویم. اینك آن پرسش و پاسخ را به شكل مكتوب در اختیار نشریه «شهروند» می‌گذارم تا در احیای نام و خاطره طالقانی بزرگ سهمی داشته باشم.

 تاریخ حوزه‌های علمیه شیعی در سده اخیر نشان می‌دهد كه شمار اندك روحانیان و عالمان دگراندیش كه به دلایلی در حوزه‌ها پیدا می‌شوند یا حوزه را رها می‌كردند به شهرها و حتی گاه به روستایی می‌رفتند یا در درون حوزه منزوی شده و در تنهایی و سكوت روزگار گذرانده و در صورت فعالیت فكری و علمی شدیدا دچار مشكل شده و آزارها دیده و رنج‌هایی متحمل شده‌اند. از «آقانجفی قوچانی» (صاحب كتاب «سیاحت شرق») عصر مشروطه گرفته تا سیدآقا اسدالله ممقانی و شریعت سنگلجی و طالقانی، آیت‌الله غروی اصفهانی و حتی مطهری و بهشتی و اخیرا كدیور. این یك پدیده شناخته شده‌ای است و تردید در آن روا نیست. بنابراین پرسش از سطح طالقانی و یك شخص فراتر می‌رود و از راز و رمز یك پدیده و سنت تاریخی می‌پرسد. در این گفتار كوتاه می‌كوشم كه به مهم‌ترین عوامل این پدیده اشاره كنم:

تعارض سنت‌گرایی و نوگرایی

مطالعه و تاملی در شخصیت و آثار و افكار خارج‌شدگان از حوزه‌ها یا اخراج شده از این نهاد دیرپای علمی شیعی نشان می‌دهد كه این افراد عموما دارای افكار تازه و متفاوت بوده و در سطوح مختلف رویكرد انتقادی به افكار و آداب رایج و حاكم بر حوزه‌ها و روحانیان و نیز مردم مذهبی داشته‌اند. این واقعیت این اجازه را به ما می‌دهد كه گروه حاكم و دارای اكثریت را «سنتی» یا «سنت‌گرا» بدانیم و گروه دوم و اقلیت را «نوگرا» بخوانیم. گفتنی است كه صفت نو و نوگرایی در این مقام لزوما به معنای مترقی و یا درست نیست، بلكه برای توصیف یك واقعیت است و به دلیل تازگی افكار این منتقدان از عنوان نوگرایی استفاده شده است. هرچند غالب این شخصیت‌ها عملا و در واقع از افكار و آموزه‌های مترقی‌تر و قابل دفاع‌تری در حوزه تفكر و فرهنگ دینی بهره داشتند. به هر حال سنت‌گرایی و نوگرایی به طور كلی نقیض همدیگرند و علی‌القاعده تمام ابعاد و اجزای آن دو در زیر یك سقف جمع نمی‌شوند.

 چراكه سنت‌گرایان حقیقت را عمدتا در گذشته می‌جویند و سنت دینی را مساوی با حقیقت مطلق و وحی می‌شمارند و از این رو بهشت موعود (یوتوپیا) خود را در صدر می‌جویند و در نهایت در مقام احیای تمام عیار آن سنت فراموش‌شده یا ضعیف شده هستند، اما نوگرایان سنت و دین موجود را با وحی و حقیقت مطلق (خدا و صفات او) یكی نمی‌دانند و بین دین حقیقی و دین تاریخی فرق می‌گذارند و به این دلیل با معیار عقل و دین حقیقی به نقد دین تاریخی و تاریخ دین اهتمام می‌كنند و در نهایت در مقام بازخوانی و در سطح عالی به بازسازی اندیشه و افكار و عقاید و احكام دینی می‌پردازند. بدین خاطر است كه سنت‌گرایان عموما حافظ وضع موجود و محافظه‌كارند و نوگرایان مخالف و منتقد وضع موجود و آوانگارد هستد و در سطوح مختلف رادیكال می‌اندیشند و عمل می‌كنند. این یك قاعده است و سنت‌گرایی و نوگرایی در حیطه دین و معارف دینی نیز مشمول این قاعده است و در تاریخ دین (اعم از اسلام و غیراسلام و از گذشته تا حال) همواره چنین بوده است.

انحطاط و جمود در تمدن اسلامی

با وجود تعارض اساسی و بنیادین دو جریان سنت‌گرا و نوگرا، در روزگار اعتلای تمدن و فرهنگ اسلامی در سده‌های میانه اسلامی (دوم تا ششم هجری)، سنت‌گرایی و نوگرایی تا حدودی در زیر یك سقف قرار گرفته و در كنار هم به زیست و بالندگی خود ادامه می‌دادند. در واقع اكثریت محافظه‌كار آن دوران، اقلیت نوگرا و نوآور مسلمانان را تحمل می‌كرد و اگر هم گاه كاسه تحمل لبریز می‌شد یا به دلایل سیاسی و اقتصادی محدودیت‌هایی بر ضد نوآوران اعمال می‌كرد، باز قادر نبود جریان منتقد و نوگرا را به كلی از میدان خارج كند.

از قرن دوم تمدن و فرهنگ اسلامی با اندیشه‌های نوگرایانی چون ابوحنیفه آغاز شد و بعدها با شاگردان مكتب او چون قاضی ابویوسف و ماوردی در فقه ادامه یافت و در كلام با آرای متفكران معتزلی (از جمله قاضی عبدالجبار) و شیعی (از جمله هشام بن حكم و خاندان نوبختی) اعتلا پدید آمد و در فلسفه فیلسوفانی چون ابن‌سینا و فارابی و ابن‌رشد فلسفه اسلامی را تاسیس كردند، اما از همان آغاز همواره كشمكش بین شریعتمداران سنت‌گرا در جریان «اهل حدیث» و نوگرایان در جریان «اهل رای» پدید آمد و ادامه یافت، در عین حال در مجموع تا سده پنجم و ششم همزیستی وجود داشت و حتی می‌توان گفت كه نوگراها، حداقل تا سده پنجم غلبه داشتند و اثرگذار بودند و به همین دلیل تمدن بزرگ و عصر طلایی اسلام شكل گرفت.

 اما پس از ظهور قدرتمند اشاعره و سركوبی معتزلیان و عقل‌گرایان در سده پنجم، انحطاط آغاز شد و به میزانی كه انحطاط تمدنی و علمی و فرهنگی و اقتصادی گسترده‌تر و عمیق‌تر می‌شد، مدارا و تحمل در سنت‌گرایان نیز كمتر می‌شد و سركوبی آزاداندیشان و منتقدان نوگرا نیز علنی‌تر و بیشتر شد.یعنی یك رابطه دیالكتیكی بین انحطاط و اختناق و سركوب دگراندیشان قابل تشخیص و اعلان است. می‌دانیم كه قرن سیزدهم هجری منحط‌ترین قرن تاریخ اسلام است. اما در متن همین قرن دو جریان منتقد نوگرا پدید آمد: سلفیان و نوگرایان مدرن. سلفیان با جنبش محمدبن عبدالوهاب شكل گرفت كه البته در اندیشه اصلاح دین حول محور توحید و شرك بود ‌و نوگرایان مدرن كسانی بودند كه در عین الهام از اسلام و از جمله تكیه بر توحید و نفی شرك، بیشتر تحت تاثیر آشنایی با غرب و تمدن و فرهنگ جدید اروپایی بودند.

سلفیان صرفا به ایمان و اخلاق فردی می‌اندیشیدند و متجددان افزون بر ایمان و اخلاق در اندیشه ایجاد تمدن جدید و پیشرفت و آزادی و عدالت نیز بودند. این هر دو جریان مورد مخالفت و سركوبی شدید سنت‌گرایان قرار گرفت و به‌ویژه متجددان شدیدا محكوم شدند و جنبش اصلاح‌گرانه‌شان تهدیدی برای اسلامِ  و مسلمانان شمرده شد. یكی از دلایل آشكار و مهم مخالفت و دشمنی سنت‌گرایان ایران با كسانی چون شیخ هادی نجم‌آبادی، نماینده سلفیان و سید جمال‌الدین اسدآبادی، سخنگوی متجددان، در عصر ماقبل مشروطه همین ماجرا بود. بعدها عالمانی چون ممقانی و سنگلجی از جریان سلفی و طالقانی از جریان تجددگرا در دهه‌های 20 و 30 به دلیل تعارض با سنت‌گرایان یا از حوزه‌ها خارج یا اخراج شدند. در سالیان بعد هم عالمانی چون سیدابوالفضل برقعی یا صالحی نجف‌آبادی نتوانستند در فضای سنتی حاكم در قم و تهران تنفس كنند و به شكلی رانده شدند یا شخصیتی چون صالحی اخیرا مجبور شد به تهران كوچ كند و در انزوای غیرحوزوی زیست كند و بمیرد. طالقانی البته بخت‌یار بود كه در اوج محبوبیت درگذشت. دلیل آن نیز پشتوانه نیم‌قرن مبارزه و تلاش فكری او بود و به هر حال در متن یك انقلاب به رهبری و منزلت استثنایی دست یافت.

عوام‌زدگی روحانیت و حفظ منافع

برخی روحانیان مستقر در حوزه‌های دو قرن اخیر نه تنها سنتی و سنت‌گرا هستند، «عوام‌زده» هم هستند و این به گفته مطهری مهم‌ترین اشكال غالب روحانیت است و به گفته وی تا زمانی كه این آفت وجود دارد روحانیان نمی‌توانند پیشگام نوآوری و تحول باشند و همواره دنباله رو باقی خواهند بود. عوام‌زدگی نیز بدان دلیل است كه البته باز به گفته درست مطهری، ارتزاق و معیشت روحانیان از طریق عوام و توده مردم مذهبی است. این درحالی است كه نوگرایان در هر دو شاخه سنتی و مدرن آن، با افكار و عقاید و آداب به اصطلاح دینی همین توده عوام مذهبی درگیرند و آن حوزه‌ها را زیر تیغ نقد می‌برند و بسیاری از آنها را نفی می‌كنند و غیراسلامی می‌دانند.

 این گونه است كه روحانیان و عالمان دینی در سطوح مختلف خود را موظف به دفاع از عقاید مقلدان و مردمان پیرو می‌بینند و چاره‌ای نیز ندارند؛ چرا كه موافقت با بسیاری از آرای انتقادی نوگرایان به منزله مخالفت با باورهای رایج مومنان است و این امر به شورش و حداقل جدایی پیروان از پیشوایان خواهد انجامید و فرجام آن نیز از دست دادن مقام و امتیازات و منزلت‌ها در جامعه است. بنابراین حفظ منافع نیز به طور غریزی و طبیعی در رفتار و افكار عالمان سنتی و در برخوردهای خشن و تعصب‌آلود آنان با منتقدان نقش دارد. به‌ویژه در گذشته و تا مقطع انقلاب، كه حوزه‌ها و روحانیان فقط از مردم به طور مستقیم ارتزاق می‌كردند و هنوز دولت و امكانات گسترده دولت و بودجه عمومی و ملی به یاریشان نیامده بود، این حمایت از باورهای سنتی مردم در برابر انتقادهای منتقدان بیشتر به انگیزه حفظ منفعت و منزلت بود تا حتی پاسداری از دین و سنت دینی.

 با توجه به این سه نكته می‌توان قاطعانه گفت كه عدم تحمل فضای حاكم بر حوزه‌های شیعی در ایران و عراق نسبت به اقلیت محدود نوگرا و منتقد و غیرسنتی و به هر حال متفاوت، یك امر طبیعی و قابل درك و تحلیل است. نوگرایانی كه در سطوح مختلف و از منظرهای متفاوت و حتی گاه متضاد (مانند سلفی‌ها در قیاس با مدرن‌ها) بسیاری از آموزه‌های رایج عقیدتی و اخلاقی و فقهی و فلسفی و عرفانی و تفسیری را نادرست و گاه ضد توحید می‌شمردند و عموما اعتقادی به بسیاری از آداب دینی و شعائر مذهبی مردم نداشتند و آنها را مورد نقد قرار می‌دادند و ارتزاق از طریق دین را ترك كرده بودند، طبعا نمی‌توانستند همزمان مطلوب توده مردم مذهبی و پیشوایانشان باشند و لذا هم خود فضای حوزه‌ها را برای تنفس و رشد و آزادی خود مناسب نمی‌بینند و به شهر و دهی پناه می‌برند و هم حاملان و حافظان این توده مردم چندان مدارا نمی‌كنند و گاه به تكفیر و سركوب و آزار دست می‌زنند.

برخورد با اخباریان به وسیله اصولیان در سده سیزدهم و چهاردهم و نیز نوگرایان سلفی و نیز روشنفكران و نواندیشان مسلمان از این منظر قابل تحلیل و فهم است. طالقانی و امثال او تك‌ستاره‌هایی هستند كه در آسمان حوزه زود غروب می‌كنند اما گاه در افق‌های دیگر خوب می‌درخشند و در مواردی به كامیابی و اثرگذاری استثنایی می‌رسند.

 منتشر شده در نشریه شهروند امروز 

Share:

More Posts

سفری به لاس وگاس

4 روز پنجشنبه به اتفاق آقای علی شاکری و همسرشان سفری رفتیم به لاس وگاس. این لطف را میدون ایشان هستیم. با ماشین ایشان رفتیم

عالم زر یا عالم زور؟!

به یاد می آورم که پس از ورود به قم در سال 1344، زمانی که هنوز چندان با محیط آشنا نشده بودم و استادی و

کورسوی امید؟

خبر بسی خرسند کننده و مسرت بخش بوده است. هرچند این روزها چند تن از زندانیان سیاسی و البته بیشتر خانم ها به هر تقدیر

Send Us A Message